کد مطلب : ۴۶۳۰
نيمروزي به عظمت تاريخ
جام جام
«نيمروزي به عظمت تاريخ» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛ «عاشورا» يعني واقعهاي كه در روز دهم محرم سال 61 هجري (21 مهر 59 شمسي) در سرزمين كربلا به وقوع پيوست، واقعهاي است كه بسياري از جزئيات آن نيز هم از سوي مقتلنويسان و هم تاريخنگاران ثبت و ضبط شده است و در وقوع آن به تفصيلي كه گفته و شنيده ميشود، ترديدي نيست.
واقعه عاشورا را تاريخنگاران اهل سنت مانند طبري، بلاذري و ابناثير نيز نوشتهاند و بيان آنها كه عمدتا براساس روايت اولين مقتل ، يعني مقتل ابومخنف است، اشتراكات زيادي دارد با آنچه مورخان و مقتلنويسان شيعه نوشته و روايت كردهاند.
عاشورا حتي اختصاص به مسلمانان ندارد و در برخي كشورها از جمله ايران، حتي ارامنه، دستجات عزاداري دارند و در سوگ غمبارترين و بزرگترين مصيبت تاريخ بشر، سوگواري و عزاداري ميكنند.
واقعه عاشورا از منظرهاي مختلف مورد توجه بسيار قرار گرفته استy عرفا، مورخين، مفسران قرآن، هنرمندان، سياستمداران و... هريك از نگاه خود اين رخداد را مورد كنكاش قرار داده و درباره آن گفتهاند و نوشتهاند و هنرنمايي كردهاند و البته هنوز ابعاد بسياري از آن، ناگفته و ناپيدا مانده است و خواهد ماند.
به عاشورا، استراتژيستها نيز توجه بسيار كردهاند، خصوصا از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه در سرزميني حساس، حكومتي شيعي با مبناي اسلام سياسي و اسلام حكومتي شكل گرفت و در زمانهاي كه ميرفت «دين» به كلي فراموش شود، «جمهوري اسلامي ايران» در رديف نظامهاي سياسي جهان قرار گرفت.
دشمنان اسلام براي مبارزه آگاهانه و عميق با اسلام، ابتدا «اسلامشناسي» سپس «شيعهشناسي» و آنگاه «عاشوراشناسي» را در دستور كار جدي خود قرار دادند.
«مهدويت» و «روحانيت و اجتهاد» نيز از ديگر مقولههايي است كه پژوهشهاي زيادي را به خصوص در غرب متوجه خود كرد.
از جمله كساني كه با نگاه راهبردي، تشيع را مورد كنكاش قرار داده است، فرانسوا نوال، استراتژيست فرانسوي است.
وي در كتاب «ژئوپلتيك تشيع» به دنبال يافتن پاسخي براي اين پرسش است كه «چرا شيعيان بهرغم در اقليت بودن و تحمل فشارها و محدوديتهاي زياد در طول تاريخ، نهتنها از بين نرفتهاند، بلكه بر عمق تاثيرگذاري آنان بر تحولات جهان اسلام و حتي ديگر جوامع هر روز افزوده شده است؟»
نويسنده اين كتاب، اگرچه از سويي به دنبال افزايش حساسيت بر روي شيعيان و دامن زدن به اختلافات ميان مسلمانان و از سوي ديگر هشدار به غرب براي مقابله جديتر با شيعيان است، اما ناگزير شده حقايقي را نيز بفهمد و بازگو كند.
از جمله عواملي كه وي براي پرسش خود به آن توجه كرده استt، عاشوراست.
او در واقعه عاشورا به اين نكته مهم اشاره كرده است كه شيعيان پس از عاشورا و در قياس با اين واقعه، هيچ مصيبتي را غيرقابل تحمل نميدانند و به عبارت ديگر مكتب عاشورا تحمل هر مشكل و ناملايمي را براي آنان ممكن ميسازد.
آري، عاشورا يك «نيم روز» بيشتر نبود. نيم روزي كه حسين بن علي(ع) 57 ساله با يارانش، از علياصغر شش ماهه تا حبيب بن مظاهر 75 ساله و زناني چون زينب(س) آن را خلق كردند تا «همه تاريخ» را حتي پيش از وقوع! متوجه خود كنند.
و سخن آخر، سخن مسلم بن عوسجه در شب عاشوراست كه در محضر اباعبدالله حسين(ع) مطرح شد. «ما شما را به كدامين عذر و بهانه رها كنيم؟ به خدا قسم، من از شما جدا نخواهم شد تا نيزهام را به سينه دشمن فرو كنم و تا هنگامي كه دسته شمشيرم به دستم است آنها را ميكشم و زماني كه سلاح با خود ندارم نيز با سنگ ستيزه ميكنم تا با شما كشته شوم.» انشاءالله.
رسالت
«جهاد جاودان عاشورا» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم سيد مسعود علوي است كه در آن ميخوانيد؛ عاشورا، فقط يك تحول نيست، بلكه منشا و ممشاي تمام تحولات ديني، اجتماعي و فرهنگي تاريخ شيعه پس از ظهور اسلام است.
عاشورا فقط يك رويداد و حادثه تاريخي نيست، بلكه يك جريان و فرهنگ و فكر و منطق مستمر در اذهان و انديشهها، يك نهر نورآگين جاري در جغرافياي جهاد و يك خون خدايي ساري در رگهاي تاريخ آزادگي است.
اگر غير از اين ميبود، اكنون حرارت حماسه و اشتعال شعله عشق عاشورا در قلوب، به اين صورتي كه مشاهده ميكنيم، نبود و تمايل دلها به دينمداري، رو به سردي ميگراييد و رسوخ رستگاري ديني در جانها پديد نميآمد و عنصر امر به معروف و نهي از منكر، به كلي در سرزمين نسيان قرار ميگرفت.
به عبارت بهتر، ديني در عرصه دنيا نميماند تا گروش و گرايش به آن وجود داشته و به تبع پيروي از آيين آسماني، ستم ستيزي و مبارزه و رويارويي با ظالمين، استمرار يابد.
عاشورا و درسها و عبرتها و عبرات آن بوده كه از سال 61 هجري تاكنون، عرصه را بر دشمنان اسلام، تنگ نموده و هر جا كه مشغول طرحريزي و دسيسهچيني ميشوند، خود را با خيل آزادگان و رزمآوران و استشهاديون ايثارگر، رويارو ميبينند و هزار و يك مانع و معضل در برابرشان قد علم ميكند.
فقط حماسه و حرارت عاشورا نيست كه پس از گذشت قرنها باقي مانده و موثر بر اعصار و امصار است؛ ما بايد در تمامي ابعاد به جاودانگي و پايداري واقعه بيبديل كربلا بينديشيم و آثار ايثار عاشوراييان را در سراسر ثانيهها و تمام آنات حيات خويش، ساري و جاري سازيم و از اعجازات و كرامات آن دل و جان خويش و عرصههاي اجتماعي را مشحون نماييم.
عاشورا، آميزهاي از عناصري متعالي است كه هر يك، دريايي از وجود را به تلاطم و تحول وا ميدارد؛ همانند عزت و عاطفه و عقل و عشق، شهادت و شرافت و شهامت و شجاعت، احسان و اقتدار و ايمان و ايثار و ... كه تمامي اينها و دهها عناصر آسماني ديگر، در سايهسار پيوند با عاشوراييان و پايداري در راه ولايت و پيروي از اوامر امامت، پديدار ميشوند و همانند قيام حسيني، جلوه جاودانگي به انديشهها و اعمال ميبخشند و به ايمانها و ايمانيان، ارج و اجر، عطا ميكنند.
