کد مطلب : ۱۶۸۴۴
بخش دوم
باورپذیری دینی در نوجوانان (2)
محمدمهدي هماييسرشت
۱- اصل هماهنگی با فطرت
در وجود انسان از سوی خداوند متعال ویژگیهایی قرار داده شده است كه او را از سایر موجودات متمایز میكند؛ خردورزی، حقیقتجویی، زیباگرایی، عدالتطلبی، خداگرایی و سایر ویژگیهای ذاتی از جمله این استعدادهای فطری را تشكیل میدهند. مجموعه وضعیت زندگی آدمی باید به گونهای سامان یابد كه این ویژگیها، كه به مثابه بذرهایی است كه در زمین خلقت انسان وجود دارد، رشد كند. تعلیم و تربیت در بین مجموعه اموری كه زندگی آدمی را شكل میدهد، مهمترین و اثرگذارترین عامل است و باید با استعدادهای عالی فطری هماهنگ باشد. لزوم این هماهنگی به طور كامل مورد تأیید عقل است.
از نظر عقلی اگر وضع حاكم بر فطرت با فطرت همسو نباشد، استعدادهای عالی آدمی رشد نمیكند. محیط غیرعقلانی نمیتواند عقل را رشد دهد و محیط غیرمعنوی نمیتواند معنویت را در انسان پرورش دهد. «اگر انسان دارای یك سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با درنظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد. چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول كردن یك سلسله استعدادها و به تعبیر امروزیها یك سلسله ویژگیهای انسان است. (مطهری، ۱۳۷۴: ۸).
۲- اصل اعتدال
دومین اصلی كه در تعلیم و تربیت اسلامی باید رعایت شود، اعتدال است. اعتدال در مقابل افراط و تفریط است. افراط یعنی زیادهروی كردن در چیزی و تفریط یعنی كم دیدن و كم آوردن چیزی. هركدام از این دو موجب اختلال در بقا، استمرار و سلامت امور میشود. در تعلیم و تربیت نیز كه با روح و روان انسانها سروكار دارد، پرهیز از افراط و تفریط از لوازم تعلیم و تربیت كارآمد و تأثیرگذار است. افراط، تورم به وجود میآورد و تفریط، خلأ وكاستی.
«چون هر قوه و استعدادی برای هدف و غایتی ساخته شده و مجموع آن هم غایتی كلی دارد، ما اگر بخواهیم بفهمیم كه یك قوه در حد وسط است یا در افراط و یا در تفریط باید این جهت را كشف كنیم كه این قوه اصلاً برای چه آفریده شده است. آنچه برای آن آفریده شده حد وسط است كه بیشتر از آنچه برای آن آفریده شده به كار افتد، افراط است، كمتر از آن تفریط است. (مطهری، ۱۳۷۴: ۱۲۶-۱۲۵).
در جامعه به انسانهای معتدل نیاز داریم. انسانهایی كه نه اهل افراط باشند و نه تفریط. برای شكلدهی به چنین جامعهای به تربیت معتدل نیازمند هستیم. بر این اساس «قرآن همه جانبه حرف میزند. یك وقتی بود كه جامعه ما دچار یك بیماری بود و آن اینكه اسلام را فقط در عبادت میدانستند آن هم چه عبادتهایی! ملاك مسلمانی، زیاد مسجد رفتن و زیاد دعا خواندن بود. این به صورت یك بیماری درآمده بود. ولی كمكم علامت یك بیماری دیگری در میان ما پیدا میشود. عدهای كه توجه به جنبههای اجتماعی اسلام پیدا كردهاند، كمكم میخواهند جنبههای معنوی اسلام را ندیده بگیرند. این هم بیماری است. اگر جامعه ما به این دنده بیفتد و آن جنبه را فراموش كند، باز یك جامعه منحرفی است در همان حد كه جامعه گذشته ما منحرف بوده. جامعهای كه پیغمبر درست كرد جامعه معتدل بود» (مطهری، ۱۳۷۴: ۳۴۴).
