کد مطلب : ۸۲۲۴
مفاهیم
درباره منقبتخواني
هوشنگ جاوید*
به هنري تلفيقي بر پايه ساختارهاي عالمانه، دينمدارانه و تبليغي كه انديشههاي ناب را به همراه ژرفنگري و تصويرسازي مبتكرانه در آن به كار گرفتهاند و اين دريايي نيست كه همه كس بتواند در آن دست تر كند، بلكه تزنجي است بردار و عودي است بر آتش كه مايه سوزندگي دارد و ديدار حاجتمندانه ميطلبد.
تصويرسازي، بسيار ساده و صريح در آن صورت ميپذيرد، در عين حالي كه نوعي قدرتنمايی منطقي در آن جاري است و همين است كه بار كلام را دقيق و ظريف و برجسته میكند و در آن نوعي ارتباط ماهوی بين شاعر و جريان وقايع برقرار شده كه رنگ عشق، عزت نفس و شكوه را در خود دارد و همين ارتباط از سوي منقبتخواني در شنونده ايجاد ميشود، گرچه در منقبتخواني، ظاهر الفاظ چنان مينمايد كه ورود واردات آن به ذهن مخاطب، مشكل به نظر ميرسد.
اما وقتي اجرا توسط مفسر آنكه «منقبتخواني» نام دارد به درستي صورت پذيرد (صحيحخواني) به واكنش مخاطب، ميزان ادراك او از موضوع و تاثيرگذاري متن كلامي بر ذهنش كمك فراوان ميبخشد، منقبتخواني پس از شكلگيري جريان فتوت و آئين فتيان در ايران منحصر به كساني شد كه در اين جرگه وارد ميشدند و چون اينان به مولا علي(ع) به عنوان پير و مراد و خويش اخلاص و ارادات خاص داشتند و ايشان را قطب مدار فتوت و معدن جود و مروت ميدانستند پس شرح فضائل ايشان را در قالب منقبتخواني انجام ميدادند.
گرچه كه درباره ساير ائمه و معصومين نيز در ايران منقبتسرائي و منقبتخواني رواج بسيار يافت، مانند مناقب رضوي، مناقب حسيني، مناقب مهدوي و مناقب فاطمي، اما مناقب علوي از شكفتگي و تنوع خاص چه به لحاظ متن چه به لحاظ نغمگي بر ساير مناقب ارجحيت دارد، چرا كه منقبتخواني و مناقبسرائي از حد محافل خصوصي شاعران گذشته و با فراگير شدن فتيان در جوامع صنفي ايران به ميان تمامي مشاغلي كه خدمات عمومي ارايه ميدادند، اشاعه يافت. شكل اجرايي آن گوناگون شد و به همان شكل كه هر صنف فتوت نامه سخنوري خاص داشت، به همان گونه منقبتخواني مربوط به خود را نيز داشتند. اين هنر در عصر كنوني رو به زوال و نابودي رفته است.
پيشرو فن منقبتسرائي، شخصي است به نام رشيدالدين ابن شهر آشوب و پس از او حاكم نيشابوري محمد بن سليمان كوفي زيدي كه مناقب علي (ع) را سروده، «اخطب خوارزم»، «ابن حجر» و «ابن ابي شيبه» ابوهاشم (يا ابوعامر) اسماعيل بن قاسم حميري (۱۰۵-۱۷۳ ه) ملقب به سيد، بزرگترين و شيرين سخنترين و بيباكترين شاعران شيعي مذهب عرب بود، صاحب الاغاني او و بشاربن برد و ابوالعتاهيه را پراثرترين شاعران عرب در جاهليت و اسلام دانسته و گفته است از بس شعر سرودهاند كسي نتوانسته ديوان كامل ايشان را جمعآوري كند، در تذكره اين معتز آمده است كه چهار دختر او هر يك چهارصد قصيده جداگانه از پدر حفظ داشتهاند.
سيد همه احاديث فضائل اميرالمومنين [علي (ع)] را به نظم آورده و [استاد مرحوم علامه اميني] در كتاب بزرگ الغدير، بيست و سه قصيده غديريه او را نقل كرده است.
علي ابن مغيره از علي ابن عبدالله سد و سي از مدايني چنين آورده است: سيد نزد اعمش [ابومحمد سليمان ابن مهران اسدي بالولاء از تابعين دانشمند و عالم به قرآن و حديث و فقه كه در كوفه زيست و 1300 حديث از او روايت شده است] ميرفت و اخبار و فضائل علي(ع) [او نوشته رضيالله عنه] را از او شنيده مينوشت و بعد معاني آن را به شعر درميآورد، روزي از نزد بعضي امراي كوفه بيرون آمد.