اگر «حر بن يزيد رياحي»، «زهير بن قين» و امثال آنان به اقيانوس مواج و مهرآگين امامت، نپيوسته بودند، يقينا در دنيا و آخرت جزء ملعونين و منفورين و يا لااقل در زمره فراموش شدگان ميبودند و شيي نامذكور، باقي ميماندند.
آنان، يك روزه با رويگرداني از باطل و رويكرد به حق، نام و مرام نيك خود را در ميان زمينيان و قدسيان، براي هماره باقي نهادند و جلوهاي از جاودانگي اخلاص و ايثار جهاد جاودان عاشورا را به نمايش گذاشتند.
امروز نيز اگر اعتقادات و اعمال و ايمانهايمان، پيوند با والايي ولايت نداشته و عاشورايي نينديشيم و كربلايي عمل نكنيم و اطاعت و انقياد از زعامت سلاله پاك حسيني را سرآمد و سرلوحه سطور كتاب نفس خويش نسازيم، نه پايداري در دين نصيبمان خواهد شد نه عزت و اقتدار ميهن.
همان گونه كه «پديداري» انقلاب اسلامي ايران، ملهم از فرهنگ عاشورا بود و فكر عاشورايي امام خميني(ره)، آن را بر اريكه «پيروزي» نشاند، امروز بايد براي «پايداري» نهضت عاشورا وش خويش، حسيني بمانيم و بر اعمال و اعتقادات خويش رنگ روشن ولايت زنيم.
همگان ميدانيم كه يكي از علل و انگيزههاي قيام ابا عبدالله الحسين(ع) اقامه امر به معروف ونهي از منكر و اصلاح امور امت پيامبر اعظم(ص) بوده است.
اگر امروز بخواهيم حسيني بينديشيم و عاشورايي عمل كنيم، بايد به هر طريق ممكن و منطقي، به مقابله با منكرات يزيديان زمان يعني صهيونيستهاي غاصب برخيزيم و به استغاثه فلسطين مظلوم، كه بخشي از امت محمد مصطفي(ص) هستند پاسخ دهيم و دست ياري به سويشان برآوريم.
آنان كه در روز عاشورا به حمايت از حريم ولايت پرداختند، نهايت تبعيت خويش را كه نثار جان باشد، به منصه ابراز و اظهار آوردند؛ ما نيز اگر مدعي تاسي به نهضت كربلا و آرمانهاي عاشورا هستيم، حداقل بايد اقدامات مادون شهادت و بذل جان را براي رهايي فلسطينيان مظلوم در غزه و رهاييشان از چنگال غاصبان و جانيان اسرائيلي، انجام دهيم، اگرچه مولايمان ولي امر مسلمين فرمود؛ «همه مجاهدان فلسطين و همه مومنان دنياي اسلام به هر نحو ممكن، موظف به دفاع از زنان و كودكان و مردم بيدفاع غزهاند و هر كس در اين دفاع مشروع و مقدس، كشته شود، شهيد است و اميد آن خواهد داشت كه در صف شهداي بدر و احد در محضر رسول الله صلي الله عليه و آله، محشور شود.»
آفتاب يزد
«راه را گم نكنيم» عنوان سرمقاله روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛بار ديگر عاشورا فرا رسيد تا عاشقان اهل بيت عليهم السلام در ايران، ارادت خود به شهيد كربلا و ياران وفادارش را به نمايش بگذارند.
البته ابراز ارادت به امام حسين(ع) در ايران، اختصاص به شيعيان ندارد و عدهاي از پيروان ساير اديان الهي نيز همه ساله از اين فرصت استفاده ميكنند تا در كنار هموطنان شيعه و مسلمان خود از خرمن پرفيض حسيني، خوشهاي برگيرند.
ماه محرم و مراسم تاسوعا و عاشورا همچنين فرصت مناسبي است تا از تريبونهاي متعدد، فلسفه قيام حسيني با مردم در ميان گذارده شود اما متاسفانه به نظر ميرسد كه بسياري از تـريبونها نتوانستهاند آنگونه كه بايد، به تبيين اهداف واقعي امام حسين(ع) و دستاوردهاي قيام او بپردازند.
اين غفلت نيز همانند بسياري از موارد ديگر ناشي از آن است كه راه را گم كردهايم و در شناخت وسيله و هدف دچار گمراهي شدهايم.
بدون ترديد، نمايش عواطف در مصيبت بزرگ عاشورا، به خودي خود ارزشمند است اما اگر ما را از هدف اصلي نهضت عاشورا غافل سازد، خسارتبار خواهد بود.
تذكرات متعددي كه در سالهاي اخير توسط بلندپايگان روحاني بيان شده و تاكيد بر نگاه عميق به روح قيام حسيني به جاي افزايش زرق و برق عزاداريها و تكرار اين تاكيدها در آغاز هر محرم، نشان ميدهد كـه گـرياندن مردم، براي برخي تريبونداران و متوليان محافل عزاداري، به هدف اصلي تبديل شده است و آنها براي رسيدن به اين هدف، راههايي را در پيش ميگيرند كه انتهاي بعضي از آنها، نقض غرض و حتي تحقير و توهين به نهضت عاشورا و قهرمانان آن ميباشد.
البته گم كردن راه، تنها گريبانگير گروهي از عوام الناس و تريبونداران كمسواد نشده است بلكه به نظر ميرسد بسياري از مدعيان انديشه ورزي نيز نتوانستهاند رفتار و گفتار خود را بهگونهاي تنظيم كنند كه فيض خواهي و فيض يابي واقعي آنان از نـهـضـت بـزرگ حسيني را به نمايش بگذارد.
راستي امام حسين(ع) از قيام خود چه هدفي را دنبال ميكرد و براي رسيدن به آن هدف ،كدام راهها را مجاز ميدانست؟ امام حسين(ع) به صراحت اعلام كرد كه قيام او تنها براي اصلاح امت اسلامي بوده و براي رسيدن به آن نيز روشهاي اصلاح طلبانه را با شجاعت و سلحشوري پيگيري نمود.
آيا نقش امام حسين(ع) براي اصلاح جامعه كه با نثار خون و قرباني شدن عزيزترين فرزندان رسول الله (ص) پيگيري شد با آنچه كه هم اكنون توسط بعضي از سياستمداران مدعي پيروي امام حسين (ع) انجام ميشود، شباهتي دارد؟
آيا كساني كه حاضرند چشم بر ضعفها و مفاسد همجناحان خود ببندند تا مبادا رقيب به قدرت برسد، ميتوانند خود را دانش آموز مكتب اصلاحي امام حسين(ع) بدانند؟ براي امام حسين(ع) حتي يك انسان نيز ارزش داشت و اگر گام در مسير اصلاح ميگذاشت از او استقبال ميشد؛ حتي اگر اين انسان، »حر« بود كه با بستن راه برفرزند رسول الله (ص) زمينه قرباني شدن او و فرزندانش و يارانش را آماده كرده بود.
آيا واقعا روش ما در اصلاح جامعه همان است كه امام حسين(ع) انجام داد يا آنكه هر روز به دنبال زير و رو كردن سوابق رقبا و حتي افراد غيرمدعي هستيم تا مبادا كه ورود يـك نـفر به عرصه فعاليت سياسي، جاي »خوشنشينان اردوگاههاي قدرت« را تنگ كند؟ داستان مسلم ابن عقيل وهاني، چه چيزي به ما مي آموزد؟
آيا در رفتار سياسي بسياري از ما، نشانه اي از جوانمردي با رقيب - نه دشمن - وجود دارد؟ حسين(ع) ميدانست كه جز گروهي از سران طمع كار و جاه طلب سپاه يزيد، كساني هم در آن سپاه وجـود دارنــد كــه امـكــان اصـلاح آنـهـا وجـود دارد. بر همين اساس از لحظه لحظه صحنه نبرد، براي آگاهي رساني به گمراهان استفاده مي كرد.