۳- اصل جامعیت
منظور از جامعیت، همه جانبهنگری تعلیم و تربیت اسلامی به ماهیت انسان است. هیچ یك از جنبههای شخصیت انسان از نظر اسلام دور نمیماند و هركدام باید به رشد مقرر خود برسد. اینكه در قرآن، انسان «رشید» معرفی میشود مراد همین انسان است. رشید یعنی كسی كه همه ابعاد وجودی او رشد كرده است. «جامعیت در قرآن با اعتدال در تربیت، رابطه بسیار نزدیك دارد با تربیت جامع است كه میتوان انسان معتدل به وجود آورد. در غیراین صورت هم انسان لطمه میبیند وهم تربیت او. یكجانبه بودن یك قانون و یا یك مكتب، دلیل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. » (مطهری، ۱۳۸۰: ۵۹).
۴- اصل تأمین نیازهای واقعی
نیازهای انسان را میتوان به دو دسته تقسیم كرد. بعضی از آنها قابل احساس است؛ یعنی میتوان آنها را درك كرد. در مقابل آن برخی از نیازها را نمیتوان احساس نمود مگر اینكه یك كارشناس آنها را به آدمی یادآور شود. سلامت انسان با درك هر دو دسته نیاز و تأمین معقول و منطقی آنها ارتباط پیدا میكند؛ به عنوان مثال وقتی تشنه هستیم، میفهمیم كه به آب نیاز داریم. ولی اگر بدن ما به نوع خاصی از ویتأمین نیاز داشته باشد متوجه نمیشویم بلكه پزشك باید به ما یادآوری كند. در مسائل روحی، عاطفی و اعتقادی هم این ویژگی وجود دارد. نیازهای مادی را آسانتر از نیازهای غیرمادی میتوان تشخیص داد.
در تعلیم و تربیت وظیفه داریم نیازهای اصیل ولی غیرقابل احساس متربی را به او بفهمانیم و در جهت تأمین و برطرف كردن آن نیازها تلاش كنیم. اگر تربیت صرفاً بر محور نیازهای محسوس و مادی قرار گیرد، آدمی از مرحله حیوانی خود فاصله زیادی نخواهد گرفت. شرط رسیدن به انسانیت تأمین نیازهای ریشهدار غیرمادی است.
شهید مطهری در توضیح قانون نیاز میفرماید:
«در قانون احتیاج سه چیز است: اول باید نیاز به چیزی باشد. دوم اینكه چیز دیگری این نیاز را برطرف نكند. سوم اینكه احساس این نیاز پیدا بشود... دنیای امروز همانگونه به پیغمبر اكرم (ص) محتاج است كه در هزار و چهارصد سال پیش بود، من تاكنون در دو كتاب این جملههای معروف برنارد شاو را خواندهام چه عالی میگوید: كسی مثل من حق دارد برای كشور و جامعه خودش پیشبینی كند، من پیشبینی میكنم كه اروپای فردا به دین محمد (ص) گرایش پیدا خواهدكرد. بعد موضوع كلیسا را عنوان میكند. میگوید: كلیسا در گذشته خیانت كرد، چهرة این مرد بزرگ را مشوش كرد. مردم اروپا ندانستند. بعد میگوید: تنها اگر مردی مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حكومت كند قادر بر حل مشكلات عالم است. غیر او كسی قادر به حل مشكلات عالم نیست» (مطهری، ۱۳۸۰: ۲۹-۲۸).
۵- اصل تأكید به تربیت دورة كودكی
فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونهای كه نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا كرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی كه فطرت دست
خورده و الهی است یعنی دوران كودكی باید نسبت به تربیت و شكل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم كرد. فطرت به درختی شباهت دارد كه باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحلهای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی رامیتوان میوههای این درخت محسوب كرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحكیم صفات نیك اخلاقی از دوران كودكی تأكید فراوان داشتهاند.
شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحكیم فضایل اخلاقی در آدمی میفرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت میگفتند: عدالت ملكه تقوا و پرهیزكاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزكاری برای انسان ملكه شده باشد و حتی میگفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد كه حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است كه اهتمام زیادی میشود كه تربیت در سنین كودكی صورت گیرد. اصلاً گفته میشود تربیت فن تشكیل عادت است.
روحیه انسان در ابتدا حكم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد كه ابتدا كه آن را در آب میریزند، شل است و بعد سفت میشود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شكل درمیآید میتوان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوك و یا خروس. در هر قالبی كه بریزیم همین كه سرد شد همان شكل را میگیرد و سفت میشود. میگویند روح انسان در زمان كودكی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن كمتر میشود. اینكه گفتهاند: العلم فی الصغر كالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران كودكی بیشتر اهمیت میدهند. بچهای كه در كودكستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد میشود. البته مبالغه نباید كرد. انسان یك موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممكن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد ولی شك نیست كه حالات روحی كمكم ملكه میشود و برگرداندن آنها دشوار میگردد (مطهری، ۱۳۷۴: ص ۷۸-۷۷).
از دیدگاه شهید مطهری میتوان به آسانی این نكات را استنباط كرد:
۱- تربیت دوران كودكی پایه و اساس است.
۲- در دورههای نوجوانی و جوانی نسبت به دوره كودكی امكان تربیت كاهش پیدا میكند.
۳- اگر یك صفت در وجود انسان ملكه شد زدودن آن بسیار مشكل خواهد بود.
۶- اصل توازن امور ثابت و امور متغیر
به تعبیر شهید مطهری یكی از رموز خاتمیت وجاودانی بودن دین اسلام این است كه «برای احتیاجات ثابت و دائم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وضع متغیری را پیشبینی كرده است.
پارهای از نیازهای بشر، چه در زمینههای فردی و چه در زمینههای اجتماعی، وضع ثابتی دارد كه در همه زمانها یكسان است. نظامی كه انسان باید به غرایز خود بدهد، اخلاق نامیده میشود و نظامی كه باید به اجتماع بدهد، عدالت خوانده میشود و رابطهای كه باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تكمیل كند، عبادت نامیده میشود. برخی دیگر از نیازهای بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری پیدا میكند. اسلام برای این احتیاجات متغیر، وضع متغیری در نظر گرفته است. از این راه كه اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری، قانون خاص و متناسبی تولید میكند. (مطهری، ۱۳۸۰: ۶۶-۵۹).
برای فهم درست نیازهای ثابت و متغیر باید نیازسنجی كرد. نگاه فلسفی و اعتقادی به انسان نیازهای ثابت او را مشخص میكند و نگاه علمی و تحقیقی به انسان، نیازهای متغیر او را نشان میدهد. هرقدر برنامهریزان و مربیان نیازها را بفهمند برنامههای تربیتی را با حركت رشد و كمال كودكان و نوجوانان هماهنگتر میسازند. آنچه تحت عنوان استعدادهای عالی در انسان مطرح است زمینههای شناخت نیازهای ثابت آدمی به شمار میرود و آنچه موقعیت زمان نامیده میشود نیازهای متغیر را جهت میدهد.
۷- اصل هدایتخواهی
مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانهای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی كند. چون تربیت، كاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم كند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی كه از مكتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهرهمند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت میبرد واین كار را عبادت تلقی میكند.
«وقتی كه اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمیشوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران درمیآیند، باید به آنها به چشم یك مانع نگاه كرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نكند كه ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو كنیم كه مانند ابوجهلها یك وقت راه به حق پیدا نكند. یزید بن معاویه هم وقتی كه از زینالعابدین (ع) سوأل میكند كه آیا من اگر توبه كنم توبه من قبول است یا نه، حضرت میفرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست كه آرزو كند كه چون یزید قاتل پدرش میباشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلكه برای او هم خیر میخواهد» (مطهری، ۱۳۷۴: ۲۵۷).
۸- اصل حكمت جویی
حكمت به معنای برهان خالص است. گاهی برهان قوی نیست و به شائبههای گوناگون آلوده است و تأثیر لازم را در شنونده به جا نمیگذارد و هدایت نمیكند. قرآن مجید حكمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتی الهی طرح میكند. اگر خداوند به بنده صالح خود حكمت میآموزد بنده او نیز به عنوان مربی تربیت اسلامی باید به فراگیران حكمت بیاموزد؛ یعنی آنان را به سوی برهانهای خالص راهنمایی كند، این موضوع به قدری اهمیت دارد كه تفاوت نمیكند كه توسط چه كسی ارائه شود. «این حدیت، معروف است كه الحكمه ضاله الموُمن» حكمت، گمشده مؤمن است. حكمت بدون شك یعنی علمی كه محتوای حقیقت باشد؛ علمی كه استحكام و پایه داشته باشد.
«ما نمیتوانیم اینها را درست نقاشی كنیم و كارهایی را كه تبلیغات چیهامیكنند انجام دهیم والا هریك از اینها از نظر ارزش تبلیغاتی برای اسلام فوقالعاده است كه ایمان تا این حد تقدیس كننده حكمت باشد كه بگوید حكمت گمشدة مؤمن است؛ یعنی حالت مؤمن برای دریافت حقایق باید حالت كسی باشد كه شییء نفیسی از او گم شده و دائماً در جستجوی آن است. این حدیث در احادیث زیادی دنباله دارد. من یك وقتی مداركش را جمع كردم شاید قریب به این مضمون بیست جا پیدا كنیم كه «خذوا الحكمه و لو من اهل النفاق» حكمت را فراگیرید ولو از منافقین ولو از كافران، ولو از مشركین، ولو من مشرك؛ یعنی اگر احساس كردی كه آنچه او دارد درست است و علم و حكمت است فكر نكن كه او كافر است، مشرك است، نجس است، مسلمان نیست، برو بگیر، حكمت مال تو است، در دست او عاریه است» (مطهری، ۱۳۷۴: ۲۷۷).
۹- اصل بهرهگیری از اراده
انسان موجودی مختار و با اراده است كه امور خود را با اختیار انجام میدهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حركت كردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اكراه و اجبار انجام نمیپذیرد بلكه از درون باید
بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید كردهاند. یا ایها الذین امنوا علیكم انفسكم «آنانی كه ایمان آوردهاید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی كه برای بشر، پیامبر و كتاب فرستاده است در نهایت از خود انسانها میخواهد كه خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت كنند.در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی كرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بكنیم كه آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی كسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حركت كنند.
«یكی از مسائلی كه مذهبیون به آن متمسك میشوند در همین جاست. میگویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه كاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست كه انسان را روشن میكند، اما آیا روشن كردن به انسان جهت میدهد كه حالا كه اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه میخواهد میرود و از چراغ عقل استفاده میكند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشكل این است كه چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینكه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینكه (راه او را) روشن كند بحثی نیست. انسان اگر در تاریكی حركت كند، مطلوب خودش را گم میكند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است كه عقل و علم، كه در واقع مكمل و به عبارت دیگر عقل اكتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن میكند، انسان میفهمد چه میكند، میفهمد كه اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیلهاست برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن كافی است كه اراده انسان بر تمایلات او حكومت بكند؟ نه، چرا؟ برای اینكه انسان فی حد ذاته اینطور است كه دنبال منافع خودش میرود و ارادهاش تا آن اندازه كه ممكن است بر میلهایش حكومت بكند كه منافعش اقتضا میكند» (مطهری، ۱۳۷۴: ۳۲۲).
۱۰- اصل تلازم و تناسب علم و عقل
عقل و علم به یكدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی میتوانیم فراگیر را به تفكر وادار كنیم كه اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمیشود و در نتیجه عقل به كار نمیافتد: یكی حالتی كه انسان درباره یك چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی كه هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علمآموزی است.