در حالي كه او را خلعت داده بر اسبي سوار كرده بود، پس در كناسه [محلهاي در كوفه كه يوسف بن عمر ثقفي با زيد بن علي ابن الحسين (ع) جنگيده وي را به شهادت رسانده بود] ايستاد و گفت اي اهل كوفه هر يك از شما فضيلتي از علي ابن ابيطالب (ع) را نقل كند كه من شعري درباره آن نسروده باشم، اين اسب و خلعتي را كه در بردارم بدو خواهم داد.
مردم شروع به روايت احاديث كردند و او شعرهايي را كه در آن معاني سروده بود انشاد مينمود، تا اينكه مردي پيش آمد و اين روايت نقل كرد: روزي اميرالمومنين (ع) علي ابن ابيطالب [او نوشته رضيالله عنه] خواست سوار شود، پس جامههاي خود را پوشيد و به سوي موزههاي [كفشهاي] خود رفت، يك لنگه موزه را پوشيد و دست يازيد تا لنگه ديگر را بردارد كه ناگاه عقابي از آسمان فرود آمد و آن را برگرفته و به هوا برد و سپس بر زمين افكند، ماري بزرگ [اسود] از آن بيرون آمد و بر زمين خزيد و سوراخي داخل گشت، پس علي (ع) آن لنگه را برداشته پوشيد.
رواي اين خبر گويد: سيد در اين معني شعري نگفته بود ولي همان جا اندكي به فكر فرو رفت و بعد اين ابيات را انشاد نمود:
الا يا قوم للعجب العجاب لخف ابي الحسين (ع) و للحباب
اتي خفاله و انساب فيه لينهش رجله منه بناب
فخر من السماء له عقاب من العقبان او شبه العقاب
فطار به فحلق ثم اهوي به للارض من دون السحاب
الي حجر له فانساب فيه بعيد القعرلم يرتج بباب
كريه الوجه اسود ذو بصيص حديد الناب ازرق ذولعاب
و دوفع عن ابي حسن علي نقيع سمامه بعد انسياب
هان اي مردم بشنويد اين قصه بسيار شگفت را، قصه كفش (پاي افزار) ابوالحسين (ع) و ما را به سوي كفش (پاي افزار) او آمد و در آن لغزيد تا پاي او را نيش بزند، پس عقابي از آسمان فرود آمد از عقابها يا شبيه عقاب بود، و آن را با خود به هوا برد و اوج گرفت سپس بر زمين افكند از زير ابر، آن مار به سوراخي رفت و در آن خزيد، سوراخي كه ته آن عميق و بدون در بود، رويي زشت و سياه داشت و بدنش برق ميزد و و نيشي تيز و زرد و زهرآگين داشت، آن مار به سوراخ خزيد و سم كشندهاش از ابوالحسن علي (ع) بازداشته شد.
سيد بعد از انشاد [خواندن به آواز] اين اشعار اسب خود را به حركت آورد و برفت. (الاغاني،منبع ص ۷۹۲، ۱۳۶۸) نگارنده كتاب تشيع در خراسان درباره رونق منقبتسرائي در ايران معتقد است كه آغاز پرشكوه آن در عهد تيموريان و دوره شاهرخ بوده و مينويسد:
«از شعرايي كه در مجالس حساس در محضر شاهر شعر ميخواندند، بعيد بود كه در شعرشان نامي از اهل بيت (فاطمه و فرزندانش (ع)) و صحنههاي مظلوميت دلخراش زندگي آنان ر ا نبرند. شاهرخ با ابراز رضايت و دادن جوايز و صلات، مشوق آنان بود،از اين لحاظ ادبيات شيعه در اين زمان به طور مستقل به رشد قابل ملاحظهاي رسيد و منقبتخواني و مرثيهسرائي به طور گسترده روزبهروز رواج بيشتري مييافت در ادامه در بخش مداحي و منقبت چنين نوشته:
«سنت مداحي و منقبتخواني يكي از سنن جا افتاده و معمول در اين عصر بود كه در زمان سلطان حسين بايقرا رواج بيشتري يافت، اين امر در نشر و اشاعه فضائل اهل بيت(ع) و در نتيجه ترويج تشيع، تاثير فراوان داشت، مداحان و منقبتخوانان گاهي به بيان فضائل ائمه اطهار (ع) اكتفا نكرده به مخالفان آنان ميتاختند كه منجر به درگيري و حتي شهادت آنان ميشد، همانگونه كه «حسن علي مداح» جانش را در اين راه از دست داد (حدود ۸۹۰ه) مداح ديگري كه بسيار شهرت داشت در چهارراهها و ميادين و محل تجمع مردم به منقبتخواني و مديحهسرائي ميپرداخت حيدر علي مداح بود... روي هم رفته اين عمل جاذبه فراوان داشت، چرا كه عده زيادي از مردم، همه روزه در اطراف مداحان براي شنيدن فضايل اهل بيت (ع) جمع ميشدند...» مولف مزبور يكي از خاطرات خود را در اين باره اين طور بيان ميكند:
«من و ميرزا بيرم هميشه با يكديگر بوديم و وادي مصاحبت ميپيموديم، روزي در روي تخت مدرسه گوهرشاد بيگم سير ميكرديم، حسنعلي مداح معركه گرفته بود و منقبتي ميخواند، ناگاه بر زبان وي لعن يكي از اصحاب پيغمبر گذشت، ميرزا بيرم متغير گشت، گفت: اين كافر را ميكشم، يا در كشتن او سعي ميكنم، فقير گفت: اي يار، مثل اين بدبخت در اين شهر بسيارند و مانند ما و تو هم سني بيشمار، چه لازم است كه ما و تو در كشتن اين رافضي سعي كنيم و ديگر اين زماني است كه شاه اسماعيل در عراق ظهور كرده، عاقبتانديشي تقاضاي اين ميكند كه در مقابل اين امور كسي غلبه نكند.»
به جز منقبتخوانان كه خود روايات بداهه آهنگيني براساس اصل روايت ميساختند و اجرا ميكردهاند،شاعران ايراني نيز به سهم خود به اين هنر پرداختهاند، از حكيم سنائي، كاتبي ترشيزي، ابن حسام خوسفي، اهلي شيرازي، محتشم كاشاني، هماي شيرازي،قاآني شيرازي، ملكالشعراي بهار،شهاب تربتي، جلالالدين همائي (سنا)، رياضي يزدي، صغير اصفهاني، فواد كرماني، دكتر قاسم رسا،اوحدي مراغهاي، صائب تبريزي، سعدي، دكتر ناظرزاده كرماني پدر، اميري فيروزكوهي تا استاد فقيد، سيدمحمدحسين بهجت تبريزي (شهريار).
منقبتخواني هنري همهگير بوده كه در اثر تغييرات سيستماتيك جوامع در ايران،دچار بيمهري شده و روبه فراموشي رفت، معروفترين منقبتخوانان، مناطق ايران در عصر ما، عبارتند از آقاي علي سيستاني در مازندران، درويش ميرزاعلي در تهران، درويش علي دهدشتي در شيراز، مرشد وليالله ترابي در تهران، آقا سيدمصطفي سعيدي در بروجرد، آقا سيد مسلم صالح كوتاه و آقاي محمدجان بزرگي در انديمشك، درويش محمد عارفيان در كاشمر، آقايان عباس و حسين فردوسي در كاشان و درويش علي بلبل در يزد،ضمن آنكه استاد نور محمد درپور استاد موسيقي آوازي منطقه تربتجام به سبب آنكه چند صباحي را با تيغ عليشاه و روشن شاه از ملنگهاي معروف خراسان گذرانده با اين هنر آشناست و به خوبي آن را با دوتار اجرا ميكند و آقايان غلامعلي پورعطايي و شريفزاده نيز در اين هنر ديني استادي خاصي دارند، استاد عباس سمائي در ميناب نيز با اين هنر آشنايي كامل دارد و نغمات آوازي او در زمينه منقبتخواني بينظير است.
دو نمونه از هنر منقبتسرائي شاعران ايران درباره اميرمومنان علي(ع)
آنكه چوگان مروت در كف احسان اوست
لاجرم گوي فتوت در خم چوگان اوست
بر زبان روح گفت،با محمد(ص) آشكار
لافتي الا علي، لاسيف، الا ذوالفقار
آفتاب كبريا درياي در لافتي
فخر آل مصطفي مخصوص نص هل اني
سلمان ساوجي
اي اميرالمومنين اي شمع دين اي ابوالحسن
اي به يك ضربت ربوده جان دشمن از بدن
اي به تيغ تيز، رستاخيز كرده روز جنگ
وي به نوك نيزه كرده شمع فرعونان لكن
تيغ الاالله زدي بر فرق لاگويان دين
هركه لا ميگفت وي را ميزدي بر جان و تن
تا جهان خالي نكردي از بتان و بتپرستان
تا نكردي لات شهمات و عزي را خزن
گر نبودي زخم تيغ و تيرت اندر راه دين
دين نپوشيدي لباس ايمني بر خويشتن
لاحرم اكنون چنان كردي كه در هر ساعتي
كافري از جور دين برخود بدرد پيرهن
مرحبا اي مهتري كز بيم تيغت در جهان
پيش چشم دشمنانت خون همي آيد لبن
كهتر انت را سزد گر مهتري دعوت كنند
اي امير نامگستر، وي سوار نيزه زن
هيچكس را در جهان اين مايه مردي نبود
كو به ميدان خطر، سازد براي دين، وطن
[ابوالمجد مجدود ابن آدم (حكيم سنائي)]
مرجع : موسیقی رمضان در ایران