تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۵۷
۱
کد مطلب : ۱۹۵۱۲
ترجمه‌ی رائیه‌ی «سید رضا هندی»

کوثریه

مهدی امین‌فروغی
کوثریه
سید رضا موسوی هندی نقوی فرزند سید محمد بن سید هاشم بن میر شجاعتعلی هندی لکنهویی در هشتم ذی‌قعده سال ۱۲۹۰ هجری قمری در نجف اشرف دیده به جهان گشود.

خاندان وی از سادات نقوی هستند و نسب به امام دهم حضرت علی بن محمد الهادی علیه‌السلام می‌رسانند. سید رضا در هشت سالگی همراه پدر و برادرش برای شرکت در درس میرزای شیرازی رهسپار سامرا شد. (امین عاملی، ۱۴۰۳: ۲۳/۷).

سید محمد فرزند خود را در سامرا برای فراگیری قرآن به مکتب فرستاد. روزها ملّای مکتب در صحن عسکریین علیهماالسلام می‌نشست و شاگردان در محضر وی زانوی تلمذ می‌زدند. سید رضا می‌گوید: «فراگیری قرآن برایم بسیار دشوار بود و از ادای صحیح عبارات عاجز بودم و پیوسته مورد استهزای کودکان قرار می‌گرفتم. روزی پس از اینکه تلفظ غلط من باعث خنده‌ی شدید کودکان و در پی آن استهزای آنان شد، دل‌شکسته برخاستم و دوان‌دوان با پای برهنه و خاک‌آلود، گریه‌کنان وارد رواق حرم مطهر شدم. خود را به ضریح رساندم و با دو دست شبکه‌های ضریح امام دهم علیه‌السلام را گرفته و خود را به ضریح مطهر چسبانیدم و بلند‌بلند شروع کردم به گریستن. در همین اثنا، ناگهان در دستان خود شمعی دیدم فروزان که در پرتو نور آن، خواندن کتیبه‌های ضریح، علی‌رغم پیچیدگی‌ها، برایم بسیار آسان بود!

شگفت‌زده به جمع کودکان و ملای مکتب بازگشتم و همه با تعجب و حیرت دیدند که در خواندن قرآن هیچ مشکلی ندارم و به‌آسانی و روانی، آیات قرآن را می‌خوانم. از آن پس از عهده‌ی قرائت آیات مشکل قرآن و تلفظ صحیح عبارات به‌راحتی برمی‌آمدم. کم‌کم خبر این ماجرا دهان‌به‌دهان نقل شد تا اینکه روزی در محضر میرزای شیرازی، این کرامت را بازگو کردند. میرزا که از این قضیه به شگفت آمده بود، این حدیث نبوی را متذکر شد که: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» و مرا مورد لطف و مرحمت خویش قرار داد. (موسی موسوی، ۱۴۰۹: ۹).

سید رضا هندی در سال ۱۳۱۱ هجری قمری به نجف اشرف بازگشت و به تکمیل تحصیلات خویش همت گماشت. وی علاوه بر فقه و اصول، علاقه‌ی وافری به شعر و ادب و معانی و بیان و سرودن شعر داشت و علاوه بر کسب علوم دینی رایج در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، از محضر ادبا و شعرای زمان خود مانند سید جعفر حلّی، شیخ محمدجواد شبیبی، شیخ هادی کاشف‌الغطا و شیخ محمد سماوی بهره‌ها برد.

استادان وی در حوزه‌ی نجف، صرف‌نظر از پدرش سیّد محمد، عبارتند از: شیخ محمد طه نجف، سید محمد بحرالعلوم طباطبایی (مؤلف بلغـه الفقیه)، شیخ حسن فرزند شیخ محمد حسن نجفی(مؤلف جواهرالکلام)، ملا محمد شربیانی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(مؤلف کفایـه الاصول).

و از این بزرگان اجازه‌ی نقل حدیث داشت: پدرش سید محمد، شیخ محمد حرزالدین (مؤلف معارف الرجال)، شیخ محمد طه نجف، سید حسن صدر، شیخ اسدالله زنجانی، سید ابوالحسن اصفهانی، و شیخ آقا بزرگ تهرانی. (شیخ آقابزرگ تهرانی: ۷۶۹/۷. امین عاملی، ۱۴۰۳: ۲۳/۷).

از جمله آثار بر جای مانده از سید رضا هندی می‌توان به: «بلغه الراحل»، «المیزان العادل بین الحق و الباطل»، «دُرَر البُحور»، «الوافی فی شرح الکافی» و «سبیکـه العسجد» اشاره کرد.

آنچه بیش از جایگاه سید رضا هندی در فقه و اصول و سایر علوم حائز اهمیت است، مقام ادبی و شعری اوست و پیوسته نور پرفروغ شعر او چشم‌ها را خیره کرده و جایگاه علمی وی را تحت‌الشعاع قرار داده است؛ به گونه‌ای که وی را از مهم‌ترین پایه‌های نهضت ادبی عرب در آغاز قرن بیستم میلادی دانسته‌اند و او را در طول نیم قرن، یکی از چهره‌های درخشان شعر عراق برشمرده‌اند. (چکامه کوثریه، ۱۳۷۰: ۱۰).

صرف‌نظر از اشعار بلندمرتبه‌ای که از او به جای مانده است، سایر آثار ادبی او حیرت‌انگیز است که از آن میان می‌توان به نامه‌ای اشاره کرد که به شیخ رضا اصفهانی نوشته است که هم به نثر خوانده می‌شود و هم به نظم! (امین عاملی، ۱۴۰۳: ۲۷/۷. الخلیلی، ۱۹۶۳: ۲۸/۱). و ماده تاریخ‌هایی که از خود به یادگار گذاشته نیز در خور توجه است. (چکامه کوثریه، ۱۳۷۰: ۱۲).

جایگاه رفیع شعر او و اقبال جامعه به آثارش به گونه‌ای بود که خطبا و ادبا و طلّاب و حتی جوانان و کودکان، سروده‌های او را هنوز به چاپ نرسیده حفظ می‌کردند و برای هم می‌خواندند.

وی در قالب‌های مختلف شعری از قصاید و غزلیات گرفته تا موشحّات و لغز و معمّا و ماده تاریخ به استادی سخن می‌گفت و در مدح و رثای اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام آثاری گرانسنگ از او به یادگار مانده است.

نقل است که یکی از شیعیان در خواب به زیارت حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نایل آمد و از آن حضرت پرسید: «بر پیکر جدّ غریب شما حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام چه کسی نماز گزارد؟» حضرت فرمودند: «از پسرم سید رضا هندی بپرس»! سراسیمه از خواب بیدار شده، سحرگاه به در خانه سید رضا هندی می‌رود و ماجرای خواب خود را برای او بازگو می‌کند.

سید به سجده افتاده و سپس دست او را گرفته به اندرونی می‌برد و این بیت را که روز گذشته به بیت پیشین آن رسیده بود و هنوز برای کسی نخوانده بود را می‌خواند:
صلّت علی جسم الحسین سیوفهم
فغدا لساجده الظّبی محرابا (چکامه کوثریه، ۱۳۷۰: ۱۸).

اما از میان همه‌ی آثار بر جای مانده از او، «کوثریه» در مدح ساقی کوثر، امیرالمؤمنین حیدر علیه‌السلام از جایگاهی ویژه برخوردار شد و در زمره‌ی چند اثر برگزیده‌ی ادبیات شیعی قرار گرفت.
روزی در خانه‌ی شیخ عبد علی آل حاج منصور پاشا (احتمالاً از شیوخ قبایل عرب) که پیوسته محل آمد و شد دانشمندان و شاعران و ادیبان بوده است و در آنجا گردهم می‌آمدند، سخن از جایگاه رفیع «اُزری» و اثر تابناک او به میان آمد و یکی از حاضران گفت: «افسوس که در زمان ما کسی مانند شیخ کاظم اُزری وجود ندارد تا اثری درخشان چون شعر او پدید آورد.»
سید رضا هندی که در آن جمع حاضر بود، این کلام را شنید و برخاسته به خانه رفت. هنوز آفتاب روز بعد طلوع نکرده بود که «کوثریه» متولد شد و با تابش خیره‌کننده‌اش جهان را روشن کرد.

سه روز بعد سیّد در جمع حاضران این چکامه‌ی ارجمند را خواند و حیرت همگان را برانگیخت و خیلی زود ابیات آن بر سر زبان‌ها افتاد و روزبه‌روز تقاضای استنساخ از آن بیشتر شد تا اینکه به درخواست سید احمد، فرزند ارشد شاعر به یکی از روزنامه‌های نجف به چاپ رسید و به دلیل استقبال بی‌سابقه، چندین نوبت به چاپ رسید. (چکامه کوثریه، ۱۳۷۰: ۱۷).