«اگر انسان تفكر كند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل كارخانهای است كه ماده خام ندارد یا ماده خامش كم است كه قهراً نمیتواند كار بكند یا محصولش كم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینكه ماده خام برسد. اگر كارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی كار نكند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».
حضرت امام موسی كاظم (ع) در روایتی میفرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (كلینی، ترجمه كمرئی، ۱۴۰۰، ج ۱: ۲۲). عرض كردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفكر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد میكنند به آیه: و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنكبوت/ ۴۳) این مثلها را برای مردم میزنیم و جز دانایان آنها را درنمییابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، ۱۳۷۴: ۴۵).
همراه بودن علم و عقل لازم است ولی كافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر كارخانه عقل با هر ماده خام كار نمیكند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب میتوان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمیتوان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنیها و معلومات درباره اموری باشد كه دانستن آن برای رشد و كمال انسان ضروری است؛ اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم كند و بعد عقل تجزیه و تحلیل كند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلیسینا، و قرآن هم بگوید كه «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من كه از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه میفهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تكوین، آیات الهی و نشانههای خدا هست، عقل من هم عالیترین عقل باشد ولی من كه از مواد به كار رفته در این ساختمان بیاطلاعم با عقل خودم چه چیزی را میفهمم و آیات الهی را چگونه كشف كنم. باید با علم آنها را كشف كنم و با عقلم درك نمایم» (مطهری،۱۳۷۴: ۲۸۳).
۱۱- اصل انسانیت دوستی
در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفكر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند میشمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی میشود به دلیل ارزشهایی است كه در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسانهای صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد میشود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی میكنند. حتی در بین غیرمسلمانان نیز آنانی كه از ارزشهای انسانی دفاع كردهاند ارزش بیشتری دارند.
در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل كافی و با ذكر مثالهای مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:
«یك وقت میگوییم«انسان» یعنی این هیكل خاص كه در همه این افراد مشترك است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هركسی را كه از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیستشناسی، آن كه زیستشناسی او را انسان میداند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی به خاطر انسانیت و انساندوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست كه وقتی چمبه و لومومبا را كنار همدیگر میگذاریم، دو نوع از آب درمیآیند؛ این یك چیز از آب درمیآید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممكن است این یك انسان از آب درمیآید یك انسان درست با ارزشهای انسانی و آن نه تنها یك انسان نباشد بلكه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایینتر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیكلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، ۱۳۷۴: ۳۵۹).
با توجه به اهمیت انسانیت در تفكر اسلامی دو پیام مهم برای برنامهریزان تعلیم و تربیت قابل ذكر و توجه است:
۱- در كلاس درس همه دانشآموزان را صرفنظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربیتی قرار دهیم. چون همه آنان از فطرت الهی برخوردارند و ما امانتدار فطرت الهی هستیم.
۲- محتوای تعلیم و تربیت و روشهای آن را برمحور ارزشهای انسانی تنظیم كنیم.
۱۲- اصل جذب و دفع
انسان موجودی متفكر، عاطفی و حقیقتخواه است. نمیتواند با همه انسانها و با همه موقعیتها به طور یكسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یك جور برخورد كند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.
«اصل جذب و دفع یكی از اصول و قوانین حاكم بر هستی است و به یك اعتبار یك قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یك قانون عمومی است كه بر سرتاسر نظام آفرینش حكومت میكند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است كه هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دائره حكومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه
محكوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا كوچكترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن میباشند» (مطهری، ۱۳۷۴: ۱۷).
«گاهی دو نفر انسان یكدیگر را جذب میكنند و دلشان میخواهد با یكدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیكنند و متمایل به دوستی با یكدیگر نخواهند شد» (مطهری، ۱۳۶۴: ۱۹).
با توجه به این مطالب از اندیشه شهید مطهری میتوان نتیجه گرفت كه در روابط انسانی در تعلیم و تربیت میتوان به تأثیرگذاری تربیتی بین مربی و متربی ومتربیها با یكدیگر جهت بهتری بخشید. هرقدر بین تجربههای قبلی دانشآموزان و هر یادگیرنده دیگر با گفتار و رفتار مربی همسویی و سنخیت وجود داشته باشد به همان اندازه پیامهای تربیتی تأثیرزیادی خواهد گذاشت. باید كودكان و نوجوانان را بتدریج با روحیه جذب و دفع پرورش دهیم. اگر فقط جاذبه داشته باشیم همه انسانها با هر نوع فكر و اندیشهای وارد میشوند و مرز حق و باطل در نظر انسانها با هم خلط میشود اگر فقط دافعه باشد امكان و فرصت تأثیرگذاری، آدم سازی و توسعه امت اسلامی از دست میرود هریك از این دو حالت با وظیفه و رسالت مسلمانی سازگار نیست.
۱۳- اصل پیوند تربیت با معنویت
بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیتها را به سوی خداوند معطوف كنیم تا هدفهای تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است كه اگر برخی ارزشهای انسان كه مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود كسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حركت خواهد كرد. «اگر انسان علاقهمند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا میخواهد افرادی را تربیت كند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت، قطع نظر از اینكه پرورش یك حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، ۱۳۷۴: ۳۴۱).
جمعبندی اصول تعلیم و تربیت، قواعد عمل برای رسیدن به هدفهای تربیتی به شمار میآید. به همین دلیل نوع اهداف تربیتی در چگونگی شكلگیری نوع اصول تأثیر مستقیم دارد. نظر به اینكه از دیدگاه شهید مطهری، تربیت انسان الهی هدف غایی نظام تعلیم و تربیت الهی است اصولی باید ارائه شود كه به تحقق این هدف كمك كند. آنچه در این مقاله ارائه شد مجموعه اصولی بود كه براساس دیدگاه علامه شهید مطهری تنظیم شده بود. بدون تردید برنامهریزان و مربیان میتوانند با توجه به آنها دانشآموزان و دانشجویان را در تربیت اسلامی یاری رسانند زمینههای تحقق هدفهای تربیت اسلامی را فراهم سازند.
تأمل در اصول مزبور، تناسب بین آنان و هدف غایی تربیت اسلامی را آشكار میسازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگی با فطرت به این دلیل منظور شده است كه الهی شدن آدمی در اثر شكوفایی استعدادهای فطری در پرتو آموزههای دینی انجام میپذیرد. بدون هماهنگی محتوای تربیت با گرایشهای فطری نمیتوان به غایت تربیت اسلامی رسید.(۱۰)
آنگونه که نسبت به تربيت تعاريفي وجود داشت به همان ميزان تربيت اسلامي، مورد بازانديشي از سوي انديشمندان ديني واقع گرديده است. تربيت ديني در مفهوم خاص آن؛ يعني مجموعه تدابير و اقدامات سنجيده و منظم تربيتي به منظور پرورش و تقويت ايمان و التزام متربيان به باورها، هنجارها و ارزشها، احكام و دستورات، اعمال و مناسك ديني؛ تعليم و تربيت اسلامي را در مفهوم کاملا واقعي، ميتوان نوعي جهاد تلقي کرد. جهاد، تلاش براي الگو قرار دادن اصول قرآن، سنت و شريعت در زندگي به منظور بر قراري ارتباط صحيح با خداوند، ديگر انسانها و طبيعت است.بنابراين، تربيت دينی؛ يعنی شناخت خدا بهعنوان رب يگانهي انسان و جهان و برگزيدن او بهعنوان رب خويش و تن دادن به ربوبيت او و تن زدن از ربوبيت غير.
منابع:
http://www.mortezamotahari.com/FA/ArticleView.html?ArticleID=۷۵۸۲۴ -۱۰
مطهری، مرتضی. شش مقاله. تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۸۰
مطهری، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۷۴.
مطهری، مرتضی. جاذبه و دافعه علی (ع). تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۶۴.