تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۰
۰
کد مطلب : ۳۴۵۱۷

مقتل الحسین(ع)

حسین عندلیب
مقتل الحسین(ع)
 
 «نُقاتِلُكَ بُغْضاً منّا لأبیك»
 یكى از نویسندگان محترم، ضمن ریشه ‏یابى حادثه عاشورا و تشریح بُغضى كه در دل بعضى نسبت به على علیه السلام بود، چنین مى‏ گوید:
 «این طبیعى است كه وقتى حسین علیه السلام از مردمى كه آماده كشتن او بودند، بپرسد من كسى از شما را نكشته‏ ام، دین خدا را دگرگون نكرده ‏ام، پس براى چه مرا مى‏ كشید؟ در پاسخ گفته باشند: به خاطر بغضى كه از پدرت در دل داریم! این جمله را تاریخ ‏نویسان قدیم ننوشته ‏اند، ولى در مقتل ‏هاى متأخّر دیده مى‏ شود و گفتن چنین سخنى بسیار طبیعى مى ‏نماید163».
 باید گفت: طبیعى دانستن این سخنان از دشمن، كلامى متین است، امّا درباره مدرك این جمله، ما هم مانند این نویسنده محترم معتقد بودیم كه در مقاتل متأخر،164 آن هم به تبعیت از مقتل منسوب به ابومخنف،165 این سخن رایج شده است، ولى بعداً به كتاب «مؤتمر علماء بغداد» برخوردیم در این كتاب - كه مربوط است به قرن پنجم و مباحثه دانشمندى شیعه با عالم اهل سنت در محضر ملك شاه سلجوقى و وزیر دانشمندش خواجه نظام الملك است - آمده است كه عالم شیعى مى‏ گوید:
 «... حتّى‏ قال اهل السنة الّذین حضروا كربلا لقتل الحسین علیه السلام: نقاتلك بُغضاً منا لأبیك و ما فَعَلَ بِأشیاخِنا یوم بدر و حنین».
 در این‏جا ملك‏شاه سلجوقى از خواجه نظام الملك سؤال مى ‏كند: «هل قال هذا الكلام قتلة الحسین علیه السلام؟» و او پاسخ مى‏ دهد: آرى تاریخ ‏نگاران ذكر كرده ‏اند كه قاتلان حسین علیه السلام چنین كلامى را به او گفتند.166 این كلام نشان مى ‏دهد كه آشنایان به تاریخ، هم‏چون خواجه نظام الملك، صدور چنین جمله‏ اى را از مسلّمات دانسته ‏اند، پس نه تنها قدیمى ‏ترین مدرك در این باره مربوط به قرن پنجم است، بلكه از آن مدرك استفاده مى ‏شود كه پیش از آن نیز مورّخین به این مطلب تصریح كرده اند.
 
 «واعلموا انّ اللَّه تعالى‏ حافظُكم و حامیكُم و سَینَجّیكُم»
 امام علیه السلام اهل بیت خود را برترین و مهربان‏ترین خاندان مى‏ داند.167 خاندانى كه حاضر نبودند لحظه ‏اى از امام علیه السلام خود جدا شوند. خاندانى كه مصیبت‏ هاى بزرگى بر آنها وارد شده و آنها ماندند و یگانه محبوب و رهبرشان. آن حضرت خطاب به آنان فرمود:
 «إستَعِدّوا لِلْبَلاء وأعلَموا أنّ اللَّه تعالى حافِظُكم و حامیكم و سَینَجّیكم من شرّ الأعداء و یجْعَل عاقبَةَ أمرِكم الى‏ خیر و یعذّب أعادیكم بأنواعِ البَلاءِ و یعوّضُكُم اللَّهُ عَنْ هذه البَلیة بأنواعِ النِعَم و الكرامَةً، فَلا تَشكوا ولا تقولوا بألْسِنَتِكُم ما ینْقُصُ مِنْ قَدرِكم168».
 حضرت ابراهیم علیه السلام آن‏گاه كه ذرّیه خود را در آن بیابان براى اقامه نماز تنها گذاشت، از خداوند خواست كه مردم به سوى آنها میل و رغبت پیدا كنند و از ثمرات مادى و معنوى بهره ‏مند شوند؛169 اما موقعیت خاندان ابرمرد توحید، حسین بن على علیهما السلام خطیرتر از موقعیت ذرّیه ابراهیم علیه السلام بود؛ چرا كه باید در مقابل انبوه دشمنان و در اسارتِ همراه با زجر و شكنجه، اهداف امام علیه السلام را دنبال كنند. از این رو، حضرت دستورهایى به این شرح به آنان مى‏ دهد:
 1. بدانید كه مشكلات و مصایب و آزمایش شما نه تنها تمام نشده، بلكه از یك نظر هنوز ابتداى كار است.
 2. خداوند شما را حافظ و نگهبان است و از شر دشمنان نجات خواهد داد و پایانى درخشان در انتظار حركت شماست.
 3. دشمنان شما گرفتار بلاهاى سختى خواهند شد.
 4. مبادا كلامى و حركتى از شما صادر شود كه با عزّت و كرامت و حریت شما سازگارى نداشته باشد. خداوند هم این اهل بیت را بهتر از ذرّیه ابراهیم علیه السلام حفظ نمود و نامشان را پرآوازه ‏تر كرد و دل ها را بیشتر مسخّر آنها فرمود؛ تا آن‏جا كه دوست و دشمن در لحظه ورود به كوفه گریان بودند170 و آنان نیز فرمان هاى امام علیه السلام را به خوبى اجرا و پیام خون او را به بهترین صورت به مردم ابلاغ كردند.
 
 «لو تُرك القَطا لَنامَ»
 1. «قَطا» یا «قَطاه» نام پرنده ‏اى است كه در فارسى به آن «اسفرود» یا «سنگ خوارك» گویند،171 و آن نوعى كبوتر است كه شبیه فاخته مى ‏باشد و گویند به مقدار مسافت ده روز به دنبال آب مى ‏رود و از همان راه كه رفته مراجعت مى ‏كند،172 و از این رو به عنوان ضرب المثل گفته ‏اند: «أهدى‏ من القطا173». و در حدیث آمده است: «مَنْ بَنى‏ للَّه مسجداً و لو كمفحص قطاه بنَى اللَّه تعالى‏ له بیتاً فی الجنّة174».
 «قطا» را «ام الثلاث» هم نامیده ‏اند؛175 زیرا كه بیش از سه تخم نمى ‏كند و جاى آنها در روى خاك و بسیار كوچك است و بعضى حدیث فوق را ناظر به همین مطلب دانسته ‏اند.176 برخى گویند نام «قَطا» مأخوذ از آهنگ این پرنده است.177
 2. یكى از مثل‏ هاى رایج در زبان عرب «لو ترك القطا لیلاً لَنام» مى ‏باشد و درباره پیدایش این مثل داستان هایى هم نقل شده،178 و درباره موارد استعمال این ضرب‏ المثل چنین آمده است:
 الف - «یضْرِب لِمَنْ حُمِلَ على‏ مكروهٍ من غیر ارادته179».
 ب - «یضرب مثلاً لِمَن یهیج، إذا تُهیج180».
 ج - «یضرب مثلاً لمن یستثار للظلم، فیظلم181».
 3. امام علیه السلام هنگام وداع، در پاسخ یكى از بانوان،182 در مورد برگرداندن آنها به مدینه، متمثل به این جمله شد و فرمود: «هیهات لو ترك القطا، لنام»183 و باید توجه داشت كه كلام حضرت به آن معنا نیست كه اگر دشمن با شخص من كارى نداشت، من هم با او كارى نداشتم و در مدینه جدم باقى مى‏ ماندم؛ زیرا این تفسیر از فرمایش حضرت مخالف كلام و مرام اوست، بلكه مراد آن است كه بیرون شدن از مدینه و حرم پیامبر صلى الله علیه وآله براى من مشكل و شهادت عزیزانم؛ و اسارت اهل بیتم دردآور است؛ اما چون مى‏ بینم زنده ماندن اسلام متوقف بر خروج از مدینه و روبرو شدن با دشمن و تن دادن به شهادت و اسارت است، وظیفه الهى خود مى ‏بینم كه بقاى اسلام را بر همه امور ترجیح دهم. به عبارت دیگر، مى ‏توان گفت ذكر این ضرب‏ المثل خلاصه ‏اى است از سخنان حضرت هنگام ورود به كربلا:
 «اللّهم انّا عترهُ نبیك محمّد صلى الله علیه وآله و قد اُخرجنا و طُرِدنا و اُزعجنا عن حرم جدّنا و تَعدَّت بنوامیة علینا، فَخُذْلنا بحقّنا وانصُرنا على القَومِ الظالِمین184».
 
 «اَلْقَى البُرْنُسَ وَدَعا بِعِمامَةٍ»
 فردى به نام مالك بن بشیر، شمشیرى بر سر آن حضرت فرود آورد و فرق مباركش را شكافت. «و كان عَلَى الحسین علیه السلام بُرنس. فقطعه و جرح رأسه، فامتلأ البُرنس دماً، فقال له الحسین علیه السلام: لا اكلت بها ولا شربت و حَشَرك اللَّه مع الظالمین، ثُمَّ القى الحسین علیه السلام ذلك البرنس و دعا بعمامة، فلبسها185».
 بُرنُس كلاه بلندى بوده كه پارسایان در صدر اسلام آن را بر سر مى ‏گذاشتند.186 این كلاه بلند مملو از خون شد و امام علیه السلام آن را بر زمین انداخت و با آن حال به جانب خیمه‏ ها شد. كودكان و بانوان با دیدن محاسن و چهره خون‏ آلود حضرت دگرگون شدند. امام علیه السلام عمامه
‏اى طلب كرد و بر سر مجروح خود بَست. زینب كبرى علیها السلام این مناظر را دیده كه فرمود: «بأبى من شیبته تقطُر بالدّماء187».
 
 «فَوَقَفَ یسْتَریحَ ساعَةً»
 «فوقف یستریح ساعة وقد ضعف عن القتال، فبینا هو واقف إذ أتاه حجرٌ، فوقع على‏ جبهته، فأخذ الثوب لیمسح الدّم عن جبهته، فأتاه سهمٌ مسموم له ثلاثُ شعب، فوقع على قلبه، فقال علیه السلام بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَ عَلى‏ مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وآله».188
 مصایبى كه به تدریج براى معصومین علیهم السلام روى داد، یك‏جا بر امام حسین علیه السلام وارد شد: پیشانى او مانند پیشانى جدّش رسول خدا صلى الله علیه وآله شكسته شد؛ فرق مباركش مانند پدر بزرگوارش شكافته شد و هم‏چون برادر و فرزندان خود (ائمه اطهار علیهم السلام) كه مسموم گشتند، او نیز با تیر سه شعبه زهرآلود مسموم شد.
 
 «إبغوالى ثوباً لا یرغَبُ فیه»
 «وقال الحسین علیه السلام إبغوالى ثوباً لا یرغَبُ فیه، أجْعَلَهُ تَحْتَ ثیابى لئلّا اُجرّدَ منه، فأتى بتّبان، فقال: لا، ذاكَ لِباسُ مَنْ ضُربَتْ عَلَیهِ الذِّلَةُ، فأَخَذَ ثَوْبَاً خَلِقاً فَخَرِقَهُ و جَعَلَه تَحْتَ ثِیابِهِ، فَلَمَّا قُتِلَ علیه السلام جَرَّدوهُ مِنهُ189 ...»
 این پیراهن مانند پیراهن یوسف نشان‏گر عظمت امام علیه السلام است و نزد مادر اوست؛ چنان‏كه وقتى سكینه خاتون علیها السلام در عالم رؤیا مصایب وارده را به جدّه خود فاطمه زهرا علیها السلام گزارش داد، ام الائمه علیها السلام در پاسخ وى فرمود: «كفّى صوتك یا سكینة، فقد أحرقت كبدى و قطعتِ نیاط قلبى، هذا قمیص ابیك الحسین معى لا یفارقنى حتّى ألقى اللَّه به190 ...» و این پیراهن با فاطمه زهراست تا روز قیامت كه در محضر عدل الهى تقاضاى مجازات قاتلین او را بنماید.191
 این پیراهن نشان‏گر بخشى از مصایب سیدالشهدا علیه السلام و حاكى از رذالت و دنائت دشمنان اوست. نشان‏گر مظلومیت حضرت است، چون كه در آن بیش از یكصد و ده جاى تیر و نیزه و شمشیر دیده شد.192
 اما حاكى از رذالت و پستى دشمنان اوست، چرا كه حضرت این پیراهن را براى آن پوشیده بود كه بدنش برهنه نماند، اما این پست فطرتان همان را نیز به غارت بردند و به گفته لهوف رباینده آن أبرص شد.193
 
 «كُونُوا اَحْرارَاً فی دُنْیاكم»
 آزادى داراى دو بعد برونى و درونى است. مقصود از بعد برونى آزادى‏ هاى اجتماعى است كه مورد توجه مكاتب فلسفى و گرایش ‏هاى سیاسى است و بعد درونى كه به آن كمتر توجه مى‏شود، آزادى وجدان و به تعبیر دیگر آزادگى است.
 وجدان آزاد، وجدانى است كه اسیر و در بند طمع، شهوت، مكر و فریب نباشد. آزاده آن انسانى است كه انسانیت خود را در تمام حالات حفظ كند و عقل را فرمانرواى خویش قرار دهد. امام آزادگان علیه السلام در آخرین لحظه ‏هاى عمر شریف خود، آن هنگام كه دشمن به خیمه‏ هاى او حمله ‏ور شد، فرمود: «ویلكم یا شیعَةَ آل أبى سفیان، إن لَم یكن لَكُم دینٌ وكُنْتم لا تَخافون المَعاد، فكونوا أحراراً فی دُنیاكم194 ...؛ اى پیروان ابوسفیان اگر دین ندارید و از معاد نمى‏ ترسید، پس در دنیاى خود آزاده باشید». این سخن از كسى است كه در میان خاك و خون غلتیده و گرفتار انبوه مصائب شده. سخن فردى است كه بر اثر تشنگى چشمانش آسمان را نمى‏ بیند.195 این گفتار آزادمردى است كه عزیزترین عزیزان او در برابرش به خاك و خون افتاده ‏اند و خاندان او در آستانه اسارتند، با این حال از آزادگى مى‏ گوید و از فضایل انسانى سخن مى ‏راند.
 آیا تاریخ بشریت در مورد آزادى پیامى زیباتر از این گفتار، آن هم از شخصى كه در چنین موقعیتى قرار گرفته، سراغ دارد196؟
 «و اسرع فَرَسُكَ مُهَمْهِمَاً باكیا»197
 اسبى از اسبان رسول خدا صلى الله علیه وآله كه به سبب خوبى آواز «مرتجز» نامیده مى ‏شد، در اختیار امام علیه السلام بود،198 و گاهى از اسبى به نام «ذوالجناح» نیز سخن به میان مى ‏آید،199 ولى بعضى منكر وجود اسبى به این نام هستند.200
 به هر حال اسب باوفاى امام علیه السلام بعد از شهادت حضرت، با یال و كاكل آغشته به خون، شیهه كنان به طرف خیمه‏ ها آمد.201
 تعبیر «مهمهماً باكیاً» كه در زیارت ناحیه آمده، نه مجاز است و نه استعاره؛ بلكه باید به همان معناى حقیقى ترجمه شود: «همهمه مى ‏كرد و گریان بود». (همهمه آوازى است كه به دلیل حزن با گرفتگى از گلو خارج شود202). این اسب كه به اقرار دشمن از بهترین اسب‏ هاى رسول خدا صلى الله علیه وآله بود،203 بنابر روایتى از امام باقر علیه السلام در همهمه و شیهه خود چنین مى‏ گفت: «الظلیمةُ الظلیمة مُنِ اُمّةٍ قَتَلَتْ اِبْنَ بنتِ نبیها».204
 
 نكته‏ هایى درباره استنصار205 و استغاثه
 1. امام علیه السلام فرمود: هَلْ من ذابِّ یذُبُّ عن حرم رسول اللَّه؟ هَلْ مِن موحّدٍ یخاف اللَّه فینا؟ هل من مُغیثٍ یرجو اللَّهَ فی اِغاثَتِنا؟ هَلْ مِن مُعینٍ یرجُو ما عِنْدَ اللَّهِ فی اِعانَتِنا206». استنصار آن جناب، شخصى نیست، بلكه اسنتصارى براى پا برجا ماندن دین و ارزش ‏هاى انسانى و نیز اتمام حجت با دشمن است. این یارى طلبیدن به صورت جمله‏ هاى پرسشى بود و نه به صیغه امر، چرا كه:
 اولاً، گفتن این جمله كه مرا یارى كنید، خالى از شائبه ذلّت نیست، و خوارى از ساحت مقدس حسینى به دور است.
 ثانیاً، مقصود امام علیه السلام بیدار كردن فطرت‏ ها و وجدان‏ هاى خفته و زدودن زنگار از قلب انسان‏ هاست و جمله‏ هاى پرسشى فوق در تحقّق این مقصود، از صیغه امر، تأثیر بیشتر دارد؛ چرا كه آنان را به تفكر در اعمال خود و پیدا نمودن پاسخ صحیح وادار مى ‏كند.
مـن ندارم یــــارى و بى‏ یارى نكوست‏
هر كه از من كــــرد یارى یــارم اوست‏
یارى من كـــار هر اوبــــاش نیـــــست‏
سرّ سلطانى به هر كس فاش نیست‏
 
 2. امام و اهل بیت بزرگوارش علیهم السلام اصرار داشتند در استنصارها، استغاثه‏ ها و ... انتساب خود را به رسول خدا صلى الله علیه وآله ابراز كنند. از جمله در قسمت نخست دیدیم امام علیه السلام استنصارش را به عنوان دفاع از حریم رسول خدا صلى الله علیه وآله بیان نمود: «هَلْ من ذابٍّ یذبُّ عن حرم رسول اللَّه؟».
 در این‏جا به دو مورد دیگر اشاره مى ‏شود:
 الف - استغاثه بانو امّ كلثوم علیها السلام: «وَضَعَتْ امّ كلثوم یدّها على امّ رأسها ونادت: وا محمّده، وا جدّاه، وا نبیاه، وا ابالقاسماه، وا علیاه، وا حمزتاه، وا حسناه، هذا حسینٌ بالعراءِ، صریع بكربلا، مجزور الرأس من القفا، مسلوبُ العِمامة والرداء، ثمّ غُشىِ علیها207».
 ب - سوگوارى زینب كبرى علیها السلام در كنار قتلگاه: «یا محمّداه! صلّى علیك ملائكة السّماء، هذا حسینُ مرّملُ بالدّماء، مقطّع الأعضاء وبناتُك سبایا، اِلَى اللَّهِ المُشْتكى واِلى محمّدٍ المصطفى وإلى علىٍّ المرتضى والى‏ فاطمةِ الزهراء و إلى حمزةِ، سید الشهُدا. یا محمّداه! هذا حسینٌ بالعراء، تُسقى‏ علیه الصّبا، قتیل اَولاد البغایا، واحزناه، واكرباه، الیوم مات جدّى رسول اللَّه صلى الله علیه وآله یا اصحاب محمّداه! هؤلاء ذریة المصطفى،
یساقون سوق السبایا208 ...».
 3. استغاثه، دادخواهى و فریادرسى خواستن است، و استغاثه اهل بیت مانند استنصار امام علیه السلام براى اتمام حجّت و نشان دادن شقاوت دشمن است.
 «فنادت: عمر بن سعد بن ابى وقّاص، ویلك یا عمر، أُیقتل ابو عبداللَّه وانتَ تَنظر الیه، فلم یجْبها عمر بشى‏ءٍ، فنادت: ویحكم أما فیكم مُسْلِمٌ؟ فلم یجبها أحدٌ بشى‏ءٍ209». این استغاثه زینب كبرى علیها السلام آن هم با این بیان كه آیا در میان شما مسلمان نیست؟ اشاره است به حدیث نبوى مشهور كه: «مَن شَهِد رجلاً ینادى یا لَلْمسلمین، فَلَم یجِبْ فَلَیسَ من المُسلمین210؛ اگر كسى ببیند شخصى از مسلمین یارى مى ‏جوید و او را اجابت نكند، مسلمان نیست». آن قوم نیز مواعظ و استنصار امام علیه السلام و استغاثه اهل بیت را شنیدند، اما ترتیب اثرى ندادند.

