کد مطلب : ۳۳۶۰۹
شهادت و اسارت کربلاییان، بهای نجات انسانیت بود
چهل منزل به روی نیزه میبردند قرآن را
نگاه به تاریخ و تأمل در آن، عبرتهای زیادی برای انسان دارد. قرآن کریم بارها و بارها انسانها را به مطالعه و تأمل در احوال پیشینیان و دقت نظر در تاریخ اقوام گذشته فرا میخواند و در سوره مبارکه «حشر» میفرماید: «فَاعْتَبِروُا یَا اُولِی الاَبْصَارِ» یعنی «ای صاحبان بینش، عبرت بگیرید».
سرنوشت اقوامی مانند قوم نوح، قوم لوط، قوم عاد، قوم ثمود، بنیاسرائیل و... به تفصیل در قرآن کریم بیان شده و هر بار در پایان به گونهای از انسانها خواسته شده این آیات خدا را مورد عبرت خود قرار دهند، چنانکه در پایان قصه قوم ثمود و پس از نازل شدن عذاب بر آنان که پیامبر خدا حضرت صالح را مورد استهزا قرار دادند و ناقه صالح را کشتند، میفرماید: «فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ یعنی آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعاً در این [ماجرا] عبرتی است و[لی] بیشترشان ایمان آورنده نبودند.
ظلم تاریخی کوفیان
داستان مردمان کوفه و شام و ظلم عجیبی که در حق اسلام و خاندان پیامبر(ص) کردند نیز از آن ماجراهای تکاندهنده در تاریخ است که باید دید و عبرت گرفت. داستانی که جزئیاتش هر انسان صاحب وجدانی را منقلب میکند و حتی همان کسانی که این جنایت هولناک را رقم زدند و خانوادهها و فرزندانشان نیز از امواج خروشان بعدیِ این جنایت، متأثر شدند اما چه سود که دیگر دیر شده بود.
امروز نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام است. اسرای کربلا که در میان آنان چهرههای تابناکی مانند امام سجاد(ع)، زینب کبری(س)، امام محمد باقر(ع) که طفل چهار سالهای بودند و شماری از فرزندان و خانواده سیدالشهدا(ع) و امام حسن(ع) و دیگر وابستگان حضور داشتند، بنا بر اقوال موجود، شامگاه عاشورا و پس از آنکه حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران و فرزندانشان به شهادت رسیدند و خیمههای آنها غارت و سوزانده شد، در آن سرزمین غمبار نگه داشته شدند و عصر روز بعد یعنی یازدهم محرم به سمت کوفه حرکت داده شدند.
شیخ مفید در ارشاد مینویسد: «مأموران عمر سعد، زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع)، در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب(س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین(ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند».
همچنین بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شدند و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.
ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا
کاروان اسرای کربلا بنا بر نقلی که از شیخ مفید موجود است در روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. مأموران عمر سعد خبیث که چهره افراد پیروز در جنگ را به خود گرفته بودند، خانواده سیدالشهدا(ع) را از میان کوچههای کوفه عبور دادند و به قصر عبیدالله بن زیاد رساندند.
بر اساس آنچه شیخ مفید در «ارشاد» گزارش کرده است، در قصر عبیدالله گفت و گوی سختی بین او و حضرت زینب(س) در گرفته است. لشکر کوفه و شام سعی کردند هر چه میتوانند اسیران کربلا را تحقیر کنند اگرچه اهل بیت(ع) و اولیای خدا و مؤمنان به هیچ وجه به ذلت باطنی دچار نمیشوند و همه اینها ظاهر کار است.
خطبه حضرت زینب کبری(س) بر دروازه کوفه مردم خوابزده این شهر را بیدار کرد و موجب نگرانی مأموران عبیدالله شد. آنها به سرعت کاروان اسرا را به سمت دارالاماره بردند.
در آنجا تعبیر این است که «دخلت زینب(س) علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکره»؛ یعنی حضرت زینب کبری(س) بر ابن زیاد وارد شد در حالی که خود را مخفی میکرد و کهنهترین لباسها را بر تن کرده بود.
اینجاست که آن سؤال و جواب تاریخی بین پسر مرجانه و دختر امیرالمؤمنین(ع) رخ میدهد. ابن زیاد سؤال کرد که این کیست؟ وقتی گفتند که این بانو زینب کبری(س) است شروع کرد به بددهنی کردن و حرفهایی را به اهل بیت (ع) نسبت دادن و زخم زبان زدن، از جمله اینکه به زینب کبری(س) گفت: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ؟» کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
دختر امیرالمؤمنین(ع) با شجاعت و قاطعیت فرمودند: «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا» یعنی هیچ چیز غیر از زیبایی ندیدم! این جملهای است که تاریخ را تکان میدهد و نه تنها رعشه بر اندام ابن زیاد میاندازد و او را در حالت انفعالی قرار میدهد بلکه زمینهای میشود برای افشاگریهای بعدی زینب کبری(س) و پسر برادرش حضرت سجاد(ع). همین جاست که به نوشته ابن اعثم کوفی در «الفتوح» تلاش ابن زیاد برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) با واکنش قاطع زینب کبری(س) مواجه میشود و او از این جنایت بزرگ، صرف نظر میکند.
حرکت به سوی شام
ابن زیاد، ماندن اسرا در کوفه را صلاح نمیبیند. از سویی فرمان یزید از شام به او میرسد که هر چه زودتر کاروان اسرای کربلا و اموال غارت شده را به همراه سرهای شهیدان کربلا، به دربار شام بفرستد.
در ادامه ابن زیاد دستور داد که امام زینالعابدین(ع) را با زنجیر ببندند. سربازان دستهای مبارک آن حضرت را با زنجیر به گردنش بستند و او را سوار بر شتری بدون جهاز کردند و این نهایت ظلمی بود که بر ولیّ خدا روا داشتند. کاری که اشک از چشمان غمدیده حضرت زینب(س) و خانواده سیدالشهدا(ع) جاری کرد.
امام باقر(ع) در این باره از قول پدرش امام زینالعابدین(ع) نقل میکند: «مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی و سر سیدالشهدا(ع) بر نیزه بلندی بود و زنان بر اشتران پالاندار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزهها در جلو و عقب و اطراف ما بودند. هر گاه یکی از ما میگریست، سرش را با نیزه میکوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیم و کسی فریاد زد:«ای اهل شام، اینها اسیران خارجی هستند».
کرامات سر مقدس در مسیر شام
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت. مهمترین واقعهای که ثبت شده داستان تسبیح گفتن شبهنگام سر مقدس سیدالشهدا(ع) در اولین منزل است و حکایت عجیب راهب مسیحی که سر مقدس را در برابر پرداخت 10 هزار درهم برای یک شب از «خولی» به امانت گرفت و با سر مقدس حضرت امام حسین(ع) تا صبح نجواها کرد و رازها گفت و اشکها ریخت.
ابن شهر آشوب میگوید: یکی از کرامات امام، زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است. در کربلا و در شهرهای دیگر در مسیر عراق به شام از جمله عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها چنین آثاری بر جای مانده است. سر مقدس امام(ع) در این مکانها، زیارتگاههای معروفی دارد و کرامتهای فراوانی هم از سر مقدس سیدالشهدا(ع) در این مسیر نقل شده و آثاری نیز بر جای مانده است.
حاملان سر نزدیک هر شهری میرسیدند جرئت نداشتند که وارد شوند، زیرا میترسیدند قبایل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند؛ بنابراین از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستادند و میگفتند این سرِ یک «خارجی» (خارج شده از دین و خروج کننده بر خلیفه) است!
مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست اما برخی بر این عقیدهاند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، میتوان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص کرد؛ از جمله مقام رأس الحسین(ع) و امام زینالعابدین(ع) در دمشق، مقامهای حِمص، حماء، بعلبک، حَجَر و طُرح. برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از: مقام رأسالحسین(ع) در موصل که به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته است.
مسجد امام زینالعابدین(ع) و مقام رأسالحسین(ع) در نصیبین که شهری است در ترکیه. گفته میشود اثر خون سر امام حسین(ع) در این مکان مانده است. هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کردهاست.
* حکومت ظلمت بر سرزمین شام
هنگام ورود کاروان اسرای کربلا به شام، بیش از 40 سال بود که خاندان ابوسفیان این منطقه را اداره میکردند. یکی از شاخصههای اعتقادی معاویه و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر(ص) بویژه امیرالمؤمنین علی(ع) بود و جوّ تبلیغاتی علیه امام علی(ع) در آن منطقه چنان سنگین بود که مردم، او و شیعیانش را کافر میدانستند.
بر اساس همین تبلیغات، در جنگ صفین حدود 100 هزار نفر از این منطقه در مقابل امام علی(ع) صف کشیده بودند. اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروانی از اسرا شده بود که در آن فرزندان علی(ع) حضور داشتند.
سهل بن سعد ساعدی ورود کاروان اسرا به دمشق را چنین توصیف کرده است: «به سوی بنتالهدی حرکت میکردم تا به دمشق رسیدم. شهر را دیدم با رودخانههای پر آب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پردههای زیبا آویخته شده بود و مردم شادی میکردند و زنانی را دیدم که دف و طبل میزدند! با خود گفتم شامیان عیدی ندارند که ما ندانیم. گروهی را دیدم که با یکدیگر سخن میگفتند. به آنان گفتم:«مردم شام عیدی دارند که ما از آن بیخبریم»؟
گفتند:«ای پیرمرد، گویا تو بیابانگردی»! گفتم: « من سهل بن سعدم که محمد(ص) را دیدهام». گفتند:«ای سهل! تعجب نمیکنی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ و زمین ساکنان خود را فرو نمیبرد»؟ گفتم:« مگر چه شده»؟ گفتند:« این سر حسین(ع) فرزند محمد(ص) است که از عراق به ارمغان آوردهاند»! گفتم:« واعجبا! سر حسین(ع) را آوردهاند و مردم شادی میکنند؟ آنان را از کدام دروازه وارد میکنند»؟
اشاره به دروازهای کردند که آن را «باب ساعات» میگفتند. در همان هنگام دیدم پرچمهایی یکی پس از دیگری نمایان شدند.
ابتدا سری نورانی و زیبا را بر سر نیزهای دیدم... بر امام زینالعابدین(ع) و خاندان او سلام و خود را معرفی کردم. گفتند:« اگر میتوانی چیزی به آن نیزهدار که سر امام را میبرد بده تا جلوتر برود و اینجا نایستد که ما از تماشاچیان در زحمتیم».
رفتم و 100 درهم به آن نیزه دار دادم که شتاب کند و از بانوان دور شود. پس از اینکه کاروان اسیران وارد شام شدند، آنها را روانه مسجد جامع شهر کردند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود...
در ادامه اتفاقات اندوهبار دیگری در شام و سپس دربار یزید برای اهل بیت عصمت(ع) رخ میدهد که البته با خطبههای ویرانگر امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) به رسوایی یزید و اعلام برائت او از قاتلان سیدالشهدا(ع) میانجامد.
سرنوشت اقوامی مانند قوم نوح، قوم لوط، قوم عاد، قوم ثمود، بنیاسرائیل و... به تفصیل در قرآن کریم بیان شده و هر بار در پایان به گونهای از انسانها خواسته شده این آیات خدا را مورد عبرت خود قرار دهند، چنانکه در پایان قصه قوم ثمود و پس از نازل شدن عذاب بر آنان که پیامبر خدا حضرت صالح را مورد استهزا قرار دادند و ناقه صالح را کشتند، میفرماید: «فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ یعنی آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعاً در این [ماجرا] عبرتی است و[لی] بیشترشان ایمان آورنده نبودند.
ظلم تاریخی کوفیان
داستان مردمان کوفه و شام و ظلم عجیبی که در حق اسلام و خاندان پیامبر(ص) کردند نیز از آن ماجراهای تکاندهنده در تاریخ است که باید دید و عبرت گرفت. داستانی که جزئیاتش هر انسان صاحب وجدانی را منقلب میکند و حتی همان کسانی که این جنایت هولناک را رقم زدند و خانوادهها و فرزندانشان نیز از امواج خروشان بعدیِ این جنایت، متأثر شدند اما چه سود که دیگر دیر شده بود.
امروز نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام است. اسرای کربلا که در میان آنان چهرههای تابناکی مانند امام سجاد(ع)، زینب کبری(س)، امام محمد باقر(ع) که طفل چهار سالهای بودند و شماری از فرزندان و خانواده سیدالشهدا(ع) و امام حسن(ع) و دیگر وابستگان حضور داشتند، بنا بر اقوال موجود، شامگاه عاشورا و پس از آنکه حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران و فرزندانشان به شهادت رسیدند و خیمههای آنها غارت و سوزانده شد، در آن سرزمین غمبار نگه داشته شدند و عصر روز بعد یعنی یازدهم محرم به سمت کوفه حرکت داده شدند.
شیخ مفید در ارشاد مینویسد: «مأموران عمر سعد، زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع)، در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب(س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین(ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند».
همچنین بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شدند و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.
ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا
کاروان اسرای کربلا بنا بر نقلی که از شیخ مفید موجود است در روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. مأموران عمر سعد خبیث که چهره افراد پیروز در جنگ را به خود گرفته بودند، خانواده سیدالشهدا(ع) را از میان کوچههای کوفه عبور دادند و به قصر عبیدالله بن زیاد رساندند.
بر اساس آنچه شیخ مفید در «ارشاد» گزارش کرده است، در قصر عبیدالله گفت و گوی سختی بین او و حضرت زینب(س) در گرفته است. لشکر کوفه و شام سعی کردند هر چه میتوانند اسیران کربلا را تحقیر کنند اگرچه اهل بیت(ع) و اولیای خدا و مؤمنان به هیچ وجه به ذلت باطنی دچار نمیشوند و همه اینها ظاهر کار است.
خطبه حضرت زینب کبری(س) بر دروازه کوفه مردم خوابزده این شهر را بیدار کرد و موجب نگرانی مأموران عبیدالله شد. آنها به سرعت کاروان اسرا را به سمت دارالاماره بردند.
در آنجا تعبیر این است که «دخلت زینب(س) علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکره»؛ یعنی حضرت زینب کبری(س) بر ابن زیاد وارد شد در حالی که خود را مخفی میکرد و کهنهترین لباسها را بر تن کرده بود.
اینجاست که آن سؤال و جواب تاریخی بین پسر مرجانه و دختر امیرالمؤمنین(ع) رخ میدهد. ابن زیاد سؤال کرد که این کیست؟ وقتی گفتند که این بانو زینب کبری(س) است شروع کرد به بددهنی کردن و حرفهایی را به اهل بیت (ع) نسبت دادن و زخم زبان زدن، از جمله اینکه به زینب کبری(س) گفت: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ؟» کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
دختر امیرالمؤمنین(ع) با شجاعت و قاطعیت فرمودند: «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا» یعنی هیچ چیز غیر از زیبایی ندیدم! این جملهای است که تاریخ را تکان میدهد و نه تنها رعشه بر اندام ابن زیاد میاندازد و او را در حالت انفعالی قرار میدهد بلکه زمینهای میشود برای افشاگریهای بعدی زینب کبری(س) و پسر برادرش حضرت سجاد(ع). همین جاست که به نوشته ابن اعثم کوفی در «الفتوح» تلاش ابن زیاد برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) با واکنش قاطع زینب کبری(س) مواجه میشود و او از این جنایت بزرگ، صرف نظر میکند.
حرکت به سوی شام
ابن زیاد، ماندن اسرا در کوفه را صلاح نمیبیند. از سویی فرمان یزید از شام به او میرسد که هر چه زودتر کاروان اسرای کربلا و اموال غارت شده را به همراه سرهای شهیدان کربلا، به دربار شام بفرستد.
در ادامه ابن زیاد دستور داد که امام زینالعابدین(ع) را با زنجیر ببندند. سربازان دستهای مبارک آن حضرت را با زنجیر به گردنش بستند و او را سوار بر شتری بدون جهاز کردند و این نهایت ظلمی بود که بر ولیّ خدا روا داشتند. کاری که اشک از چشمان غمدیده حضرت زینب(س) و خانواده سیدالشهدا(ع) جاری کرد.
امام باقر(ع) در این باره از قول پدرش امام زینالعابدین(ع) نقل میکند: «مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی و سر سیدالشهدا(ع) بر نیزه بلندی بود و زنان بر اشتران پالاندار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزهها در جلو و عقب و اطراف ما بودند. هر گاه یکی از ما میگریست، سرش را با نیزه میکوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیم و کسی فریاد زد:«ای اهل شام، اینها اسیران خارجی هستند».
کرامات سر مقدس در مسیر شام
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت. مهمترین واقعهای که ثبت شده داستان تسبیح گفتن شبهنگام سر مقدس سیدالشهدا(ع) در اولین منزل است و حکایت عجیب راهب مسیحی که سر مقدس را در برابر پرداخت 10 هزار درهم برای یک شب از «خولی» به امانت گرفت و با سر مقدس حضرت امام حسین(ع) تا صبح نجواها کرد و رازها گفت و اشکها ریخت.
ابن شهر آشوب میگوید: یکی از کرامات امام، زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است. در کربلا و در شهرهای دیگر در مسیر عراق به شام از جمله عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها چنین آثاری بر جای مانده است. سر مقدس امام(ع) در این مکانها، زیارتگاههای معروفی دارد و کرامتهای فراوانی هم از سر مقدس سیدالشهدا(ع) در این مسیر نقل شده و آثاری نیز بر جای مانده است.
حاملان سر نزدیک هر شهری میرسیدند جرئت نداشتند که وارد شوند، زیرا میترسیدند قبایل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند؛ بنابراین از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستادند و میگفتند این سرِ یک «خارجی» (خارج شده از دین و خروج کننده بر خلیفه) است!
مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست اما برخی بر این عقیدهاند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، میتوان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص کرد؛ از جمله مقام رأس الحسین(ع) و امام زینالعابدین(ع) در دمشق، مقامهای حِمص، حماء، بعلبک، حَجَر و طُرح. برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از: مقام رأسالحسین(ع) در موصل که به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته است.
مسجد امام زینالعابدین(ع) و مقام رأسالحسین(ع) در نصیبین که شهری است در ترکیه. گفته میشود اثر خون سر امام حسین(ع) در این مکان مانده است. هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کردهاست.
* حکومت ظلمت بر سرزمین شام
هنگام ورود کاروان اسرای کربلا به شام، بیش از 40 سال بود که خاندان ابوسفیان این منطقه را اداره میکردند. یکی از شاخصههای اعتقادی معاویه و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر(ص) بویژه امیرالمؤمنین علی(ع) بود و جوّ تبلیغاتی علیه امام علی(ع) در آن منطقه چنان سنگین بود که مردم، او و شیعیانش را کافر میدانستند.
بر اساس همین تبلیغات، در جنگ صفین حدود 100 هزار نفر از این منطقه در مقابل امام علی(ع) صف کشیده بودند. اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروانی از اسرا شده بود که در آن فرزندان علی(ع) حضور داشتند.
سهل بن سعد ساعدی ورود کاروان اسرا به دمشق را چنین توصیف کرده است: «به سوی بنتالهدی حرکت میکردم تا به دمشق رسیدم. شهر را دیدم با رودخانههای پر آب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پردههای زیبا آویخته شده بود و مردم شادی میکردند و زنانی را دیدم که دف و طبل میزدند! با خود گفتم شامیان عیدی ندارند که ما ندانیم. گروهی را دیدم که با یکدیگر سخن میگفتند. به آنان گفتم:«مردم شام عیدی دارند که ما از آن بیخبریم»؟
گفتند:«ای پیرمرد، گویا تو بیابانگردی»! گفتم: « من سهل بن سعدم که محمد(ص) را دیدهام». گفتند:«ای سهل! تعجب نمیکنی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ و زمین ساکنان خود را فرو نمیبرد»؟ گفتم:« مگر چه شده»؟ گفتند:« این سر حسین(ع) فرزند محمد(ص) است که از عراق به ارمغان آوردهاند»! گفتم:« واعجبا! سر حسین(ع) را آوردهاند و مردم شادی میکنند؟ آنان را از کدام دروازه وارد میکنند»؟
اشاره به دروازهای کردند که آن را «باب ساعات» میگفتند. در همان هنگام دیدم پرچمهایی یکی پس از دیگری نمایان شدند.
ابتدا سری نورانی و زیبا را بر سر نیزهای دیدم... بر امام زینالعابدین(ع) و خاندان او سلام و خود را معرفی کردم. گفتند:« اگر میتوانی چیزی به آن نیزهدار که سر امام را میبرد بده تا جلوتر برود و اینجا نایستد که ما از تماشاچیان در زحمتیم».
رفتم و 100 درهم به آن نیزه دار دادم که شتاب کند و از بانوان دور شود. پس از اینکه کاروان اسیران وارد شام شدند، آنها را روانه مسجد جامع شهر کردند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود...
در ادامه اتفاقات اندوهبار دیگری در شام و سپس دربار یزید برای اهل بیت عصمت(ع) رخ میدهد که البته با خطبههای ویرانگر امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) به رسوایی یزید و اعلام برائت او از قاتلان سیدالشهدا(ع) میانجامد.
مرجع : قدس