به دلیل روانی واژگان و موسیقی دلپذیر وزن آن و اینکه به راحتی در حافظه جای می‌گرفت فرزندان به تشویق والدین خود به حفظ کردن این قصیده پرداختند و خیلی زود «کوثریه» نُقل مجالس و محافل شد و از کودکان کوی گرفته تا خطبا بر فراز منبر آنرا می‌خواندند.

با به وجود آمدن چکامه‌ی کوثریه، بسیاری از شاعران اقدام به تضمین و استقبال و تخمیس آن نمودند که از آن میان می‌توان به آثار محمد امینی نجفی، دکتر عباس ترجمان، شیخ محمد السماوی، سید مجتبی شیرازی، سید محمد هادی شیرازی، شیخ قیس العطار، شیخ محمد کرمی، شیخ قاسم محیی‌الدین، شیخ محمدجواد مطر، دکتر حسین میرزایی، سید محمد نوری موسوی و سید علی هندی اشاره کرد.

شاعر فقید سید رضا هندی که در زمان زعامت و مرجعیت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به نمایندگی از ایشان به فیصلیّه (سواریّه) رفته بود و به امور دینی مردم رسیدگی می‌کرد، سرانجام در روز پنجشنبه ۲۲ جمادی‌الاولی سال ۱۳۶۲ هجری قمری دعوت حق را لبیک گفت.

مردم با تشییعی با شکوه با شاعر خود وداع کردند و آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بر پیکر او نماز گزارد و در مقبره‌ی پدری در خانه‌اش در محله‌ی «حُوَیش» نزدیک مسجد شیخ مرتضی انصاری در نجف اشرف به خاک سپرده شد. (حرز الدین: ۳۲۶).

وی چند روز پیش از مرگ، وفات خود را پیش‌بینی کرده بود. پدر در خواب از او خواسته بود که همراهش به زیارت برود. (الخلیلی، ۱۹۶۳: ۳۷/۱).
این ابیات از نخستین سروده‌های اوست:
یا أیها النّجف الأعلی لک الشّرفُ
ضمنت خیرالوری یا ایها النّجف
فیک الامام أمیرالمؤمنین ثوی
فالدّر فیک و ما فی غیرک الصّدف
یا سائرین إلی أرض الغری ضحی
نشدتکم بأمیر المؤمنین قفوا
ما ضرّکم لو حملتم ما یبثکّم
صبٌ غریبٌ کئیبٌ هائمٌ دنفُ

