کد مطلب : ۱۲۳۰۷
فلسفه هجرت
انسیه نوشآبادی
علت رکود جوامع، فرهنگها و مذاهب در طول تاریخ به علت عدم تحرک آنها یا متولیان آنها بوده است. هر جامعهای که در درون و در ظرف مکانی خود محبوس شود، مظروف آن جامعه که فرهنگ، علم، تمدن و مذهب است نیز، دچار رکود، خمودی و خموشی خواهد شد. عمده پیشرفت و تمدن جوامع پیشرفته به علت تحرک آنهاست.
اروپای قرون وسطی یک هزار سال درون خودش محبوس بود. در طول این هزار سال کمترین تحرک و پیشرفتی در آن به وجود نیامد. کارشناسان تاریخی به جد معتقدند که مدنیت اروپا و غرب، رنسانس و اصلاحاتی که در جامعه غرب صورت گرفته در زمان جنگهای صلیبی و ارمغان مهاجرتهای متأثر از آن بوده است.
آمریکا نیز که امروز به لحاظ علم و تکنولوژی پیشرفتهترین کشور دنیاست، محصول مهاجرت عدهای از اروپاییان است؛ اگر آن زمان اروپاییان مهاجرت نمیکردند تمدن امروز آمریکا به وجود نمیآمد.
هجرت در بینش اسلامی
در اسلام نیز فلسفه هجرت روشن و مبتنی بر مبنای عقلی، به دور از احساسگرایی و بینیاز از پیچیدگیهای کلامی بوده و سرآغاز پیشرفت و مقدمه واجب توسعه جهانی است. اسلام، دینی است که برای اداره جهان و هدایت همگان طراحی شده و جنبه مکانی ندارد و هیچگونه محدودیت جغرافیایی را تحمل نمیکند؛ بنابراین علاقههای ناسیونالیستی در اندیشه اسلامی بیمعناست و عذری برای عدم هجرت در مواقع لزوم محسوب نمیشود.
بنابر اصل حیاتبخش هجرت، هرگاه مسلمانان در منطقهای تحت فشار و ستم ستمگران قرار گرفتند تا از دین، اعتقاد و تکالیف الهی خویش دست بردارند، موظفند با مهاجرت کردن، موقعیت خود را تغییر دهند؛ زیرا همواره جاهای دیگری وجود دارد که در آنجا آزادی عمل باشد؛ پس میتوان اسلام را در آنجا در افقهای تازه و حتی با ابعادی بزرگتر به حرکت واداشت. سیدمحمدحسین فضلا... مرجع عالیقدر شیعی میگوید: «هجرت یک قاعده اسلامی است برای حالتهایی که به انسان فشار میآورند تا در عقیده، احکام و پویایی خویش از دین خود دست بردارد.
خداوند متعال از کسانی برای ما سخن میگوید که به بهانه مستضعف بودن در زمین به خودشان ستم کردهاند. میفرماید: «ان الذین توفهم الملئکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فیالارض قالوا ألم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فأولئک مأوهم جهنم و ساءت حصیرا»؛ «آنان که هنگام مرگ ظالم و ستمگر بمیرند فرشتگان از آنها پرسند که در چکار بودید؛ پاسخ دهند که ما در روی زمین مردمی مستضعف و ناتوان بودیم، گویند آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن سفر کنید؛ پس بازگشت ایشان جهنم و بسیار بد منزلگاهی است.» (آیه ۹۷ نساء)
بنابراین ضعف در اسلام عذر به حساب نمیآید انسان وظیفه دارد که ضعف را به قوت تبدیل کند و از جایی که ضعیف است به جای قوی برود تا آزادی خود را به دست آورد و برای تثبیت ایمان خود و دعوت دیگران تلاش کند.
«ما به تجربه دیدهایم که اسلام بیشتر به وسیله مبلغان، علما و [حتی] بازرگانانی که برای معرفی اسلام و قانع کردن آنها دست به مهاجرت زدهاند، گسترش یافته است.» (خطبه جمعه ۲۷/۸/۸۸، سایت پایگاه اطلاعرسانی دفتر سیدمحمد حسین فضلالله)
هجرت پیامبر (ص) با ارزشترین هجرت در اسلام
در اسلام هجرتهای زیادی اتفاق افتاده و هجرت پیامبر (ص) نیز یکی از آنهاست؛ اما از لحاظ ارزش و منزلت، هیچ هجرتی به پای آن نمیرسد؛ شاید به علت همین اهمیت فوقالعاده است که با وجود مناسبتهایی چون میلاد و بعثت پیامبر (ص)، باز هم این هجرت است که مبدأ تاریخ جهان اسلام گشته است. کار اسلام در محیط مکه به تنگنا کشیده شده بود و پیشرفت و توسعه دیگر امکان نداشت؛ اگر پیامبر و یارانش به مدینه هجرت نمیکردند، نه فقط اسلام از مکه فراتر نمیرفت؛ بلکه تحت فشار بتپرستان در همانجا به نابودی میگرایید. این هجرت، مسلمانان را مقتدر کرد و به ایشان فرصت رشد و توسعه داد.
هجرت پیامبر، فقط موجب نجات اسلام نبود؛ بلکه دستاوردهای هجرت پربرکت آن حضرت تاکنون و بلکه برای آیندگان هم باقی است. این مهاجرت موجب تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد فضای باز برای مبارزه با افکار خرافی و جاهلانهای که سالهای طولانی بشر را از رشد و بالندگی متوقف کرده بود، شد؛ پس از این هجرت، آزادیخواهان و اندیشمندان بسیاری که گاهی مسلمان هم نبودند در دامان جامعه اسلامی پرورشیافته و تمدن برتر را در جهان پایهگذاری کردند و کار، تا آنجا پیشرفت که تمدن اسلامی در تمدن اروپا و همه جهان تأثیرگذار شد.
در همین فضای بازی که ارمغان تفکر اسلامی بود، علم نیز روبهرشد و شکوفایی نهاد و کمکم علوم زیادی در دنیای اسلام به وجود آمد که ریشه علوم پیشرفته دنیای امروز است.
بنابراین، این هجرت همواره برای مسلمانان و اصلاحطلبان، حجت تمام و الگوی احسن است تا بهانهای برای تسلیم و انقیاد در برابر مستکبران خرد باقی نماند.
بعد از هجرت پیامبر، مؤثرترین هجرت در اسلام، هجرت امام حسین (ع) است. هجرت پیامبر (ص) و امام حسین (ع) از این لحاظ که هر دو موجب نجات کل اسلام شدند، برای همیشه ممتاز از سایر مهاجرتها هستند که نظیر و تکمیلکننده آن فقط هجرت موعود حضرت صاحبالزمان (عج) خواهد بود.
البته هجرت امام حسین (ع) از لحاظ موقعیت مادی نقطه مقابل هجرت پیامبر اکرم (ص) است. امام حسین (ع) از امنیت مدینه به سوی گرفتاری و بلایای کربلا حرکت کرد؛ در حالی که به آن علم و وقوف داشت؛ اما این دو حرکت هر چند به لحاظ ظاهر عکس یکدیگر بوده از یک ملاک و معیار برخوردارند و آن هم نجات اسلام است. تا دیگر کسی گمان نکند ملاک هجرت در اسلام، آرامش و آسایش در زندگی است.
خداوند در قرآن میفرماید: «و من یهاجر فی سبیلالله یجد فی الارض مراغما کثیرا وسع»؛ «هر کس در راه خدا مهاجرت کند در زمین جاهای زیادی را که (بینی موانع و مشکلات) در آنجا به خاک مالیده شود خواهد یافت و گشایش و وسعت زمین را خواهد دید.» (ترجمه المیزان) خداوند در این آیه معنای گشایش و پیروزی را با لفظ مراغم میرساند که حکمت خاص خودش را دارد. مراغم از ماده رغام بر وزن کلام به معنی خاک و ارغام به معنی به خاک مالیدن و ذلیل کردن است. مراغم هم صیغه اسم مفعول و هم اسم مکان است و در اینجا به معنی اسم مکان آمده یعنی مکانی که میتوانند در آن حق را اجرا کنند و اگر کسی از روی عناد با حق مخالفت کند او را محکوم سازند. (ترجمه تفسیرالامیزان، ج ۹، ص ۸۳)؛ بنابراین اولاً صحبت از نوعی مبارزه در میان است و ثانیاً گشایش هم مربوط به همان است.
وقتی هجرت برای خداست، گشایش هم در همان امری است که مهاجر برای خدا به آن امر اقدام کرده و در آن دچار مشکل شده است. در هجرت امام حسین (ع) آن حضرت در مدینه در آسایش بود؛ اما حفظ دین خدا در آسایش و امنیت مدینه ممکن نبود. ترس و کمجرئتی رفتهرفته اعتقادات نهفته در سینهها را تضعیف کرده و کار را به جایی رسانده بود که حضرت با عبارت «و علی الاسلام السلام» از آن یاد میفرمود؛ بنابراین در آن شرایط، گشایش در کار دین، فقط در سرزمین کربلا میسر بود؛ هر چند این گشایش برای امام (ع) و یارانش به شکل شهادت و اسارت تجلی میکرد.
بر این اساس در اسلام ملاک ارزشیابی و درجهبندی هجرتها، بسته به انگیزه و علت آنهاست. مسلماً هجرتی که در پیشرفت اسلام مؤثرتر باشد به هجرت پیامبر (ص) و امام حسین (ع) نزدیکتر است.
هجرت درونی مغز و محتوای هجرت بیرونی
در درون مقوله هجرت چیزی نهفته است که جایگاه والای آن را در بینش اسلامی بهتر توصیه میکند و آن را بسیار برتر از یک جابهجایی جغرافیایی قرار میدهد؛ هر چند این جابهجایی سخت و برای خدا باشد.
در حدیثی از امیر مؤمنان(ع) آمده است: «برخی میگویند، مهاجرت کردهایم؛ در حالی که مهاجرت واقعی نکردهاند، مهاجران واقعی آنهایی هستند که از گناهان هجرت میکنند و مرتکب آن نمیشوند.»
در این معنا هجرت در حد پرهیزکاری است. هجرتی که در آیات قرآن همواره قرین جهاد است، با این تفکر معنا مییابد.
«قرآنکریم در بسیاری از موارد که نامی از جهاد برده در کنار آن و حتی قبل از آن، موضوع مهاجرت را بیان میکند و این دو را در یک صف و عنوان میشناسد؛ پس هجرتی که موردنظر ماست، همان تحویل و تحولی است که مانند جهاد در زیر عنوان عبادت قرار گرفته و مانند همه عبادات مارک «فی سبیلالله» میخورد.» (مهاجرت انسانها، حسن قاضی، چاپ افست، ص ۸۹)
هجرت درونی و بیرونی همتراز از جهاد اصغر و اکبر است که هجرت درونی بزرگتر، مشکلتر و با ارزشتر از هجرت مکانی (بیرونی) است و مغز و محتوای آن را تشکیل میدهد.
در هجرت مکانی همین که شخص خود را در مسیر مهاجرت قرار دهد و جابهجایی را انجام دهد، مهاجر میشود؛ بنابراین به همین سبب در هجرت پیامبر، نام مهاجر گاهی روی کسانی قرار گرفت که از ایمان قوی برخوردار نبودند؛ اما در هجرت درونی تا ایمان مرحله به مرحله و به تدریج در شخص قوی نشود، کسی ملقب به لقب مهاجر نخواهد شد. از اینرو امیر مؤمنان (ع) با اشاره به مراتب بالای هجرت درونی، شرایط مهاجر شدن را معرفت به حجت خدا میداند و به این ترتیب بحث هجرت را با عرفان درهم میآمیزد.
اگر مقاله قبول می کنید خبرم کنید تا در اختیارتان قرار دهم. مرسی