 «فو اللَّه ما رأیتُ قطّ قتیلاً مضمّخاً بِدَمه أحْسَنُ مِنْهُ»
 از مواردى كه شخصیت واقعى افراد شناخته مى ‏شود لحظات آخر عمر و هنگام نزع روان است؛ یعنى سخنان انسان هنگامى كه نَفْس در شُرف اطلاق قرار گرفته، معرّف مزایاى روحى اوست (كتابى نیز در این باره تألیف شده و آخرین سخنان برخى از نوابغ جهان را از هر گروه و ملّت جمع آورى نموده است). در چنین هنگامى سیماى انسان‏ هاى مادّى نشان‏گر اضطراب درونى آنهاست كه ناپلئون‏ ها خود را باخته و به وحشت و هراس خواهند افتاد، ولى چهره احتضار رجال الهى، خود موعظه و درس است.
 یكى از سپاهیان دشمن به نام هلال بن نافع چنین گزارش مى‏ كند: با سربازان عمر سعد - لعنة اللَّه علیه - بودم كه شخصى فریاد برآورد: اى امیر این شمر است كه حسین علیه السلام را كشته. من از میان لشكر بیرون شدم و در میان دو صف بر بالین او ایستادم و او در حال جان دادن بود. به خدا سوگند هرگز كشته آغشته به خونى را زیباتر و نورانى ‏تر از او ندیدم و آن چنان فریفته و دلباخته نور چهره و محوِ جمال او بودم كه متوجه نشدم او را چگونه مى‏ كشند.211
انبیــــــا محو تماشــا و ملائك مبهوت‏
     شمر سرشار تمنّا و تو سرگرم حضور212
 این یك جلوه از جمال سیدالشهداء علیه السلام و جلوه جمیل دیگر او در روز قیامت است كه از امام صادق علیه السلام روایت شده در روز قیامت براى فاطمه زهرا علیها السلام قُبّه ‏اى از نور نصب شود، و حسین علیه السلام در حالى كه سر مقدسش را به دست گرفته روى به آن قبه كند و چون چشم مادر بر آن منظره بیفتد، چنان فریاد زند كه تمام ملائكه و پیامبران به گریه در آیند: «فَیمَثِّلُهُ اللَّهُ - عزّ وجل - لَها فی أحسن صورة و هو یخاصِمُ قَتَلَتَهُ بِلا رأس؛ خدا حسین علیه السلام را در زیباترین صورت براى مادر نشان مى‏ دهد، در حالى كه با قاتلین خود - در پیشگاه عدل الهى - مخاصمه مى ‏كند213».
 به هر حال گویا لحظاتى كه لشكریان از جنگ درنگ كردند،214 همان هنگامى بوده كه هلال، امام علیه السلام را به آن صورت دیده است.
 
 «وأمْلأى العَینَ یا اُمیةُ نَوْماً»
 در روایات215 و به تبع آن دستورهاى سلوكى216 مربوط به زیارت روز عاشورا چنین وارد شده كه زائر، شب عاشورا در كنار مرقد منوّر سیدالشهداء علیه السلام بیتوته كند. و نیز در روایتى از امام باقر علیه السلام آمده است:
 «من زار الحسین علیه السلام یوم عاشورا من المحرّم حتّىّ یظل عنده باكیاً، لقى اللَّه تعالى‏ یوم القیامة بثواب ألفى ألف حجّة، وألفى ألف عمرة، وألفى ألْف غَزْوَة وثوابُ كلّ حَجّةٍ وعمرةٍ وَغَزْوَة كثوابِ مَنْ حَجَّ واعْتَمرَ وغزا مع رسول اللَّهِ ومع الأئمة الرّاشدین صلوات اللَّه علیهم اجمعین217». از كلمه «حتى یظلّ» استفاده مى‏ شود زیارت عاشورا تا مقدارى از شب ادامه مى ‏یابد. و در روایت جابر جعفى از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:
 «من زار قبر الحسین علیه السلام (اى یوم عاشورا) وبات عنده، كان كَمن استُشهد بین یدیه218». ظاهر روایت بیتوته شبِ بعد از عاشورا (شب یازدهم) است كه شب عجیب و هولناك و سخت‏ ترین شب در طول عمر بازماندگان حادثه كربلا بوده است؛ زیرا پس از عزّت و شوكت، گرفتار محنت‏ ها شدند، عزیزان خود را از دست داده و اكثر لوازم زندگی شان به چپاول رفت و فریادرسى نبود، و جز بیمارى، كسى از مردانشان باقى نمانده بود.
 در چنین موقعیتى قطعاً اهل حرم امام علیه السلام تا صبح نخوابیدند. پس بر زائر سالك است كه در یادمان این شبِ پر از غم و ماتم، كنار مرقد امام و شهداى كربلا علیهم السلام بیتوته كند و به سوگ بنشیند، و براى مواسات با اهل بیت، خواب را بر چشمان خود حرام كند. از آن طرف بنى امیه با كشتن امام علیه السلام به ظاهر به خواب راحتى فرو رفتند و خیالشان آسوده شد، چرا كه بزرگ‏ترین مانع را از سر راه خود برداشته بودند.
وَامْـلَائ العَــــینَ یا اُمیةُ نَوْمَاً
     وَ حُسَینٌ عَلَىَ الصَّعَیدِ صَریعُ219
 اما جوشش خون حسین علیه السلام خواب راحت را از آنان گرفت و همگان بدبختى دنیوى آن گروه را مشاهده كردند و عذاب اخروى نیز در انتظارشان است.220
 
 

پاورقی ................................
 
163) سید جعفر شهیدى، قیام امام حسین ‏علیه السلام، ص 44.
164) ینابیع المودّة، ص 346؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 286؛ تذكرة الشهداء، ص 296؛ معالى السبطین‏ علیهما السلام، ج 2، ص 12؛ الدمعة الساكبة، ص 341 و ذریعة النجاة، ص 134.
165) مقتل منسوب به ابومخنف، ص 132.
166) مؤتمر علماء بغداد، ص 61 و 62.
167) الارشاد، ص 214؛ تاریخ الكامل، ج 4، ص 57؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 418؛ مقتل خوارزمى، ص 347 و لهوف، ص 90.
168) نفس المهوم، ص 355؛ الدمعة الساكبة، ص 343؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 287؛ معالى السبطین‏ علیهما السلام، ج 2، ص 25 و 26 و موسوعة كلمام الامام الحسین‏ علیه السلام، ص 491.
169) ابراهیم، آیه 37.
170) لهوف، ص 146 و عوالم، ج 17، ص 368 و 371.
171) لغت نامه دهخدا، واژه «اسفرود و سنگ خوارك» و فرهنگ عمید، ص 100 و 794.
172) سفینة البحار، ج 2، ص 439 (حاشیه).
173) سفینة البحار، ج 2، ص 439 (حاشیه)؛ مجمع الأمثال، ج 2، ص 409؛ المنجد، ص 1090؛ لسان العرب، ج 15، ص 190 و لغت نامه دهخدا، واژه «قطا».
174) وسائل الشیعة، ج 3، ص 486، باب 8 از ابواب احكام مساجد، ح 2 و ح 6 و مستدرك الوسائل، ج 3، ص 366، باب 6 از ابواب احكام مساجد، ح 1، 2 و 5.
175) لغت نامه دهخدا، واژه «ام ثلاث».
176) در مورد وجه شبه نگاه كنید: شرح لمعه، چاپ قدیم، ج 1، ص 93 و سفینة البحار، ج 2، ص 439.
177) لغت نامه دهخدا، واژه «قطاه». در لسان العرب، ج 15، ص 189 چنین آمده است: «قطا یقطو: ثَقُل مشیه، والقطا طائر معروف، سمّى بذلك لثقل مشیه، واحدته قَطاه والجمع قَطوات وقطیات ومشیها الاقطیطاء، تقول: اقطوطت القطاة تقطوطى، وامّا قطت تقطوا، فبعض یقول من مشیها وبعض یقول من صوتها، وبعض یقول: صوتها القطقطة».
178) مجمع الامثال، ج 2، ص 174 و جمهرة الأمثال، ص 174.
179) مجمع الأمثال، ج 2، ص 174 و المنجد، ص 1048.
180) لسان العرب، ج 15، ص 189؛ اقرب الموارد، ج 3، ص 345 و بعد ادامه مى‏دهد: «ولعلّه إذا هیج».
181) جمهرة الامثال، ص 174 و المنجد، ص 1048.
182) در اكثر منابع این سخن به حضرت سكینه ‏علیها السلام نسبت داده شده، اما در ذریعة النجاة، ص 138 و اسرار الشهادة، ص 421 از حضرت زینب ‏علیها السلام هم نقل شده و در مقتل خوارزمى،
ج 1، ص 238 در بیان وقایعى كه در ابتداى ورود به كربلا اتفاق افتاد، به نحو تردید سخن را از زینب كبرى و یا ام كلثوم ‏علیها السلام نقل كرده است.
183) بحار الانوار، ج 45، ص 47؛ عوالم، ج 17، ص 289 و 290؛ المنتخب، ص 452؛ نفس المهموم، ص 346؛ تظلم الزهرا علیها السلام، ص 204؛ العیون العبرى، ص 174؛ ذریعة النجاة، ص 131؛ منتهى الآمال، ج 1، ص 691؛ معالى السبطین ‏علیهما السلام، ج 2، ص 25 و وقایع الایام، ص 589.
184) الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 93؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 236 و 237؛ نفس المهموم، ص 209؛ لواعج الأشجان، ص 102 و مقتل مقرّم، ص 230.
185) البدایة والنهایة، ج 8، ص 186 و نیز نگاه كنید: الارشاد، ص 225؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 448؛ تاریخ الكامل، ج 4، ص 75؛ اخبار الطوال، ص 258؛ الارشاد، ص 225؛ لهوف، ص 121 و نفس المهموم، ص 357. (با اختلافاتى در نقل).
186) لسان العرب، ج 6، ص 26؛ لغت نامه دهخدا، واژه «برنس»؛ اقرب الموارد، ج 1، ص 40 و المنجد، ص 33.
187) لهوف، ص 134؛ بحارالانوار، ج 45، ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303؛ نفس المهموم، ص 377.
188) لهوف، ص 120؛ مثیر الأحزان، ص 39؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 34؛ بحارالانوار، ج 45، ص 53؛ عوالم، ج 17، ص 295؛ نفس المهموم، ص 357 و لواعج الأشجان، ص 186.
189) لهوف، ص 123؛ بحارالانوار، ج 45، ص 54؛ عوالم، ج 17، ص 297؛ نفس المهموم، ص 361؛ لواعج الأشجان، ص 184 و نیز نگاه كنید: الارشاد، ص 225؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 451 و تاریخ الكامل، ج 4، ص 77.
190) بحارالانوار، ج 45، ص 141؛ عوالم، ج 17، ص 441؛ لهوف، ص 189 و نفس المهموم، ص 454.
191) عن الرضا علیه السلام عن ابائه ‏علیهم السلام قال: قال رسول الله ‏صلى الله علیه وآله تُحشر ابنتى فاطمة یوم القیامة ومعها ثیاب مصبوغة بالدّم، فتتعلّق بقائمة من قوائم العرش، فتقول: یا عدل اُحكم بینى وبین قاتل ولدى، قال رسول اللَّه ‏صلى الله علیه وآله فَیحكم لأبنتى وربّ الكعبة وانّ اللَّه - عز وجل - یغضب لغضب فاطمة وَیرضى‏ لرضاها». (بحارالانوار، ج 43، ص 220).
192) وروى انّه وجد فی قمیصه مأة وبضع عشرة ما بین رمیة وطعنة سَهْمٍ وضربه». (لهوف، ص 129؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 37؛ بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ عوالم، ج 17، ص 301؛ لواعج الأشجان، ص 192 و نفس المهموم، ص 372).
193) لهوف، ص 129؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 37؛ عوالم، ج 17، ص 301؛ بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ لواعج الأشجان، ص 192 و نفس المهموم، ص 372.
194) الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 134؛ لهوف، ص 120؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 450؛ تاریخ الكامل، ج 4، ص 76؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 187؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 33؛ أنساب الأشراف، ص 84 و 85 (الحسین ‏علیه السلام والسنة)؛ وقعة الطف، ص 252؛ مقتل الحسین‏ علیه السلام، ص 190؛ بحارالانوار، ج 45، ص 51؛ عوالم، ج 17، ص 293 و مقاتل الطالبین، ص 118.
195) حتّى یحول العطش بینه و بین السّماء كالدّخان» (بحارالانوار، ج 44، ص 245 و عوالم، ج 17، ص 104 و نیز نگاه كنید: معال السبطین ‏علیهما السلام، ج 2، ص 32).
196)  فاجتمعوا علیه من كلّ حَدَب‏
        وكلُّهم لِقَتْله قد انْتَدب‏
        لم یرقبوا اللَّهَ ولا الرَّسولا
        فیه ولا الوصىَّ والبَتُولا
        فَأحْدَقوا بِهِ كَمِثْلِ الهالة
        وإن یكن عدیدهم ماهالَه‏
        رمْیاً وضرباً وطِعاناً بالقَنا
        جمعاً فرادىً من هنا وهاهنا
        وبینه حالوا وبین رَحْلِهِ‏
        فافْتَطَعوهُ مفرداً عن أهله‏
        اللَّه یا شیعَةَ آل حَربِ‏
        یا عُصْبَةَ الغَدْرِ وأهْل النَّصْبِ‏
        كونوا إذا لم تَرقُبوا الجبّارا
        یا قومُ فی دنیاكُمُ أحرارا
        وَراجِعوا عند الفِعال الحسَبا
        اِن كنتم كما زَعَمتم عُرُبا
       علَى الرِّجال الخوضُ فی الكِفاح‏
       وَما عَلَى النّساءِ من جُناح‏
       ما دُمْتُ حیاً فامنعوا الجُهالا
       لا یتعرَّضوا لَنا عِیالاً
    (شعر از مرحوم كاشف الغطاء (الملحمة الكبرى، ص 102 و 103)
197) بحارالانوار، ج 98، ص 240.
198) نگاه كنید: بحارالانوار، ج 45، ص 8؛ عوالم ج 17، ص 252؛ الایقاد، ص 105؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 283؛ لغت نامه دهخدا، واژه «مرتجز» و ناسخ التواریخ، ج 6، ص 245 و 283.
199) روضة الشهداء، ص 353، 344، 347؛ ریاض القدس، ج 2، ص 153؛ سیدالشهداءعلیه السلام، ص 137 و لغت نامه دهخدا، واژه «ذوالجناح» (و نیز اسب «یحموم» نگاه كنید: لغت نامه دهخدا، واژه «یحموم»).
200) ناسخ التواریخ، ج 6، ص 283 و وقایع الایام، ص 592.
201) امالى صدوق، ص 163؛ روضة الواعظین، ص 227؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 37؛ بحارالانوار، ج 45، ص 57 و 60؛ مناقب، ج 4، ص 58؛ عوالم، ج 17، ص 304؛ مقتل مقرّم، ص 358 و تظلّم الزهرا، ص 214.
202) لسان العرب، ج 12، ص 622 و لغت نامه دهخدا، واژه «همهمه».
203) مقتل مقرّم، ص 358.
204) مقتل مقرّم، ص 358.
205) درباره تعداد استنصارهاى امام‏ علیه السلام نگاه كنید: ریاض القدس، ج 1، ص 186 و 187.
206) مقتل خوارزمى، ج 2، ص 32؛ لهوف، ص 116؛ مثیرالاحزان، ص 36؛ فصول المهمة، ص 202؛ بحارالانوار، ج 45، ص 46؛ عوالم، ج 17، ص 289؛ نفس المهموم، ص 349؛ لواعج الأشجان، ص 181 و اعیان الشیعة، ج 4، ص 131.
207) مقتل خوارزمى، ج 2، ص 37؛ بحارالانوار، ج 45، ص 60؛ عوالم، ج 17، ص 304 و نفس المهموم، ص 374.
208) لهوف، ص 133؛ عوالم، ج 17، ص 303؛ بحارالانوار، ج 45، ص 58 و 59؛ نفس المهموم، ص 376 و نیز نگاه كنید: مقتل خوارزمى، ج 2، ص 39.
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول‏
رو در مدینه كرد كه یا ایها الرسول‏
این كشته فتاده به هامون حسین توست‏
وین صید دست و پا زده در خون، حسین توست‏
این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست‏
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست‏
این غرقه محیط شهادت كه روى دشت‏
از موج خون او شده گلگون، حسین توست‏
این خشك لب فتاده دور از لب فرات‏
كز خون او زمین شده جیحون، حسین توست‏
این شاه كم سپاه كه با خیل اشك و آه‏
خرگاه، زین جهان زده بیرون، حسین توست‏
این قالب طپان كه چنین مانده بر زمین‏
شاه شهید ناشده مدفون، حسین توست‏
    (بند نهم از تركیب ‏بند محتشم‏ رحمه الله دیوان محتشم، ص 283 و 284).
209) الارشاد، ص 226؛ نفس المهموم، ص 362؛ قمقام، ج 2، ص 460 و 461 و لواعج الأشجان، ص 186 و نیز نگاه كنید: البدایة والنهایة، ج 8، ص 187؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 35؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 452؛ تاریخ الكامل، ج 4، ص 78.
210) الاشعثیات، ص 88.
211) لهوف، ص 128؛ مثیرالاحزان، ص 39؛ لواعج الأشجان، ص 189؛ بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ عوالم، ج 17، ص 300، 301 و نفس المهموم، ص 366.
212) شعر از مرحوم نیر تبریزى (آتشكده، ص 122).
213) بحارالانوار، ج 43، ص 221؛ ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، ص 484؛ لهوف، ص 138 و 139 و مثیر الأحزان، ص 43.
214) اخبار الطوال، ص 258؛ الأتحاف بحبّ الأشراف، ص 52؛ الارشاد، ص 226؛ لهوف، ص 125؛ تاریخ الكامل، ج 4، ص 78؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 448؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 187؛ الایقاد، ص 133 و تظلّم الزهراء علیها السلام، ص 211.
215) نگاه كنید: كامل الزیارات، ص 173 و 174 و بحارالانوار، ج 98، ص 103 و 104.
216) المراقبات، ص 16.
217) كامل الزیارات، ص 174 و 175.
218) كامل الزیارات، ص 173 و بحارالانوار، ج 98، ص 104.
219) نفس المهموم، ص 377.
220) حسین عندلیب، ثار اللَّه: خون حسین ‏علیه السلام در رگهاى اسلام (چاپ اوّل: قم، انتشارات در راه حق، 1376)، ص 263 - 274.



 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما