کد مطلب : ۳۱۷۰۲
جبهه فرهنگی انقلاب سازماندهی میخواهد
گزیدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره لزوم سازماندهی جبهه فرهنگی را بخوانید؛
وقتی انسان مقابل خودش را نگاه میکند، یک جبههای میبیند. ما در مقابلمان جبهه فرهنگی سیاسی غرب وجود دارد که در دل این جبهه، باز یک جبهه سرمایهداری خطرناک و آدمخوار وجود دارد، باز در کنار این یک جبهه صهیونیستی با اهداف مشخص وجود دارد، باز در کنار این یک جبهه ارتجاع فکری و خوک صفتی در زندگی بشری وجود دارد، سلاطین و این مسئولان و متولیان امور خیلی از حکومتها، زندگی حیوانیشان مثل خوک و اهدافشان، اهداف دشمنان و فکرشان، فکرهای متحجر، که اینها همه یک مجموعهای را تشکیل دادند در مقابل ما؛ یک جبهه هستند، ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه کار کنیم هم باید تنوع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم؛ کارمان هدایت شده باشد و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه. این طرف هم باید جبهه تشکیل داد. از افراد و حتی مجموعهها به تنهایی کار بر نمیآید، باید یک کار وسیع جبههای انجام داد، این کار هم جز با حضور مردم امکان ندارد؛ یعنی ابتکارات مردم خیلی از کارها را میکند.
امروز ملت ما در مقابل خود یک جبههی گشتردهای را ملاحظه میکند که با همهی توان خود در صدد این است که انقلاب اسلامی را از خاصیت و اثر ضد استکباری بیندازد ... آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید از محتوای نظام هرچه میتوانند کم کنند. این تهاجم فرهنگی که بنده چند سال قبل گفتم، این شبیخون فرهنگی که انسان در بخشهای مختلف علائم آن را مشاهده میکرد و امروز هم انسان آن را در بخشهای مختلفی میبیند، به این نیت است؛ با این قصد است؛ انقلاب را از محتوای خود، از مضمون اسلامی و دینی خود، از روح انقلابی خود تهی کنند و جدا کنند. این، از همان نقاط حساسی است که هوشیاری مردم را میطلبد. این هم مثل همان قضیهی بیست و نه بهمن است. خیلیها اهمیت بیست و نه بهمن را نفهمیدند، شما تبریزیها این را فهمیدید، در مرحلهی عمل هم، این فهم خودتان را به کار بستید؛ در همهی مقاطع همین جور است. اهمیت حوادث را باید ملت درک کند؛ و خوشبختانه امروز درک میکنند؛ ملت کاملا هوشیارند. مردم بیدار شدهاند، قدرت تحلیل پیدا کردند.
همه بدانند که امروز دشمنان نظام جمهوری اسلامی از برکندن این بنیان مستحکم، احساس عجز میکنند؛ سعیشان این است که به وسائل گوناگون، به دست خود کسانی که تو این انقلاب بودند و هستند، از این محتوا ذره ذره بکنند. جمهوری اسلامی، اسمش جمهوری اسلامی باشد، اسمش نظام انقلابی باشد، اما از محتوای اسلام، از محتوای انقلاب در آن خبری نباشد. اسم چه ارزشی دارد؟ محتوا لازم است؛ محتوا مهم است. وظیفهی من، وظیفهی شما این است که از محتوای انقلابی،از اصول با ارزش انقلاب دفاع کنیم و نگذاریم این مبانی با ارزش و این ارزشهای والا نادیده گرفته بشود؛ این وظیفهی ماست.