۱. أمفلّج ثغرک أم جوهر
و رحیق رضابک أم سکّر؟
۲. قد قال لثغرک صانعه:
«انّا أعطیناک الکوثر»
۳. والخال بخدّک أم مسک
نقّطت به الورد الأحمر
۴. أم ذاک الخال بذاک الخد
دفتیت النّد علی مجمر
۵. عجبا من جمرته تذکو
و بها لا یحترق العنبر!
۶. یا من تبدو لی وفرته
فی صبح محیّاه الأزهر
۷. فاجنّ به باللّیل إذا
یغشی «والصّبح إذا أسفر»
۸. إرحم أرقا لولم یمرض
بنعاس جفونک، لم یسهر
۹. تبیضّ لهجرک عیناه
حزنا و مدامعه تحمر
۱۰. یا للعشّاق لمفتون
بهوی مرشأ أحوی أحور
۱۱. إن یبد لذی طرب، غنّی
او لاح لذی نسک، کبّر
۱۲. امنت هوی بنبوّته
و بعینه «سحر یوثر»
۱۳. أصفیت الوّد لذی ملل
عیشی بقطیعته کدّر
۱۴. یا من قد اثر هجرانی
و علیّ بلقیاه استأثر
۱۵. أقسمت علیک بما أولت ...
ک النظره من حسن المنظر
۱۶. و بوجهک إذ یحمّر حیا
و بوجه محبّک إذ یصفر
۱۷. و بلؤلؤ مبسمک المنظو ...
م و لؤلؤ دمعی إذ ینثر
۱۸. أن تترک هذا الهجر فلیـ ...
س یلیق بمثلی أن یهجر
۱۹. فاجل الأقداح بصرف الرّا ...
ح عسی الأفراح بها تنشر
۲۰. و اشغل یمناک بصّب الکأ ...
س و خلّ یسارک للمزهر
۲۱. فدم العنقود و لحن العو ...
د یعید الخیر و ینفی الشّر
۲۲. بکّر للسّکر قبیل الفجـ ...
ر فصفو الدّهر لمن بکّر
۲۳. هذا عملی فاسلک سبلی
إن کنت تقرّ علی المنکر
۲۴. فلقد أسرفت و ما أسلف
ت لنفسی ما فیه اُعذر
۲۵. سوّدت صحیفـه أعمالی
و وکلت الأمر الی حیدر
۲۶. هو کهفی من نوب الدنیا
و شفیعی فی یوم المحشر
۲۷. قد تمّت لی بولایته
نعم جمّت عن أن تشکر
۲۸. لاُصیب بها الحظّ الأوفی
و اخصّص بالسّهم الأوفر
۲۹. بالحفظ من النّار الکبری
و الأمن من الفزع الاکبر
۳۰. هل یمنعنی ـ و هو السّاقی ـ
أن أشرب من حوض الکوثر؟
۳۱. أم یطردنی عن مائده
وضعت للقانع و المعتر؟
۳۲. یا من قد أنکر من آیا ...
ت أبی حسن مالا ینکر
۳۳. إن کنت لجهلک بالأیّا ...
م جحدت مقام أبی شبّر
۳۴. فا سأل بدرا و اسأل احدا
و سل الأحزاب و سل خیبر
۳۵. من دبّر فیها الأمر و من
أردی الأبطال و من دمّر؟
۳۶. من هدّ حصون الشرّک و من
شاد الاسلام و من عمّر؟
۳۷. من قدّمه «طه» و علی
أهل الایمان له امّر؟
۳۸. قاسوک أبا حسن بسوا
ک و هل بالطّود یقاس الذّر؟!
۳۹. أنّی ساووک بمن ناوو
ک؟ و هل ساووا نعلی قنبر؟!
۴۰. من غیرک من یدعی للحر
ب للمحراب و للمنبر؟
۴۱. إفعال الخیر إذا انتشرت
فی النّاس، فأنت لها مصدر
۴۲. و إذا ذکر المعروف، فما
لسواک به شیء یذکر
۴۳. أحییت الدّین بأبیض قد
أودعت به الموت الأحمر
۴۴. قطبا للحرب یدیر الضّر ...
ب و یجلو الکرب بیوم الکرّ
۴۵. فاصدع بالأمر فنا صرک الـ ...
بتّار و شانئک الأبتر
۴۶. لولم تؤمر بالصّبر و کظ ...
م الغیض ـ ولیتک لم تؤمر ـ
۴۷. مانال الأمر أخو «تیم»
و تناوله منه «حبتر»
۴۸. لکن اعراض العاجل ما
علقت بردائک یا جوهر
۴۹. أنت المهتّم بحفظ الدّیـ ...
ن و غیرک بالدّنیا یغتر
۵۰. أفعالک ما کانت فیها
إلّا ذکری لمن اذّکّر
۵۱. حججا ألزمت بها الخصما ...
ء و تبصره لمن استبصر
۵۲. آیات جلالک لا تحصی
و صفات کمالک لاتحصر
۵۳. من طّول فیک مدائحه
عن أدنی واجبها قصّر
۵۴. فاقبل یا کعبـه آمالی
من هدی مدیحی ما استیسر

۱. با من بگوی که آیا این دندان میان‌دار توست یا رشته‌ی گوهری به هم پیوسته؟! و این شهد شیرین و زلال، آب دهان توست یا شهد شکّر؟!
۲. در شأن دندان‌های تو آفریننده‌اش فرمود: «ما به تو کوثر عطا کردیم».
۳. با من بگوی آیا خال است که بر گونه‌ی دلفریب خود داری یا اینکه مشک دانه‌ای است که با آن بر رخسارت که همچون گل سرخ است نقطه‌ای سیاه زده‌ای؟!
۴. آیا آن خال سیاه بر آن گونه، سورة اسپند نیست که بر چهره‌ات که چون مجمری فروزان است جای گرفته است؟!
۵. (اگر چنین است) در شگفتم از آتش چهره‌ات که شعله‌ور است اما آن خال عنبرین را نمی‌سوزاند!
۶. (آه ...) ای که زیبایی زلف سیاه خود را در اطراف صبح تابان چهره‌ات در برابر من به جلوه آورده‌ای؛
۷. و من دیوانه‌وار از خود بی‌خود می‌شوم شباهنگام که تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد و سحرگهان، هنگام که سپیده سر می‌زند. (شب هنگام به یاد سیاهی زلف تو صبح به یاد روشنی چهره‌ات می‌افتم).
۸. بر من شب‌زنده‌دار که پیوسته بیدارم و خواب از چشمانم گریخته ترحم کن. که اگر دل در گرو چشمان بیمار و خمارین تو نمی‌داشتم، شب را به بیداری نمی‌گذراندم.
۹. مرا دریاب که دیدگانم از غم دوری تو سپید شد و سرشک سرخ‌فام از دیده می‌بارم.
۱۰. هلا ... آی عاشقان، این دلداده‌ی مفتون که دل در هوای عشق آهو بچه‌ای با چشمانی سیاه و درشت دارد را دریابید.
۱۱. محبوب من اگر در مجمع اهل شور و طرب درآید، جمله را به وجد آورده به تغنی می‌کشاند و اگر بر پارسایان بگذرد، از دیدار جمال او بانگ برآورند که: «الله اکبر»
۱۲. من عاشقانه به پیامبریش ایمان آوردم که در چشمانش جادویی نهفته دارد و در هر جای گفت‌وگوی اوست.
۱۳. عشق را برای محبوبم پاک و خالص کردم، همو که با هجران خود، شادی‌ام را از من گرفته و روزگارم را تیره‌گون ساخته است.
۱۴. ای محبوب من، ای که از من دوری گزیده و مرا به هجران خود مبتلا کرده، دیدارت را از من دریغ می‌کنی!
۱۵. تو را سوگند می‌دهم به زیبایی رخسارت که جمال، طراوت و شادابی به آن بخشیده است.
۱۶. و سوگند می‌دهم تو را به چهره‌ات، آنگاه که از شرم و حیا گلگون می‌شود و به رخسار دلدادگانت، هنگام که از درد و رنج هجران به زردی می‌گراید؛
۱۷. و سوگند به مروارید صف کشیده و پیوسته در دهانت و گوهر اشک دیده‌ام، آنگاه که چشمانم گوهرافشانی می‌کند،
۱۸. که این هجران را به وصال مبدل کن که روا نیست همچون منی هجران زده باشد.
۱۹. جام‌های شراب را ای دوست به نوشانوش جلابخش، باشد که بدان شادی افزایند.
۲۰. دست راست خود را به کار سقایت پیاله بدار و با دیگر دست عود بنواز.
۲۱. و بدان که شراب و نوای عود، بدی را دور و خیر و نیکی را فراچنگ می‌آورد.
۲۲. در سحرگاه برای نوشیدن برخیز که شادی آن کس راست که سحرخیز باشد.
۲۳. مرا خود جز این کاری نیست. تو نیز اگر گناهکاری و بدان اقرار می‌کنی با من همراه شو.
۲۴. من در گناه سخت زیاده‌روی داشته‌ام و هیچ عذری در این کار برای خویش فراهم نکرده‌ام.
۲۵. من نامه‌ی اعمال خود را سیاه کردم اما کار خود را به مولایم امیرالمؤمنین حیدر علیه‌السلام وانهادم.
۲۶. او در هنگامه‌های سخت و دشوار زندگی پناه من و در روز رستاخیز دستگیر من است.
۲۷. در سایه‌سار ولایت او، نعمت‌ها بر من تمام است. نعمت‌هایی که بیرون از شماره است و شکر آن نتوانم کرد.
۲۸. بی‌شک در این امر، بهره‌ی کامل از آن من است و سود سرشار مراست؛
۲۹. به اینکه از آتش سوزنده‌ی دوزخ در امان خواهم بود و از هول و هراس روز رستاخیز برکنار.
۳۰. آیا علی مرتضی علیه‌السلام که ساقی کوثر است مرا از نوشیدن آن بازمی‌دارد؟!
۳۱. و آیا مرا از کنار خوان رحمتی که برای همگان، چه ثروتمند و چه تنگدست گسترده‌اند، می‌راند؟!
۳۲. ای آنکه افتخارات انکارناشدنی بوالحسن علیه‌السلام را نمی‌شناسی و نمی‌پذیری.
۳۳. اگر به واسطه‌ی اینکه از چند و چون روزهای تاریخ بی‌خبری، مقام و منزلت حضرت او را نادیده گرفته، انکار می‌کنی؛
۳۴. پس از بدر و اُحُد بخواه تا او را به تو بازشناسند و از خندق و خیبر احوال او بازپرس.
۳۵. چه کسی جز علی علیه‌السلام بود که در این مواقف کارهای دشوار را سامان می‌داد و سرکشان را از پای درمی‌آورد و پشت گردان را به خاک می‌مالید؟
۳۶. چه کسی جز او دژهای استوار شرک را زیر و رو کرد و اسلام را آبادانی بخشید؟
۳۷. چه کسی را جز او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر اهل ایمان امیر گردانید؟
۳۸. ای اباالحسن! (ع)، آوخ که تو را با دیگران همطراز کرده، سنجیدند! مگر ذره را با کوه استوار می‌توان همطراز کرد؟!
۳۹. شگفتا، چگونه تو را با دشمنانت برابر کردند؟! آیا آنان را با نعلین قنبر غلام تو، همسنگ توان دانست؟!
۴۰. یا علی، جز تو که بود که هم در کارزار بی‌همتا باشد و هم در محراب و منبر یگانه‌ی روزگار خوانده شود؟
۴۱. اگر تمامی نیکی‌ها در میان مردمان منتشر شود، بی‌شک تو سرچشمه‌ی همه‌ی خوبی‌هایی.
۴۲. و هنگامی که از خیر سخن رود، جز تو کسی را نتوان خاستگاه آن دانست.
۴۳. دین خدا را با تیغ آبگون خویش زنده کردی. با همان تیغ که مرگ سرخ فام را نصیب کافران می‌کردی.
۴۴. تو در گماگرم کارزار چونان ستون و محوری استوار بودی که امور رزم را سامان می‌دادی و اندوه از چهره‌ها می‌زدودی.
۴۵. پس آشکارا حق را بازگو کن که منکران بی‌دودمانند و صولت شمشیر بران یاری‌گر توست.
۴۶. یا علی! اگر به فرو خوردن خشم و از کف ندادن دامان شکیبایی فرمان نداشتی که ای کاش مأمور به صبر نبودی؛
۴۷. فرزند «تیم» عهده‌دار امور نمی‌شد و از پس او فریبکاری جانشین او نمی‌گشت.
۴۸. اما ای جوهره‌ی هستی، دامان تو به پلیدی‌های این جهان آلوده نگشت.
۴۹. تو ای علی! همت خویش را بر نگاهبانی از دین گماشتی در آن هنگام که دیگران را دنیا فریفته بود.
۵۰. ای علی! برای آن کس که جویای حقیقت است، جمله‌ی کارهایت راهگشا و آگاهی‌بخش بود.
۵۱. و این روشنگری‌ها دلایلی‌ست محکم که ستیزه‌گران را به وادی تسلیم می‌کشاند و هدایت‌گر است برای آن کس که جویای نور و روشنی‌ست.
۵۲. آیات و نشانه‌های جلال تو را شماره نتوان کرد و اندیشه از درک صفات کمال تو عاجز است.
۵۳. من که در مدیحه‌سرایی تو سخنم به درازا کشید، هنوز وامانده‌ی آغاز راهم.
۵۴. پس ای علی! ای قبله‌گاه آرزوهایم! این مدیحه را که پیشکش توست از من بپذیر که بیش از این در توان نداشتم.

کتابنامه:
۱ـ امین عاملی، سید محسن، (۱۴۰۳)، اعیان‌الشیعه، ج ۷، بیروت: دارالتعاریف للمطبوعات.
۲ـ تهرانی، شیخ آقابزرگ، نقباء البشر فی قرن الرابع عشر، ج ۷، مشهد: دارالمرتضی.
۳ـ چکامه کوثریه، (۱۳۷۰)، تهران: مؤسسه‌ی تحقیقات و انتشارات طور.
۴ـ حرز الدین، شیخ محمد، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی.
۵ـ الخلیلی، جعفر، (۱۹۶۳)، هکذا عرفتهم، ج ۱، بغداد: مطبعه الزهراء.
۶ـ موسوی، سید موسی، (۱۴۰۹)، دیوان السید رضا الموسوی الهندی، بیروت: دارالاضواء


نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما