کد مطلب : ۳۲۹۱۳
نقش نوحه در ادبیات آیینی و هنر نوحهخوانی
علی مؤیدی
نوحه در ادبیات آیینی
بارزترین خصیصة شعر شیعی در حوزة آیینی، وجهة مردمی بودن آن است که بهآسانی با مخاطبان میلیونی خود ارتباطی تنگاتنگ برقرار میسازد و مردمیترین شعر شیعی را باید در میان گلسرودههای مذهبی و نوحههای دینی جستوجو کرد که همیشه با اقبال تودههای متدین مردمی روبهرو بوده است.
این رویکرد عمومی ناشی از تأثیر شگرفی است که نوحههای مذهبی عموماً و نوحههای عاشورایی خصوصاً در جان آحاد مردم کوچه و بازار باقی میگذارد و این تأثیر شگرف هنگامی مضاعف میشود که نوحهسرایان جاذبههای ماتمی و عاطفی را با زبانی ساده و صمیمی و دور از تکلف و با بهرهگیری از دقایق کلام محاورهای به تصویر میکشند. در پیشینة شعر ماتمی در قلمرو شعر شیعی میتوان نقطة اوج نوحههای عاشورایی را نشان داد که بحث و فحص در مورد یکایک آنها از حوصلة تنگ این مقاله بیرون است.
تا حرفی از نوحه به میان میآید، ناخودآگاه در کنار این لفظ، لفظ «دم» به چشم میخورد. در رابطه با کلمة «دم» و «نوحه» که گاه هر دو را با هم و مرادف هم میآوردند، اما هرکدام معنای خاص خود را دارند و دو مقولة جدای از هم هستند، نکاتی را یادآور میشویم که از لطف خالی نیست.
«دَم» را میشنوند و معمولاً مستمعان آن را تکرار میکنند و پاسخ میدهند؛ ولی «نوحه» به معنای زاری کردن است. کلمة «دم» در لغتنامة دهخدا معانی گوناگونی دارد که به برخی اشاره میشود.
دم به معنای نفس و هوایی که با حرکات آلات تنفس در ششها داخل و خارج میشود و به آن دم و بازدم میگویند.
هر نفس که فرو میرود مُمِد حیات است و چون برآید مفرح ذات ... (سعدی)
دم به معنای حاشیه و کبه آمده است؛ مثلاً از دم شمشیر همة کافران را گذراند.
دم به معنای کلام و صدا نیز آمده است؛ مثل خجستهدم، فسردهدم.
دلش پر غم و درد بینم همی
لبش خشک و دم سرد بینم همی (فردوسی)
دم ز خواهش چون مصفا شد دم عیسی شود
دم به معنای لحظه، دمی به آسایش برآوردن
بیحاصل است ما را اوقات زندگانی
الا دمی که ما را با همدمی برآید (سعدی)
هر دم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد (سعدی)
چشم آن دم که ز شوق تو نهم سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
دم به معنای دعوی، ادعا و لاف و محاوره؛ مثلاً میگویند فلانی دم از فلان میزند.
دم به معنای حرارت و گرما، به دستگاه میزان گرما میگویند «دماسنج».
این دیگه ز خامی ست که در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذت دم یافت خموش است (صائب)
وقت دم آهنگر، ار پوشید دلق
احتشام او نشد کم پیش خلق (مولوی)
دم در لسان عرب به معنای خون است و معانی دیگر هم دارد که در این مقاله نیازی به آنها نیست. نتیجتاً دم به چند کلام در وزنهای مختلف عروضی میگویند که مداح برای عزادارن و سینهزنان با نوای خاصی میگوید و با همان شیوه و آهنگ که میشنوند به صورت جمعی پاسخ «جواب» میدهند. گفتنی است: هرکس نام دم را انتخاب کرده میتواند مصداق تمام آنها که معنا باشد و گاهی دیده شده که دم در دستههای عزاداری آنچنان توجه را جلب میکند که در کوچهها و خیابانها و بازار اشخاص رهگذر را هم تحت تأثیر قرار داده و به آنها پیوستهاند و دم میتواند محور نظم و یکپارچگی از مبدأ تا مقصد باشد و اگر در این نوع سرایش دم رعایت ویژگی آن بشود میتواند پیآوردهای مثبت داشته باشد.
نوحه
در فرهنگ «نوحه» به معنای بیان مصیبت و گریه کردن با آوای بلند آمده و در غیاثاللغات هم به معنای آواز ماتم و شیون و در اندراج هم به معنای ندبه، مویهگری و زاری به عزیز از دست رفته آمده است.
چرخ گردون بسی آورده است/ نوحه و نوحهگر زمعدن سور
گر بود در مجلسی صد نوحهگر/ آه صاحبدرد را باشد اثر (عطار)
کوتاه بگویم که دم کار ذاکر و مداح است و نوحه کار مستمع و مقولهای دیگر است و «دم» اگر در چهارچوب خاص خود باشد شنونده به نوحه کردن تشویق و ترغیب میشود و اگر از زاویة حماسی و مکتبی و فخامت زبان کمرنگ باشد، اما خاصیت تأثیرگذاری بر عواطف داشته باشد پوشش لازم را به فخامت آن میدهد، مانند:
یک مرد مانده بود و کران تا کران عدو/ یک تیر مانده بود و جهان تا جهان نشان (محمدعلی گویا)
اگرچه تصویر و فضاسازی خاص خود را دارد و پیام هم در آن میدرخشد؛ اما دم، شور و حال دیگری را میطلبد تا صمیمیتر و و عاطفیتر با مخاطب ارتباط برقرار کند.
از کسانی که در مرثیهگویی به معنای اخص آن یعنی در «مراثی سینهزنی» دستی دارند باید در رسالهای جدا نام برد که خود حوزة گستردهای است و شاعران این زمینه، برخی کارنامههای درخشانی دارند و هر چند برخی از آنان شهرت عام نیافتهاند؛ چون بیدل باغدشتی الموتی و سید میرزا آقا سختسری و میرزا موسی مکلای طالقانی، که آثاری استوار و شیوا بر جا نهادند. در اینجا از این سه تن به جز بیدل که دیوان او حدود ۱۰۰ سال پیش به چاپ سنگی رسیده است و به هر حال در کتابخانهها موجود است چند بیتی از میرزا موسی مکلا ذکر میکنم، این مرثیه برای سینهزنی سنگین و یکضرب با موضوع گفتوگوی حضرت اباعبدالله با جبرئیل میگوید:
از چه منصور ملک با آه شبگیر آمدی
گر به یاری آمدی خوب آمدی دیر آمدی
از چه، با فوج ملک، زوج ملک! کردی نزول
موج درياي شهادت را عنانگير آمدي
کي فرشته با فرشته آفرین بازی کند
در مصاف روبهان بر یاری شیر آمدی
تا آنجا که میگوید:
ای مکلا آتشافکندی به ارکان جهان
زین معما بیخبر، ناخوانده تفسیر آمدی
از سید میرزا آقا سختسری هم در رامسر و روستاهای اطراف آن مرثیههای بلند سینهزنی بین مردم به جای مانده که در سینهها یا در بیاضهای خطی باقیمانده است:
صبح عاشوراستی یا محشر عظماستی
دست عباس علی یا شاخة طوباستی
بید مجنون یا کمان یا قیامت زهراستی ...
برای نمونة دیگر میتوان از نوحههای جانسوز یغمای جندقی شاعر پرآوازة سدة 13 نام برد که پس از گذشت تقریباً سه نسل از عمر این سروده، هنوز ورد زبان مردم (خندق) و (بیابانک) است که با زمزمه کردن آنها آتش اشتیاق را در درون صاف و روستایی خود دامن میزنند و با حضرت لیلی خاتون مادر گرامی حضرت علی اکبر همناله میشوند و تسلیبخش خاطر محزون سالار شهیدان میگردند:
میرسد خشکلب از شط فرات اکبر من
نوجوان اکبر من
سیلانی بکن ای چشمة چشم تر من
نوجوان اکبر من
تا ابد داغ تو از زادة آزاده نهاد
نتوان برد زیاد
از ازل کاش نمیزاد مرا مادر من
نوجوان اکبر من
غمسرودههای این شاعر نامدار در سوگ شبیهترین خلق خدا به رسول اکرم(ص) در حیطة وصف نمیگنجد و از نظر ساختار لفظی و محتوایی در شمار ممتازترین اشعار ماتمی در حوزة شعر آیینی است:
تا ز چمن خانة زین بر زمین
نخل برازندة اکبر فتاد
جلوهگری رفت ز بالای سرو
رعشه بر اندام صنوبر فتاد
شبه رسول امین
شست به خون تا جبین
از دم شمشیر کین
خفت به روی زمین
گرد برآمد ز مزار حبیب
رفت برون پای ظفر از رکیب
چهرة ناهید به خون شد خضیب
روشنی از دیدة اختر فتاد
عرش برین شد نگون
گشت افق، غرق خون
مانده زره، چرخ دون
گشت زمین، بیسکون
گشت چو آن کاکل مشکین رسن
از غم خون نافة مشک ختن
باز شد از طره سنبلشکن
رایحه از طبله منبر فتاد
زد به فضای چمن
چتر عزا نسترن
خفت به خونین کفن
غنچه نازک بدن
این دو شعر ماتمی یغماء جندقی با آرایههای لفظی و معنوی خصوصاً مراعات نظیر، ساختار محکم لفظی و غنای بالای محتوایی میتواند راهگشای پویندگان راه شعر ماتمی امروز باشد.
پدید آوردندگان شعر ماتمی امروز نیز خصوصاً دربارة نوحههای عاشورایی باید جداً از تکرار گفتههای دیگران پرهیز کنند و فضای عاطفی لازم را برای تأثیربخشی هر چه بیشتر در مخاطبان خود ایجاد نمایند. ایشان میتوانند با تصویرسازیها و تجسم هنری، پردههای بدیعی را که در گوشة این ماجرای ماندگارِ عاشورا وجود دارد به شیفتگان ادب شیعی بنمایند، آنها را به گلگشت صحنههای بیبدیل شهادت فرا خوانند و با بهرة کاملی که از صمیمیت زبان شعر امروز میبرند، غمسرودهها و نوحههای خود را از عناصر غیر ضروری پیرایش کنند؛ تا معجزة مردمی بودن شعر ماتمی امروز را در قلمرو شعر شیعی به تماشا بنشینند.
بارزترین خصیصة شعر شیعی در حوزة آیینی، وجهة مردمی بودن آن است که بهآسانی با مخاطبان میلیونی خود ارتباطی تنگاتنگ برقرار میسازد و مردمیترین شعر شیعی را باید در میان گلسرودههای مذهبی و نوحههای دینی جستوجو کرد که همیشه با اقبال تودههای متدین مردمی روبهرو بوده است.
این رویکرد عمومی ناشی از تأثیر شگرفی است که نوحههای مذهبی عموماً و نوحههای عاشورایی خصوصاً در جان آحاد مردم کوچه و بازار باقی میگذارد و این تأثیر شگرف هنگامی مضاعف میشود که نوحهسرایان جاذبههای ماتمی و عاطفی را با زبانی ساده و صمیمی و دور از تکلف و با بهرهگیری از دقایق کلام محاورهای به تصویر میکشند. در پیشینة شعر ماتمی در قلمرو شعر شیعی میتوان نقطة اوج نوحههای عاشورایی را نشان داد که بحث و فحص در مورد یکایک آنها از حوصلة تنگ این مقاله بیرون است.
تا حرفی از نوحه به میان میآید، ناخودآگاه در کنار این لفظ، لفظ «دم» به چشم میخورد. در رابطه با کلمة «دم» و «نوحه» که گاه هر دو را با هم و مرادف هم میآوردند، اما هرکدام معنای خاص خود را دارند و دو مقولة جدای از هم هستند، نکاتی را یادآور میشویم که از لطف خالی نیست.
«دَم» را میشنوند و معمولاً مستمعان آن را تکرار میکنند و پاسخ میدهند؛ ولی «نوحه» به معنای زاری کردن است. کلمة «دم» در لغتنامة دهخدا معانی گوناگونی دارد که به برخی اشاره میشود.
دم به معنای نفس و هوایی که با حرکات آلات تنفس در ششها داخل و خارج میشود و به آن دم و بازدم میگویند.
هر نفس که فرو میرود مُمِد حیات است و چون برآید مفرح ذات ... (سعدی)
دم به معنای حاشیه و کبه آمده است؛ مثلاً از دم شمشیر همة کافران را گذراند.
دم به معنای کلام و صدا نیز آمده است؛ مثل خجستهدم، فسردهدم.
دلش پر غم و درد بینم همی
لبش خشک و دم سرد بینم همی (فردوسی)
دم ز خواهش چون مصفا شد دم عیسی شود
دم به معنای لحظه، دمی به آسایش برآوردن
بیحاصل است ما را اوقات زندگانی
الا دمی که ما را با همدمی برآید (سعدی)
هر دم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد (سعدی)
چشم آن دم که ز شوق تو نهم سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
دم به معنای دعوی، ادعا و لاف و محاوره؛ مثلاً میگویند فلانی دم از فلان میزند.
دم به معنای حرارت و گرما، به دستگاه میزان گرما میگویند «دماسنج».
این دیگه ز خامی ست که در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذت دم یافت خموش است (صائب)
وقت دم آهنگر، ار پوشید دلق
احتشام او نشد کم پیش خلق (مولوی)
دم در لسان عرب به معنای خون است و معانی دیگر هم دارد که در این مقاله نیازی به آنها نیست. نتیجتاً دم به چند کلام در وزنهای مختلف عروضی میگویند که مداح برای عزادارن و سینهزنان با نوای خاصی میگوید و با همان شیوه و آهنگ که میشنوند به صورت جمعی پاسخ «جواب» میدهند. گفتنی است: هرکس نام دم را انتخاب کرده میتواند مصداق تمام آنها که معنا باشد و گاهی دیده شده که دم در دستههای عزاداری آنچنان توجه را جلب میکند که در کوچهها و خیابانها و بازار اشخاص رهگذر را هم تحت تأثیر قرار داده و به آنها پیوستهاند و دم میتواند محور نظم و یکپارچگی از مبدأ تا مقصد باشد و اگر در این نوع سرایش دم رعایت ویژگی آن بشود میتواند پیآوردهای مثبت داشته باشد.
نوحه
در فرهنگ «نوحه» به معنای بیان مصیبت و گریه کردن با آوای بلند آمده و در غیاثاللغات هم به معنای آواز ماتم و شیون و در اندراج هم به معنای ندبه، مویهگری و زاری به عزیز از دست رفته آمده است.
چرخ گردون بسی آورده است/ نوحه و نوحهگر زمعدن سور
گر بود در مجلسی صد نوحهگر/ آه صاحبدرد را باشد اثر (عطار)
کوتاه بگویم که دم کار ذاکر و مداح است و نوحه کار مستمع و مقولهای دیگر است و «دم» اگر در چهارچوب خاص خود باشد شنونده به نوحه کردن تشویق و ترغیب میشود و اگر از زاویة حماسی و مکتبی و فخامت زبان کمرنگ باشد، اما خاصیت تأثیرگذاری بر عواطف داشته باشد پوشش لازم را به فخامت آن میدهد، مانند:
یک مرد مانده بود و کران تا کران عدو/ یک تیر مانده بود و جهان تا جهان نشان (محمدعلی گویا)
اگرچه تصویر و فضاسازی خاص خود را دارد و پیام هم در آن میدرخشد؛ اما دم، شور و حال دیگری را میطلبد تا صمیمیتر و و عاطفیتر با مخاطب ارتباط برقرار کند.
از کسانی که در مرثیهگویی به معنای اخص آن یعنی در «مراثی سینهزنی» دستی دارند باید در رسالهای جدا نام برد که خود حوزة گستردهای است و شاعران این زمینه، برخی کارنامههای درخشانی دارند و هر چند برخی از آنان شهرت عام نیافتهاند؛ چون بیدل باغدشتی الموتی و سید میرزا آقا سختسری و میرزا موسی مکلای طالقانی، که آثاری استوار و شیوا بر جا نهادند. در اینجا از این سه تن به جز بیدل که دیوان او حدود ۱۰۰ سال پیش به چاپ سنگی رسیده است و به هر حال در کتابخانهها موجود است چند بیتی از میرزا موسی مکلا ذکر میکنم، این مرثیه برای سینهزنی سنگین و یکضرب با موضوع گفتوگوی حضرت اباعبدالله با جبرئیل میگوید:
از چه منصور ملک با آه شبگیر آمدی
گر به یاری آمدی خوب آمدی دیر آمدی
از چه، با فوج ملک، زوج ملک! کردی نزول
موج درياي شهادت را عنانگير آمدي
کي فرشته با فرشته آفرین بازی کند
در مصاف روبهان بر یاری شیر آمدی
تا آنجا که میگوید:
ای مکلا آتشافکندی به ارکان جهان
زین معما بیخبر، ناخوانده تفسیر آمدی
از سید میرزا آقا سختسری هم در رامسر و روستاهای اطراف آن مرثیههای بلند سینهزنی بین مردم به جای مانده که در سینهها یا در بیاضهای خطی باقیمانده است:
صبح عاشوراستی یا محشر عظماستی
دست عباس علی یا شاخة طوباستی
بید مجنون یا کمان یا قیامت زهراستی ...
برای نمونة دیگر میتوان از نوحههای جانسوز یغمای جندقی شاعر پرآوازة سدة 13 نام برد که پس از گذشت تقریباً سه نسل از عمر این سروده، هنوز ورد زبان مردم (خندق) و (بیابانک) است که با زمزمه کردن آنها آتش اشتیاق را در درون صاف و روستایی خود دامن میزنند و با حضرت لیلی خاتون مادر گرامی حضرت علی اکبر همناله میشوند و تسلیبخش خاطر محزون سالار شهیدان میگردند:
میرسد خشکلب از شط فرات اکبر من
نوجوان اکبر من
سیلانی بکن ای چشمة چشم تر من
نوجوان اکبر من
تا ابد داغ تو از زادة آزاده نهاد
نتوان برد زیاد
از ازل کاش نمیزاد مرا مادر من
نوجوان اکبر من
غمسرودههای این شاعر نامدار در سوگ شبیهترین خلق خدا به رسول اکرم(ص) در حیطة وصف نمیگنجد و از نظر ساختار لفظی و محتوایی در شمار ممتازترین اشعار ماتمی در حوزة شعر آیینی است:
تا ز چمن خانة زین بر زمین
نخل برازندة اکبر فتاد
جلوهگری رفت ز بالای سرو
رعشه بر اندام صنوبر فتاد
شبه رسول امین
شست به خون تا جبین
از دم شمشیر کین
خفت به روی زمین
گرد برآمد ز مزار حبیب
رفت برون پای ظفر از رکیب
چهرة ناهید به خون شد خضیب
روشنی از دیدة اختر فتاد
عرش برین شد نگون
گشت افق، غرق خون
مانده زره، چرخ دون
گشت زمین، بیسکون
گشت چو آن کاکل مشکین رسن
از غم خون نافة مشک ختن
باز شد از طره سنبلشکن
رایحه از طبله منبر فتاد
زد به فضای چمن
چتر عزا نسترن
خفت به خونین کفن
غنچه نازک بدن
این دو شعر ماتمی یغماء جندقی با آرایههای لفظی و معنوی خصوصاً مراعات نظیر، ساختار محکم لفظی و غنای بالای محتوایی میتواند راهگشای پویندگان راه شعر ماتمی امروز باشد.
پدید آوردندگان شعر ماتمی امروز نیز خصوصاً دربارة نوحههای عاشورایی باید جداً از تکرار گفتههای دیگران پرهیز کنند و فضای عاطفی لازم را برای تأثیربخشی هر چه بیشتر در مخاطبان خود ایجاد نمایند. ایشان میتوانند با تصویرسازیها و تجسم هنری، پردههای بدیعی را که در گوشة این ماجرای ماندگارِ عاشورا وجود دارد به شیفتگان ادب شیعی بنمایند، آنها را به گلگشت صحنههای بیبدیل شهادت فرا خوانند و با بهرة کاملی که از صمیمیت زبان شعر امروز میبرند، غمسرودهها و نوحههای خود را از عناصر غیر ضروری پیرایش کنند؛ تا معجزة مردمی بودن شعر ماتمی امروز را در قلمرو شعر شیعی به تماشا بنشینند.