استکبار بر روی تبلیغات خیلی حساب باز میکند و البته این غلط هم نیست! به یک معنا دستگاه استکبار، اشتباه هم نمیکند که بر روی تبلیغات حساب میکند. هم در زمینههای سیاسی، که ما وقتی در زمینه سیاسی بحث میکنیم، جبهه مقابل را تعبیر به «استکبار» میکنیم – که این نامگذاری دلایلی دارد – و هم وقتی در جبهه مبارزهی فرهنگی بحث میکنیم، جبهه مقابل را «فرهنگ غربی» یا «فرهنگ تهاجم» میگوییم – که این نامگذاری هم باز دلایل خودش را دارد – فعلا بحث من بر سر مواجهه استکبار با نظام جمهوری اسلامی است ... در مقابل جبهه استکبار، هر چه میتوانید خودتان را یکپارچه کنید.
دو خط بیشتر نیست، یک خط، خط انقلاب و طرفداران انقلاب و امام است؛یک خط هم، خط دشمنان این انقلاب است. الان از جناحهای مختلف، از غربی غربی، تا شرقی شرقی سابق – که حالا همه یکی شدهاند – کسانی هستند که وابستگیهای گوناگون گروهی و باندی و حزبی و تشکیلاتی به جاهای مختلف داشتند؛ اما امروز همه زیر یک خیمهی ننگین جمع شدهاند، تا با تمام ابزارها و روشهای مختلف، با جمهوری اسلامی مخالفت کنند! امروز از همه خطرناکتر، روشهای فرهنگی دشمن است.
امروز به نظر من از همه خطرناکتر در داخل، روشهای فرهنگی است؛ که حالا متاسفانه دیگر مجال نیست، تا راجع به مسایل فرهنگی جامعه صحبت بکنم. از اساسیترین مسایل ما، مسایل فرهنگی است و من احساس میکنم که در زمینهی ادارهی فرهنگ اسلامی این جامعه، داریم دچار یک نوع غفلت و بیهوشی میشویم – یا شدهایم – که بایستی خیلی سریع و هوشیارانه، آن را علاج کنیم.
در جبههی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، عدهیی از دشمنان اسلام و این نظام، دو هم جمع شدهاند. این، یک خط است. خط دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران این راه – چه کسانی که سابقه دارند و چه کسانی که ندارند – نیز یک خط است. من نمیخواهم بین آنهایی که سوابق دارند، با آنهایی که ندارند، فاصله قایل بشوم. اگر کسی هم سوابق دارد، بالاخره برای خدا و در راه اوست. این جوانانی که هیچ سابقهی مبارزاتی هم نداشتند، کسانی بودند که در انقلاب آمدند. در آن دوران که ماها خیال میکردیم کاری میکنیم، اینها بچه بودند؛ ولی آمدند و از ماها میدانها جلو رفتند و ما به گرد و خاک آنها هم نمیرسیم. بنابر این آنهایی که مومن به این نظامند و با ایمان کار میکنند، در یک خط دیگر قرار میگیرند. در هر جا که هستید، در هر تشکیلاتی که کار میکنید و هر سلیقهیی که دارید، جزو این جناحید؛ یادتان نرود. هر مسلک سیاسی و – به تعبیر رایج – هر خط سیاسییی که دارید، جزو این جناحید؛ این را همیشه به یاد داشته باشید.
انقلاب هم «فکر» میدهد هم «شعار». هم «اندیشه» در آن هست هم «احساس». اما ای بسا کسانی که بیشتر به احساسش مجذوب میشوند. یعنی به شعارش، به حوادثش، به جنگش، به درگیریاش و به ضدیت با آمریکایش؛ تا فرضا به تفکرات متین و عمیق شهید مطهری، یا بعضی از متفکرین دیگرش. کسانی که در این جبههی خودی عمق اعتقاداتشان زیاد نبود – اگر چه گاهی تظاهرات انقلابیشان خیلی خوب بود؛ اما بعضا پایداریشان کم به نظر میرسید غربال شدند. این جبهه در طول پانزده سال گذشته، تغربل داشته است: «ولتغربلا غربله.» این «تغربلا»؛ یعنی غربال شدن، در جبهه خودی وجود داشته است. امروز بحث ما دربارهی جبهه خودی است که عرض کردم: بنده آن را همان مجموعهی سیصد و سیزده نفر «بدر» میدانم. امروز جنگ «بدر کبری» است. ای بسا همینهایی که در این بدر کبری امروز شرکت خواهند کرد، انشاءالله همانهایی باشند که در ظهور ولی عصر(ارواحنا فداه) جزو آن سیصد و سیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانی که در این مجموعه هستند، اگر زنده بمانند، بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ، صحنه را خالی کنند.
