تاریخ انتشار
چهارشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۰
۰
کد مطلب : ۲۶۴۷۶

چگونه عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد

چگونه عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد
برخی از پرتعدادترین سؤالاتی که توسط مردم از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی پرسیده می شود؛ برای آگاهی مخاطبان ارائه می شود.

حديث سلسلة الذهب چيست و چرا به اين نام معروف شده است؟

حديث سلسلة الذهب به معناي سخن زنجيره‌اي طلايي است و به حديثي گفته مي‌شود كه تمام راويان آن از امام معصوم (ع) باشند. (۱) بدين صورت كه امام معصوم مانند موسي بن جعفر (ع) روايتي را از پدر خود امام صادق (ع) نقل كند و او از پدرش تا اين كه به حضرت علي (ع) يا پيامبر (ص) برسد. گاهي به حديث قدسي و نقل سخن خدا مي‌رسد. چون در تمام نقل راويان امامان معصوم(ع) قرار دارند، مانند اين است كه يك زنجيره طلايي را تشكيل مي‌دهند، به همين خاطر حديث سلسلة الذهب گفته مي‌شود. امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) هنگامي كه در سفر به خراسان وارد شهرستان نيشابور شد، در بازار شهر دو عالم و پيشواي شهر به نام ابوذرعه و محمد بن اسلم طوسي (كه حافظ احاديث نبوي بودند) به حضرت عرض كردند: به حق پدران پاكيزه و گذشتگان گرامي خود، صورت مبارك خويش را بر ما آشكار كن و حديثي از پدران خود از جدت براي ما ذكر كن.

معروف است كه بيست و چهار هزار نويسنده در انتظار شنيدن حديث بودند كه آن را ثبت كنند. جریان کامل نقل این حدیث به شرح زیر می باشد: لَمَّا وَافَي أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَرْحَلَ مِنْهَا إِلَي الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ قَدْ كَانَ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ ع يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا (۲)

چون أبو الحسن الرضا (ع) به نيشابور آمد و خواست از آنجا نزد مأمون كوچ كند اصحاب حديث جمع شدند و باو عرضكردند يا ابن رسول اللَّه از نزد ما ميروي و حديثي نميفرمائي كه ما از شما استفاده كنيم حضرت در هودج نشسته بود سر خود بيرون آورد و فرمود شنيدم از پدرم موسي بن جعفر ميگفت شنيدم از پدرم جعفر بن محمد ميگفت شنيدم از پدرم محمد بن علي ميگفت شنيدم از پدرم علي بن الحسين ميگفت شنيدم از پدرم حسين بن علي ميگفت شنيدم از پدرم امير المؤمنين علي بن ابي طالب ميگفت شنيدم از رسول خدا (ص) ميگفت شنيدم از جبرئيل ميگفت شنيدم از خداي عز و جل ميفرمايد لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصن منست و هر كه در حصن من در آيد از عذابم در امانست چون راحله براه افتاد و گذشت فرياد كرد بما كه با شروط آن و من هم از شروط آن.

پي‌نوشت‌:

۱ . طرائف المقال، سيد علي بروجردي، ج ۲، ص ۲۵۵.

۲ . علامه مجلسي، بحار الأنوار ج : ۴۹ ص : ۱۲۳، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجري قمر

چرا با وجود اين كه تمام ائمه(ع) داراي علم بودند، فقط به حضرت امام رضا(ع) لقب عالم آل محمد داده شده است؟

همه ائمه(ع) نور واحد بوده و از اقيانوس بيكران دانش برخوردارند. دراين ميان امام هشتم به جهت موقعيتي كه برايش پيش آمد و درمناظره‌هاي علمي با مخالفان شركت نمود و در آن بر همه عالمان اديان ومذاهب پيروز شد، به حضرت، لقب "عالم آل محمد" دادند.

از امام موسي كاظم(ع) روايت شده است كه به فرزندانش مي‌فرمود:"اين برادر شما علي بن موسي عالِم آل محمد است. از او درباره دين خود بپرسيد و آن چه را به شما مي‌گويد، حفظ كنيد كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(امام صادق) شنيدم كه به من فرمود: عالم آل محمد از تو زاده مي‌شود و اي كاش من او را درك مي‌كردم و نامش هم نام علي بن ابي‌طالب است".(۱)

راويان به نقل از ابراهيم بن عباس مولي روايت كرده اند: هرگز نديدم چيزي از رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخ ندهد. درزمان او كسي داناتر و آگاه‌تر از اونيافتيم. مأمون با پرسش از هر چيزي، اورا مي‌آزمود وپاسخ همه را مي‌داد و پاسخ‌هايش همگي برداشت از قرآن مجيد بود. (۲)

ابي صلت هروي گفته است: مأمون در چندين مجلس تعدادي از علماي اديان و فقهاي شريعت و متكلمان را جمع كرد و حضرت با احتجاجات ومناظراتي كه با آنان انجام داد، همگان را مغلوب ساخت و هيچ كس از ايشان نماند جز اين كه به فضل او اعتراف كردند. (۳)

پي نوشت ها:

۱. هاشم معروف الحسيني، زندگي دوازده امام، ترجمه محمد رخشنده، ص ۳۶۳.

۲. هاشم معروف الحسيني، پيشين، ص ۳۶۳ - ۳۶۴.

۳. همان، ص ۳۶۴.


جریان نماز امام رضا(ع) در روز عيد فطر چه بود؟

يكي از رويدادهاي مهم زندگي سياسي امام رضا(ع) پس از پذيرش ولايتعهدي، حركت امام به سوي مصلي براي برگزاري نماز عيد بود. اهميت اين رخداد تاريخي به حدي است كه مأمون به طور آشكار در برابر آن موضع گرفت و حضرت را از اقامه نماز عيد باز داشت. دو تن از نزديكان حضرت رضا(ع) يعني ياسر خادم و ريان بن صلت شرح واقعه را اين گونه نقل كرده ‌اند: پس از قبول ولايت عهدي از سوي امام و فرا رسيدن عيد، مأمون به حضرت پيام فرستاد و از وي خواست كه نماز عيد را اقامه فرمايد. امام بر اساس شرط هاي تعيين شده در پذيرش ولايت عهدي (چون اقامه نماز عيد از مظاهر و مصاديق پذيرش حكومت به شمار مي‌رفت) به مأمون پيام داد من را از اين امر معاف كن.

مأمون پيام داد كه مي‌ خواهم ولايت عهدي شما تثبيت شود و از سوي ديگر مردم به فضل و برتري شما آگاه شوند. اصرار مأمون از يك سو و امتناع امام از سوي ديگر، سبب شد كه حضرت به مأمون پيام داد: اگر مرا از اين كار معاف بداري، بيشتر دوست دارم امّا اگر معاف نباشم، شرط من براي اقامه نماز عيد اين است: آن گونه كه پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) براي نماز عيد بيرون مي‌رفتند، بيرون روم. مأمون شرط امام را پذيرفت و دستور داد نظاميان و درباريان و عموم مردم صبح گاهان جلوي خانه امام اجتماع كنند. مردم در اطراف خانه حضرت و در مسير اجتماع كرده و عده‌اي در پشت بام منازل خود به انتظار نشستند تا با ديدن امام سيره نبوي و هيبت علوي را به تماشا بنشينند.

فرماندهان و سپاهيان سواره نيز رو به خانه امام آوردند و تا طلوع خورشيد همه به انتظار ايستاده بودند. امام پس از به جاي آوردن غسل و پوشيدن لباس و بر سرگذاشتن عمامه‌اي سفيد در حالي كه خود را خوشبو كرده و عصايي در دست داشتند، با پاي برهنه ميان جمعي از دوستداران خود از خانه بيرون آمده و راه مصلي را در پيش گرفتند؛ با تكبير گفتن امام غلامان حضرت نيز تكبير گفتند. لشكريان با مشاهده حالت حضرت همگي از مركب‌ها پياده شده و هر كس كاردي به همراه داشت، زودتر توانست بندهاي چكمه خود را باز كند و پا برهنه شود. امام تكبير ديگري گفت، همه با او يك صدا شدند. طنين تكبير چنان بود كه گويي آسمان و در و ديوار با امام هم صدا شده‌اند. شهر مرو با ديدن امام و شنيدن تكبير او، ازكثرت گريه و فرياد مردم به لرزه در آمد.

مأمون دگرگوني اوضاع را دريافت. فضل بن سهل به او گفت: اگر امام به همين نحو به مصلي برود، مردم شيفته او شده و فتنه‌اي بر پا خواهد شد. از اين رو افرادي را به سوي او فرستاد تا بر گردد. مأمون به امام پيغام داد كه شما را زحمت داده و در رنج انداختيم و دوست نداريم از اين پس بيشتر به مشقّت بيفتيد. از همين جا بر گرديد. كسي كه مطابق مرسوم با مردم نماز مي‌خوانده، اين نماز را نيز اقامه مي‌كند. امام كفش‌هاي خود را خواست و پوشيد و به منزل بازگشت. مردم در آن روز دچار پراكندگي شدند و نماز در آن روز به خود نظم نگرفت. (۱)

از متن روايت به خوبي تفاوت‌هاي نماز عيد امام و مأمون معلوم مي‌شود، برخي از آن‌ها به شرح زير است:

۱- نماز عيد امام همانند نماز عيد پيامبر و أمير المؤمنين است، امّا نمازي كه مأمون يا يكي از اطرافيان او برگزار كنند، نمازي تشريفاتي در حكومت عباسيان است.

۲- نماز عيد امام سرشار از وقار و طمأنينه بود و حضرت با پاي برهنه به سمت مصلّي به راه افتادند؛ اما در نماز درباريان حكومت عبّاسي از طمأنينه و وقار خبري نبود، افزون بر اين كه آنان به صورت سواره با چكمه‌هاي پوشيده به مصلّي مي‌رفتند.

۳- با تكبير امام و ساير نمازگزاران، گويا عرش و فرش و در و ديوار همراهي كرده و تكبير مي‌گفتند: امّا در نماز مأمون و امثال او از اين گونه معنويّات اثري نبود.

روشن است نمازي كه با اين خصوصيّات برگزار شود، افكار و دل‌هاي مردم را به خود جلب مي‌كند و مي‌تواند دگرگوني هايي را در جامعه در پي داشته باشد. بدين جهت بود كه اطرافيان مأمون از بيم آن كه اگر نماز اقامه شود، موقعيّت آنان به خطر خواهد افتاد، به مأمون اعلام خطر كردند و او امام را از برگزاري نماز منع كرد.

نكته آخر: از اين رويداد تاريخي استفاده مي‌شود كه مأمون در ادعاي خود كه به امام پيغام داد مي‌خواهم موقعيّت شما تثبيت شود و مردم بر فضل و برتري شما آگاه شوند، صادق نبود، زيرا هنگامي كه متوجّه شد محبوبيت امام در حال افزايش است، حاضر نشد تنها يك نماز عيد كه منصبي حكومتي به شمار مي‌رفت، توسّط حضرت اقامه شود.

پي نوشت‌ها:

۱. الارشاد، مفيد، مؤسسه آل البيت(ع)، ج ۲، ص ۲۶۶ - ۲۶۴؛ عيون اخبارالرضا، صدوق، رضا مشهدي، جزء ۲، ص ۱۵۱ - ۱۵۰؛ با اندكي تفاوت.


چرا به امام رضا (ع) ضامن آهو مي گویند؟

در تاريخ آمده است كه حاكم رازي صاحب ابوجعفر عتبي مي گويد: ابوجعفر مرا به جهت كاري به سوي ابو منصور بن عبدالرزاق فرستاد. هنگامي كه روز پنج شنبه شد از او خواستم كه به زيارت قبر مطهر امام رضا(ع) بروم. ابومنصور به من گفت: مي خواهي معجزه اي از صاحب اين قبر برايت بگويم؟ من در ايام جواني دشمن صاحب اين قبر بودم و همواره به زوّار و كساني كه به زيارت آن حضرت مي آمدند ظلم مي كردم و اموال آنان را به غارت مي بردم. روزي براي صيد بيرون رفتم. آهويي را ديدم. سگ شكاري را روانه كردم تا آنرا صيد كند. آنرا دنبال كرد تا به ديوار قبر رسيد. سگ شكاري ديگر جلوتر نرفت. دوباره آهو به طرف ديگر فرار كرد. سگ شكاري آن را دنبال كرد. دوباره آهو به آن ديوار پناهنده شد و وقتي پناهنده شد سگ جلوتر نرفت.

همين طور چند نوبت اين عمل تكرار شد تا بالاخره آهو به داخل يكي از اتاقهاي قبر امام رضا(ع) پناهنده شد. من وارد صحن و چهار ديواره اي كه قبر امام رضا وسط آن قرار داشت شدم. از ابونصر مقري سؤال كردم: آهويي كه به اينجا وارد شد كجا رفت؟ گفت: من آنرا نديدم. خودم وارد آن جا شدم. جاي پا و آثار آهو را در آنجا ديدم اما آهو را نيافتم. بعد از ديدن اين واقعه نذر كردم هرگز متعرّض زوّار اين قبر نشوم بلكه آنان را كمك كنم. هرگاه مشكلي برايم پيش مي آمد متوسل به اين قبر مي شدم و به حاجتم مي رسيدم. از خدا خواستم كه پسري به من عطا كند خداوند به بركت صاحب اين قبر به من عطا كرد. دوباره از خدا پسري خواستم كه حاجتم روا شد. (۱)

اما آنچه كه در ذهن ها در مورد ضامن آهو هست كه شخص امام رضا(ع) ضامن آهويي شد تا برود و بچه اش را شير دهد و برگردد در جايي يافت نشد اما ضمانت آهو به همان نحو كه در ذهن هاي ماست از معجزات حضرت محمد(ص) نقل شده است كه در منتهي الآمال، ج ۱ در باب معجزات رسول خدا(ص) آمده است.

پي نوشتها:

۱.بحارالانوار، ج ۴۹ ص ۳۳۳ به نقل از عيون اخبارالرضا ۷ ج ۲ ص ۲۸۵.


درباره اسماء و القاب و راز اسامي حضرت امام رضا (ع) توضيح دهيد؟

"اربلي" در بخش اسامي و القاب حضرت رضا(ع) آورده است: اسم حضرت "علي" و آن بزرگوار سومين "علي" در بين امامان(ع) است. كنيه امام "أبوالحسن" و القاب شريفش عبارت است از: "رضا، صابر، رضي و وفي" كه مشهورترين آن‌ها "رضا" است. (۱)

مرحوم محدث قمي به نقل از مرحوم مجلسي افزون بر القاب فوق، لقب‌هاي "فاضل، قرّة أعين المؤمنين و غيظ الملحدين" را نيز بر شمرده است. (۲) امام موسي بن جعفر(ع) فرزندش "علي" را "رضا" لقب داده بود و گاهي مي‌فرمود: "پسرم رضا را بگوييد پيش من بيايد... به فرزندم رضا گفتم... فرزندم رضا گفت؛ امّا وقتي حضرت را مورد خطاب قرار مي‌داد، مي‌فرمود: يا أباالحسن. (۳) از اين روايت استفاده مي شود كه امام كاظم(ع) عنايت خاصي به لقب "رضا" براي فرزندشان داشتند و به نحوي به ديگران گوشزد مي‌ كردند حضرت را "رضا" صدا بزنند.

در وجه نام گذاري حضرت به "رضا" احاديثي وارد شده است، از جمله: احمد بن أبي نصر بزنطي به امام جواد(ع) عرض كرد: گروهي از مخالفان شما گمان مي‌كنند كه مأمون پدر بزرگوار شما را "رضا" لقب داده، آن هم بدين جهت كه امام(ع) را براي پذيرش ولايت عهدي راضي كرده است. امام جواد فرمود: "به خدا سوگند! اينان دروغ مي‌گويند، بلكه خدا پدرم را "رضا" ناميده، چون كه پسنديده خدا در آسمان بود و رسول خدا و أئمه هدي در زمين از او خوشنود بودند"، بزنطي به امام گفت: آيا همه پدران گذشته تو پسنديده خدا و رسول و ائمه نبودند، فرمود: چرا، بزنطي پرسيد: پس چرا تنها آن حضرت "رضا" ناميده شد، فرمود: "زيرا همان گونه كه دوستان و موافقان وي از حضرت راضي بودند، دشمنان و مخالفان نيز از او راضي بودند. چنين ويژگي براي هيچ كدام از پدران حضرت وجود نداشت، و بدين سبب است كه ميان آنان، حضرت "رضا" ناميده شده است".(۴)

برخي از بزرگان در اين باره نوشته‌اند: خداوند در لوح محفوظ، آن حضرت را "رضا" ناميده و با اين نام گذاري اعلام فرموده است كه:

۱- دوستان و دشمنان از حضرت راضي هستند.

۲- فرشتگان از شمايل و اخلاق و اعمال امام رضايت دارند.

۳- خدا از او راضي بوده و او را هم راضي كرده است. (۵)

پي نوشت‌ها:

۱. كشف الغمّه، علي بن عيسي اربلي، مطبعه علميّه، قم، ج ۲، ص ۲۶۰.

۲. منتهي الآمال، حاج شيخ عباس قمي، مؤسسه انتشارات هجرت، ج ۲، ص ۴۵۶.

۳. عيون اخبارالرّضا، صدوق، رضا مشهدي، جزء ۱، ص ۱۴ - ۱۳، ح ۲.

۴. علل الشرايع، صدوق، مؤسسه الأعلمي، بيروت، جزء ۱، ص ۲۷۷، باب ۱۷۲، ح ۱.

۵. القاب الرّسول و عترته (مجموعه نفيسه ص ۲۶۹)، كتابخانه آيت اللَّه مرعشي نجفي، ص ۶۷.


چرا محل دفن امام رضا(ع) را قبله هفتم ناميده‌اند؟

قبله به معناي كانون توجه است. ما شيعيان افزون بر دو قبلة نماز به مدفن معصومان نيز توجه ويژه‌اي داريم. بنابراين مي‌توان گفت: قبله اول (بيت المقدس و مسجدالاقصي) كه در آغاز قبله نماز مسلمانان بود.

دوم: كعبه و مسجد الحرام كه از سال دوم هجري قبله مسلمانان شد.

سوم: مدينه، كه مسجد النبي و قبرستان بقيع. مدفن پيامبر و چهار امام و حضرت فاطمه(س) است.

چهارم: نجف اشرف، مدفن امام علي (ع).

پنجم: كربلا، مدفن امام حسين (ع).

ششم: كاظمين، مدفن امامان:‌ موسي بن جعفر و محمد جواد (ع).

هفتم: مشهد، مدفن امام رضا(ع)

برخي گفته‌اند: نظر به اين كه هفت مدفن براي معصومان وجود دارد، (۱)

۱ - مدينه و مسجد النبي مدفن پيامبر ۲ - قبرستان بقيع ۳ - نجف ۴ - كربلا ۵ - كاظمين ۶ - سامراء ۷ - مشهد مدفن امام هشتم را قبله هفتم گفته‌اند.

پي‌نوشت‌ها:

۱. ناصر مكارم شيرازي، استفتائات، ج ۱، ص ۴۸۶.


نام برخي از ياران و اصحاب امام رضا (ع) را با ذكر مختصري از شرح حال ايشان بيان كنيد.

ائمه اطهار(ع) در طول حيات پر بركت خويش، شاگرداني دانشمند داشتند كه آثار آنها را حفظ نمودند اين چهره هاي درخشان و پرورش يافتگان مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در راه نشر دانش ديني و حركت جامعه به سوي تعالي و كمال زحمات زيادي كشيدند. در زمان امام رضا ـ عليه السّلام ـ هر چند شرايط سياسي و اجتماعي همانند شرايط دوره امام باقر و امام صادق ـ عليهم السّلام ـ نبوده است، اما در عين حال ايشان شاگردان زيادي تربيت كردند و مسائل ديني و علوم اسلامي را از طريق اصحاب و نمايندگان خويش به شيعيان آموختند ما در اين بحث به تعداد محدودي از ياران ايشان اشاره مي كنيم.

۱. حسن بن علي بن زياد الوشاء: يكي از اصحاب بزرگوار امام رضا ـ عليه السّلام ـ و ملقب به بزيع مي باشد. وي از افراد برجسته و برگزيده و شايسته اماميه محسوب مي شود [۱]، كه ابتدا واقفي بود، اما وقتي معجزاتي از امام رضا ـ عليه السّلام ـ ديد كه دلالت بر صحت امامت ايشان داشت، برگشت و معتقد به امامت آن حضرت و امامان بعدي شد و تا زمان امام هادي ـ عليه السّلام ـ را درك كرد. [۲]

شيخ طوسي ايشان را داراي اثر مكتوب دانسته. [۳]

۲. دعبل بن علي بن رزين: دعبل خزاعي شاعر مشهور اهلبيت ـ عليهم السلام ـ كه كتاب طبقات الشعرا يكي از تصنيفات وي مي باشد. شيخ طوسي مي نويسد. حال او در ايمان و علو شأن مشهور است. وي قصيده اي بر امام رضا ـ عليه السّلام ـ خواند و آن حضرت لباسي از خز به او داد كه در آن لباس ۶۰۰ دينار حضرت براي وي گذاشته بود [۴] ابن شهر آشوب نيز در مناقب وي را از شعراي اهل بيت و از اصحاب امام كاظم و امام رضا ـ عليهم السّلام ـ شمرده است. [۵]

عبد السلام هروي (ابو الصلت) از دعبل خزاعي نقل مي كند كه گفت: وقتي قصيده ام را براي امام رضا ـ عليه السّلام ـ خواندم و به ابيات آخر رسيدم، امام ـ عليه السّلام ـ گريه شديدي كرد و سپس فرمود: يا خزاعي روح القدس بر زبانت اين دو بيت را جاري كرد..."[۶]

دعبل خزاعي در سال ۲۴۵ ه. ق در ايام متوكل وفات كرد وي زمان امام جواد ـ عليه السّلام ـ را نيز درك كرده بود [۷]

۳. زكريا بن آدم: زكريا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعري قمي از اصحاب ثقه، بزرگوار و جليل القدر امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد. [۸]

وي در نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ از منزلت خاصي برخوردار بود. [۹] آيت الله خوئي به نقل از شيخ طوسي وي را از اصحاب امام صادق، امام رضا و امام جواد ـ عليهم السّلام ـ دانسته است. [۱۰]

در حديثي كه كشي آن را نقل كرده، آمده است:

امام جواد ـ عليه السّلام ـ فرمودند: خداوند به صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريابن آدم بهترين پاداشها را بدهد، آنها نسبت به من وفادار بودند [۱۱] در نامه اي كه امام جواد ـ عليه السّلام ـ آن را براي محمد بن اسحاق نوشته است زكريا بن آدم را فردي عارف به حق معرفي كرده است. [۱۲] مرقد شريف وي در قبرستان شيخان قم مي باشد.

۴. صفوان بن يحيي: وي يكي از افراد مورد وثوق اماميه و از اصحاب امام رضا و امام جواد ـ عليهما السّلام ـ بوده است. شيخ طوسي وي را موثق ترين افراد زمان خويش در حديث و عابدترين آنها معرفي كرده است [۱۳] شيخ طوسي در شدت زهد و عبادت وي مي نويسد: او هر روز ۱۵۰ ركعت نماز مي گذارد و هر سالي سه ماه روزه مي گرفت زكات مالش را هر سالي سه مرتبه پرداخت مي كرد. او و عبدالله بن جندب و علي بن نعمان در بيت الله الحرام با يكديگر عهد كردند كه هر كدام زودتر بميرند، و هر كسي زنده ماند براي او نماز بخوانند، روزه بگيرند، حج انجام دهند و... آن دو نفر مردند. و صفوان زنده ماند پس به عهد خويش در مورد آن دو نفر وفا كرد... و هر كار نيكي كه مي توانست براي خودش انجام دهد براي آنها نيز انجام داد. [۱۴]

در حديثي از امام جواد ـ عليه السّلام ـ آمده است: خداوند از صفوان بن يحيي و محمد بن سنان راضي و خشنود گردد زيرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نكردند. [۱۵]

وفات صفوان بن يحيي در مدينه بوده است امام جواد ـ عليه السّلام ـ حنوط و كفن برايش فرستاد [۱۶] وي كتابهاي زيادي نوشته كه از جمله آنها مي توان به الشراء، البيع، الفرائض اشاره كرد. [۱۷]

۵. محمد بن اسماعيل بن بزيع: شيخ طوسي وي را فردي شايسته، موثق و كثير العمل معرفي كرده است [۱۸]

وي از اصحاب امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد كه افتخار شاگردي امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ و امام جواد ـ عليه السّلام ـ را نيز داشته است. [۱۹]

شيخ طوسي كتابهايي براي او ذكر كرده است كه از جمله آنها مي توان به كتاب الحج اشاره كرد. [۲۰]

۶. حسن بن علي بن فضال: از صحابه جليل القدر امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد. وي از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت نقل كرده است. وي فردي با ورع و ثقه و زاهد معرفي شده است [۲۱]

شيخ طوسي مي نويسد. وي ابتدا فطحي مذهب و قائل به امامت عبد ا... ا. بن جعفر بود. سپس به امامت ابي الحسن ـ عليه السّلام ـ برگشت. [۲۲] آيت الله خوئي روايتي را به نقل از فضل بن شاذان آورده است كه دلالت بر عبادت و سجده هاي طولاني ايشان دارد. [۲۳] اين عالم شيعي كه كتابهايي نيز به او نسبت داده شده است از جمله كتاب الصلاة و كتاب الديات [۲۴] وي در سال ۲۲۴ هـ. ق فوت كرده است. [۲۵]

از ديگر اصحاب امام رضا(ع) مي توان به حسن بن محبوب، عبد السلام هروي (اباصلت)، احمد بن ابي نصر بزنطي و... اشاره كرد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱ ـ راويان امام رضا ـ عليه السّلام ـ در مسند الرضا نوشته عزيز الله عطاردي.

۲ ـ منتهي الامال: شيخ عباس قمي.

۳ ـ معجم الرجال آيت الله خوئي (ره).

پي نوشت ها:

[۱] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ ش، ص ۵۴.

[۲] . نجفي، محمد مهدي، الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا، مشهد، الموتمر العالمي للامام الرضا(ع)، ۱۴۰۷ ق، ج ۱، ص ۱۹۵.

[۳] . الفهرست، همان، ص ۵۴.

[۴] . محمد بن حسن طوسي، رجال طوسي، نجف، منشورات المكتبه و المطبعه الحيدريه، ۱۳۸۰ ق. ص ۳۷۶.

[۵] . موسوي خوئي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بي جا، مركز نشر الثقافه الاسلاميه، ۱۴۰۳ ق، ج ۸، ص ۱۴۹.

[۶] . همان، ج ۸، ص ۱۵۰.

[۷] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۳۷۶.

[۸] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، همان، ص ۲۹۷.

[۹] . معجم رجال الحديث، همان، ج ۸، ص ۲۸۲.

[۱۰] . همان.

[۱۱] . همان به نقل از كشي.

[۱۲] . قزويني، سيد محمد كاظم، الامام الجواد من المهد الي الحد. قم، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۴ ق، ص ۱۸۹.

[۱۳] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۱۷۱.

[۱۴] . همان.

[۱۵] . معجم رجال الحديث، همان، ج ۱۷، ص ۱۶۲.

[۱۶] . الامام الجواد من المهد الي الحد. همان، ص ۱۹۷.

[۱۷] . همان، ص ۱۷۲.

[۱۸] . همان ص ۲۲۷.

[۱۹] . شيخ مفيد، جوابات اهل الموصل، بي جا، الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، بي تا، ص ۲۱.

[۲۰] . محمد بن حسن طوسي رجال طوسي، همان، ص ۳۸۶ و ۳۶۰.

[۲۱] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، همان، ص ۹۴-۹۳.

[۲۲] . همان.

[۲۳] . سيد ابوالقاسم موسوي خوئي، همان، ج ۶، ص ۵۱.

[۲۴] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۹۴-۹۳.

[۲۵] . اسماعيل باشا البغدادي- ايضاح المكنون، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا، ج ۲، ص ۲۷۸.

آيا امام رضا (ع) غير از امام جواد (ع) فرزند ديگري داشته است؟

در مورد تعداد فرزندان امام ـ عليه السلام ـ اختلاف نظر وجود دارد: گروه اول كه شامل بسياري از محدثان شيعه مي باشد؛ از آن جمله مي توان به: ابن شهرآشوب [۲]، محمد بن جرير طبري [۳]، شيخ مفيد(ره) [۴]، مرحوم طبرسي [۵] اشاره نمود، كه معتقدند ايشان غير از امام جواد ـ عليه السلام ـ فرزند ديگري نداشته اند. گروه دوم براي امام ـ عليه السلام ـ بيش از يك فرزند قائل شدند كه به دو دسته تقسيم مي شوند:

برخي از دو فرزند نام بردند به نامهاي "محمد و موسي" و يا "محمد و جعفر" و بعضي نيز شش اولاد ذكر كرده اند كه پنج پسر به نامهاي: محمد، حسن، جعفر، ابراهيم و حسن، دختري به نام عايشه كه از اين دسته مي توان به محقق اربلي [۶] و ابن خشاب بغدادي [۷] اشاره كرد.

در بين علماي شيعه اختلاف نظر است؛ برخي سكوت كرده و يا تنها به يك فرزند قائل شدند. اما در ميان گروه دوم نيز، اگر برخي سخن از تعدد فرزندان گفتند يا از عامه (اهل سنت) نقل نموده و يا بدون استناد مطلبي ذكر كرده اند. [۸]

پس مشهور در نزد علماي شيعه اين است كه امام جواد ـ عليه السلام ـ تنها فرزند امام رضا ـ عليه السلام ـ بوده و ايشان پسري بنام جعفر نداشتند. احاديثي نيز نظر مشهور را تاييد مي نمايد؛ از آن جمله در بحارالانوار به نقل از هرثمه آمده است كه براي امام ـ عليه السلام ـ جز محمدجواد ـ عليه السلام ـ فرزند ديگري وجود ندارد [۹]. اما ائمه پس از امام رضا ـ عليه السلام ـ بيشتر معروف به ابن الرضا بوده اند كه در منابع روائي به آن اشاره شده كه شايد فرزندان امام جواد يا از فرزندان امام هادي بوده اند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. "في رحاب ائمة اهل البيت ـ عليه السلام ـ "، ج ۴، تاليف سيدمحسن امين، انتشارات دارالتعارف، ص ۱۰۴.

۲. اعيان الشيعه، ج ۲، تاليف محسن امين، انتشارات دارالتعارف، ص ۱۳.

۳. وفات امام رضا ـ عليه السلام ـ، عبدالرزاق موسوي مقرم، انتشارات شريف رضي، ص ۵۶.

۴. تحليلي از زندگاني امام رضا ـ عليه السلام ـ، محمد جواد فضل ا...، مترجم سيدمحمدصادق عارف، بنياد پژوهشهايي اسلامي آستان قدس رضوي، ص ۴۴.

پي نوشت ها:

[۱] . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، ۱۳۷۶، ص ۵۹۰.

[۲] . مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب، درالاضواء، چاپ دوم ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص ۳۹۷.

[۳] . محمد بن جرير طبري، دلائل الامامه، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق. ص ۳۵۹.

[۴] . الارشاد، همان، ص ۶۱۴.

[۵] . علامه طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، مكتبة علميه اسلاميه، ۱۳۳۸، ص ۳۲۹.

[۶] . محقق اربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، ۱۴۰۱ ق، ج ۳، ص ۳۸.

[۷] . ابن خشاب بغدادي، تاريخ مواليد الائمه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، ۱۴۰۶ ق، ص ۳۸.

[۸] . معيني محمد جواد، و ترابي، احمد، امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ منادي توحيد و امامت، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش، ص ۱۸.

[۹] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه وفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۹، ص ۲۲۱.


کراماتي كه از امام رضا (ع) در طول سفرش به ايران ذكر شده با مدارك معتبر بيان نماييد؟

از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در طول سفرش به ايران در منازل مختلف كرامات و معجزاتي مشاهده مي‌شد و آثار برخي از آنها تا به امروز موجود است كه به آنها اشاره مي‌شود:

از خديجه دختر حمدان نقل شده است كه گويد: وقتي حضرت در نيشابور در محلّة غزو به خانه ما وارد شد، در كنار خانه درخت بادامي كاشت. آن درخت روئيد و بزرگ شد و در همان سال ميوه داد و مردم خبردار شدند و از ميوه‌اش براي شفاي مريض‌ها مي‌بردند. هر كه به دردي مبتلا مي‌شد براي تبرك و شفا از آن مي‌خورد و سلامتي خود را باز مي يافت. هر كه چشمش درد مي‌گرفت، از ميوة آن به چشم مي‌ماليد صحّت مي ‌يافت و زن آبستن كه زائيدنش دشوار مي‌شد از آن مي‌خورد به آساني وضع حمل مي‌كرد. براي قولنج حيوانات چوب آن را به شكم آنها مي‌ماليدند خوب مي‌شد. پس از مدتي درخت خشك شد، جدّ من حمدان شاخه‌هاي آن درخت را بريد و كور شد. پسرش عمرو آن را از بيخ كند، تمام مالش كه هفتاد الي هشتاد هزار درهم بود. از بين رفت ...[۱]

شيخ صدوق روايت كرده چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ داخل نيشابور شد در محلّه‌اي فرود آمد كه او را "فوزا" مي‌گفتند و آنجا حمامي بنا نمود و آن حمام امروز به "گرمابه رضا" معروف است و نيز در آنجا چشمه‌اي بود كه آبش كم شده بود، حضرت كسي را براي تعميد آن گماشت، تا اينكه آب آن چشمه بسيار شد و در بيرون دروازه حوضي ساخت كه چند پله پايين مي‌رفت، حضرت داخل آن حوض شد و غسل كرد و بيرون آمد و بر پشت آن نماز گزارد و مردم مي‌آمدند به آن حوض و غسل مي‌كردند و از آب آن مي‌آشاميدند و در آنجا دعا مي‌خواندند و حوائج خود را از خدا مي‌خواستند و حوائج آنها روا مي‌شد و آن چشمه را "عين كهلان" مي‌نامند و مردم تا به امروز به آن چشمه مي‌آيند. [۲]

شيخ صدوق و ابن شهر آشوب از ابوصلت روايت كرده‌اند كه چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ده سرخ رسيد، گفتند: يا ابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمي‌خوانيد؟ حضرت پياده شد و فرمود: آب بياوريد، گفتند: آب نداريم، پس با دست مبارك خود خاك زمين را كنار زد، چشمه‌اي جوشيد حضرت و همراهانش وضو گرفتند و اثرش هنوز باقي است و چون به سناباد رسيد پشت مبارك خود را به كوهي گذاشت كه ديگ‌ها را از آن مي‌تراشند و گفت: خدايا! نفع ببخش به اين كوه و بركت ده در هر چه در ظرفي گذارند كه از اين كوه تراشند و فرمود كه برايش ديگ‌ها از سنگ تراشيدند و فرمود كه غذايش را نپزند مگر در آن ديگ‌ها. پس از آن روز مردم ديگ‌ها و ظرف‌ها از آن تراشيدند و بركت يافتند. [۳]

از ابوهاشم جعفري نقل كرده‌اند كه گفت: وقتي رجاء بن ابي ضحاك، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را از طريق اهواز به سمت خراسان مي‌برد، چون خبر تشريف فرمايي امام به من رسيد، خودم را به اهواز رساندم و خدمت حضرت شرفياب شدم، آن موقع زمان اوج گرماي تابستان بود و ايشان نيز بيمار بودند. آن حضرت به من فرمودند: طبيبي براي ما بياور! حركت كرده و طبيبي حاذق را به خدمتشان آوردم، امام گياهي را براي طبيبي توصيف كرد، طبيب از آن همه اطّلاعات امام متعجب شد و گفت: هيچ كس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد، امام فرمود: پس نيشكر تهيه كن، طبيب گفت: يافتن نيشكر در اين فصل از آنچه در ابتدا نام برديد دشوارتر است چرا كه در اين وقت سال نيشكر يافت نمي‌شود، امام فرمود: هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است، آن گاه امام به من ـ ابوهاشم ـ اشاره كرد و فرمود: با او همراه شو و به آن سوي آب برويد، پس خرمني انباشته مي‌يابيد به سوي آن برويد مردي سياه را خواهيد ديد، از او محلّ روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد. ابوهاشم مي‌گويد: من با آن طبيب به همان نشاني كه امام فرموده بود رفتيم، سپس آن گياه و نيشكر را تهيه كرده و به خدمت آن حضرت آورديم، طبيب كه از آن همه اطّلاعات و علم غيب آن حضرت شگفت زده شده بود از من پرسيد اين مرد كيست؟ ... چون خبر اين واقعه و كرامت امام به گوش رجاء بن ضحاك رسيد او فوراً به ياران خود دستور داد امام را حركت دهند. [۴]

و نيز ابوالحسن صائع از عمويش نقل مي‌كند كه گفت: با حضرت رضا ‌ـ عليه السّلام ـ به خراسان مي‌رفتيم و چون به اهواز رسيديم، امام به مردم اهواز فرمود: نيشكري براي من تهيه كنيد، بعضي از بي‌خردان آنجا گفتند: اين اعرابي و باديه نشين است، نمي‌داند كه نيشكر در فصل تابستان پيدا نمي‌شود، عرض كردند: سرور ما! اين فصل نيشكر پيدا نمي‌شود، حضرت فرمود: جستجو كنيد، مي‌يابيد، اسحاق بن ابراهيم گفت: به خدا، سرور من چيز غير موجود نخواست، به همه اطراف فرستادند؛ رعاياي اسحاق آمده و گفتند: ما مختصري داريم براي بذر گذاشته‌ايم كه بكاريم. [۵]

از عبدالرحمان معروف به صفواني نقل كرده‌اند كه گفت: قافله‌اي از خراسان به كرمان مي‌رفت دزدان، راه آنها را بستند و يكي از آنها را به ثروتمندي متهم كرده و گرفتند و مدتي شكنجه دادند تا اينكه مالي بدهد و خود را آزاد كند، او را در برف نگه داشتند و دهنش را از برف پر كردند تا اينكه يكي از زنان دزدان به وي رحم كرده و آزادش كرد او فرار كرد ولي زبان و دهانش فاسد شد به طوري كه قدرت حرف زدن نداشت. به خراسان آمد و شنيد كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور است، پس در خواب ديد گويا كسي به او مي‌گويد: پسر رسول خدا(ص) وارد خراسان شده علّت خود را از او بپرس...، پس آن مرد از خواب بيدار شد و فكر نكرد در آن خوابي كه ديده بود، تا اينكه به دروازة نيشابور رسيد. به او گفتند: امام رضا ـ عليه السّلام ـ از نيشابور كوچ كرده است و در رباط سعد است. در خاطر مرد افتاد كه نزد آن حضرت رود و حكايت خود را به ايشان بگويد، شايد كه نفع بخشد، پس به رباط سعد آمد و به آن حضرت داخل شد و قضيه را گفت؛ و از حضرت خواست كه دوايي تعليم دهد، كه از آن سود برد، امام فرمود: آنچه در خواب گفتم، و تعليم كردم، انجام بده، آن مرد مي گويد: به دستور حضرت عمل كردم و عافيت يافتم. [۶]

از احمد بن محمّد ابي نصر نقل كرده‌اند كه گفت: وقتي امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به خراسان مي‌بردند به قادسيه كه رسيدند، آن حضرت را وارد كوفه نكردند، بلكه از راه بيابان به بصره بردند، حضرت قرآني براي من فرستاد، چون باز كردم سورة بينه آمد، ديدم طولاني تر و بيشتر از سوره‌اي است كه در ساير قرآن‌ها است، مقداري از آن را حفظ كردم، مسافري با دستمال و مهر و گلي وارد شد و گفت: قرآن را بياور، آن را در دستمال گذاشت و گل بر آن نهاد و مهرش كرد و برد، بعد از آن هر چه حفظ كرده بودم از يادم رفت، و هر چه كوشيدم يك كلمه از آن هم يادم نيامد. [۷]

از علي بن احمد وشا نقل كرده‌اند كه گفت: از كوفه به خراسان مي‌رفتم، دخترم به من گفت: پدر اين حلّه را بگير و بفروش و از پولش يك فيروزه براي من بخر، حله را گرفتم و داخل يكي از لباس‌ها گذاشتم، چون وارد مرو شدم در كاروانسرايي منزل كردم، ديدم غلامان علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ آمدند، و گفتند: حله‌اي مي‌خواهيم، غلامي مرده در آن دفن كنيم، گفتم كه من حلّه ندارم، رفتند و دوباره برگشتند، گفتند كه مولاي ما سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: در فلان چمدان و داخل لباس‌ حله‌اي داري كه دخترت داده و گفته: از پولش برايم فيروزه‌اي بخر، اين پول حله است. پس من حلّه را به آنها دادم. [۸]

از ديگر گرامات آن حضرت اينكه نقل شده: در خراسان زني به نام زينب ادّعا كرد كه من از نسل فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستم، وقتي گفتة اين زن به امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد، حضرت فرمود: هر كه به حقيقت از نسل علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ باشد گوشتش بر درندگان حرام است، تا اينكه مجلسي در حضور مأمون و مردم تشكيل شد، امام به آن زن فرمود: اگر در ادعاي خود صادق هستي به ميان درندگان برو، آن زن به امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: تو خودت نزد آنها برو اگر راست مي‌گويي كه آنها به تو آسيبي نمي‌رسانند. امام رضا ـ عليه السّلام ـ ديگر با آن زن سخن نگفت و برخاست و به طرف قفس درندگان رفت تا اينكه حضرت داخل قفس شد، همة درندگان روي دم نشستند، حضرت نزديك رفت و دست به سر و صورت آنان كشيد، در اين هنگام همة مردم و ناظران با تعجب به حضرت نگاه مي كردند. سپس حضرت از داخل قفس بيرون آمدند، و بعد آن زن را وارد قفس درندگان كردند و او طعمة درندگان شد. [۹]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. محمّد جواد نجفي، ستارگان درخشان، ج ۱۰.

۲. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج ۲، ص ۳۷۹.

۳. حميد قلندري، برد سيري، هشتمين امام.

پي نوشت ها:

[۱] . مازندراني، ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعة العلميه، بي‌تا، ج ۴، ص ۳۴۴. و حرّ عاملي، اثباة الهداة، ترجمة احمد جنتي، قم، المطبعة العلميه، ج ۶، ص ۵۲.

[۲] . همان، ج ۴، ص ۳۴۸.

[۳] . قمي، ابن بابويه، عيون اخبار رضا، تحقيق: حسن اعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج ۱، ص ۱۴۷، علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، ج ۴۹، ص ۱۲۵، نو ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۳، و بحراني، سيد هاشم، مدينة المعاجز، تحقيق: عزت الله مولاي همداني، مؤسسة المعارف الاسلاميه، ج ۷، ص ۱۳۳.

[۴] . مجلسي، محمدباقر، پيشين، ج ۴۹، ص ۱۱۸، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۳۵.

[۵] . حرّ عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۶۱.

[۶] . اربلي، عيسي، كشف الغمه، ترجمة حسين زوارئي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ۱۳۸۱ هـ، ج ۳، ص ۱۵۳. و ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۴، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۶۸.

[۷] . طوسي، محمدحسن، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشي، تصحيح مصطفوي، مشهد، دانشكدة الهيات و معارف اسلامي، ۱۳۴۸، ص ۵۸۸، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۴۵.

[۸] . اربلي، عيسي، پيشين، ج ۳، ص ۱۵۲، و ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۱، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۲۵.

[۹] . حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۵۲.


*مناظره های علمي امام رضا (ع) با فرق ديگر و اديان جهان چه بوده است؟

جعفر مرتضي عاملي مي‌نويسد: "مأمون براي مغلوب ساختن امام رضا ـ عليه السّلام ـ شروع به گردآوري علما و معتزليان و اهل كلام كه اصحاب جدل و كلام و استدلال و مو شكافي بودند نمود. تا با امام رضا ـ عليه السّلام ـ درافتند و در هر مجلسي از قدر علمي امام بكاهند. و او را در زمينة بزرگترين چيزي كه خود و پدرانش ـ عليهم السّلام ـ ادعا مي‌كردند، يعني علم و شناختِ آثار و علوم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، كه بر حسب اعتقاد شيعيان، بزرگترين شرط و لازمه پيشوائي امام بود، شكست دهند. "[۳]

آن حضرت در مجالس مناظره، با فصاحت و بلاغت، ميراث جد بزرگوارشان را در مقابل اشكال تراشي‌هاي ديگران محافظت نموده و بدون استثنا تمام دانشمندان را مغلوب ساختند. برخي از آنها به حقانيت آن حضرت و دين اسلام اعتراف كردند و برخي همانند عمران صابي مسلمان شدند. بيان همه جلسات مناظره و تمام گفتگوها و سئوال‌ و جوابها خود كتابي مفصل است كه ما به گوشه‌‌اي از اين مباحث اشاره مي‌كنيم. يكي از مهمترين مجالس مناظرات آن حضرت، مناظرات مرو مي‌باشد. در اين جلسه مأمون رهبران مكاتب (كلامي و خلفي) و مذاهب (اسلام، يهود، مسيح، صابئي، هندو و...) را جمع‌آوري كرد كه شايد امام رضا ـ عليه السّلام ـ را در يك مناظره علمي شكست دهند. ولي مقصود او حاصل نشد. علاوه بر اينكه در اين مناظرات آن حضرت، با رهبران چهار مكتب و مذهب معروف مناظره كردند از اين جهت مي‌بينيم "اين مناظره از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب طول كشيده است. "[۴]

آن حضرت در اين جلسه با جاثليق دانشمند مسيحيان، رأس الجالوت دانشمند يهودي، هيربذ اكبر بزرگ زرتشتيان، عمران صابي [۵] مناظره كردند. سپس در جلسه‌اي جداگانه با علي بن محمّد جهم و سليمان مروزي هم مناظره نمودند.

مناظره اوّل با جاثليق:[۶] در ابتداي اين مناظره جاثليق گفت: من چگونه با شما بحث كنم و حال آنكه استدلال شما به كتابي است كه من آن را قبول ندارم؟ حضرت فرمود: اي نصراني اگر از انجيل خودت براي تو استدلال كنم اقرار خواهي كرد؟ گفت: آري به خدا سوگند اقرار خواهم كرد.

امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: هر چه مي‌خواهي بپرس و جوابش را بشنو! جاثليق گفت: دربارة نبوت عيسي و كتابش چه مي‌گوئي؟ امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: من به نبوت عيسي و كتابش و آنچه به امتش بشارت داد، و حواريون به آن اقرار كرده‌اند، اعتراف مي‌كنم و به نبوت عيسي كه اقرار به نبوت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و كتابش نكرده و امتش را به آن بشارت نداده كافرم. سپس جاثليق ۲ شاهد بر اين مطلب از امام درخواست كرد ... امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: سوگندت مي‌دهم. آيا انجيل اين سخن را بيان نمي‌كند كه يوحنا گفت: حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ، مرا از دين محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ عربي باخبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنين پيامبري خواهد آمد ... جاثليق: آري اين سخن يوحنا از مسيح نقل شده اما نگفته اين در چه زماني واقع مي شود و اين گروه را براي ما نام نبرده تا آنها را بشناسيم، امام ـ عليه السّلام ـ : اگر ما كسي را بياوريم كه انجيل را بخواند و نام محمد"ص" و اهل بيتش"ع" راتلاوت كند آيا به او ايمان مي آوري؟

جاثليق: بسيار خوب سپس امام به نسطاس رومي فرمود: آيا سِفر سوم انجيل را در حفظ داري نسطاس گفت: بسيار خوب از حفظ دارم. سپس امام به رأس الجالوت بزرگ يهوديان فرمود: آيا تو هم انجيل مي‌خواني؟ گفت: آري به جان خودم سوگند. امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: آن سِفر سوم را بخوان اگر در آن ذكري از محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيتش ـ عليهم السّلام ـ بود به نفع من شهادت بده. سپس خود آن حضرت سِفر سوم را قرائت كرد تا به نام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد متوقف شد. رو به جاثليق كرد و فرمود: اي نصراني، تو را به حق مسيح و مادرش آيا مي‌داني من از انجيل باخبرم، جاثليق: آري سپس امام نام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت"ع" و امّتش را براي او تلاوت كرد. سپس فرمود: اي نصراني چه مي‌گويي آيا اين سخن عيسي بن مريم است؟ جاثليق: من انكار نمي‌كنم آنچه در انجيل براي من روشن شده است، و به آن اعتراف دارم. امام رضا ـ عليه السّلام ـ : همگي شاهد باشيد كه او اقرار كرد. در ادامه اين مناظره آن حضرت با جاثليق در رابطه با الوهيت عيسي ـ عليه السّلام ـ مناظره كرد و جاثليق كه پاسخي نداشت تسليم شد و گفت: القول قولك و لا اله الا الله. [۷]

مناظره امام رضا ـ عليه السّلام ـ با جاثليق به گونه‌اي بود كه جاثليق درمانده شد و گفت: "به مسيح قسم گمان نمي‌كردم بين مسلمانان فردي مثل تو پيدا شود. "[۸]

مناظره دوم امام رضا ـ عليه السّلام ـ در مرو با رأس الجالوت بزرگ يهوديان: در اين مناظره رأس الجالوت از اثبات نبوت حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرسيد؛ امام رضا ـ عليه السّلام ـ دلائل قانع كننده‌اي براي او ذكر كرد. سپس امام رضا ـ عليه السّلام ـ از اثبات پيامبري موسي ـ عليه السّلام ـ از وي سؤال كرد رأس الجالوت جواب داد: او كارهاي خارق‌العاده انجام داده كه احدي از انبياي پيشين انجام نداده‌اند ... امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرموند: پس چرا اقرار به نبوت حضرت مسيح نمي‌كنيد كه مردگان را زنده مي‌كرد و ... رأس الجالوت: مي‌گويند چنين كارهايي را مي‌كرده ولي ما هرگز نديده‌ايم. امام رضا ـ عليه السّلام ـ : آيا معجزات موسي را با چشم خود ديده‌اي؟ رأس الجالوت در اينجا جوابي نداشت كه بدهد... د. [۹]

مناظره سوم با بزرگ هير بدان: امام رضا ـ عليه السّلام ـ رو به او كرد و فرمود: به من بگو اين زرتشت را كه پيامبر مي‌داني بر طبق كدام دليل است؟ بزرگ هير بدان گفت: او كارهاي خارق‌العاده‌اي انجام داده كه احدي قبل از او انجام نداده است. گرچه ما آن را نديده‌ايم ولي اخبار پيشينيان ما گواه بر اين معني است. امام ـ عليه السّلام ـ : آيا جز اين است كه اخبار پيشينيان به شما رسيده و پيروي كرده‌ايد؟ گفت: آري. امام رضا ـ عليه السّلام ـ : همين گونه است ساير امت‌ها و پيامبران [۱۰] پس چرا اين پيامبران را قبول نداريد و تنها تكيه روي زرتشت مي‌كنيد؟ بزرگ هيربدان خاموش گشت و پاسخي نداشت. "[۱۱]

يكي ديگر از مناظرات آن حضرت در مرو با عمران صابي (يكي از متكلمان) مي‌باشد. اين مناظره از مناظرات طولاني آن حضرت است در اين مناظره بارها عمران‌ صابي سكوت كرد و نتوانست پاسخ امام ـ عليه السّلام ـ را بدهد. سرانجام اين مناظره به اسلام عمران صابي منجر شد. از ديگر مناظرات آن حضرت در مرو مناظره آن حضرت است با " علي بن محمد الجهم" . وي عقايدي انحرافي درباره عصمت انبياء داشت. در پايان اين مناظره علي بن محمد الجهم گريه كرد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا من توبه مي‌كنم و تعهد مي‌نمايم از امروز به بعد درباره پيامبران خدا، جز آن چه شما فرموديد نگويم".[۱۲]

نتيجه بحث: مناظرات امام رضا ـ عليه السّلام ـ با فرق گوناگون و مذاهب جهاني مناظراتي شيرين و غرور آفرين براي مسلمانان و شيعيان است. ذكر همه اين مناظرات در فراخور اين مقاله مختصر نبود. لذا به موارد كوتاهي از مناظرات اشاره شد. در اين مناظرات، امام رضا ـ عليه السّلام ـ به مدد دانش بي‌كرانشان عالمان ساير فرق و اديان جهاني را شكست دادند و در برخي از موارد باعث اسلام آوردن آنها شدند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا ج ۱ و ۲.

۲. شيخ صدوق، توحيد.

۳. علامه جعفري، مناظرات امام رضا ـ عليه السّلام ـ با عمران صابئي.

پي نوشتها:

[۱] . مفيد، ارشاد، ترجمة: محمّد باقر ساعدي، تهران. كتابفروشي اسلاميه، ۱۳۵۱، ص ۵۹۱.

[۲] . ابن بابويه قمي، عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات،۱۴۰۴ هـ، ج ۱، ص ۳۶.

[۳] . عاملي، جعفر مرتضي، الحياة السياسيه لِلْاِمام الرضا ـ عليه السّلام ـ، ترجمه دفتر انتشارات اسلامي، تهران، كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ، ۱۳۵۶، ص ۳۵۸.

[۴] . مرتضوي، سيدمحمّد، نهضت كلامي در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ، مشهد، مؤسسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص ۱۳۵.

[۵] . او از مذهب صابئين دفاع مي‌كرد. صابئين گروهي هستند كه خود را پيرو يحيي ـ عليه السّلام ـ مي‌دانند ولي به دو گروه موحد و مشرك تقسيم مي‌شوند. پيشين، ص ۱۳۶.

[۶] . اين مناظره در كتاب عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ، ج ۲، ص ۲۳۰ به بعد بيان شده است.

[۷] . قمي، ابن بابويه، پيشين، ج ۲، ص ۲۳۲ به بعد.

[۸] . همان، ج ۲، ص ۲۳۸.

[۹] . همان، ج ۲، ص ۲۴۱.

[۱۰] . امام رضا ـ عليه السّلام ـ نام عيسي ـ عليه السّلام ـ موسي ـ عليه السّلام ـ و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ذكر فرمودند.

[۱۱] . همان، ج ۲، ص ۲۴۲.
[۱۲] . همان، ج ۲، ص ۲۷۲.

تأثير حضور امام رضا (ع) در گسترش تشيّع در ايران چه بوده است؟

امام رضا ـ عليه السّلام ـ هشتمين امام شيعيان اثني عشري بنا به درخواست و اجبار مأمون، خليفه عباسي مدّتي را در ايران (مرو) حضور يافتند و در اين مدّت عنوان ولايتعهدي مأمون را علي رغم ميل باطني خويش قبول كردند. [۱] و اين مدّت مهم‌ترين فصل تاريخي زندگي آن امام همام مي‌باشد.

با توجّه به اينكه تشيّع و محبت به اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از همان آغاز ورود اسلام و سپس در دوره اموي نفوذ چشمگيري در ايران و بالاخصّ در خراسان داشته ولي به خاطر خفقان موجود شيعيان نمي‌توانستند فعّاليت علني انجام دهند و اين روند تا حضور امام رضا ـ عليه السّلام ـ در ايران ادامه داشت. حضور امام رضا(ع) در ايران بدين ترتيب سبب رواج تشيع گرديد:

۱. با اينكه مأمون مسير حركت امام از مدينه به مرو را طوري تعيين كرده بود كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ از مناطق شيعه‌نشين عبور نكند ولي با اين وجود امام رضا ـ عليه السّلام ـ در بين راه از آبادي‌هاي كه گذر مي‌كردند به ابراز احساسات مردم پاسخ مي‌دادند و پاسخ مسائل‌شان را با سعه صدر بيان مي‌كردند به طوري كه رجاء بن ضحاك مي‌گويد: در هيچ شهري از شهرها فرود نمي‌آمديم، مگر آنكه مردم به سراغ او مي‌آمدند و از او در مورد مسائلشان استفتاء مي‌كردند و معالم ديني‌شان را مي‌پرسيدند و او نيز احاديث زيادي از طريق آباء طاهرينش براي آنها نقل مي‌كرد. [۲]

معروفترين رويداد در اين مسير حركت، خطبه حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در جمع مردم نيشابور بوده كه در آن جمع حضرت با بيان حديث سلسله الذهب به حقّانيت خويش و آباء و اجدادش تصريح مي‌كنند و تعداد انبوهي از علماء و طلاّب آن را ثبت كرده و دهان به دهان پخش مي‌كنند. [۳]

عملكرد امام در طول مسير طوري بوده كه مي‌خواستند مردم را نسبت به اجداد خويش و همچنين ارتباطش را با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مكرر بيان كنند و اين را ما در رواياتي كه حضرت نقل مي‌كنند كه اغلب از اجداد طاهرينش مي‌باشد، مشاهده مي‌كنيم و لذا مردمي كه با امام آشنا مي‌شدند و با رفتار حاكمان عباسي و اموي و سران قبايل عرب مقايسه مي‌كردند، شيفته امام شده به تشيّع مي‌گرويدند. و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بيشتر شناخته مي‌شدند.

۲. مقام علمي امام يكي از مهم‌ترين عوامل گسترش تشيّع به حساب مي‌آيد و همچنين خنثي كننده تمام نقشه‌هاي شوم مأمون. چرا كه مأمون با دعوت از دانشمندان و نخبگان مي‌خواست كه امام در جلسات مناظره شركت كرده و به سؤالاتي كه از طرف علماي اديان و مذاهب طرح مي‌شد پاسخ دهد، البته انگيزه مأمون شكست دادن امام و كاستن از مقام علمي و جايگاه معنوي آن حضرت نزد شيعيان و سايرين بود ولي امام با شايستگي و برتري و سعه صدر به تمام مباحثي كه مطرح مي‌شد با دلايل متّقن و محكم پاسخ مي‌دادند و مباحثي نظير مباحث امامت را پيش مي كشيدند و راه و روش اسلام را درباره حاكميت بيان مي‌كردند. [۴]

۳. در پي مهاجرت امام به ايران عده زيادي از فرزندان و نوادگان ائمه ـ عليهم السّلام ـ نيز به ايران آمدند و در شهرها و مناطق مختلف و دور افتاده ساكن شدند كه اين امر هم باعث آشنايي مردم با فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ شد و موجب گرايش مردم به شيعه و گسترش و ترويج تشيّع گرديد. از طرفي هم، مأمون چون خود را طرفدار علويان معرّفي مي‌كرد و فضاي نسبتاً باز نسبت به خلفاي پيش از خود به وجود آورده بود نمي‌توانست مانع از تبليغ و ترويج تشيع شود. [۵] و لذا با حضور امام رضا ـ عليه السّلام ـ در ايران و مهاجرت عده‌اي از علويان فرصتي پيش آمده بود كه اكثر مردم ايران و شهرهاي شيعه‌نشين علناً به شيعه و علوي بودن خود افتخار كرده و آن را تبليغ و ترويج مي‌كردند.

۴. تأثير ديگر حضور امام در ايران و گسترش تشيع؛ كرد امام رضا ـ عليه السّلام ـ بر طبق روش و سنّت پيامبر عمل در عبادات بود. آنحضرت در مدتي كه در خراسان بودند در اجراي عبادات سعي داشتند كه روش و سنّت نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ را زنده كند و لذا وقتي مأمون از امام خواست تا نماز عيد را بخواند حضرت طبق سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بدون تجمّلات شاهانه عمل كردند و تأثير اين مسئله در بين مردم به حدّي بود كه مأمون دستور داد امام را از نيمه راه برگرداندند. [۶]

۵. در مدّتي كه امام در مرو بودند با ارسال نامه‌هايي به اطراف و سران قبايل و تبيين جايگاه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و بيان برخي مسائل كلامي و اخلاقي كه ميان شيعه و سنّي از مسائل اختلافي بود، [۷] مي‌خواستند مردم بيشتر با حقايق دين و قرآن آشنا شده و وحدت بين مسلمين بر قرار شود. لذا اين امر نيز باعث شد تعداد زيادي به تشيّع گرايش پيدا كرده و موجب گسترش تشيع گردد.

بنابراين مي‌توان گفت كه از همان ابتداي ورود امام به ايران حضرت روشي را انتخاب كردند كه خنثي كننده نقشه‌هاي مأمون باشد و لذا با وجود اينكه امام را از مناطق شيعه نشين عبور ندادند ولي باز هم امام در ارتباطي هر چند اندك كه با مردم پيدا مي‌كردند به سؤالات مردم با سعه صدر جواب مي‌دادند و حقانيت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را در مجالس مختلف بيان مي‌نمودند و همچنين با پيروزي امام در جلسات مناظره علمي و عمل نمودن بر طبق سنّت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در عبادات و ارسال نامه‌هايي براي سران قبايل مختلف و تشريح جايگاه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ موجب گسترش تشيع در ايران شدند. و همچنين با آمدن حضرت به ايران و ايجاد فضايي مناسب. عده‌اي از علويان نيز عازم ايران شدند و در مناطق مختلف مسكن گزيده و به تبليغ و ترويج علني تشيّع و مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ پرداختند كه اين امر نيز باعث گسترش تشيع در ايران گرديد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. الارشاد، شيخ مفيد، ج ۲.

۲. فصول المهمه في معرفه الائمه، ابن صباغ مالكي، ج ۲.

۳. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج ۲.

۴. مسند امام رضا ـ عليه السّلام ـ، عزيز الله عطاردي.

پي نوشت ها:

[۱] . اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين، تحقيق احمد، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ دوم، ۱۹۸۷ م، ص ۴۵۴.

[۲] . صدوق، عيون اخبار الرضا، نجف، مطبعه حيدريه، ۱۳۹۰، ج ۲، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳.

[۳] . عاملي، جعفرمرتضي، حياه سياسي امام رضا ـ عليه السّلام ـ، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ص ۱۴۴.

[۴] . حرّاني، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه علي اكبر غفاري، تهران، ۱۳۶۳، ص ۵۱۳ و شوشتري، نور الله، مجالس المؤمنين، تهران، انتشارات اسلامي، (بي‌تا)، ج ۲، ص ۲۷۲.

[۵] . خواجويان، محمّدكاظم، تاريخ تشيع، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهي مشهد، ۱۳۷۹، ج ۴، ص ۱۱۰. اربلي، كشف الغمه، تحقيق سيد هاشم رسولي، تبريز، ج ۲، صص ۳۸۲ ـ ۳۸۳.

[۶] . مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، تحقيق: علي اكبر غفاري، تهران، دار الكتب اسلامي، چاپ اول، ۱۳۸۸ ق، ج ۴۹، ص ۴۹۰ و صدوق پيشين، ج ۱۴۹.

[۷] . جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران (از آغاز تا قرن هفتم) قم، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ص ۱۵۷.


شرايط اجتماعي و سياسي عصر امام رضا (ع) را به طور مختصر تحليل كنيد.

حضرت امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ در سال ۱۴۸ هـ ق ديده به جهان گشودند، آن حضرت تا سال ۱۸۳ هـ ق در خدمت پدر گرانقدر خود بودند و در اين سال بود كه بعد از شهادت پدر بزرگوارشان در سن ۳۵ سالگي به امامت رسيدند. [۱]

از اين رو بايد دوران امام رضا ـ عليه السّلام ـ از سال ۱۸۳ هـ ق تا سال ۲۰۳ هـ ق كه سال شهادت ايشان است، دانست. سه تن از خلفاي عباسي در دوران امامت آن حضرت به خلافت رسيدند كه عبارتند، از هارون الرشيد، محمّد امين، عبدالله مأمون. [۲]

در بررسي ابعاد وضعيت سياسي و اجتماعي آن عصر نكاتي قابل توجّه مي‌باشد:

الف: وسعت قلمرو خلافت عباسي:

در زمان هارون به واسطه‌ي گسترش فتوحات، مناطق بسياري تحت سلطه‌ي عباسيان درآمد، گوستاو لوبون مي‌نويسد: اسلام در عصر هارون و پسرش مأمون به اوج گسترش خود رسيد چه اينكه كشور آنها تا سر حدّ چين اتصال پيدا كرد و در آفريقا هم بربرها در برابر حملات اعراب تا حبشه و يونانيان تا بسفور متواري شدند. از سمت مغرب دامنه حكومت عباسيان تا اقيانوس اطلس وسعت پيدا كرده بود. [۳] اولين موردي كه از اين تنوع مليّت‌ها در قلمرو اسلامي مي‌توان حدس زد، تبادل فرهنگ اجتماعي ميان مسلمانان و مردم مناطق مفتوحه است كه موجب تضارب افكار و اعتقادات مي‌گردد.

ب: ادعاي خلافت الهي:

تمام خلفاي عباسي ادعاي خلافت و جانشيني پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را داشتند. امّا هارون الرشيد در اين ادعا قدمي فراتر نهاد و گفت: ما از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ارث برديم، امّا خلافت الهي در ما باقي مي‌ماند. چون امين بر تخت خلافت تكيه زد گفت: من بر خلافت خداوند دست يافتم و ارث پيامبر خدا از آن پدرم بود. [۴] مي‌توان گفت آنان با اين حيله مي‌خواستند تا با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقايسه نشوند و هر كاري كه آنها انجام مي‌دهند مؤيد من عند الله تلقي گردد.

ج: مهم‌ترين چالش درون حاكميت:

هارون قبل از مرگ خود ابتدا براي پسرش امين و سپس با مأمون به عنوان خليفه‌هاي بعدي بيعت گرفت. امّا با مرگ پدر، نزاع بين دو برادر بالا گرفت و سرانجام مأمون كه همراه سپاه پدرش در مرو بود توانست بر امين چيره گردد. اطرافيان مأمون حتي دبير و كاردار او، فضل بن سهل همه ايراني بودند. عده‌اي از مورخين معتقدند كه حمايت ايرانيان از مأمون ـ كه مادر و مربي‌اش ايراني بوده‌اند ـ به خاطر اين بوده است كه در سايه‌ي او بتوانند عنصر ايراني را بر عرب ترجيح داده و بر قلمرو اسلامي مسلّط نمايند. [۵] و به سلطه‌ي اعراب بر ايران پايان دهند كه نمونه‌ي آن حكومت طاهريان بود.

در هر صورت اين امر باعث گرديد نهضت شعوبيه در عصر عباسي، رونق بيشتر ‌گيرد، نهضتي اجتماعي ادبي كه از عهد اموي بر عليه تفاخر نژادي اعراب شكل گرفته و بعدها بر ترجيح عجم بر عرب پاي فشرد، و كتب زيادي در اين باره نوشته شد از قبيل فضل العرب علي العجم تأليف ابو عثمان بختكان و المثالب العرب تأليف ميثم بن عدي. [۶]

د: جنبش‌هاي سياسي و اجتماعي:

۱. علويان: مهم‌ترين گروهي كه در دوران اموي ـ عباسي نسبت به حاكميت موجود معترض بود، علويان بودند. كه به تعدادي از آنها در اين مقطع زماني اشاره مي‌كنيم:

ـ حركت ابن منصور شيباني (ابو السرايا) در كوفه به سال ۱۹۹ هـ ق او بر سپاه عباسي غلبه كرده و سكه ضرب نمود. [۷] البته در علوي بودن او ترديد شده است. در هر صورت او توانست براي مدتي بر بصره و حجاز و يمن مسلّط گردد.

ـ محمّد ديباج بن جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ او به سال ۲۰۰ در مكه به پا خاست و به نام اميرالمؤمنين با او بيعت كردند. [۸] امّا ديباج چون در كار خود ترديد داشت در انظار مردم خود را خلع نمود. [۹]

ـ خروج ابراهيم بن موسي: او برادر ناتني امام رضا ـ عليه السّلام ـ بود. نخست از داعيان ابن طباطبا گرديد و از سوي ابن طباطبا و ابوالسرايا به ولايت يمن منصوب شد، با كشته شدن ابو السرايا، خروج كرد و مردم صنعاء با او بيعت كردند. [۱۰]

ـ خروج زيد النار در بصره علي رغم اينكه اهالي آنجا متمايل به عثمانيان بودند امّا از او حمايت كردند.

ـ قيام محمّد بن سليمان در مدينه.

ـ قيام جعفر بن زيد بن علي و نيز حسين بن ابراهيم بن حسن بن علي در واسط.

ـ قيام محمّد بن اسماعيل بن محمّد در مدائن. [۱۱]

۲. خوارج: اينان از زمان هارون و به سركردگي حمزه بن آذرك در سيستان شوريده و بر عمّال آنان غلبه يافتند. چندان كار آنها بالا گرفت كه هارون خود در رأس سپاه در سال ۱۹۲ به خراسان آمد، حمزه تا دوران مأمون سيستان را در دست داشت. [۱۲]

۳. ديگر حركت‌ها:

ـ جنبش بابك: اينان ايراني بودند. كه از سال ۲۰۱ در كوه‌هاي آذربايجان و اران حركت خود را آغاز كردند و در مناطقي مثل جبال و همدان و اصفهان، طبرستان و ارمنستان و خراسان نفوذ پيدا كردند كه قائل به تناسخ واشتراك در زنان بودند و مدت‌ها پس از مأمون نيز باقي ماندند. [۱۳]

ـ از جمله شورش‌ها، تحركات نصر بن شبث بود كه نسبت به امين، به عنوان عنصر عربي تعصب مي‌ورزيد. او در سال ۱۹۸ هـ ق در شمال حلب شوريد و تا ۲۰۹ مناطقي را در دست داشت. [۱۴]

ـ تحركات اقوام هندي ـ آسيايي (زط) اين اقوام توانستند تا روزگار معتصم بر سر راه بغداد و بصره به راهزني بپردازند. [۱۵]

و: فرجام برامكه در اين دوران:

يحيي بن خالد برمكي كه در دوره‌ي خلافت هارون وزارت داشت توانسته بود در دوره‌ي هارون به همراه دو پسرش فضل و جعفر از سال (۱۷۰ تا ۱۷۸ هـ ق) اداره‌ي حكومت عباسي را به دست بگيرد. از خاندان اينان كه اصالت ايراني داشته‌اند، افراد ديگري نيز به مناصب مهمي چون استانداري شام، پرده‌داري خليفه دست يافته بودند. [۱۶] اين نفوذ به حدّي بود كه هارون الرشيد دستور داد نام جعفر را بر سكه‌ها ضرب كنند و استانداري مغرب خلافت ـ انبار تا افريقيه ـ و خراسان و سيستان و طبرستان و ارمنستان و آذربايجان و غيره را به او بسپارد. [۱۷] امّا به ناگاه در سال ۱۸۷ هـ ق هارون تمام اين خاندان را قلع و قمع نمود. از علّت اين تغيير نگرش هارون، عواملي از قبيل ارتباط جعفر با عباسه، خواهر هارون، [۱۸] تمايل آنان به علويان [۱۹] و ... ذكر شده است.

هـ : فراگيرترين حادثه‌ي سياسي اين دوران:

با توجّه به آنچه بيان گرديد معلوم مي‌گردد كه حاكميت دچار تزلزل بوده است. لذا مأمون ـ آخرين خليفه‌ي دوران امام رضا ـ عليه السّلام ـ سعي كرد با شركت دادن امام رضا ـ عليه السّلام ـ در حكومت، با عنوان ولايتعهدي علويان را در مقابل خويش خلع سلاح سازد و محبوبيت‌شان را در ميان توده‌ي مردم مورد سؤال قرار دهد. از طرف ديگر او از طرف ايرانيان كه طرفدار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بودند مورد تأييد واقع مي‌شد و چنين وانمود مي‌كرد كه قصد او از برادركشي، تفويض حكومت به اهل آن بوده است.

اما وقتي او خواست به بغداد برگردد، مجبور بود كه دو عامل نارضايتي اعراب از خويش را از ميان بردارد و آن فضل بن سهل ايراني و علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ بود. [۲۰]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. حيات سياسي امام رضا ـ عليه السّلام ـ، تأليف جعفر مرتضي.

۲. تاريخ طبري، ج ۸.

پي نوشت ها:

[۱] . علامه مجلسي، بحار الانوار، بيروت، دار صادر، ج ۴۹، ص ۹۰ ـ ۹۵،

[۲] . گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسيني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص ۲۱۱.

[۳] . ر. ك: مسعودي، علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي فرهنگي، چاپ دوم، ۱۳۶۵، ص ۳۲۷.

[۴] . العاملي، جعفرمرتضي، الحياة السياسيه للامام الرضا ـ عليه السّلام ـ، قم، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ دوم، ۱۴۰۳، ص ۵۹.

[۵] . طقوش، محمدسهيل، دولت عباسيان، قم، پژوهشكده‌ي حوزه و دانشگاه، چاپ اول،۱۳۸۰، ص ۱۱۸.

[۶] . مجموعه آثار دومين كنگره جهاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ، مشهد، ۱۳۶۵، ص ۱۱۶.

[۷] . طبري، تاريخ الرسل و الملوك، تحقيق محمّد ابراهيم، مصر، دار المعارف، ۱۹۶۰ م، ج ۸، ص ۵۳۰ ـ ۵۳۶.

[۸] . خطيب بغدادي، تاريخ بغداد او مدينة الاسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، بي‌تا، ج ۲، ص ۱۱۳ ـ ۲۱۴.

[۹] . طبري، پيشين، ج ۸، ص ۵۳۸.

[۱۰] . ابو الحسن اشعري، المقالات الاسلاميين، مصر، ۱۹۵۰ م، ج ۱، ص ۱۴۸.

[۱۱] . عاملي، جعفر مرتضي، الحياة السياسيه للامام الرضا ـ عليه السّلام ـ، قم، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ دوم، ۱۴۰۳، ص ۷۰.

[۱۲] . مجموعه مقالات كنگره‌ي جهاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ، پيشين، ص ۱۱۵.

[۱۳] . طبري، پيشين، ج ۹، ص ۸۱.

[۱۴] . يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ۱۸۹۲ م، ج ۲، ص ۳۹۸ .

[۱۵] . طبري، پيشين، ج ۸، ص ۵۸۰.

[۱۶] . جهشياري، كتاب الوزراء و الكتّاب، قاهره، مطبعه مصطفي البابي، چاپ اول، ۱۹۳۸ م، ص ۱۸۷.

[۱۷] . طبري، پيشين، ج ۸، ص ۲۴۲ ـ ۲۵۲.

[۱۸] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، قم، دار الكتب الاسلاميه، ج ۴، ص ۴۶، به نقل از مروج الذهب، مسعودي.

[۱۹] . طبري، پيشين، ج ۸، ص ۲۸۹.

[۲۰] . ر. ك: سيوطي، تاريخ الخلفاء، بيروت، دار الجيل، ۱۴۰۸ هـ ق، ص ۳۶۶.


اوضاع خلافت و منطقه جغرافيايي جهان اسلام در عصر امام رضا (ع) چگونه بود؟

امام رضا ـ عليه السّلام ـ بعد از شهادت امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ در زندان بغداد به سال ۱۸۳ هـ در سن ۳۵ سالگي به امامت رسيد و عهده‌دار رهبري امّت گرديد. آنحضرت مدّت بيست سال امامت نموده، [۱] كه ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشيد و پنج سال معاصر با محمّد امين و پنج سال آخر هم معاصر با خلافت عبدالله مأمون بوده است. امام(ع) تا شروع خلافت مأمون در مدينه حضور داشت، ولي بعد از به حكومت رسيدن مأمون، آن حضرت به خواست مأمون در رمضان سال ۲۰۱ هـ وارد مرو شد و بعد از حدود دو سال اقامت در ايران در سال ۲۰۳ هـ آخر ماه صفر در سنّ ۵۵ سالگي به شهادت رسيدند. [۲]

قلمرو جهان اسلام در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ كه بخش عمدة آن تحت سيطرة خلافت عباسي اداره مي شد و در زمان هارون بين فرزندان وي تقسيم گرديد عبارت بود از: ماوراء النّهر و تركستان تاآفريقا و قسمتي از هند و اروپا كه تحت نظر قلمرو خلافت بود و لذا هارون آن را بين امين و مأمون بدين ترتيب تقسيم نمود: از حُلوان به طرف شرق تا ماوراء النهر و تركستان و هند و خراسان بزرگ را به مأمون و بغداد و واسط و عراق عرب و شامات حجاز و مصر تا به اقصي مغرب به امين واگذار شد، [۳] كه قلمرو وسيعي از لحاظ جغرافيايي را در بر مي گرفت. البته در اين دوره قسمتي از شمال آفريقا مستقل شده و به طور جداگانه توسط حكومت اغالبه كه در قيروان حكومت مي‌كردند اداره مي شد. [۴] و بخشي از قلمرو اسلام نيز در مغرب الاقصي تحت سيطره ادريسيان شيعه مذهب بوده و اندلس هم زير فرمان امويان آن خطّه قرار داشت.

براي بررسي وضع خلافت عباسي در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ بايد اين دوره را در بخش‌هاي مختلف به طور خلاصه بررسي و بيان نمود.

۱. دورة هارون الرشيد بين سال‌هاي ۱۸۳ تا ۱۹۳ هـ ق:

الف: اوضاع داخلي: در اين دوره با وجود اينكه عصر هارون را در خلافت عباسي عصر طلايي آن مي‌نامند ما شاهد وقايع و حوادثي در داخل قلمرو خلافت عباسي هستيم، قيام‌هايي كه از جانب علويان در مخالفت با خلافت عباسي صورت مي‌گرفت كه خوف خلافت از اين جريانات باعث حبس و شهادت امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ و بعد از آن هم سركوب قيام‌ها و قتل عام شيعيان و سخت‌گيري نسبت به آنها در تمام قلمرو اسلامي بوده است. و ديگر اينكه دراين دوره خوارج در گوشه‌ كنار قلمرو اسلامي، بالاخص در سيستان و خراسان عليه خلافت عباسي شورش‌هايي انجام مي دادند. [۵] كه اين شورش‌ها چندين سال طول كشيد. و همچنين ناآرامي‌هايي در شرق و غرب خلافت اسلامي در جريان بوده كه خلافت با آنها گريبانگير بود. واقعة مهمّي كه در اين دوره به وقوع پيوست نحوة برخورد رشيد با مشاوران خود يعني آل برمك است، كه بعد از چندين سال خدمت به خاندان عباسي مورد خشم واقع شده و غالباً كشته و يا زنداني شدند و اموالشان مصادره شد. [۶]

ب: اوضاع خارجي: در اين دوره بين خلافت اسلامي با حكومت‌هاي هم‌جوار برخوردهايي وجود داشته كه اغلب اين برخوردها با امپراطوري روم بوده كه غالباً در جنگ و صلح به نفع مسلمين برخوردها به خاتمه مي‌رسيد. [۷] و همچنين در اين دوره هست كه هارون با شارلمان جهت ارتباط، سفرائي را ردّ و بدل مي كند. هارون مي‌خواست از اين رابطه در جهت مقابله با امپراطوري روم شرقي استفاده كند [۸] و همچنين مانع از تعرضات امويان اندلس به سر زمينهاي خود گردد.

در عصر هارون الرشيد قلمرو اسلامي به نهايت درجة وسعت خود رسيد و مركز تجارت جهاني گرديد. در عرصة علم هم تحوّلاتي صورت گرفته بود كه در دورة مأمون اين روند تكميل شد.

۲. دورة امين و مأمون:

الف ـ اوضاع داخلي: بعد از اينكه رشيد در سال ۱۹۳ در گذشت، [۹] بر سر جانشيني او بين دو پسرش اختلاف افتاد كه ريشه‌هاي آن را مي‌توان در شكل ولايتعهدي، درگيري دو حزب ايراني و عربي و در نهايت دخالت اطرافيان دانست كه سرانجام به شكست و كشته شدن امين بعد از پنج سال خلافت و به پيروزي و روي كار آمدن مأمون و حزب ايراني منجر شد. [۱۰]

در اين دوره نيز با توجّه به اينكه در پي درگيري و جنگ خانگي عباسيان، بي‌ثباتي به وجود آمده بود در گوشه كنار سرزمين‌هاي اسلامي شورش‌ها و قيام‌هايي عليه خلافت صورت گرفت كه عمده‌ترين آنها قيام‌هاي علويان و بالاخصّ حركت ابوالسرايا بود كه بخش اعظم عراق، حجاز و يمن را فرا گرفت و مشكلات فراواني براي عباسيان به وجود ‌آورد. [۱۱] غير از شورش‌هاي علويان شورش‌هايي هم از جانب عباسيان در بغداد صورت مي گرفت. [۱۲] و در شرق و غرب خلافت اسلامي نيز حركت‌هايي در جريان بود. لذا مأمون براي تسلّط بر اوضاع ناهموار كه اغلب از جانب علويان احساس خطر مي‌كرد و همچنين براي رسيدن به اهدافي كه در نظر داشت، تصميم گرفت امام رضا ـ عليه السّلام ـ را كه در مدينه حضور داشت و در اين مدت شاهد وقايع و حوادث زمان بوده و دره ي تربيت شاگردان، جهت شناساندن مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به جهان اسلام بود به مرو آورده و وليعهد خود كند، كه در ابتداء با عكس العمل امام ـ عليه السّلام ـ مواجه شده و در نهايت با تهديد، امام ولايتعهدي را به طور مشروط مي‌پذيرند. [۱۳]

ب ـ اوضاع خارجي: در اين مدّت كه بعد از هارون در داخل خلافت اسلامي حوادث و وقايعي در جريان بود غالباً مرزهاي اسلامي با آرامش همراه بود. از لحاظ فرهنگي اين دوره نيز شاهد رشد و شكوفايي علوم اسلامي و ترجمة كتب قديمه از فرهنگ‌هاي قديمي به زبان عربي جهت استفادة دانشمندان اسلامي هستيم كه در تاريخ اسلام به نهضت علمي و نهضت ترجمه معروف است. [۱۴]

به طور كلّي مي‌توان گفت كه دورة امام رضا ـ عليه السّلام ـ خلافت عباسي در اوج قدرت سياسي و همچنين آغاز رشد و توسعة علمي بوده كه امام ـ عليه السّلام ـ نيز در جلسات و مناظرات علمي كه در مرو صورت مي‌گرفت شركت مي‌جست. ولي آنچه قابل ذكر است اينكه؛ در اين دوره هم ما شاهد قيام‌ها و شورش‌هايي از جانب علويان و ساير مخالفين خلافت عباسي در نقاط مختلف قلمرو وسيع عباسي هستيم. كه خلافت عباسي را به چالش مي‌كشانيد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني.

۲. تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي.

پي نوشتها:

[۱] . مفيد، ارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، چاپ اول، ۱۴۱۲، ج ۲، ص ۲۴۷.

[۲] . همان، ص ۲۴۷.

[۳] . طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة اعلمي، ‌بي‌تا، ج ۶، ص ۴۷۶.

[۴] . طبري، همان، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دار المعارف، چاپ اول، ۱۹۶۰، ج ۸، ص ۳۱۴.

[۵] . طبري، همان، ص ۲۵۶.

[۶] . ابن كثير، البداية والنهاية في التاريخ، بيروت، دار المعارف، چاپ دوم، ۱۹۷۷ م، ج ۱۰، ص ۲۰۴.

[۷] . طقوش، محمّد سهيل، دولت عباسيان، ترجمة حجت الله جودكي، قم، پژوهشكدة حوزه و دانشگاه، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۱۰۵ تا ۱۱۴.

[۸] . همان.

[۹] . طبري، پيشين، ص ۳۴۲.

[۱۰] . مير خواند، روضة الصفا، تصحيح جمشيد كيانفر، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، ۱۳۸۰، ج ۳، ص ۲۶۱۹.

[۱۱] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الاحياء لتراث العربي، چاپ اول، ۱۴۰۸، ج ۴، ص ۱۵۲.

[۱۲] . همان، ص ۱۷۲.

[۱۳] . عاملي، جعفرمرتضي، حياة سياسي امام رضا ـ عليه السّلام ـ، قم، انتشارات جامعة مدرسين، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۵۲۴.

[۱۴] . طقوش، محمّدسهيل، پيشين، ص ۱۳۸.

وضع تشيّع و مناطق شيعه‌نشين در دوره امام رضا (ع) چگونه بوده است؟

دوره ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كه از زمان رحلت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سال دهم هجرت شروع و به غيبت كبري ختم شده را به سه دوره مي توان تقسيم كرد اوّل دوره امام علي ـ عليه السّلام ـ تا دوره امام حسين ـ عليه السّلام ـ، دوره دوم امام سجاد ـ عليه السّلام ـ تا امام كاظم ـ عليه السّلام ـ، و سوم: دوره امام رضا ـ عليه السّلام ـ تا امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ.

دوره سوم دوراني است كه با كمرنگ شدن بروز و ظهور سياسي ائمه همراه است. اين دوره با امامت امام رضا ـ عليه السّلام ـ شروع مي شود ولي آنحضرت فرصتي براي ظهور و بروز در سطح وسيع سياسي و اجتماعي در جامعه پيدا ننمود، در اين دوره هر چند ائمه چون گذشته از ابراز حقوق حقّه خويش به هر نحو ممكن امتناع نمي‌كنند، امّا فشار سياسي و خفقان حاكميّت، هيچ گونه مجالي براي اجراي آن بدست نمي‌دهد.

اهتمام امام به حفظ شيعيان و تشكيلاتي است كه در دوره قبل بنيان نهاده شده و آرام آرام همراه با تقيّه با ارتباطاتي بسيار سخت و پيچيده به سوي استقلال خويش، بدون حضور امام به پيش مي‌رود. حكومت عباسي به منظور كاستن از فشار قيام‌هاي علوي به صورت ظاهر احترام و تقدمي خشك براي ائمه قائل است، ضمن اينكه با قدرت تمام به كنترل و سخت‌گيري برايشان مي‌افزايد. [۱]

در اين زمان علويان نه تنها به حكومت مأمون بلكه به خلافت هيچ يك از عباسيان تن در نمي‌دادند، زيرا خود كساني را داشتند كه به مراتب سزوارتر از عباسيان براي تصدّي آن مي‌شناختند. و به علاوه مأمون به دودماني تعلق داشت كه نسبت به افراد آن قلوب خاندان علي ـ عليه السّلام ـ چركين بود، بيش از آنچه از بني اميه كشيده بودند از عباسيان مي‌كشيدند، اموالشان را ضبط مي‌كردند و خون‌هايشان را ريخته و از شهرهايشان آواره مي‌ساختند و خلاصه انواع شكنجه‌ها را روا مي‌داشتند. [۲]

در اين دوره تبليغات زهرآگين در شكل‌هاي مختلف به هدف بي‌اعتبار كردن شخصيت علمي علويان نزد مردم صورت مي‌گرفت. خدشه وارد كردن به تصوّرات مردم درباره عظمت خاندان رسالت، تنها هدف مهمي بود كه از طرق مختلف توسط عباسيان دنبال مي‌شد يكي از شيوه‌هاي تبليغي عباسيان بر ضدّ علويان اين بود كه مي‌گفتند: علويان آنچنان حقّي براي خود قائلند كه ساير مردم را «عبيد» و برده خود مي‌دانند. آنها اين مفهوم را از رواياتي كه درباره برتري اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ يا مفهوم امامت و برتري و برگزيدگي (اصطفاء) از خود پيامبر و ائمه شيعه نقل شده است، گرفته و در تبليغات خود از آن سوء استفاده مي‌كردند. در حالي كه در اين گونه روايات تنها اطاعت بي چون چراي مردم از امام خاطرنشان شده و اين مفهومي است غير از آنچه بني عباس در اين باره عنوان مي‌كردند. و عده‌اي از مردم ساده‌لوح را به دوري از علويان وامي‌داشتند. در اين دوره جعل حديث و نسبت دادن آن به ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به منظور تخريب شخصيّت آنها نوعي ديگر از تبليغات بر ضدّ شيعه بود كه حتّي غيرعباسيان نيز در آن نقش داشتند، آنها سعي داشتند با راههاي مختلف موقعيّت علويان را در ميان دوستداران آنها تخريب كنند و با اعمال محدوديّت براي علويان و شيعيان از بسط و گسترش تشيّع جلوگيري كنند. [۳]

در دوره امام رضا ـ عليه السّلام ـ شيعيان در اكثر مناطق اسلامي تحت سلطه عباسيان حضور داشتند به گونه‌اي كه در كتب تاريخي از اظهار ادب و احترام مردم شهرهاي مختلف نسبت به امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ ياد شده است. عدّه زيادي از مردم مدينه و كوفه در عصر امام، شيعه بودند و امام رضا ـ عليه السّلام ـ كه از مدينه به سمت مرو حركت كردند مورد استقبال مردم شهرهاي بصره و خراسان و نيشابور و مرو و... واقع شدند. به گونه‌اي كه با ورود امام به اين شهرها قلب مردم از فرط شوق به طپش مي‌افتاد و به گرمي امام را پذيرا مي‌شدند و در استقبال و پذيرايي از آن حضرت بر يكديگر پيشي مي‌گرفتند. [۴] و اين بيانگر اين مطلب است كه مردم عاشق و علاقه‌مند به خاندان نبوّت و رسالت بودند و به آنها عشق مي‌ورزيدند وعلي رغم جوّ اختناق و خفقان و وحشت، تكريم امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ را بر خود فرض مي‌دانستند.

ورود امام به ايران، سبب خير و بركت و وجود پر وجودش منشأ خيرات و بركات و گسترش تشيّع در ايران شد و اثار بر جاي مانده از مسير امام در شهرها و مناطقي كه به نحوي محلّ استقرار امام بوده، نشان از علاقه ويژه شيعه به ائمه خود در ميان مردم است به عنوان نمونه «مسجد امام رضا ـ عليه السّلام ـ در اهواز» يكي از قديمي‌ترين نقاطي است كه در ايران به نام امام رضا ـ عليه السّلام ـ وجود دارد و مساجد و قدمگاه‌هايي كه در دزفول و ابرقوي يزد و ... به نام امام رضا ـ عليه السّلام ـ وجود دارد. [۵]

يكي ديگر از مناطق شيعه نشين در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ مصر است كه ادريس بن عبدالله از دسترس مأموران دولت عباسي فرار مي‌كند و به مصر مي‌رود. ادريس در مصر مهمان يكي ازمأموران دولت عباسي به نام «واضح موسي صالح بن منصور» مشهور به «مسكين» شد كه از شيعيان بود و منصب (بريد) نامه‌رسان مصر را داشت. اين فرد ادريس را به صورت پنهاني به مغرب فرستاد كه هارون پس از آگاهي از كار او، او را به قتل رساند. چون در دستگاه عباسي كسي كه با شيعيان همكاري مي‌كرد و شيعه بودنش به اثبات مي‌رسيد سزايش مرگ بود. ادريس وقتي به شهر «وليلي» ‌ رسيد قبيله اوربه از قبايل بزرگ مغرب از او تجليل كردند. و حضور او را گرامي داشتند. پذيرفتن ادريس توسط اين قبيله كمك بزرگي در رونق حركت و حكومت ادريس كرد، آنها با ادريس بيعت كردند و ادريس براي آنها خطبه خواند، پس از آن تمام قبايل و اهالي مراكش (مغرب) با او بيعت كردند و قدرت او روزافزون شد. به گونه‌اي كه توانست دولتي بزرگ و قدرتمند در مغرب عربي به نام اسلام و شيعه تأسيس كند. دولت او كه در سال ۱۷۳ هـ در مغرب تأسيس شد نخستين دولت شيعه بود. ادريس سرزمين (تامس) و قلاع آن را فتح كرد و آنها را به اسلام دعوت نمود، بعد تلمسان را تسخير كرد كه اهالي آنجا حكومت ادريس را پذيرفتند و در آنجا مسجدي بنا كرد. فلذا شمال افريقا از شيعيان و تحت رهبري ادريس بودند تا اينكه ادريس توسط مأموران عباسي شهيد شد. و امام رضا ـ عليه السّلام ـ درباره ادريس مي‌فرمايند: «ادريس بن عبدالله از شجاعان اهل بيت بود و به خدا سوگند همانند وي در بين ما كسي نيامده است.»[۶]

با توجّه به مطالبي كه گفته شد مي‌توان نتيجه‌گيري كرد كه در زمان امامت امام رضا ـ عليه السّلام ـ با توجّه به اينكه جوّ خفقان و رعب آوري كه عباسيان ايجاد كرده بودند زندگي شيعيان به سختي مي‌گذشت و با اين حال به بركت وجود امام رضا ـ عليه السّلام ـ بسط و گسترش تشيّع در جهان اسلام به ويژه ايران روزافزون بود، به گونه‌اي كه اكثريت و يا بخش قابل توجّهي از مردم مناطق كوفه، قم، جبل العامل، مصر و نيشابور و ... شيعه بودند و به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه شيعيان نسبت به اهل سنّت در اقليّت بودند و حتّي عده زيادي از مردم خراسان و ... سنّي حتّي ناصبي و دوستدار معاويه بودند. [۷]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. سيره الائمه اثني عشر، هاشم معروف الحسيني.

۲. شيعه در تاريخ، محمّد حسين زين عاملي.

پي نوشت ها:

[۱] . كاظمي پوران، محمّد، قيام‌هاي شيعه در عصر عباسي، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۱۸.

[۲] . جعفر مرتضي حسيني، زندگاني سياسي هشتمين امام، ترجمه خليليان، بي‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، ۱۳۷۳، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.

[۳] . جعفريان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم، انتشارات انصاريان، چاپ ششم، ۱۳۸۱، ص ۴۴۶ تا ۴۵۰.

[۴] . عطايي خراساني، علي اصغر، زندگاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ، مشهد، انتشارات شهداء الفصله، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۹۴ و قبل از آن.

[۵] . جعفريان، رسول، پيشين، ص ۴۶۳ و ۴۶۴.

[۶] . كاظمي پوران، محمّد، پيشين، ص ۱۹۸ الي ۲۰۶.

[۷] . عاملي، محمّدحسن، شيعه در تاريخ، ترجمه عطايي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص ۲۱۳.


چند حديث از حضرت امام رضا (ع) درباره قرآن و نماز

الف ـ چند حديث درباره قرآن

۱. امام رضا(عليه السلام) در وصف قرآن مي فرمايد: "قرآن ريسمان محكم خدا و دستگيره استوارش و راه برتر است كه به بهشت مي كشاند و از آتش مي رهاند و بر اثر گذر زمان ها كهنه نمي شود و زبان هاي گوناگون، آن را به انحطاط و تباهي نمي كشاند، چرا كه قرآن براي زمان خاص قرار داده نشده، بلكه به عنوان راهنمايي به سوي برهان و حجت بر هر انساني در نظر گرفته شده است، نه از پيش رو و نه از پشت سرش باطل به آن راه نيابد، نازل شده و از سوي حكيمي ستوده است. "۱

۲. نيز آن حضرت مي فرمايد: "هر كه] آيات [متشابه قرآن را به] آيات [محكم آن ارجاع دهد، به راه راست هدايت شده است. "۲

۳. هم چنين امام رضا(عليه السلام) درباره آيه "عفا الله عنك لم اذنت لهم" مي فرمايد: "اين از جمله آياتي است كه براساس ضرب المثل "به در مي گويم كه ديوار بشنود" نازل شده است ... "۳

ب ـ چند حديث درباره نماز

۱. امام رضا(عليه السلام) در بيان علت نماز مي فرمايد: "نماز اقرار به ربوبيّت خداوند عزوجل است... ايستادن در برابر خداوند با حالت خضوع و خشوع و اعتراف به عظمت او و طلب بخشش گناهان گذشته و نهادن پيشاني بر خاك روزي پنج بار، براي تعظيم خداوند مي باشد، نماز موجب مي شود كه بنده به ياد خدا باشد و او را فراموش نكند و به ناسپاسي و گردن كشي دچار نشود... ياد كردن بنده از خداوند او را از معاصي باز مي دارد و از هرگونه فساد جلوگيري مي كند. "۴

۲. نيز آن حضرت مي فرمايد: "نماز جماعت از آن رو وضع شده است تا اخلاص و توحيد و اسلام و عبادت خداوند آشكار و هويدا باشند و شهرت يابند، زيرا اظهار اين امور، حجتي براي خداي يگانه است بر مردمان شرق و غرب عالم و نيز تا منافق و سبك شمارنده] نماز [آن چه را اقرار كرده و پذيرفته است به جاي آورد و اسلام خود را آشكار سازد و بر آن مراقبت نمايد... نماز جماعت موجب كمك كردن به يك ديگر در راه نيكي و تقوا و بازداشتن از بسياري از معاصي خداوند متعال است. "۵

پي نوشت ها:

۱. ر. ك: ميزان الحكمة، محمد محمدي ري شهري، ترجمه حميدرضا شيخي، ج ۱۰، ص ۴۸۰۸، دارالحديث، قم.

۲. ر. ك: همان، ص ۴۸۴۲.

۳. ر. ك: همان، ص ۴۸۴۴.

۴. ر. ك: همان، ج ۷، ص ۳۱۰۲ ـ ۳۱۰۳.

۵. ر. ك: همان، ص ۳۱۴۱.


آيا امام رضا(ع) از غيبت حضرت مهدي(عج) خبر داده است؟

حسين بن خالد در حديثي مي‌گويد: به امام رضا (ع) عرض شد: "... ومن القآئم منكم أهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيّدة الإمآء يطهّر اللَّه به الأرض من كلّ جور، و يقدّسها من كلّ ظلم، وهو الّذي يشكّ الناس في ولادته وهو صاحب الغيبة قبل خروجه"؛ (۱)

"قائم از شما اهل‌ بيت كيست؟ حضرت فرمود: "چهارمين از اولادم، فرزند بهترين زنان، خداوند به واسطه او زمين را از هر گونه ظلم و جور پاك ومقدس خواهد كرد. و اوست كسي كه مردم در ولادتش او شك كنند و او كسي است كه قبل از خروجش غيبت خواهد نمود...".

و نیز دعبل خزاعي مي ‌گويد: قصيده ‌اي را براي مولايم امام علي بن موسي الرضا (ع) انشاد كردم. هنگامي كه به اين اشعار رسيدم:

خروج إمام لا محالة واقع يقوم علي اسم اللَّه و البركات

يميّز فينا كلّ حقّ و باطل و يجزي علي النّعمآء و النقمات

"خروج امام به طور حتم واقع خواهد شد. او كه بر اسم خدا و بركات قيام خواهد كرد. در بين ما هر حق و باطلي را تمييز خواهد داد. و بر نعمت‌ها و مصيبت‌ها جزا خواهد داد. " "بكي الرضا (ع) بكاءاً شديداً، ثمّ رفع رأسه إليّ، فقال لي: يا خزاعي! نطق روح القدس علي لسانك بهذين البيتين فهل تدري من هذا الإمام ومتي يقوم؟ فقلت: لا يا مولاي إلّا أنّي سمعت بخروج إمام منكم يطهّر الأرض من الفساد ويملأها عدلاً. فقال: يا دعبل! الإمام بعدي محمد ابني، وبعد محمد ابنه عليّ، وبعد عليّ ابنه الحسن، وبعد الحسن ابنه الحجّة القآئم المنتظر في غيبته المطاع في ظهوره..."؛ (۲)

"امام رضا (ع) گريه شديدي كرد، پس سرش را به سوي من بلند كرد آن‌گاه فرمود: اي خزاعي! روح‌القدس بر زبان تو به نطق درآمد، آيا مي‌داني كه اين امام كيست؟ و كي قيام مي‌كند عرض كردم: خير، اي مولاي من جز آنكه شنيده‌ام كه امامي از شما خروج خواهد كرد و زمين را از فساد پاك خواهد نمود و پر از عدل وداد خواهد نمود. حضرت فرمود: همانا امام بعد از من فرزندم محمّد است، وبعد از محمّد فرزندش علي، وبعد از علي فرزندش حسن، وبعد از حسن فرزندش حجت قائم است، او كسي است كه در غيبتش منتظر ودر هنگام ظهورش مطاع خواهد بود...".

پی نوشت:

۱- كمال الدين، ص ۳۷۱؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۲۱، ح ۲۹. پاورقي

۲- ينابيع الموده، ج ۳، ص ۳۰۹، ح ۱؛ بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۲۳۷


*چرا امام رضا (ع) حكومت را از مامون قبول نكردند تا حكومت علوي تشكيل گردد؟

در كتابهاي تاريخي مي‌ خوانيم كه مامون نخست پيشنهاد خلافت به امام كرد ولي امام شديدا از پذيرش آن خودداري كردند مدتها مامون مي‌ كوشيد كه امام رضا را قانع گرداند ولي موفق نمي‌ شد مي ‌گويند اين كوششها به مدت دو ماه در مرو ادامه يافت كه امام همچنان از پذيرفتن پيشنهاد وي امتناع مي ‌ورزيد تا سرانجام امام از هر سو زير فشار قرار گرفت كه آنگاه با نهايت اكراه و درحالي كه از شدت درماندگي مي‌ گريست مقام وليعهدي را پذيرفت.

بعد از اين مقدمه به سوال شما مي ‌پردازيم كه چرا امام رضا(ع) خلافت را قبول نكردند تا حكومت علوي تشكيل گردد و حكومت عباسي پايان پذيرد؟ در پاسخ دو سوال ديگر مطرح مي‌ شود: ۱ ـ آيا مامون مقام خلافت را به طور جدي به امام عرضه داشت. ۲ ـ در صورت جدي نبودن اين پيشنهاد اگر امام جواب مثبت به او مي ‌داد و خلافت را مي ‌پذيرفت مامون چه موضعي را مي‌ خواست اتخاذ كند.

حقيقت آن است كه تمام قرائن و شواهد دلالت بر جدي نبودن اين پيشنهاد دارند زيرا مامون مردي بود بسيار شيفته و تشنه حكومت تا آنجا كه دست به خون برادرش بيالود و برادرش امين را كشت حتي فرماندهان خود و ديگران را نيز به قتل مي‌رسانيد و باز براي رسيدن به مقام آن همه شهرها را به ويراني كشانده بود ديگر قابل تصور نبود كه همين مامون به سادگي دست از خلافت بردارد و بيايد به اصرار و خواهش آن را به كسي واگذارد كه نه در خويشاوندي مانند برادرش امين ص‌به او نزديك بود نه در جلب اطمينان به پاي وزرا و فرمانده ‌اش مي‌ رسيد. آيا مي ‌توان از پذيرفت كه تمام فعاليتهايش از جمله قتل برادر همه به خاطر مصالح امت صورت مي‌ گرفت و او مي‌ خواست كه راه خلافت را براي امام رضا «عليه السلام» باز كند؟

اگر مامون براستي مي‌ خواست امام را بر مسند خلافت مسلمانان بنشاند پس چرا تاكيد مي‌كرد كه براي رفتن به خراسان از راه كوفه و قم نرود؟ او بخوبي مي‌دانست كه در اين دوشهر مردم آمادگي داشتند كه شيفته امام گردند. امام به خوبي مي ‌دانست كه قصد مأمون ارزيابي نيت دروني اوست يعني مي ‌خواست بداند آيا امام براستي شوق خلافت در سر مي ‌پروراند كه اگر اينگونه است هرچه زودتر به زندگيش خاتمه دهد آري اين سرنوشت افراد بسياري پيش از اين بود مانند محمد بن محمد بن يحيي بن زيد، محمد بن جعفر، طاهر بن حسين و ديگران... اصلاً مامون مي‌ خواست پيشنهاد خلافت را زمينه ساز براي اجبار بر پذيرش وليعهدي نمايد پس نتيجه مي ‌گيريم كه مامون هرگز در پيشنهاد مقام خلافت جدي نبود ولي در پيشنهاد مقام وليعهدي چرا؟،

پاسخ سوال دوم:

روشن است كه اگر امام رضا (ع) در آن شرايط خلافت را مي‌ پذيرفت مامون و ديگر عباسيان ساكت نمي ‌نشستند تا نظاره گر اوضاع باشند بلكه در برابر از دست دادن قدرت و حكومت به شديدترين عكس العمل‌ها دست مي ‌يازيدند.

اينكه مامون خلافت را به امام رضا «عليه السلام» عرضه مي ‌داشت معنايش آن نبود كه خود از هر گونه امتيازي چشم پوشيده باشد و ديگر هيچ گونه سهمي در حكومت نمي ‌طلبيد بلكه برعكس براي خود مقام وزارت يا وليعهدي امام را در نظر گرفته بود مامون مي‌ خواست امام را بر مسند يك مقام ظاهري و صوري بنشاند و خود در باطن تغزيه گردان صحنه ‌ها باشد. در اين صورت نه تنها ذره‌اي از قدرتش كاسته نمي ‌شد كه موقعيتي نيرومندتر هم مي ‌يافت. مامون در زيركي نابغه بود و نقشه تفويض خلافت به امام به منظور رهانيدن مقام خود از هر گونه آسيب پذيري طرح شده بود او مي‌ خواست از علويان اعتراف بگيرد كه حكومتش قانوني است و بزرگ ترين شخصيت علويان (امام رضا «عليه السلام») را در اين بازي و صحنه‌ سازي وارد كرده بود. (۱)

پی نوشت:

(۱) «زندگي سياسي هشتمين امام «عليه السلام» جعفر مرتضي حسيني، صفحه ۱۵۵»

به نقل از اداره پاسخگويي آستان قدس رضوي
مرجع : مهر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما