کد مطلب : ۲۵۵۵
درآمدي برنمادهاي سوگ عاشورا؛ عاشورا و نمادهايش
نويسنده: نرجس رفيعيجو
براي پيدايي نشانهها اغلب زمان مشخصي وجود ندارد ولي براي مردمان اهل آن فرهنگ آشنا است؛ نشانه ها از ساده و پيچيده مي توانند وجود داشته باشند اما نماد صورت پيچيده نشانه است.
نماد اغلب مقدس و اسطوره اي است و با بنيادهاي فرهنگي در دور دست تاريخ زندگي انسان مربوط است؛ در مراسم عاشورا، فراواني اين نمادها وجود دارد.
در اين مقاله شش مورد از نمادهايي كه در سوگواري حادثه عاشورا جلوه كرده اند، به اختصار بررسي مي شود.
1- دسته
دسته گرداني حركتي است دسته جمعي كه با آواها و نواها و حركات دست و زدن دست بر سينه و حركات ديگر بدن، از وحدت باشكوه و پرجوش و خروش محله ها و تكيه هاي شهر حكايت مي كند.
هر دسته شامل نشانه يك محله يا تكيه است كه بر بيرق هايي كه در ابتداي دسته حركت مي كند، نقش بسته است؛ دسته گرداني؛ طبق يك الگوي كهن، خود حركتي در جهت تحريك مردم به صف آرايي در مقابل دشمن است و نوحه ها هم نماد رجزخواني در مقابل دشمن است.
در بعضي از دسته ها كفن پوشان با حركتي موزون و هماهنگ، سنج ها و زنجيرها و گام هاي سنگين و استوار خود را كه هر بار يك نيم گام برمي دارند با ضرب مي كوبند، و اين جلوه اي است از عزم آهنين سوگواراني كه هزاران سال پياپي اين مراسم را با ابهتي هر چه بيشتر برپا مي كنند.
در دسته گرداني شام غريبان همه چيز حاكي از تمام شدن جنگ و پايان روز است، همان گونه كه غم در شب سنگين تر نمايان مي شود؛ در شام غريبان دسته ها ديگر علم و پرچمي به عنوان نشانه ندارند، جنگ روز به پايان رسيده و آنها ديگر با هيجان حركت نمي كنند. بلكه غم بر همه جا سنگيني مي كند.
نوحه هاشان از رزم و شهادت خبر نمي دهد؛ چلچراغي همراه ندارند، بلكه شمع هايي كه در دستان كودكان است راه را به آنها نشان مي دهد؛ در هيچ جا توقف نمي كنند؛ هيچ موسيقي(ساز) با آنها هم صدا نيست؛ آرام و بي صدا با دست به سرها مي زنند و با صدايي غريبانه و غمناك نوحه اي مي خوانند؛ در تمام شهرهاي ايران نمايش شب عاشورا به همين صورت است.
2- عَلَم
اين كه عَلَم نشانه چيست و از كجا آمده است به درستي معلوم نيست، اما نخستين عَلَم ها از چوب خشك شده يك صنوبر يا يك درخت بلند قامت بوده است.
«در برخي اساطير و طبق برخي روايات، درخت به عنوان جايگاه خداوند و گاه به صورت خود خدا و هم چنين نماد كيهان و منبع و نماد دانش و حيات جاوداني بود.» (۱)
هنوز نمونه هايي از اين عَلَم هاي چوبي در روستاهايي مثل روستاهاي اراك و مراغه هست كه در مراسم ماه محرم از آن استفاده مي كنند.
اين عَلَم ها به وسيله پارچه هاي رنگي مزين مي شود و افراد آن محله براي برآورده شدن نيازها و خواسته هايشان آن را به صورت دخيل بر اين علم ها مي بندند به اميد برآورده شدن حاجات و نيات آنها، اما در بقيه مدت سال آن را در گوشه اي از مسجد يا تكيه نگهداري مي كنند.
سرو خميده نشانه سوگواري است كه برروي سفالينه ها و نقاشي هاي بازمانده از ادوار مختلف تاريخ نقش بسته است، و نيز استفاده از نقش سرو بر سنگ مزارها شاهد ديگري براي اين ادعاست؛ كاشتن درخت سرو بر بالاي سنگ مزارها، در ايران امروز نيز جلوه ديگري از اين نماد است.
به دو دليل درخت را به نماد شهيد نسبت داده اند: يكي اين كه بالاي بلند درخت نشانه عروج شهيد است؛ ديگر اين كه قطع كردن درخت به معني از بين بردن درخت نيست بلكه از نقاط مختلف درخت، پا جوش هاي بيشتر سر مي زند.
همين طور ما معتقديم كه شهادت پايان زندگي نيست و اين كه شهيد با شهادت خود غلبه حق بر باطل را تداوم مي بخشد.
درخت و شهيد در نمادهاي ايراني داراي پيشينه اي كهن است؛ مثل افسانه يا اسطوره سوگ سياوش كه معتقدند وقتي سياوش به شهادت رسيد از خون او گياهي روئيد.
«شهادت از روزگار سياوش در ذهن ايرانيان رسوب كرد و بحق بايد گفت كه در اسلام معنايي تازه يافت. شهادت، در فلسفه انسان شناسي ما نيز مفهوم ويژه اي دارد،...، انساني كه تركيب «لجن و روح خدا» است، تركيبي از پست ترين پست و عالي ترين علّو است.
در چنين تركيبي، مذهب و احكام مذهبي، عبادات، احكام خيرات، خدمات، علم، كوشش ها و تمرين هايي اند تا انسان بودن پست خويش را به نفع بودن والايش، نيمه پست و شيطاني خويش را به سود نيمه خدايي و روحاني خودش تضعيف كنند.»(۲)
علم ها به تناسب شرايط فرهنگي و اجتماعي مناطق مختلف از صورت يك درخت و پارچه هاي رنگين آن خارج شدند و در ابتدا تيغه هايي از فلز بر بالاي آن اضافه شد؛ تنه درخت به صورت پايه اصلي و تيغه هاي بسياري در كناره هاي تنه به صورت قرينه به آن اضافه شد.
بعدها از نشانه هايي مثل: كبوتر، ماهي، اژدها، اسب و... كه به وسيله دست هنرمندان روي آن را خطاطي و حكاكي مي كردند بر روي علم ها استفاده مي كردند.
در مورد حيواناتي كه بر روي علم ها استفاده مي شود، گفتني است كه كبوتر پرنده اي است كه از آن به عنوان پيك و نامه بر و قاصد از قديم استفاده مي شده است.
كهن ترين روايات درباره كبوتر به زمان نوح مربوط مي شود؛ وقتي كشتي نوح بر كوه جودي نشست و زمين مقداري آب را به خود فرو كشيد؛ اين نخستين استفاده انسان از كبوتر بود.
در اسطوره هاي كهن كبوتر را پيك ناهيد نيز مي ناميده اند و مجسمه هايي كه از كبوتر و قمري در خوزستان و جاهاي ديگر در ايران پيدا شده، همگي رمزي از ناهيد است.
بر اساس افسانه اي، خبر شهادت امام حسين(ع) به وسيله دو كبوتر سفيد به مدينه منوره اعلام مي شود.(۳)
«كبوتران حرم» نيز كبوتراني اند كه به اماكن مذهبي مانند امامزاده ها مي روند و از غذايي كه زايران براي آنها مي ريزند، مي خورند. اسب از زمره حيواناتي است كه تصوير آن بر روي عَلَم ها، بيرق ها و... ابزار و آلات سوگ عاشورا نقش مي بندد.
با توجه به اسطوره هاي آفرينش، اسب به مفهوم هستي، ستاره اي از ستارگان رونده، قوس يا برج نهم سال، يكي از مظاهر تجلي و ظهور در عالم امكان و فرشته گردونه كش خورشيد است كه هر روز از بام تا شام خورشيد را در آسمان راهبر است.
در قصص و روايات اسلامي نيز به اسب هايي با خصوصيات شبه اساطيري، همچون براق(اسب حضرت رسول(ص))، دلدل (اسب حضرت علي(ع))، ذوالجناح،(اسب سيدالشهدا(ع)) برمي خوريم.(۴)
«ذوالجناح، نام اسب حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(ع) است كه در روز طف، حضرت بر اين اسب سوار بود. چون حضرت امام حسين(ع) به شهادت رسيد، اسب در خون آن حضرت غلتيد و با سر و يال به خون آغشته به خيمه گاه آمد. همين كه جلو خيمه گاه رسيد. صحيه اي كرد و آن قدر سر خود را به زمين زد تا جان داد. زنان حرم كه اسب را بديدند، دانستند كه حضرت به شهادت رسيده است.» (۵)
عَلَم ها را با پارچه ها و ترمه هاي گران بها و پارچه هايي كه به دست هنرمندان گلدوزي شده بود آرايش مي كردند؛ عَلَم هاي امروزي صورت تكامل يافته علم هاي چوبين گذشته است. عَلَم ها با نام باني نام گذاري مي شود و نشان و معرف شخص باني است.
گاهي اين عَلَم ها در نسل هاي بعدي هم نشانگر طايفه بانيان آنها مي شوند و در جايي ديگر تكيه و محله. در روستاها علم هاي قديمي نشان آن روستا و محله اند؛ به هر حال، عَلَم ها با هرگونه نشان و نماد و... تجلي وجود «علمدار كربلا» است.
تهران زادگاه عَلَم ها است با تزئينات مختلف و چند تيغ كه در اصطلاح به آن «علامت» مي گويند؛ در وقت حركت دادن آنها، افراد خاصي با آداب و رسوم خاص آنها را بلند مي كنند و بعضي از افراد براي اداي نذر خود و برآورده شدن حاجات علامت را به حركت درمي آورند.
«اين علامت هاي بزرگ چند تيغ از تبار علم هاي صنوبري هستند، همچون نخل هاي عاشورايي حوزه كوير، كه از دل سروهاي عزا برآمدند و نشان جماعت و محله و گروه و دسته شدند؛ با اين تفاوت كه نخل، نشان نمادين تابوت دربرگيرنده پيكر سالار شهيدان امام حسين(ع) است و علامت ها را هم چنان نشانه هاي نمادين عَلَم و علمدار كربلا، حضرت عباس(ع)» (۶)
استفاده از پنجه به نشانه دو دست بريده حضرت ابوالفضل(ع) است كه در راه ياري حضرت سيدالشهداء(ع) دو دستش را تقديم حق كرد. اما در شرق حاوي كيش حمايت و حفاظت است. تصوير دست بر در منازل، يا به شكل دركوب منازل به معني حفاظت از چشم بد است. دست سمبل بارآوري و حاصل خيزي است.
3- نخل و نخل گرداني
نخل همان درخت خرما است؛ «حجله مانندي است كه از چوب مي سازند و با انواع شالهاي ابريشمين رنگارنگ و پارچه هاي قيمتي و چراغ و غيره آرايش مي دهند و به گل و سبزه مي آرايند و در روز عاشورا آن را به محلي كه مراسم روضه خواني و تعزيه برپاست مي برند.
بزرگي و سنگيني اين نخل ها گاهي چنان است كه چند صد نفر مرد قوي بايد آن را از زمين بردارند و بر دوش گيرند و حمل كنند. چون شبيه به درخت خرما ساخته مي شود به آن نخل گفته شده.(۷)
4- كتل
عَلَم بزرگي است كه در دسته هاي عزاداري حركت مي دهند؛ عَلَم و كتل راه انداختن، كتل بستن، يعني دسته عزاداري با عَلَم و كتل برپا كنند و بگردانند؛ به علامت و اسباني هم كه با هيئت و شكل مخصوصي در روزهاي عزا حركت دهند، عَلَم و كتل گويند.(۸)
«تكيه هاي مشهور در گذشته كتل مي بستند. يعني پسر بچه دو -سه ساله اي را در حالي كه غرق جواهرات و طلاجات مي كردند، بر اسب زينت كرده اي مي نشاندند و عده اي از جوانان قوي هيكل و بزن بهادر را با شمشير و قداره به منظور حفاظت در اطراف آن مي گماردند و ادعا داشتند كه هيچ كس نمي تواند كودكي را با اين همه طلا و جواهر از جمع عزاداران ما بيرون ببرد و اين را نشانه برتري و قدرت مندي دسته و تكيه محله خود مي دانستند. عده اي از مردم براي سلامتي پسر دو -سه ساله خود نذر مي كردند كه او را كتل كنند.»(۹)
5- آب
آب و تشنگي يادآور عاشوراي حسيني است؛ كاروان اباعبدالله در كنار رود فرات خيمه زدند، اما سپاه دشمن فرات را محاصره و آب را به روي حسين(ع) و اهل بيت و يارانش بست تا بدين وسيله حلقه محاصره تنگ تر شود و امام حسين(ع) را به تسليم وادار كند.
سقايي دشت كربلا با حضرت ابوالفضل(ع) بود و سقايي مقامي در بين مردم دارد و سقاخانه ها اماكن مقدسي است.
«درباره نماد آب بايد گفت كه همه آب ها نماد بزرگ مادر و در ارتباط با تولد، اصل مادينگي و زهدان كيهاني و ماده نخستين هستند. آب ها زندگي مي بخشند؛ غوطه خوردن در آب، نشان تولد مجدد و بازگشت به حالت پاكيزه نخستين و به معناي جستجو براي راز حيات و سّر نهايي است.
در قرآن كريم آمده است: وجعلنا من الماء كل شيء حي. تعميد از طريق غوطه خوردن نماد بازگشت به آب هاي آغازين حيات و بي گناهي نخستين است.»
هنوز هم در بسياري از باورهاي عوام، جنبه اساطيري آب آشكار است؛ مثلاً كاسه آب بر سر سفره عقد مي نهند، آب و نمك مهريه حضرت زهرا(س) است و نبايد آن را آلوده كرد.
6- سنگ
سنگ به عنوان يك شي مادي نمي تواند پرستش شود، بلكه روحي كه به آن جان داده رمز ممتاز بودن سنگ است و به اين علت مقدس مي شود. در مورد زمين كربلا، خاك اين سرزمين به دليل اين كه اقامتگاه روان مردي از مردان خدا است متبرك شده است؛ برخي از سنگ ها در اسلام هم متبرك است: حجرالاسود.
«مراكشي ها در بينشي افسانه اي عقيده دارند كه در روز عاشورا همزمان با شهادت امام حسين(ع) اين حوادث اتفاق مي افتند: آدم از گناهان خود پشيمان مي شود، كشتي نوح پس از توفان در كوهستان استقرار مي يابد، حضرت موسي(ع) امواج بحراحمر را به دو نيم از هم جدا مي كند، يوسف از درون زندان بيرون مي آيد، ايوب سلامت و يعقوب بينايي باز مي يابند، ونس از شكم نهنگ خارج مي شود و ادريس به آسمان صعود مي كند، حضرت عيسي(ع) در روز عاشورا تولد يافته و معراج مي كند، خداوند، آدم، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، عرش و بهشت را مي آفريند. در عاشورا اولين باران از آسمان نازل مي شود.»
پي نوشت ها:
۱- رقيه بهزادي، «نماد در اسطوره»، كتاب ماه هنر، مرداد و شهريور،۱۳۸۰؛ ص ۵۳.
۲- علي شريعتي، حسين(ع) وارث آدم، صص ۱۹۴-۱۹۵.
۳- محمد تقي مسعوديه، موسيقي مذهبي در ايران،ج ۱، ص ۲۵.
۴- محمد جعفر ياحقي، فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي، ص ۷۹.
۵- همان، ص ۷۹.
۶- مجموعه مقالات نخستين همايش محرم و فرهنگ مردم ايران، سازمان ميراث فرهنگي كشور،،۱۳۷۹ ص ۱۷.
۷- علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج ۱۳.
۸- جواد محدثي، فرهنگ نامه عاشورا، ص ۴۴۶.
۹- همان، ص ۳۶۵.