و اما حاصل و خلاصهی حرف من این است که احساس میکنم این جبهه، دچار آفت سایش شده است. حال میخواهیم ببینیم چه کار میشود کرد که این ساییدگی متوقف و این حالت سایش روز افزون کم شود؟ از شما میخواهیم که برای ما بیان و روشن کنید که واقعا چه کار کنیم؟ البته این سایشی که گریبانگیر جبههی مذکور شده است، عواملی دارد. اگر شما چند ساعت بنشینید و فکر و مشورت کنید، ممکن است فهرستی بنویسید و در آن بیست عامل از عوامل سایش نیروهای خودی را بیاورید.
... منظورم از «جبههی خودی» فقط جبههی روشنفکری و هنر نیست؛ بلکه کل جبههی سیاسی و فرهنگی نظام است.
این که شما میبینید بنده مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم و گفتم؛ روی آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتا غصه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهی تلاش میکنم؛ گاهی در ریز مسائل وارد شدم و اگر کسی در این زمینه به من اشکالی کرد، در یک سخنرانی به اشکال او جواب دادم، همه به خاطر این است که چنین میدان و صحنهای را به طور واضح مشاهده میکنم و میبینم که اینها چطور با استفاده از همان توانی که در خودشان هست، از ضعفهای جمهوری اسلامی استفاده میکنند. عمدهی نظر اینها هم سست کردن ایمانها، کور کردن امیدها، متشتت کردن جبههها و جذب کردن سرمایههاست.
البته این نکته را هم به شما بگویم که اگر خدای ناکرده همگیتان یک وقت بگویید «ما میخواهیم این کار و فعالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم»، عقیده ندارم که این میدان، خالی خواهد ماند؛ نه. عقیدهی من این است که بار خدا، زمین نمیماند. بنده از قبل از انقلاب به طلبهها و رفقای جوانی که با من بودند، مکرر میگفتم این را شما بدانید که وقتی ارادهی الهی تعلق گرفت، بار خدا زمین نمیماند. قرآن، ناطق به این است: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتیالله بقوم یحبهم و یحبونه.» خدا دست دیگری، پشت دیگری و بر و دوش و بازوی ستبر دیگری را مامور برداشتن این بار و حمل آن خواهد کرد. ولی بالاخره، کار به تاخیر میافتد. در این شکی نیست که وقتی ما بخواهیم باری را بر زمین بگذاریم، تا دیگری بیاید و آن بار را بردارد، وقفهای ایجاد میشود. البته، وقفه در راه خدا، نارواست. استفاده از این فرصت و موقعیعت هم که خدا به ما داده است تا بتوانیم این بار را برداریم، بزرگترین کار ماست. اصلا بزرگترین افتخار این است که خدا ما را بندهی خودش بداند و از ما بخواهد که این بار را برداریم. لذاست که من عرض میکنم: شما باید تلاش کنید تا جبههی خودی و آن جمع سیصد و سیزده نفری بدر کبرای امروز، سایش پیدا نکنند.
علی ایحال، اگر جبهه خودی یکپارچه شد، تلاش مضاعف کرد و از تلاش مضاعف خسته نشد، به کارها کیفیت بخشید و به ایجاد یک تمرکز واقعی پرداخت، آن وقت «لدیالمصلحه، لدیالاقتضاء» این جبهه حق دارد به سراغ کسانی از آن جبهه برود. مثل انسانی که با معدهی سالم، به سراغ لقمهای میرود تا آن را بخورد و هضم کند و جزو بدنش سازد. حرفی نیست. اما مادام که چنین ابتکار عمل و اقتدار و توانایی در جبهه خودی نیست، بیش از هر کار، واجبتر از هر کار، باید مواظب خودش باشد تا جبههی مقابل او را نخورد و به هضمش نپردازد!
الان در سراسر کشور یک حرکت عمومی عجیبی شروع شده است؛ از همین جمعیتهای کوچک دانشجویی و بالاتر از دانشجویی، الان هزارها نقطه و کانون در این کشور به وجود آمده است. در همین تهران و شهرستانهای گوناگون خیلی هست، شاید در همان کنگاور هم ... یکی باشد. همه اینها محض احساس تکلیف مبارزه میکنند. این تابلو تهاجم فرهنگی را که ما چند سال پیش بلند کردیم و عدهای سنگبارانش کردند، خوشبختانه اینها قبول و بلند کردهاند. الان در همه این تشکلهای کوچک ناشناخته و احصا نشده، جهت واحدی وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگی است. از بچهها میپرسید شما میخواهید چه کار کنید؛ این کتاب نمایشنامه، جزوه بروشور و شعر را برای چه نوشتید و این انجمن را برای چه درست کردید؟ میگویند میخواهیم با تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم.
این کار خیلی مبارک است و این را دست کم نگیرید. در بین همینهاست که شما آن معدنهای الماس و طلا را پیدا میکنید: «الناس معادن کمعادنالذهب والفضه».
بروید و آنها را شناسایی و گزینش کنید و به شکل حساب شدهای وارد مجموعه نمایید. البته میتوانید مجموعه را دارای دهلیزها و گردونها و گیتیهای گوناگون کنید تا اینها را راحت و بی دغدغه وارد کنید؛ یعنی از یک قرنطینه ناآشکاری بگذرانید و بعد وارد اصل مجموعه کنید. از این کارها باید بکنید.
وقتی انسان مقابل خودش را نگاه میکند، یک جبههای میبیند. ما در مقابلمان جبهه فرهنگی سیاسی غرب وجود دارد که در دل این جبهه، باز یک جبهه سرمایهداری خطرناک و آدمخوار وجود دارد، باز در کنار این یک جبهه صهیونیستی با اهداف مشخص وجود دارد، باز در کنار این یک جبهه ارتجاع فکری و خوک صفتی در زندگی بشری وجود دارد، سلاطین و این مسئولان و متولیان امور خیلی از حکومتها، زندگی حیوانیشان مثل خوک و اهدافشان، اهداف دشمنان و فکرشان، فکرهای متحجر، که اینها همه یک مجموعهای را تشکیل دادند در مقابل ما؛ یک جبهه هستند، ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه کار کنیم هم باید تنوع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم؛ کارمان هدایت شده باشد و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه. این طرف هم باید جبهه تشکیل داد. از افراد و حتی مجموعهها به تنهایی کار بر نمیآید، باید یک کار وسیع جبههای انجام داد، این کار هم جز با حضور مردم امکان ندارد؛ یعنی ابتکارات مردم خیلی از کارها را میکند.
امروز ملت ما در مقابل خود یک جبههی گشتردهای را ملاحظه میکند که با همهی توان خود در صدد این است که انقلاب اسلامی را از خاصیت و اثر ضد استکباری بیندازد ... آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید از محتوای نظام هرچه میتوانند کم کنند. این تهاجم فرهنگی که بنده چند سال قبل گفتم، این شبیخون فرهنگی که انسان در بخشهای مختلف علائم آن را مشاهده میکرد و امروز هم انسان آن را در بخشهای مختلفی میبیند، به این نیت است؛ با این قصد است؛ انقلاب را از محتوای خود، از مضمون اسلامی و دینی خود، از روح انقلابی خود تهی کنند و جدا کنند. این، از همان نقاط حساسی است که هوشیاری مردم را میطلبد. این هم مثل همان قضیهی بیست و نه بهمن است. خیلیها اهمیت بیست و نه بهمن را نفهمیدند، شما تبریزیها این را فهمیدید، در مرحلهی عمل هم، این فهم خودتان را به کار بستید؛ در همهی مقاطع همین جور است. اهمیت حوادث را باید ملت درک کند؛ و خوشبختانه امروز درک میکنند؛ ملت کاملا هوشیارند. مردم بیدار شدهاند، قدرت تحلیل پیدا کردند.
همه بدانند که امروز دشمنان نظام جمهوری اسلامی از برکندن این بنیان مستحکم، احساس عجز میکنند؛ سعیشان این است که به وسائل گوناگون، به دست خود کسانی که تو این انقلاب بودند و هستند، از این محتوا ذره ذره بکنند. جمهوری اسلامی، اسمش جمهوری اسلامی باشد، اسمش نظام انقلابی باشد، اما از محتوای اسلام، از محتوای انقلاب در آن خبری نباشد. اسم چه ارزشی دارد؟ محتوا لازم است؛ محتوا مهم است. وظیفهی من، وظیفهی شما این است که از محتوای انقلابی،از اصول با ارزش انقلاب دفاع کنیم و نگذاریم این مبانی با ارزش و این ارزشهای والا نادیده گرفته بشود؛ این وظیفهی ماست.
استکبار بر روی تبلیغات خیلی حساب باز میکند و البته این غلط هم نیست! به یک معنا دستگاه استکبار، اشتباه هم نمیکند که بر روی تبلیغات حساب میکند. هم در زمینههای سیاسی، که ما وقتی در زمینه سیاسی بحث میکنیم، جبهه مقابل را تعبیر به «استکبار» میکنیم – که این نامگذاری دلایلی دارد – و هم وقتی در جبهه مبارزهی فرهنگی بحث میکنیم، جبهه مقابل را «فرهنگ غربی» یا «فرهنگ تهاجم» میگوییم – که این نامگذاری هم باز دلایل خودش را دارد – فعلا بحث من بر سر مواجهه استکبار با نظام جمهوری اسلامی است ... در مقابل جبهه استکبار، هر چه میتوانید خودتان را یکپارچه کنید.
دو خط بیشتر نیست، یک خط، خط انقلاب و طرفداران انقلاب و امام است؛یک خط هم، خط دشمنان این انقلاب است. الان از جناحهای مختلف، از غربی غربی، تا شرقی شرقی سابق – که حالا همه یکی شدهاند – کسانی هستند که وابستگیهای گوناگون گروهی و باندی و حزبی و تشکیلاتی به جاهای مختلف داشتند؛ اما امروز همه زیر یک خیمهی ننگین جمع شدهاند، تا با تمام ابزارها و روشهای مختلف، با جمهوری اسلامی مخالفت کنند! امروز از همه خطرناکتر، روشهای فرهنگی دشمن است.
امروز به نظر من از همه خطرناکتر در داخل، روشهای فرهنگی است؛ که حالا متاسفانه دیگر مجال نیست، تا راجع به مسایل فرهنگی جامعه صحبت بکنم. از اساسیترین مسایل ما، مسایل فرهنگی است و من احساس میکنم که در زمینهی ادارهی فرهنگ اسلامی این جامعه، داریم دچار یک نوع غفلت و بیهوشی میشویم – یا شدهایم – که بایستی خیلی سریع و هوشیارانه، آن را علاج کنیم.
در جبههی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، عدهیی از دشمنان اسلام و این نظام، دو هم جمع شدهاند. این، یک خط است. خط دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران این راه – چه کسانی که سابقه دارند و چه کسانی که ندارند – نیز یک خط است. من نمیخواهم بین آنهایی که سوابق دارند، با آنهایی که ندارند، فاصله قایل بشوم. اگر کسی هم سوابق دارد، بالاخره برای خدا و در راه اوست. این جوانانی که هیچ سابقهی مبارزاتی هم نداشتند، کسانی بودند که در انقلاب آمدند. در آن دوران که ماها خیال میکردیم کاری میکنیم، اینها بچه بودند؛ ولی آمدند و از ماها میدانها جلو رفتند و ما به گرد و خاک آنها هم نمیرسیم. بنابر این آنهایی که مومن به این نظامند و با ایمان کار میکنند، در یک خط دیگر قرار میگیرند. در هر جا که هستید، در هر تشکیلاتی که کار میکنید و هر سلیقهیی که دارید، جزو این جناحید؛ یادتان نرود. هر مسلک سیاسی و – به تعبیر رایج – هر خط سیاسییی که دارید، جزو این جناحید؛ این را همیشه به یاد داشته باشید.
انقلاب هم «فکر» میدهد هم «شعار». هم «اندیشه» در آن هست هم «احساس». اما ای بسا کسانی که بیشتر به احساسش مجذوب میشوند. یعنی به شعارش، به حوادثش، به جنگش، به درگیریاش و به ضدیت با آمریکایش؛ تا فرضا به تفکرات متین و عمیق شهید مطهری، یا بعضی از متفکرین دیگرش. کسانی که در این جبههی خودی عمق اعتقاداتشان زیاد نبود – اگر چه گاهی تظاهرات انقلابیشان خیلی خوب بود؛ اما بعضا پایداریشان کم به نظر میرسید غربال شدند. این جبهه در طول پانزده سال گذشته، تغربل داشته است: «ولتغربلا غربله.» این «تغربلا»؛ یعنی غربال شدن، در جبهه خودی وجود داشته است. امروز بحث ما دربارهی جبهه خودی است که عرض کردم: بنده آن را همان مجموعهی سیصد و سیزده نفر «بدر» میدانم. امروز جنگ «بدر کبری» است. ای بسا همینهایی که در این بدر کبری امروز شرکت خواهند کرد، انشاءالله همانهایی باشند که در ظهور ولی عصر(ارواحنا فداه) جزو آن سیصد و سیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانی که در این مجموعه هستند، اگر زنده بمانند، بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ، صحنه را خالی کنند.
و اما حاصل و خلاصهی حرف من این است که احساس میکنم این جبهه، دچار آفت سایش شده است. حال میخواهیم ببینیم چه کار میشود کرد که این ساییدگی متوقف و این حالت سایش روز افزون کم شود؟ از شما میخواهیم که برای ما بیان و روشن کنید که واقعا چه کار کنیم؟ البته این سایشی که گریبانگیر جبههی مذکور شده است، عواملی دارد. اگر شما چند ساعت بنشینید و فکر و مشورت کنید، ممکن است فهرستی بنویسید و در آن بیست عامل از عوامل سایش نیروهای خودی را بیاورید.
... منظورم از «جبههی خودی» فقط جبههی روشنفکری و هنر نیست؛ بلکه کل جبههی سیاسی و فرهنگی نظام است.
این که شما میبینید بنده مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم و گفتم؛ روی آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتا غصه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهی تلاش میکنم؛ گاهی در ریز مسائل وارد شدم و اگر کسی در این زمینه به من اشکالی کرد، در یک سخنرانی به اشکال او جواب دادم، همه به خاطر این است که چنین میدان و صحنهای را به طور واضح مشاهده میکنم و میبینم که اینها چطور با استفاده از همان توانی که در خودشان هست، از ضعفهای جمهوری اسلامی استفاده میکنند. عمدهی نظر اینها هم سست کردن ایمانها، کور کردن امیدها، متشتت کردن جبههها و جذب کردن سرمایههاست.
البته این نکته را هم به شما بگویم که اگر خدای ناکرده همگیتان یک وقت بگویید «ما میخواهیم این کار و فعالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم»، عقیده ندارم که این میدان، خالی خواهد ماند؛ نه. عقیدهی من این است که بار خدا، زمین نمیماند. بنده از قبل از انقلاب به طلبهها و رفقای جوانی که با من بودند، مکرر میگفتم این را شما بدانید که وقتی ارادهی الهی تعلق گرفت، بار خدا زمین نمیماند. قرآن، ناطق به این است: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتیالله بقوم یحبهم و یحبونه.» خدا دست دیگری، پشت دیگری و بر و دوش و بازوی ستبر دیگری را مامور برداشتن این بار و حمل آن خواهد کرد. ولی بالاخره، کار به تاخیر میافتد. در این شکی نیست که وقتی ما بخواهیم باری را بر زمین بگذاریم، تا دیگری بیاید و آن بار را بردارد، وقفهای ایجاد میشود. البته، وقفه در راه خدا، نارواست. استفاده از این فرصت و موقعیعت هم که خدا به ما داده است تا بتوانیم این بار را برداریم، بزرگترین کار ماست. اصلا بزرگترین افتخار این است که خدا ما را بندهی خودش بداند و از ما بخواهد که این بار را برداریم. لذاست که من عرض میکنم: شما باید تلاش کنید تا جبههی خودی و آن جمع سیصد و سیزده نفری بدر کبرای امروز، سایش پیدا نکنند.
علی ایحال، اگر جبهه خودی یکپارچه شد، تلاش مضاعف کرد و از تلاش مضاعف خسته نشد، به کارها کیفیت بخشید و به ایجاد یک تمرکز واقعی پرداخت، آن وقت «لدیالمصلحه، لدیالاقتضاء» این جبهه حق دارد به سراغ کسانی از آن جبهه برود. مثل انسانی که با معدهی سالم، به سراغ لقمهای میرود تا آن را بخورد و هضم کند و جزو بدنش سازد. حرفی نیست. اما مادام که چنین ابتکار عمل و اقتدار و توانایی در جبهه خودی نیست، بیش از هر کار، واجبتر از هر کار، باید مواظب خودش باشد تا جبههی مقابل او را نخورد و به هضمش نپردازد!
الان در سراسر کشور یک حرکت عمومی عجیبی شروع شده است؛ از همین جمعیتهای کوچک دانشجویی و بالاتر از دانشجویی، الان هزارها نقطه و کانون در این کشور به وجود آمده است. در همین تهران و شهرستانهای گوناگون خیلی هست، شاید در همان کنگاور هم ... یکی باشد. همه اینها محض احساس تکلیف مبارزه میکنند. این تابلو تهاجم فرهنگی را که ما چند سال پیش بلند کردیم و عدهای سنگبارانش کردند، خوشبختانه اینها قبول و بلند کردهاند. الان در همه این تشکلهای کوچک ناشناخته و احصا نشده، جهت واحدی وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگی است. از بچهها میپرسید شما میخواهید چه کار کنید؛ این کتاب نمایشنامه، جزوه بروشور و شعر را برای چه نوشتید و این انجمن را برای چه درست کردید؟ میگویند میخواهیم با تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم.
این کار خیلی مبارک است و این را دست کم نگیرید. در بین همینهاست که شما آن معدنهای الماس و طلا را پیدا میکنید: «الناس معادن کمعادنالذهب والفضه».
بروید و آنها را شناسایی و گزینش کنید و به شکل حساب شدهای وارد مجموعه نمایید. البته میتوانید مجموعه را دارای دهلیزها و گردونها و گیتیهای گوناگون کنید تا اینها را راحت و بی دغدغه وارد کنید؛ یعنی از یک قرنطینه ناآشکاری بگذرانید و بعد وارد اصل مجموعه کنید. از این کارها باید بکنید.