آيا ما نيز چنين هستيم يا به عكس با برخي گفتارها و رفتارهاي خود عده اي از خودي ها را نيز به طرف سپاه دشمن روانه ميكنيم و يا حداقل آنها را در جمع بي تفاوت ها قرار مي دهيم؟ امام حسين(ع) عزيزترين فرزندان و مـنسوبان خود را پيش قراول مبارزان عاشورا قرار داد تا بزرگي هدف و اهميت آن را در طول تاريخ بـه نـمـايش بگذارد.
آيا ما نيز چنين هستيم يا در عرصههايي كه بايستي حقيقت روشن شود با دفاع متعصبانه از قوم و قبيله سياسي خود، منافع ملت را سپر دفاع از نزديكانخويش مي سازيم و آنها را در حاشيه امن قرار ميدهيم؟
علمدار كربلا آنگاه كه با فداكاري شخصي به آب راه يافت حاضر نشد قبل از تشنگان اردوگاه حسيني، قطرهاي از آن بنوشد. آيا رفتار ما در بهرهگيري از برخي امكانات سياسي، مالي و تبليغي، شباهتي به حركت زيباي قمربنيهاشم دارد يا آنكه وقتي بدون هيچگونه فداكاري شخصي به امكاناتي از بيتالمال (از جمله رسانهها) دسترسي پيدا ميكنيم هرگونه بهرهبرداري شخصي و جناحي از آن را مجاز ميشماريم؟
بسياري از ما توفيق داريم كه نام خويش را در خيل عزاداران حسيني ثبت كنيم اما با نگاهي به رفتار روزمره خود در عرصه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي، مي توانيم به راحتي دور افتادن خود از راه حسيني را درك كنيم!
كيهان
«روضه حضرت قاسم(ع)» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
1. آن روز که سراسيمه به تهران آمد 13 ساله بود. نوجوان کم سن و سال اردبيلي. به پدر و مادرش گفته بود کار مهمي پيش آمده که بايد به تهران برود، اما نگفته بود چه کاري؟ وقتي با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، بي درنگ راهي تهران شد.
شنيده بود که بايد به خيابان پاستور برود و رفت؛ هر طور بود وارد ساختمان رياست جمهوري شد؛ مي گفت بايد حتماً رئيس جمهور را ببيند. کار آساني نبود. با پادرمياني اين و آن بيرون ساختمان رياست جمهوري منتظر ماند.
آن روزها، آقا رئيس جمهور بود، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي... وقتي آقا براي رفتن به مراسمي از ساختمان بيرون آمد، مرحمت بالازاده، خودش را به او رساند، تلاش محافظان نتيجه اي نداشت، چون آقا به اشاره اجازه داده بود.
مرحمت 13 ساله، با لهجه شيرين آذري و شايد هم به زبان آذري گفت؛ آقا! يک خواهش داشتم، آقا با مهرباني حالش را پرسيد و نامش را و بعد؛ خب! چه خواهشي پسرم؟
مرحمت که هيجان زده بود، آب دهانش را قورت داد، نفس عميقي کشيد و گفت؛ آقا! خواهش مي کنم به آقايان روحاني و مداحان دستور بدهيد که ديگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!
آقا (شايد با تعجب) پرسيد؛ چرا فرزندم؟ و مرحمت که حالا ديگر بغضش ترکيده بود و هق هق گريه امانش نمي داد، با کلماتي بريده بريده گفت؛ آقا! حضرت قاسم(ع) هم مثل من 13 ساله بود که امام حسين(ع) به او اجازه ميدان داد، ولي فرمانده سپاه اردبيل اجازه نمي دهد به جبهه بروم. مي گويد 13 ساله ها را نمي فرستيم....
مرحمت 13 ساله به اردبيل بازگشت، اما برخلاف ديروز که از اردبيل به تهران مي آمد، دلگرفته و غمزده نبود از خوشحالي در پوست نمي گنجيد، دلش براي اين که زودتر برسد، پر مي کشيد. کاش اتوبوس هم پر داشت، مثل هواپيما...
مرحمت بالازاده با نشان دادن مجوز آقا وارد تيپ عاشورا شد - چه نام بامسمايي- شجاعت و درايت را با هم داشت و همه در حيرت که اين همه در يک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است.
بر و بچه هاي تيپ عاشورا چهره مهربان و جدي مرحمت را از ياد نمي برند، بيشتر اوقات کنار فرمانده خود شهيد مهدي باکري ديده مي شد. روز 21 اسفند 1363 در عمليات بدر در جزيره مجنون شهيد شد. آقا مهدي باکري هم در همان عمليات به شهادت رسيد و...
2. فردا تاسوعاست، اما، کربلا زميني است به وسعت همه سرزمين ها و عاشورا، روزي به درازاي همه روزها، مرحمت بالازاده ها، حسين فهميده ها و نام آوران گمنام ديگري از اين دست، در جبهه هاي جنگ تحميلي، در بدر، خيبر، کربلاي4، والفجر8 و... فراوان بوده اند، در نبرد 33 روزه حزب الله با صهيونيست هاي وحشي نيز رد پاي آنها را به فراواني مي توان ديد، در صور، در صيدا، بعلبک، ضاحيه... و اين روزها در غزه... همه جا کربلاست و همه روزها عاشورا...
امام راحل ما(ره) اين کربلاها را پيش بيني کرده بود و در افق اين عاشوراها، پيروزي اسلام را نويد داده بود. آقا نيز گفته بود حسيني به ميدان مي آئيم و عاشورا مي سازيم. اما شواهد نشان مي دهد که در اين عاشوراها و در عرصه اين کربلاها ديگر قرار نيست مثل عاشوراي سال 61 امام حسين(ع) و يارانش شهيد شوند، قرار است سر آمريکايي ها و صهيونيست ها را به سنگ بکوبيم... در جنگ تحميلي چنين کرديم و در جنگ 33 روزه هم... اکنون عاشوراي فلسطين در کربلاي غزه را پيش روي داريم و باز هم.
ديشب روزنامه آمريکايي نيويورک تايمز که به نزديکي با لابي صهيونيست ها (آيپک) معروف است نوشته بود؛ پيروز جنگ غزه ايران و حماس است همانگونه که پيروز جنگ 33 روزه، ايران و حزب الله بود.؛ منظورشان پيروزي «امت واحده اسلامي» است. عقلشان نمي رسد يا خودشان را به نفهمي زده اند! مثل هميشه.
3. مي گويند انگيزه رژيم صهيونيستي از حمله به غزه، زمينه سازي براي پيروزي حزب کاديما- حزب اولمرت نخست وزير کنوني- در انتخابات آينده رژيم صهيونيستي است! شما را به خدا اين مزخرفات را دور بريزيد و از اين تحليل هاي کودکانه دست برداريد، تحليل هايي که برخي کتاب هاي مسموم علوم سياسي به خورد ما داده اند!
در غزه تمامي اسلام با تمامي کفر درگير است. نه بوش مسيحي است، نه اولمرت يهودي است و نه حسني مبارک و ملک عبدالله مسلمان هستند؛ جنگ احزاب است، همه کفر به جنگ همه اسلام آمده است.
جنگ تحميلي هم جنگ احزاب بود. جنگ 33 روزه هم و اکنون نبرد غزه. به قول حضرت امام(ره) با احياي دوباره اسلام ناب محمدي(ص)، شيطان بزرگ نعره کشيده و همه شيطان هاي ريز و درشت را فراخوان داده است.
جمعه شب، جرج بوش در يک کنفرانس خبري با صراحت گفت؛ «امنيت اسرائيل، بخشي از امنيت ملي آمريکاست»! و ديروز شوراي امنيت سازمان ملل که براي صدور قطعنامه عليه جنايات اسرائيل تشکيل جلسه داده بود با مخالفت آمريکا روبرو شد و حتي يک بيانيه خشک و خالي هم صادر نکرد.
حسني مبارک به خبرنگاران گفت؛ بدون اجازه اسرائيل گذرگاه رفح را باز نمي کند و ملک عبدالله پادشاه سعودي هرگونه تظاهرات عليه جنايات اسرائيل را ممنوع کرده است. اتحاديه اروپا همنوا با صهيونيست ها ساز مي زند.
و اما در سوي ديگر اين ميدان، همه ملت هاي مسلمان با مردم غزه همصدا شده اند و ملت هاي غيرمسلمان، اما آزادانديش جهان نيز عليه صهيونيست ها و آمريکايي ها فرياد مي زنند.
اين همزباني مقدمه همدلي است و از همدلي، همراهي برمي خيزد و نتيجه آن که، صف ها در عرصه جنگ احزاب مشخص مي شود و هرکس در صفي قرار مي گيرد که با هويت واقعي او همخوان است.
ديگر ملک عبدالله و حسني مبارک نمي توانند داعيه مسلماني داشته باشند و زلزله اي که به جان حکومت دست نشانده آنها افتاده است، قوي تر از آن است که در آينده اي نزديک غير از سقوط، سرانجام ديگري داشته باشند.
4. اگر جنگ غزه، نقطه تلاقي همه اسلام با همه کفر است (که هست) چرا بايد مقابله با صهيونيست ها فقط در محدوده مرزهاي فلسطين اشغالي باشد؟
مگر صهيونيست ها با حمايت آشکار قدرت هاي استکباري نظير آمريکا و انگليس و پشتيباني برخي از سران کشورهاي عربي (به قول آقا منافق امت) به جنگ تمام اسلام و همه مسلمانان نيامده اند؟ و مگر مردم غزه به نمايندگي از همه امت اسلامي با صهيونيست ها درگير نيستند؟
بنابراين حمايت همه جانبه و از جمله حمايت نظامي از آنها وظيفه همه مسلمانان و تمامي کشورهاي اسلامي است. امروز، مردم غزه در خاکريز اول قرار گرفته اند و ميدان نبرد بسيار فراتر از محدوده داخلي فلسطين اشغالي است از اين روي، حمله به عقبه ارتش اسرائيل يعني حاميان جهاني و منطقه اي آن حق مسلم همه ملت هاي مسلمان است.
نظاميان و شهرک نشينان صهيونيست را مي توان در هر نقطه اي از جهان به هلاکت رساند. آنها بيرون از فلسطين اشغالي به آساني در دسترس هستند. آيا برخي از سران عرب و دولت هاي دست نشانده آمريکا را نمي توان به راحتي مورد حمله قرار داد؟
چرا بايد حمله صهيونيست ها به تمامي جهان اسلام و خيانت سران عرب و حمايت آمريکا و اروپا از آنها را بپذيريم ولي از حمله به آنها در هرکجا که قابل دسترسي هستند خودداري کنيم؟! منافع آمريکا و انگليس و آلمان و ساير حاميان اسرائيل به آساني در دسترس- بخوانيد در تيررس- است.
5. صهيونيست ها به خيال خود با استفاده از تاکتيک «زمين سوخته» قصد داشتند از طريق حملات هوايي، حماس را زمين گير کنند ولي درپي يک هفته بمباران مردم غزه چاره اي جز آغاز حمله زميني نديده اند.
اين حمله هم اکنون با نشانه هاي روشني از ناکامي روبرو شده است و اولمرت اعتراف مي کند که تصور مقاومت حماس تا اين اندازه را نداشته است. اولمرت چند روز بعد از آغاز جنگ 33روزه نيز اعتراف مشابهي کرده بود.
برخي از شواهد و تحرکات اسرائيل حاکي از آن است که صهيونيست ها قصد دارند- بخوانيد آرزو دارند- چند کيلومتر از شمال غزه را تسخير و به نيروهاي حافظ صلح سازمان ملل (کلاه آبي ها) واگذار کنند تا از انتقام بعدي نيروهاي مقاومت در امان باشند و از سوي ديگر حداقل 2 کيلومتر از مرز جنوبي غزه با مصر، يعني گذرگاه 11کيلومتري رفح را به تسخير درآورده و با استقرار نيروهاي خود مانع از باز شدن اين گذرگاه (در صورت افزايش فشار مردم مصر) شوند.
اين طرح با توجه به مقاومت حماس احتمال عملي شدن ندارد و تاکنون ارتش اسرائيل در مزارع اطراف شهرها مستقر شده و جرأت ورود به خانه ها را ندارد. اما در صورت عملي شدن اين طرح، رزمندگان حماس (بخوانيد مردم غزه) در شمال اين باريکه کمترين تضميني براي امنيت نيروهاي سازمان ملل نخواهند داد، مگر سازمان ملل با سکوت خود به جنايات صهيونيست ها کمک نکرده است بنابراين نبايد انتظار داشته باشد که باز هم مانند هميشه از نيروهاي کلاه آبي خود به بهانه نيروهاي بي طرف! براي حفظ امنيت رژيم اشغالگر قدس استفاده کند؟!
و اما، در جنوب غزه، چنانچه نظاميان اسرائيل ميان مردم مصر و مردم غزه در گذرگاه رفح حايل شوند، بهترين فرصت را براي هلاکت نظاميان رژيم صهيونيستي در اختيار مردم مصر قرار داده اند.
امروزه، جوانان مسلمان در سراسر کشورهاي اسلامي و از جمله ايران، براي رو در رويي مستقيم با نظاميان وحشي و بزدل رژيم صهيونيستي لحظه شماري مي کنند.
در کشور خودمان، بيش از 9 روز است که مردم و به ويژه جوانان، در تب و تاب اعزام به غزه شب و روز نمي شناسند. چرا نبايد از اين نيروي عظيم براي ضربه زدن به آمريکا و اسرائيل و متحدان اروپايي و منطقه اي آنها بهره گرفت؟
6. بعد از شکست صهيونيست ها در جنگ 33روزه، «زئيف شف» ژنرال بازنشسته و برجسته ترين تحليل گر نظامي اسرائيل مي گفت؛ «فرق نظاميان ما با حزب الله آن است که نيروهاي حزب الله از مرگ استقبال مي کنند و نظاميان ما از مجروح شدن وحشت دارند(هاآرتص).» و اعتراف مي کرد که «نظاميان اسرائيل براي حمله به مردم بي دفاع و بي سلاح کوچه و خيابان آموزش ديده اند و خلبان هاي ما براي پرواز بر فراز شهرهايي که آتش هوايي ندارند آمادگي دارند».
با شروع حمله اسرائيل به غزه و نتايج اوليه آن، احتمالا زئيف شف، مشغول آماده کردن مصاحبه مطبوعاتي مشابهي براي شکست دوباره ارتش رژيم صهيونيستي است، چرا که آغاز حمله زميني، يعني رو در رويي سربازان وحشي اما ترسوي صهيونيست با رزمندگان حماس که شهادت را آغاز کار مي دانند و نتيجه پيشاپيش قابل پيش بيني است.
حماس که از قبل پيش بيني اين روزها را داشت زمينه هاي مناسبي براي امروز فراهم ساخته بود و در نخستين روز از نبرد زميني، ده ها نظامي اسرائيلي را به هلاکت رسانده، تعداد فراواني را زخمي کرده چند تانک مرکاوا را منفجر و دو هلي کوپتر آپاچي را سرنگون کرده و شماري از نظاميان صهيونيست را به اسارت گرفته است.
7. و بالاخره، روز حادثه و زمان انتقام از صهيونيست هاي وحشي و جرثومه هاي فساد و تباهي فرا رسيده است.؛ امروزه نه فقط ملت هاي مسلمان براي جهاد بزرگ و نهايي آماده تر از هميشه هستند، بلکه افکار عمومي جهانيان نيز از هميشه آماده تر است. به گزارش هاي تصويري از تظاهرات مردم در سراسر دنيا نگاه کنيد. خشم از صهيونيست ها از وجود همه زبانه مي کشد.
بنابراين، سخن از آتش بس، غير از فرصت دادن به صهيونيست ها براي جنايات بعدي، مفهوم ديگري ندارد، صهيونيست ها با دست خود گور خويش را کنده اند و با پاي خود به گورستان خويش نزديک شده اند، نه فقط در غزه، بلکه در همه جاي دنيا. آيا ننگ آور نيست که مشتي اراذل و اوباش آزادانه مسلمانان مظلوم را قتل عام کنند و نزديک به 2 ميليارد مسلمان، با وجود آمادگي براي ريختن خون اين جرثومه هاي فساد، به بهانه «آتش بس»! خشم مقدس خويش را فرو خورند و دست از انتقام بردارند؟! که برنمي دارند.
اعتماد ملي
«تكيه شهر» عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد ملي به قلم احمد مسجدجامعي است كه در آن ميخوانيد؛ شواهد زيادي در تاريخ ميتوان يافت كه نشان ميدهد تهرانيها از زمانهاي قديم از ارادتمندان اهل بيت(س) بودهاند، ازجمله اين شواهد ميتوان تكيههاي تهران را نام برد.
تكيه هرچند سابقهاي ديرين در حوزه تمدن اسلامي دارد اما در تهران بهويژه از زماني كه بهعنوان پايتخت انتخاب شد، تكيه بهعنوان محلي براي نگهداري ابزار و وسايل عزاداري مانند پرچم، تاق شال، تمثال و ظروف و وسايل لازم و محل برگزاري مراسم آييني در طول سال مانند ماه رمضان، سوگواري پيشوايان دين و به ويژه سوگواريهاي ماه محرم و اجراي تعزيه بوده است؛ همزمان با گسترش تهران و شكلگيري محلات، تكيهها نيز شكلي محلي به خود ميگيرند.
در آستانه مشروطيت در تهران از بيش از 50 تكيه نام بردهاند كه عمدهترين تكايا محلي بودهاند از قبيل تكاياي نوروزخان، زنبوركخانه، سرپولك، اولادجان، هفتبند و... شكلگيري شيوههاي جديد تجارت و مشاغل و گروهبندي آنها به تشكيل تكيههايي با كاركرد صنفي ميانجامد از قبيل تكيه زرگرها، حلبيسازها و...
روند مهاجرتپذيري تهران باعث پيدايش شكل ديگري از تكايا شد كه اهالي يك شهر كه در تهران سكونت داشتند آن را تشكيل دادند، از قبيل تكيه قميها، تكيه كرمانيها و...
بعدها تكيههاي موقت نيز همزمان با ايام سوگواري در گوشه و كنار خيابانهاي شهر برپا ميشدند.با گسترش تهران و افزايش تكيهها، هياتهاي ديني گستردهاي نيز در محلات بهوجود آمدند.
قديميترين تكيه باقيمانده از تهران قديم <تكيه نياوران> است كه در حقيقت تكيه تابستاني بوده؛ در سالهاي تلاقي تابستان و محرم اين تكيه رونق بسياري پيدا ميكرد.
در اين تكيه تصويرهايي از برخي چهرههاي نقاشي قهوهخانهاي ايران نيز ديده ميشود. اهميت تكيهها و هياتها در زندگي مردم شهرها به اينگونه مراسم خلاصه نميشد و در بسياري از حوادث مهم 150 سال اخير نقش داشتهاند.
در واقع اين هياتها و دستهها همزمان با نقش مذهبي، نقشي اجتماعي نيز داشتند و مانند يك نهاد اجتماعي عمل ميكردند. مراسم نوحهخواني و سينهزني اين هياتهاي محلي و صنفي و قومي در روزها و شبهاي محرم و بهخصوص دو روز عاشورا و تاسوعا همزمان كه عزاداري براي سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) و عرض ارادت به اهل بيت پيامبر(ص) بود، نشان انسجام اجتماعي نيز بود.
جالب اينجا است كه اين هياتها محدود به مسلمانان نبود و پيروان اديان ديگر نيز در تكايا و هياتهاي عزاداري حضور داشتند و در روزهاي عزاداري به بقيه مردم ميپيوستند.
اگر بخواهيم از تاثيرات ديگر اين هيئتها ياد كنيم بايد به نقش اين هياتها در حوادث مهم سياسي معاصر اشاره كنيم. اين هياتها هم در حوادث قبل و بعد مشروطه نقش مهمي داشتند و هم حوادث انقلاب اسلامي و بسياري از حركتهاي مردمي از همين هياتها آغاز شده است.
در كنار اين هياتها، تعزيه نيز به عنوان يكي از آيينهاي ايراني - اسلامي ضمن اينكه نشانه ارادت مردم به اهل بيت است، جنبههايي از هنر ايراني نيز در آن ديده ميشود و به اعتباري برخي از پژوهشگران شيوه اجرايي آن را داراي ريشهاي ايراني ميدانند.
آشنايي ايرانيان با تئاتر جديد به اين منتهي شد كه ناصرالدينشاه با تاسيس تكيهاي بزرگ در تهران موافقت كرده و به اين صورت تكيه دولت تاسيس شد. در اين تكيه در روزهاي محرم عزاداري برپا ميشد و اجراي تعزيه صورت جديتري به خود ميگرفت.
در نهضت مشروطه نيز هياتهاي مذهبي و تعزيه نقشي مهم ايفا ميكردند اما پس از نهضت مشروطه در دوره پهلوي، اول برگزاري تعزيه ممنوع شد.
الگوي رفتاري رضاشاه در اين زمينه آتاتورك رئيسجمهور تركيه بود؛ آتاتورك پيش از رضاشاه براي استفاده از تكايا در آن كشور كه به صوفيه اختصاص داشت محدوديتهايي درنظر گرفته بود. اما مردم به خاطر علاقهاي كه به اهل بيت(ع) داشتند، دور از چشم حكومت آن را برگزار ميكردند و اگرچه تعزيه به شكل مردمي اجرا ميشد و در محرم و صفر تعزيههاي زيادي اجرا ميشد اما به شكل محلي بود و از تعزيه قاعدهمند و سراسري به شكلي كه در دوره قاجار اجرا ميشد خبري نبود تا دوره معاصر كه بار ديگر تعزيهها رونق يافتند.
پيش از انقلاب اسلامي همزمان با جشنهاي 2500 ساله تلاشهايي صورت گرفت تا تعزيه بهعنوان هنري بومي احيا شود اما به خاطر اينكه در اين حركت روح تعزيه كه همانا عزاداري و ابراز ارادت به امام حسين(ع) و اهل بيت(ع) است، ناديده گرفته شده بود به حركتي جدي و پيوسته منجر نشد.
پس از انقلاب اسلامي با توجهي كه به تعزيه ميشد، توجه هنرمندان نيز به اين موضوع جلب و به شكلي جديتر پي گرفته شد. برگزاري آيينها و در كنار آن مطالعات و تحقيقات پژوهشگران جنبههايي تازه و هنرمندانه از تعزيه را پيش چشم ما قرار داد.
در نمايش مدرن امروز فاصله صحنه نمايش از مخاطب كم شده است و در برخي از تئاترها صحنه به شكلي مدور در ميان مخاطبان قرار ميگيرد، چنانكه در تعزيه نيز تعزيهگردانان و تعزيهخوانان در ميان تماشاگران قرار ميگيرند و رابطهاي بيواسطه با مخاطب برقرار ميكنند و حتي در بسياري از موارد مخاطبان خود به بخشي از بازيگران در تعزيه تبديل ميشوند و فاصله بين بازيگر و مخاطب از بين ميرود.
از سوي ديگر نوعي فاصلهگذاري هم در تعزيه وجود دارد كه در تئاترهاي مدرن نيز ديده ميشود؛ مثلا كسي كه نقش شمر را ايفا ميكند، خود نيز گاهي از نقش شمر بيرون آمده و با مردم براي امام حسين(ع) عزاداري ميكند.
نكته جالب اينجا است كه تعزيه نخست توجه پژوهشگران خارجي را برانگيخت اما امروز برخي از هنرمندان تئاتر در ايران مانند بهرام بيضايي و محمد رحمانيان به امكانات هنري تعزيه پي بردهاند و از خصوصيات آن در نمايشهاي خود استفاده ميكنند. همچنين هنرمنداني تلاش كردهاند اجراهايي جذاب و همراه با نوآوري از تعزيه ارائه دهند كه ميتوان به حسين مسافرآستانه و مهدي متوسليان اشاره كرد.
در دوره گذشته همايش آيينهايي عاشورايي تاسيس شد كه خوشبختانه تاكنون همهساله تداوم يافته است؛ در همان ايام كوششهايي براي ثبت تعزيه بهعنوان يك شيوه بديع هنري ايراني در يونسكو صورت گرفت و براي معرفي تعزيه از ناصر تقوايي خواسته شد تا فيلمي مستند درباره آن بسازد كه اين مستند زمينهساز ساختن اثري ديگر با نام «تمرين آخر»از همين كارگردان شد و در همان همايش به نمايش درآمد.
او پس از ساختن فيلمي كوتاه كه بسيار تاثيرگذار است، به نكتهاي درباره تعزيه اشاره كرد، او گفته بود: «تعزيه براي من مكاشفهاي جديد بود چون به هنري ناب و اصيل وارد ميشدم كه مستقل از تئاتر و سينما است.»
او همچنين گفته بود: «ما در تعزيه بازيگران فوقالعادهاي داريم، يكي از ويژگيهاي آنان اين است كه ميتوانند نقشهاي متفاوت تعزيه را بازي كنند»؛ مرحوم هاشم فياض در فيلم تقوايي نقش معينالبكا را برعهده داشت.
براي تجليل از دهها سال تلاش مرحوم فياض جايزه ويژهاي به ايشان تعلق گرفت. مرحوم فياض در همان جلسه اصرار داشت كه عدم رونق اين شيوه نمايش ناشي از نبودن جاي مناسب و ثابت براي فعاليتهاي آن است. به نظر او، ساخت يك سالن با امكانات لازم براي اين قبيل آثار ميتوانست راهگشاي حل بسياري از مشكلات موجود براي استفاده از ظرفيتهاي اين هنر با توجه به شرايط امروز باشد.
اينك هاشم فياض از ميان ما رفته است و گنجينه گرانبهاي او شامل صدها نوع شمشير و كلاهخود، زره و نقاب، تمثال و صورتك و پرچم و كتاب و متن تعزيه باقي مانده است. اين مجموعه ميتواند پايه اصلي موزه تعزيه و نمايشهاي آيين ايران باشد.
اكنون كه بحث درباره بناي ضلع جنوبي شهر در ميان است و بنا بر تغيير نقشه و تناسب آن با بناي تئاترشهر است، ميتوان اين آرزو را به واقعيت نزديك كرد و اين فضا را به ساختن بنايي باشكوه و درخور براي اجراي تعزيه اختصاص داد. اين بنا را ميتوان به اعتبار همسايگياش با تئاتر شهر تكيه شهر نام گذاشت.
اين بحث در شوراي شهر هم مطرح شده و فضاهايي نيز پيشنهاد شده كه يكي از آنها محل سابق حزب جمهوري اسلامي است.
پيشنهاد ديگري هم از سوي فرهنگستان هنر مطرح شده است كه اين بنا ميتواند در كنار موسسه فرهنگي و هنري صبا باشد. در گفتوگويي كه درباره اين موضوع چندي پيش با يكي از اعضاي برجسته فرهنگستان هنر داشتيم از ساختن چنين بنايي استقبال و براي طراحي آن اعلام آمادگي شد.
تاسيس اين بنا در كنار اقداماتي همچون گسترش پژوهشهاي مربوطه، ادامه تلاشها براي ثبت بينالمللي تعزيه و ايجاد يك رويداد دائمي ميتواند به حفظ و تقويت اين هنر بومي كمك كند.
جمهوري اسلامي
«كل يوم عاشورا» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ جناياتي كه اين روزها صهيونيست ها در غزه مرتكب مي شوند به روشني نشان مي دهد كه عبارت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» يك واقعيت انكارناپذير است كه در سرتاسر تاريخ و در نقطه نقطه جهان قابل تكرار است.
سران رژيم صهيونيستي براي نسل كشي در غزه ايام تعطيلات سال نو مسيحي را انتخاب كردند تا درحالي كه بسياري از مردم جهان سرگرم ديد و بازديد هستند و رسانه ها نيز در بسياري از كشورها تعطيل يا نيمه تعطيلند جنايتكاران در فراغت و تا حدودي دور از چشم جهانيان بتوانند اهداف شوم خود را تحقق بخشند.
اما همزماني اين اقدام وحشيانه با ماه محرم و ايام عاشوراي حسيني آن نقشه را نقش برآب كرد و در بخش ديگري از جهان كه اين جنايت در آنجا رخ مي دهد زمينه و انگيزه توجه به مقاومت را به شكل معجزه آسائي فراهم ساخت.
سيدحسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان از اول محرم هر روز در اجتماع عظيم مردم لبنان به مناسبت ايام عاشوراي حسيني و نهضت كربلا سخنراني مي كند و از ظلم و ستم يزيد و يزيديان زمان مي گويد و روح شجاعت و مقاومت و مبارزه عليه جنايتكاران و متجاوزان را در مردم تقويت مي كند و اين صحنه ها و اين سخنان براي همه ملت هاي عرب پخش مي شود و ساير ملت ها نيز به بركت پيشرفت وسايل ارتباط جمعي از آن با خبر مي شوند.
پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه در تابستان سال 1385 كه توانست افسانه شكست ناپذيري ارتش رژيم صهيونيستي را باطل كند هنوز در خاطره ها زنده است.
آن پيروزي محصول پيروزي حزب الله لبنان از مكتب امام حسين عليه السلام بود. اين واقعيت را در آن جنگ همه فهميدند كما اينكه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و توفيقي كه مردم ايران در ساقط كردن رژيم ستم شاهي و اخراج استعمارگران آمريكائي از كشور به دست آوردند نيز محصول پيروي از مكتب امام حسين عليه السلام و نهضت عاشورا بود.
امام خميني در اوج قيام مردم ايران عليه رژيم ستم شاهي در محرم سال 1357 از تبعيدگاه خود در پاريس به مردم نويد دادند؛ «محرم ماه پيروزي خون بر شمشير است» و تاكيد كردند كه اين پيام نهضت حسيني است و پيروان مكتب عاشورا قطعا بر يزيديان زمان پيروز خواهند شد.
اين وعده به سرعت محقق شد و ملت ايران توانست با دست خالي بر يك رژيم تا دندان مسلح پيروز شود و آنرا ساقط كند و در مراحل بعدي همه توطئه هاي آمريكا كه حامي رژيم شاه بود را نيز خنثي نمايد و در جنگ تحميلي 8 ساله كه به دستور آمريكا و با حمايت هاي نظامي و مالي و سياسي و تبليغاتي سران ارتجاع عرب و قدرت هاي شيطاني شرق و غرب توسط رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي نوپاي ايران به راه افتاده بود بردشمن غلبه كند و به عنوان الگوي مقاومت در جهان مطرح شود.
آنچه حزب الله لبنان در برابر ارتش رژيم جنايتكار صهيونيستي انجام داد ادامه راهي بود كه امام خميني با زنده كردن نهضت عاشورا پيش پاي مردم گذاشت و مكتب امام حسين عليه السلام را در عمل وارد زندگي ملت ها كرد.
اكنون به نظر مي رسد در همزماني جنايت صهيونيست ها در غزه با محرم راز و رمزي نهفته است كه با گسترش نهضت عاشورا مرتبط است.
مردم فلسطين شيعه نيستند اما در 30 سال اخير به بركت انقلاب اسلامي و آرمان هائي كه در انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي در ايران و پيروزي هاي نهضت حزب الله لبنان در بيروت و جنوب اين كشور و به ويژه در جنگ 33 روزه مشاهده شد و پيوندي كه ميان اين پيروزي هاي شگفت انگيز با نهضت عاشورا وجود دارد براي مردم فلسطين عموما و مردم غزه خصوصا آموزنده است.
امروز مساله اين نيست كه چه كسي شيعه و چه كسي سني است مساله اصلي و مهم اينست كه مردم فلسطين بخشي از امت اسلامي را تشكيل ميدهند و اكنون اين اسلام است كه مورد تهاجم صهيونيست ها و حاميان آمريكائي و اروپائي آنها قرار دارد.
امروز همانگونه كه رهبر معظم انقلاب فرموده اند كفار حربي به اسلام و مسلمانان حمله ور شده اند و تمام كفر در برابر تمام اسلام قرار گرفته است؛ سران مرتجع عرب نيز كه « منافقان امت » هستند دست دردست كفار حربي به جنگ اسلام آمده اند و تمام توان خود را براي سركوب كردن جريان آزاديخواهي در ميان امت اسلامي بكار گرفته اند.
رئيس رژيم مصر با صراحت مي گويد براي باز كردن گذرگاه رفح نيازمند اجازه گرفتن از صهيونيست هاست وزير خارجه رژيم كمپ ديويدي قاهره با وارد ساختن اتهاماتي به جمهوري اسلامي ايران كه بزرگترين حامي مردم فلسطين و بزرگترين دشمن اسرائيل است درحال پاشيدن تخم نفاق در ميان امت اسلامي است و ساير سران ارتجاع عرب نيز با پول و امكانات رسانه اي خود درحال كمك رساني به صهيونيست ها و ضربه زدن به مردم غزه هستند.
جالب است كه در اين ميان از القاعده و طالبان و سلفي ها و وهابي هاي دو آتشه خبري نيست گوئي مردم غزه مسلمان نيستند و زير ضربات بي رحمانه صهيونيست ها قرار ندارند!
در چنين وضعيتي كه يزيديان زمان با همه امكاناتشان به نابودي اسلام كمر بسته اند وظيفه همه مسلمانان است كه با هوشياري تمام و با پيروي از مكتب امام حسين عليه السلام و شهداي كربلا در برابر اين جريان ضداسلام بايستند و يكبار ديگر غلبه خون بر شمشير را به نمايش بگذارند.
اين واقعيت روياروئي حق و باطل است كه « كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا » بيانگر آنست و ترديدي نيست كه به خواست خدا اينبار نيز به بركت ايام عاشوراي حسيني پيروزي با اسلام است .
مردم سالاري
«رسالت شناخت و شناساندن عاشوراي حسيني» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري است كه در آن ميخواند؛ عاشورا 1430 قمري فرا رسيد، که 1369 سال قبل در جغرافياي کربلا ي عراق رخ داد و استثنائي ترين رويداد تاريخ مي باشد و هيچ گاه تکرار نشده و فاجعه ويژه مي باشد، و در زيارت نامه هاي حضرت مي خوانيم «مصيبه ما اعظم ها و اعظم رزيت ها في الا سلام، في السموات و الا رض» اين داستان بزرگترين مصيبت است.
اين موضوع از زمان آدم تا عصر خاتم پيامبران مطرح بود و تا زمان امام عسگري عليه السلا م، مورد احترام بوده و تا حال توسط عالمان و فقيهان و شاعران و نويسندگان و ارادتمندان گرامي داشته شده است. اين واقعه بايد تحليل شود و درباره علل اين رويداد و درس هاي آن و دستاوردهاي تکريم آن سخن مستدل و جامع، گفته آيد، بدين منظور عرض مي شود.
1- امويان مي خواستند اسلا م ناب محمدي را از بين برده و اسلا م اموي را جايگزين نمايند زيرا اسلام ناب محمدي از عدالت و امانت و حکمت و عزت و آزادي و آزادگي و خداپرستي وخدمت رساني و خودسازي و ستيز با طغيان و طاغي و ستم گري و ستم گران مي گفت، ولي امويان از شهوت و شهرت و شراب و شکم بارگي دم مي زدند، و استبداد و خودسري و خود کامگي را گرامي مي داشتند و زر و زور و تزوير و تحميق و تهديد وسيله کارشان بود.
اخلا ق و ايمان و انديشه و ايثار در فکر و فهم و فقه و فلسفه در زيست آنان جايي نداشت.
2- در عاشوراي حسيني مثلث؛ هجرت و شهادت و اسارت اصل و اساس بود و با هجرت مدينه النبي را ترک گفت و به مکه رفت و در مکه آگاه سازي و افشاگري را پي گرفت و آن را تا لحظه شهادت ادامه داد، ديدار با سياسيون و زائران بيت الله الحرام و نامه هاي ارسالي مردم کوفه و نامه هاي حضرت به شيعيان بصره و کوفه و اعزام مسلم بن عقيل به عنوان نماينده خود در کوفه، حال و هواي خاص، از اعتراض و انتقاد و اصلا ح را در فضاي حجاز و عراق پديد آورد.
يزيد تازه به حکومت رسيده به مقابله برخاست، عبيدالله بن زياد را از بصره به کوفه گسيل داشت و مسلم به شهادت رسيد. گروه اعزامي يزيد به مکه درصدد به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام برآمدند که امام براي حفظ حرمت مکه و کعبه و حفظ امنيت آن، از مکه خارج شد و توطئه يزيد را نقش بر آب نمود.
امام در کربلا به مقاومت پرداخت و النهايه مرگ با عزت را برحيات باذلت مقدم داشت و شهادت را پذيرا شد. همراهان زن با علي بن الحسين عليه السلا م را که در روز عاشورا به سختي بيمار بود، به اسارت بردند و اين اسيران، کارآگاه سازي و افشاگري را در کوفه و شام و مدينه پي گرفتند.
3- نهضت حسيني دانشگاه و آزمايشگاه و نمايشگاه ويژه بود، حقايق خداوندي تدريس شد و در هنگامه مقاومت به نمايش گذارده شد و در سفر و گفت و گو و تهديد و تخريب و حصر و تبليغ ناروا و النهايه تقابل نابرابر به آزمايش در آمد، امام و ياران اندک در نيم روزي نشان دادند که ايمان و اعتقاد با همه وجودشان گره خورده، و عزيزترين سرمايه وارزش آنان مي باشد و براي حفظ آن همه موجودي خود را نثار مي نمايند و لحظه اي نمي خواهند با کفر و شرک و نفاق، طاغوت و طغيان و قانون شکني سازش نمايند.
امام و ياران وي در نهضت عاشورايي نشان دادند حقيقت زندگي را عقيده و جهاد مي دانند نه قدرت و ثروت و مقام و زندگي روزمره گي. امام واصحاب وي با صراحت و صداقت و صلا بت اعلا م داشتند و نشان دادند که خدا و قرآن و دين واخلا ق و عدالت و اسلا م، بايد مورد توجه همه قرار گيرد و از هر چه پليدي و پوکي و پلشتي است بايد پرهيز شود.
4- انقلاب اسلامي ايران افتخار دارد که به نهضت حسيني پيوسته و شعار مي داد: نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه و براي تحقق آرمان سرور آزادگان به صحنه آمد و دعوت روز عاشوراي امام حسين «هل من ناصر ينصرني» را لبيک گفت. و معمار انقلا ب اسلا مي ايران حضرت امام خميني مي فرمود: ما هر چه داريم از محرم و صفر داريم. عاشورا را زنده نگه داريد تا به انقلاب شما آسيبي وارد نيايد.
در پژوهشي که در دانشگاه اورشليم اسرائيل انجام گرفت، اعلا م شد، انقلا ب اسلا مي ايران دو منشا دارد، مرجعيت، شهادت طلبي و عاشورا، که در حقيقت مرجعيت درس قيام و نهضت را از امام حسين و عاشورا فرا گرفت. در تداوم انقلا ب اسلا مي نيز بايد همان علت محدثه را پاس بداريم و به نسل هاي حال و آينده اين امانت ارجمند را با استحکام بسپاريم.
5- اينک مائيم و عاشوراي «1430 قمري» رسالت ما شناخت جامع عاشوراي حسيني است و شناساندن جامعه آن به تاريخ بشري و کوشش در تحقق اهداف آن حضرت، که دين بايد در متن و محتواي جامعه و فرد قرار گيرد، در اصول عقيدتي و سياسي و اخلاقي شعار «هيهات مناالذله» اصل باشد و شهادت طلبي براي آرمان و اعتقاد ما ارزش باشد و وسيله، امام به آزادگي ارج و قيمت داد، عزت مداري وعزت مندي را خواستار بود و فرمود: « ان کان دين محمد لم يستقم الابقتلي، فياسيوف خذيني»؛ براي ثبات و ماندگاري و مصونيت دين محمدي بايد خون داد.
امام خميني رحمه الله عليه در سخني فرمودند: امام خميني عليه السلا م تکليف همه ما روشن کرد: فداکاري در ميدان و تبليغ در خارج ميدان
6- در عاشوراي حسيني بايد عناصر زنده عاشورا يعني بيعت و سازش نکردن با يزيدهاي تاريخ، هجرت و اعتراض به وضع موجود ظالمان و مستکبران، اعلا م موضع در برابر ظلم و اجحاف، ديدار با سياسيون و ارادتمندان و آگاه سازي نمودن وا فشاگري کردن، فرستادن پيام و پيک به شيعيان خنثي کردن توطئه ها با هشياري، توديع با قبر پيامبر به طور مکرر، ديدار با بني هاشم مقيم در مدينه، نوشتن وصيت نامه به محمد بن حنفيه، بردن خانواده به همراه خود، فرستادن نائب ويژه به کوفه، سرعت در تصميم گيري، اسارت خاندان وي و ادامه کار امام در پيام رساني به کوفه و شام و مدينه، مهلت خواستن در شب عاشورا براي نماز و نيايش و تلا وت قرآن و ملحق شدن گروهي از يزيديان به امام، مهلت خواستن از دشمن براي نماز ظهر عاشورا و النهايه شهادت طلبي مي باشد.
سرمايه
«رمز بقاي عاشورا» عنوان يادداشت روز روزنامه ي سرمايه به قلم عباسعلي سرفرازي است كه در آن ميخوانيد؛ اي اسم اعظم حق کز عالمي نهاني وي شمع نور مطلق کز روي ني عياني اي در مناي ميدان از نقد جان گذشته رسم از تو شد به دوران آينن جانفشاني (آيت عظماي حق کمپاني) چرا حسين(ع) در يادها باقي است؟زيرا او در روز جاودان عاشورا بزرگ ترين درس ها را به مردمان داد.
او زندگي به دور از بردگي و زبوني را به همه جهانيان نشان داد و بنايي را پي ريخت که براي هميشه معبد اهل خرد و ايمان شد. او به انسان ها آموخت که مي توان و بايد که در برابر سالوس و ريا ايستاد و دين و اعتقاد راسخ را از توفان باورهاي ساده و عوامفريبانه محافظت کرد. او به همه آموخت که نبايد فريب خورد و او خود در اين راه، از تمام هستي اش، مشعلي ساخت روشن براي هدايت ديگران.
در هيچ کدام از تواريخ مضبوط و متقن، نشاني از خشونت و جهالت در لشکر حسين عليه السلام نمي يابيم. اگر بعضي روايات ضعيف و داستان هاي مجعول را در نظر نگيريم، هرگز نشاني از ضعف و سستي و ترس در ميان نيست. عاشورا، روزي که حسين عليه السلام آن را جاودان ساخته است، روز کساني است که هيچ چيز را بالاتر از سعادت راستين مردمان نمي خواهند و بر سر آن سازش نمي کنند.
نزد اينان جوانمردي و شرف لگدمال نمي شود، حتي اگر بر بدنشان اينگونه رود، حسين عليه السلام انسانيت را به ياد مردمان آورد و همانند دوران جد بزرگوار و پدر نوراني اش، ارزش هاي الهي را در قامتي انساني دوباره عرضه کرد. خداوند سلامت و بقاي دينش و کتابش را تضمين کرده است؛ حسين عليه السلام نيز با خون پاکش، حيات انساني مسلمانان را با احياي صفات ارزشمند انساني، به آنان بازگرداند.
«مرگ با شرافت بهتر از زيستن در ذلت است.» اين بيان ارزشمند، رمز بقاي عاشورا و نهضت حسيني است؛ اين جمله و داستان عاشورا را همه شنيده ايم و بسياري از ما بر اين باوريم که مفهوم و معناي نهضت حسيني را دريافته ايم. دشت خونين کربلا را در نظر آوريم. بدن هاي به خون خفته و قطعه قطعه شده و کودکان يتيم و سرگردان را تصور کنيم.
آيا به راستي باور داريم که از قهرمان کربلا، اين دشت خونين و با خون عزيزانش، گلستان انسانيت و آزادگي را صفايي تازه بخشيده است؟ اگر راست باشد که انسان در هر لحظه از زندگي اش برآيندي است از آنچه در گذشته پديد آورده و بر او رفته است و با آن هويت در زمان حال زندگي مي کند، ترديدي نيست که امام حسين عليه السلام، گذشته ما و بخشي درخشان از گذشته نوع بشر است.
حسين عليه السلام هويت ما است؛ خون به ناحق بر زمين ريخته او را از ياد نبريم. باشد که با اين مکتب بهتر آشنا شويم و پيرو راستين حسين عليه السلام باشيم.
مرجع : جام جم آنلاین