کد مطلب : ۱۲۸۷۶
فاطمه، فقط فاطمه نیست! دختر خدیجه هم هست
اما دور از انصاف است که بگوییم فاطمه(س) تنها و تنها فرزند محمد(ص) بود و نقش مادری چون خدیجه را که کمتر بدان پرداخته شده است در نظر نگیریم. خدیجه زنی بود که هر آنچه داشت را در راه محمد فدا کرده بود. محمد اگر چه از خانواده شریفی بود اما به خاطر وقایعی که برای بنیهاشم رخ داده بود، این طایفه در وضع اقتصادی بدی قرار داشتند و وضعیت اقتصادی عبدالله و آمنه(پدر و مادر محمد)، بدتر. این فقر به گونهای بود که حلیمه، دایه محمد به سختی پذیرفت که او را شیر بدهد. محمد در کودکی یتیم شد و یتیمی نیز کمبودی دیگر برای او به شمار میرفت.
از نگاه فرهنگ منحط عرب جاهلی، محمد هیچ نداشت. نه پدر و مادر در قید حیاتی که به آن افتخار کند و نه مالی که بدان اتکا نماید. در مقابل خدیجه زنی شریف بود. دارای ثروت و جایگاه ویژه در بین عرب. مردان بسیاری از بزرگان مکه دل در گروی ازدواج با خدیجه بسته بودند. مردانی سرشار از قدرت و ثروت. اما خدیجه به هیچ کدام توجهی نکرد. و نه تنها دل نبست که در مقابل تمام قواعد زمان خویش ایستاد و دل در گروی عشق محمد بست. خدیجه زمانی به محمد ایمان آورد که هیچکس پذیرش وی را نداشت.
آنگونه که روایات تاریخی میگویند، خدیجه خواستار ازدواج با محمد بود و با این کار به تمام معیارهای طبقاتی جاهلیت پشت پا زد و نام خود را در تاریخ جاودانه ساخت.
شخصیت خدیجه و بررسی ارتباطش با محمد نشان از اعتراضی عمیق دارد. خدیجه با تمام وجود، به تمام معیارهای جامعه زمان خویش «نه!» گفت و این گونه بود که خدیجه، بدون آن که هیچ گونه اطلاعی از آینده درخشان محمد داشته باشد، در کنار او تمام سختی ها را تحمل کرد. فهم این عشق برای برخی آنقدر دشوار بوده که برای منطقی نشان دادن آن دست به دامان روایات مجعول و ضعیفی شده اند که خبر از غیب گویی بستگان خدیجه از آینده درخشان میدهد.(داستان بحیرا از داستانهای مشکوک است: نگاه کنید به تاریخ صدر اسلام/غلامحسین زرگری نژاد ص ۱۸۴ و داستان ورقة ابن نوفل نیز از دیگر داستان های مردود است. نگاه کنید به همان/ص ۲۲۴)
خدیجه در طول زندگی با محمد نیز به خوبی نشان داد که به توجه به همسرش از جان و دل است و از همین روی بود که تمام داراییاش را برای ایمان محمد فدا کرد. آنچه از خدیجه برای محمد ماند؛ فاطمه بود. و چنان زنی محال بود که تمام عشقش را به پدر به دخترش منتقل نکند. از سوی دیگر فاطمه نیز از پدر آموخته بود که «بهشت زیر پای مادران است.» و اینگونه شد که فاطمه(س) به گونهای مرکز توجه پیامبر قرار گرفت که پس از فوت خدیجه برخی زنان پیامبر به او حسادت میورزیدند.
فاطمه(س) نتیجه ازدواج دو سنتشکن بود: محمد و خدیجه.
سنتشکنی این زوج تاریخ ساز، بر مبنای راه خدا بود؛ راه حقیقت. چرا که شکستن هر سنتی زیبا نیست و سنتشکنی ذاتا مثبت نیست. فاطمه(س) از پدر و مادرش آموخت که برای اعتراض باید در جامعه حاضر باشد. تنهاییها و محرومیتها نباید مانع رسیدن او به هدف میشد.
ازدواج فاطمه و علی یادآور ازدواج خدیجه و محمد است. فاطمه(س)، دختر پیامبر اسلام، شریفترین زن عرب بود و میتوانست بهترین زندگی دنیوی را برای خود مهیا کند. اما او نیز چون مادرش معیارها را شکست و دل در گروی مهر علی بست. شوی فاطمه هم در خانه محمد و خدیجه رشد یافته بود و همان تربیتی را داشت که فاطمه داشت.
علی محرم راز پیامبر بود و از این رو او و زندگی خانوادگیاش نیز درگیر فشارهای روحی پیامبر میشد. فاطمه(س) پس از ازدواج بار مسؤلیتش دو چندان شد؛ او همچون مادر بود برای محمد و همسر بود برای علی و پس از مدتی هم نوبت به مادری برای فرزندان خودش رسید و تمام این بار را زمانی بر دوش میکشید که مطابق بیشتر اقوال تاریخی کمتر از بیست سال از عمرش میگذشت.
اما بار تمام این مسؤلیتها باعث نشد تا فاطمه از حضور خود در جامعه دست بکشد. و روی همین اصل بود که پس از فوت پیامبر دوشادوش علی به انتقاد جدی از وضع موجود پرداخت.
روایت تاریخی از فاطمه در روزهایی که وی مشروعیت حاکمان وقت را به چالش کشید، با روایت سنتی از زن ایدهآل سر وفاق ندارد. فاطمه در راستای اعتراض به روند اداره جامعه مسلمین کوچکترین فرصتی را از دست نداد. فاطمه(س) زن بود؛ اما نه زنی که در گوشه خانه بنشیند و سکوت پیشه کند.
خانه علی و فاطمه مرکز اپوزیسیون سیاسی وفت شد و هنوز زمان زیادی از فوت پیامبر نگذشته بود که فاطمه(س) پذیرای همفکران علی در خانه اش شد. فاطمه به خوبی میدانست که سکوت کاری از پیش نخواهد برد، از همین روی دوشادوش مردان در تحصن حاضر شد.(امالی مفید، ص ۴۹ و ۵۰ – الجمل، ص ۱۱۷ و ۱۱۸- اعلام النساء : ج ۴ ، ص ۱۱۴)
با تمام اینها صدای اعتراض فاطمه(س) به جایی نرسید، اما او نیز راهش را تغییر نداد. عیادت شیخین از فاطمه و رو برگردندان فاطمه از آنها (صحیح بخارى، ج ۵، ص ۹، و صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۷) ، از سویی داد فریاد اوست و از سوی دیگر نشان از حضور او. این روایت تاریخی به خوبی نشان میدهد که جوان بودن فاطمه(س)، یا مریضی و ناتوانیاش مانعی از دیدار شیخین با او نبود و فاطمه(س) حتی در چنین حالی حضور خود را در جامعه حفظ کرد.
اعتراض فاطمه(س) به پایههای مشروعیت نظام حاکم، در وصیتش نیز آشکار شد و نتیجه آن شد که دختر رسول خدا با پنهان کردن قبرش از دید مردم زمان خویش، صدای اعتراضش را تا به امروز در دل ها زنده نگاه داشته است.
راهی که خدیجه آغاز کرد و فاطمه به تکامل رساند، در دختران اهل بیت جریان یافت. زینب(س)، دختر علی و فاطمه در چهره روشنفکری معترض با قدرت تمام، در قلب قدرت حکومت یزید وی را به چالش میکشد و به تنهایی بار مسؤولیت حفظ خاندان اهل بیت را بر دوش میکشد. فاطمه معصومه(س) نیز زندانی سیاسی زمان خویش محسوب میشد که از بسیاری از مظاهر زندگی مادی به دور ماند اما هیچگاه از راه حقی که همچون مادرانش برای زندگی انتخاب کرده بود.
کسانی که به احکام اسلام در زمینه زنان اشکال وارد میکنند بد نیست نقش امثال فاطمه(س) را نیز ببینند و از یاد نبرند که چنین حرکتی از زنی به جوانی فاطمه، حتی در زمانه ما نیز نادر است چه رسد به ۱۴ قرن پیش.
در اشعار و نوحههای مذهبی نیز تجلی چنین نگرشی را میتوان پیدا کرد. در میان نوحهخوانان ترک کشورمان پس از سلیم مؤذنزاده اردبیلی، شاید کمتر مداحی به سوزناکی و دلنشینی صُدیف خانمحمدی اردبیلی در چند دهه اخیر پیدا کنیم. این مداح متبحر ۶۶ ساله که در سالهای اخیر بسیار کمتر میخواند، همچون مؤذنزاده تسلط بالایی به موسیقی مقامی و مذهبی دارد و شعرهای خوبی هم انتخاب میکند.
صُدیف که گویا از مجروحیت شیمیایی ناشی از حضور در جنگ تحمیلی رنج میبرد، پس از سلیم مؤذنزاده نقش مهمی در شکلگیری فرهنگ مذهبی در میان ترکزبانها داشته است. صدیف در نوحه خود درباره خطبه حضرت زینب در کاخ یزید میخواند که اشارات جالبی به دوران جاهلیت و تأثیرات فرهنگی و اجتماعی اسلام در شبه جزیره عربستان دارد. چیزهایی که متأسفانه کمتر در میان مداحیهای فارسی زبان یافت میشود…
مرجع : وبلگ تورجام