کد مطلب : ۱۰۰۹۶
شمرشناسی
حامد بهشتی
شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386
خلاصه از قبل: ... باید شناخت، که اگر نشناسی این قافله تو را نیز به اعماق سرنیزهها خواهند برد...
نه آنقدر نزدیک است که لمسش کنی! نه آنقدر دور که به یادت نیاید وجود هم دارد!
زنگ ساعتهای دنیا را شمرها بیشتر می شنوند... (لطیفی میگفت خود کوک کرده بودند ساعتها را!) خوابشان برده بود... بیدار شدند و چه بیدار شدنی... چشم باز کردند و خیره، تنها یکی نقطه را مینگرند، فرزند انسان با گلوی بریده، زیباتر است! دشته برداشتهاند! خنجر میکشی! میزنند، تو هم میزنی! در برابرت میافتند، اما نه آنانی که دشنه کشیده بودند، آنانی ه تو فقط حنجرشان را میدیدی! صدای زنگ ساعت، تو را نیز برده بود و فردا تو خواهی بود که دشنه خواهی کشید و خیره خواهی شد به حنجر فرزند انسان!
شمرشناسی دریچهای خواهد بود برای همهی آن صدای زنگها!
امام / 1
سر میچرخاند در آن هیمنه و هیاهو، جنگ است، جنگی چون باقی جنگها. ...! مردی را میدید که خواهرش به نظاره نشسته است جداییشان را. مردی را میدید که برادرش پهلوانی بود که عجیب اذیتشان میکرد و سرانجام به خاک افتاد! مردی را میدید که کودکش آنگونه آب ننوشید! مردی را میدید که تشنه بود! مردی را در خون میدید... او فقط مردی را میدید که بر سینهاش نشسته بود! مردی را میدید... مردی را میدید... مردی را میدید... مردی مثل همهی مردمان! چشمان شمرها فقط مردی را میدید که در مقابلشان است، چه که عظمتش را درک نمیتوانستند کردن، آنها مرد میدیدند و خواهر آن مرد، امام را...
شمرها همانگونه که خدایشان را خود شناسایی مینمودند، ولی خدا را نیز به خویشتن خویش میشمرند و عظمت جایگاه او را با سیاههی وجود خود میسنجیدند. مردمانی که پایه را در شناسایی آن اله کج مینهند، بیشک درک وجود امام را نیز در تفکر خویش تاب نخواهند آورد.
پذیرش جایگاه ولی و امامت او سختتر از توحیدی بود که نتوانسته بودند پذیرایش باشند، آنها اگر توحید را از راه خویش به بیراهه رفتند، اامت را با خویشتن جمعی در کورهراه جستوجو کردند و نیافتند و نمییابند چیزی مگر همان خویشتن سیاه خویش را...
شمرها در شناسایی ولی خود به کورهراه رفتهترین را برمیگزینند، چه که سیاهی را جز سیاهی شناسایی نتواند. آنچه شمرها را در انتخاب خویش جریتر میکند، تعدد سیاهیشان است و هیچ نمیبینند جز همین تعداد! اما وجود امام که میتابد، هیچشان نمیماند... هیچ... هیچ ...
امام رضا (ع) آن هنگام که ملک دارا را به قدوم خویش مبارک فرمود، در شهر مرو جایگاه امام و ولایت او را بر کائنات اینگونه بیان فرمود و متبرک کرد خاک ایران را به نور کلام امامت:
«آیا مقام و منزلت امامت را درمیان امت میدانند، تا بتوانند او را خود انتخاب نمایند، همانا امامت ارزشش والاتر، و شأنش برتر، منزلتش عالیتر، و مکانش رفیعتر و ژرفایش عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند، یا به آرای خود آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند.
امامت مقامی است که خداوند عزوجل بعد از رتبهی نبوت و خلت، در مرتبهی سوم ابراهیم خلیل را به آن اختصاص داد و به آن فضیلت برتریاش داد، و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: «همانا من تو را امام مردم گردانیدم.» (الکافی، ج 1، ص 891)
همانا امامت، زمام دین و مایهی تحکیم نظام مسلمین، و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و ازدیاد غنائم و صدقات، و اجرای حدود و احکام، و نگهداری مرزها به وسیلهی امامت انجام میگیرد.
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میکند، حدود خدا را برپا نموده و از دین او دفاع مینماید، با حکمت و اندرز و حجت رسا مردم را به راه پروردگار دعوت میکند.
امام همچون خورشید پرتوافکن است که نورش عالم را فراگیرد و بر افق والایی قرار دارد، به گونهای که دستها و دیدگان بدان دست نیابند. امام ماع تابان، چراغ فروزان، نور درخشان، و ستارهای راهنما در شدت تاریکی و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاهاست.
امام آب گوارای زمان تشنگی، و راهبر به سوی هدایت، و نجاتبخش از هلاکت است. امام شعلهی پرتوافکن روی بلندی برای راهنمایی گمشدگان است. وسیلهی گرمابخشی سرمازدگان و رهنمای هلاکت یافتگان است، هر که از او جدا شود، هلاک میگردد.
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده، خورشیدی است فروزنده، سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمهای است جوشنده، و برکه و گلستان است.
امام همدم و رفیق، پدری مهربان، برادری یاور، مادری دلسوز به کودک خود و پناه بندگان خدا در گرفتاری سخت است.
امام امین خدا در میان خلقش، حجت او بر بندگانش، خلیفهی او در بلادش، دعوت کننده به سوی او، و دفاع کننده از حقوق اوست، امام از گناهان پاک و از عیبها برکنار است، به دانش اختصاص یافته و به خویشتنداری نمایان گردیده است، موجب تحکیم دین و عزت مسلمان و خشم منافقان و هلاک کافران است.
امام یگانهی زمان خود میباشد، کسی به پایهی او نرسیده و دانایی با او برابری نکند، جایگزین ندارد، همانند و همتا برای او نیست، به تمام فضائل اختصاص یافته و بیآن که خود به دنبال آن رفته و آن را به دست آورده باشد، بلکه امتیازی است که خداوند به فضل و بخشش خود به او عنایت فرموده است.
کیست که توان شناسایی امام یا انتخاب امام را داشته باشد؟ هیهات، در اینجا خردها گم گشته، خویشتنداریها بیراهه رفته، عقلها سرگردان شده، دیدهها بینور گردیده، بزرگان کوچک شده، حکیمان متحیر، خردمندان کوتاهنظر، خطیبان درمانده، اندیشمندان نادان، و شعرا وامانده، ادبا ناتوان و سخندانان درماندهاند از این که بتوانند یکی از شؤون و فضائل امام را توصیف نمایند، و همگی به عجز و ناتوانی اعتراف دارند.
امام /2
امام را والی انگاشتند، والی را حاکم خطابش کردند، حاکم را حد نهادند و محدودش کردند به آرای شخصی خویش. و عجیب به گمراهی لغزیدند آنگاه که امام را چیزی جز امام به نظاره نشستند.
شمرها در شناسایی امام بزرگترین دروغ را به وجدانهای خفتهی خویش میگویند... امام را به بازی نفس خویش کشیده و در گیرودار پیش و پس الفاظ گمانشان، جایگاه بر امام معین میکنند... هیهات که گمگشتهترینانند.
گمگشتگیشان ریشه در تصوری دارد که خدا را نیز بر همان اصل شناسایی نمیتوانند. شمرها خدا را چون خویش میانگارند و اینگونه میکنند با امام، و یارای درکشان نیست که امام و عظمتش را خشوعی از سر فهم (و نه جهل) و تحیری از همان جنس توحیدش لازم است. شمرها اگر آب میبندند، شمرها اگر سر میبرند، شمرها اگر سنگ میزنند، شمرها اگر به اسیری میبرند، شمرها اگر خیزران میزنند، شمرها اگر ... شمرها اگر ... آنها امام نمیشناختند... آنها امام نمیشناسند! علی بن الرضا (ع) خطبهی شگرفش را در بیان جایگاه امام اینگونه ادامه میدهد:
«چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت وجودی او را بیان کرد؟یا مطلبی از امر امامت را فهمید؟ و جانشنی که کار او را انجام دهد برایش پیدا کرد؟ ممکن نیتس، چگونه و از کجا؟! و هم چون ستارگان آسمان از دستیابی افراد و توصیفکنندگان اوج گرفته است، او کجا و انتخاب بشریت کجا؟! او کجا و خرد بشر کجا؟! او کجا و همانندی برای او از کجا؟!
آیا میپنداری که امام در غیر خاندان پیامبر خدا یافت شود! به خدا که وجدانشان به ایشان دروغ گفته و آرزوی بیهوده در سر میپرورانند، به گردنهی بلند و لغزندهای که به پایین میلغزند بالا رفته و میخواهند که با عقل گمگشته و ناقص خود و با آرای گمراهکنندهی خویش امام را نصب کنند، و جز دوری از حق بهره نبرند، خدا ایشان را بکشد. به کجا منحرف میشوند؟! قصد انجام کار سختی را کرده و دروغی را ساخته و پرداخته نمودهاند، به گمراهی دور افتاده و در سرگردانی فرو رفتهاند که با چشم بینا امام را ترک گفتند. «شیطان کردارشان را در نظر آنان آراست و از راه منحرفشان کرد با آن که اهل بصیرت بودند». (الکافی، ج ض، ص 102)
ادامه دارد...
Shemrology.persianblog.com
خلاصه از قبل: ... باید شناخت، که اگر نشناسی این قافله تو را نیز به اعماق سرنیزهها خواهند برد...
نه آنقدر نزدیک است که لمسش کنی! نه آنقدر دور که به یادت نیاید وجود هم دارد!
زنگ ساعتهای دنیا را شمرها بیشتر می شنوند... (لطیفی میگفت خود کوک کرده بودند ساعتها را!) خوابشان برده بود... بیدار شدند و چه بیدار شدنی... چشم باز کردند و خیره، تنها یکی نقطه را مینگرند، فرزند انسان با گلوی بریده، زیباتر است! دشته برداشتهاند! خنجر میکشی! میزنند، تو هم میزنی! در برابرت میافتند، اما نه آنانی که دشنه کشیده بودند، آنانی ه تو فقط حنجرشان را میدیدی! صدای زنگ ساعت، تو را نیز برده بود و فردا تو خواهی بود که دشنه خواهی کشید و خیره خواهی شد به حنجر فرزند انسان!
شمرشناسی دریچهای خواهد بود برای همهی آن صدای زنگها!
امام / 1
سر میچرخاند در آن هیمنه و هیاهو، جنگ است، جنگی چون باقی جنگها. ...! مردی را میدید که خواهرش به نظاره نشسته است جداییشان را. مردی را میدید که برادرش پهلوانی بود که عجیب اذیتشان میکرد و سرانجام به خاک افتاد! مردی را میدید که کودکش آنگونه آب ننوشید! مردی را میدید که تشنه بود! مردی را در خون میدید... او فقط مردی را میدید که بر سینهاش نشسته بود! مردی را میدید... مردی را میدید... مردی را میدید... مردی مثل همهی مردمان! چشمان شمرها فقط مردی را میدید که در مقابلشان است، چه که عظمتش را درک نمیتوانستند کردن، آنها مرد میدیدند و خواهر آن مرد، امام را...
شمرها همانگونه که خدایشان را خود شناسایی مینمودند، ولی خدا را نیز به خویشتن خویش میشمرند و عظمت جایگاه او را با سیاههی وجود خود میسنجیدند. مردمانی که پایه را در شناسایی آن اله کج مینهند، بیشک درک وجود امام را نیز در تفکر خویش تاب نخواهند آورد.
پذیرش جایگاه ولی و امامت او سختتر از توحیدی بود که نتوانسته بودند پذیرایش باشند، آنها اگر توحید را از راه خویش به بیراهه رفتند، اامت را با خویشتن جمعی در کورهراه جستوجو کردند و نیافتند و نمییابند چیزی مگر همان خویشتن سیاه خویش را...
شمرها در شناسایی ولی خود به کورهراه رفتهترین را برمیگزینند، چه که سیاهی را جز سیاهی شناسایی نتواند. آنچه شمرها را در انتخاب خویش جریتر میکند، تعدد سیاهیشان است و هیچ نمیبینند جز همین تعداد! اما وجود امام که میتابد، هیچشان نمیماند... هیچ... هیچ ...
امام رضا (ع) آن هنگام که ملک دارا را به قدوم خویش مبارک فرمود، در شهر مرو جایگاه امام و ولایت او را بر کائنات اینگونه بیان فرمود و متبرک کرد خاک ایران را به نور کلام امامت:
«آیا مقام و منزلت امامت را درمیان امت میدانند، تا بتوانند او را خود انتخاب نمایند، همانا امامت ارزشش والاتر، و شأنش برتر، منزلتش عالیتر، و مکانش رفیعتر و ژرفایش عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند، یا به آرای خود آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند.
امامت مقامی است که خداوند عزوجل بعد از رتبهی نبوت و خلت، در مرتبهی سوم ابراهیم خلیل را به آن اختصاص داد و به آن فضیلت برتریاش داد، و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: «همانا من تو را امام مردم گردانیدم.» (الکافی، ج 1، ص 891)
همانا امامت، زمام دین و مایهی تحکیم نظام مسلمین، و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و ازدیاد غنائم و صدقات، و اجرای حدود و احکام، و نگهداری مرزها به وسیلهی امامت انجام میگیرد.
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میکند، حدود خدا را برپا نموده و از دین او دفاع مینماید، با حکمت و اندرز و حجت رسا مردم را به راه پروردگار دعوت میکند.
امام همچون خورشید پرتوافکن است که نورش عالم را فراگیرد و بر افق والایی قرار دارد، به گونهای که دستها و دیدگان بدان دست نیابند. امام ماع تابان، چراغ فروزان، نور درخشان، و ستارهای راهنما در شدت تاریکی و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاهاست.
امام آب گوارای زمان تشنگی، و راهبر به سوی هدایت، و نجاتبخش از هلاکت است. امام شعلهی پرتوافکن روی بلندی برای راهنمایی گمشدگان است. وسیلهی گرمابخشی سرمازدگان و رهنمای هلاکت یافتگان است، هر که از او جدا شود، هلاک میگردد.
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده، خورشیدی است فروزنده، سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمهای است جوشنده، و برکه و گلستان است.
امام همدم و رفیق، پدری مهربان، برادری یاور، مادری دلسوز به کودک خود و پناه بندگان خدا در گرفتاری سخت است.
امام امین خدا در میان خلقش، حجت او بر بندگانش، خلیفهی او در بلادش، دعوت کننده به سوی او، و دفاع کننده از حقوق اوست، امام از گناهان پاک و از عیبها برکنار است، به دانش اختصاص یافته و به خویشتنداری نمایان گردیده است، موجب تحکیم دین و عزت مسلمان و خشم منافقان و هلاک کافران است.
امام یگانهی زمان خود میباشد، کسی به پایهی او نرسیده و دانایی با او برابری نکند، جایگزین ندارد، همانند و همتا برای او نیست، به تمام فضائل اختصاص یافته و بیآن که خود به دنبال آن رفته و آن را به دست آورده باشد، بلکه امتیازی است که خداوند به فضل و بخشش خود به او عنایت فرموده است.
کیست که توان شناسایی امام یا انتخاب امام را داشته باشد؟ هیهات، در اینجا خردها گم گشته، خویشتنداریها بیراهه رفته، عقلها سرگردان شده، دیدهها بینور گردیده، بزرگان کوچک شده، حکیمان متحیر، خردمندان کوتاهنظر، خطیبان درمانده، اندیشمندان نادان، و شعرا وامانده، ادبا ناتوان و سخندانان درماندهاند از این که بتوانند یکی از شؤون و فضائل امام را توصیف نمایند، و همگی به عجز و ناتوانی اعتراف دارند.
امام /2
امام را والی انگاشتند، والی را حاکم خطابش کردند، حاکم را حد نهادند و محدودش کردند به آرای شخصی خویش. و عجیب به گمراهی لغزیدند آنگاه که امام را چیزی جز امام به نظاره نشستند.
شمرها در شناسایی امام بزرگترین دروغ را به وجدانهای خفتهی خویش میگویند... امام را به بازی نفس خویش کشیده و در گیرودار پیش و پس الفاظ گمانشان، جایگاه بر امام معین میکنند... هیهات که گمگشتهترینانند.
گمگشتگیشان ریشه در تصوری دارد که خدا را نیز بر همان اصل شناسایی نمیتوانند. شمرها خدا را چون خویش میانگارند و اینگونه میکنند با امام، و یارای درکشان نیست که امام و عظمتش را خشوعی از سر فهم (و نه جهل) و تحیری از همان جنس توحیدش لازم است. شمرها اگر آب میبندند، شمرها اگر سر میبرند، شمرها اگر سنگ میزنند، شمرها اگر به اسیری میبرند، شمرها اگر خیزران میزنند، شمرها اگر ... شمرها اگر ... آنها امام نمیشناختند... آنها امام نمیشناسند! علی بن الرضا (ع) خطبهی شگرفش را در بیان جایگاه امام اینگونه ادامه میدهد:
«چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت وجودی او را بیان کرد؟یا مطلبی از امر امامت را فهمید؟ و جانشنی که کار او را انجام دهد برایش پیدا کرد؟ ممکن نیتس، چگونه و از کجا؟! و هم چون ستارگان آسمان از دستیابی افراد و توصیفکنندگان اوج گرفته است، او کجا و انتخاب بشریت کجا؟! او کجا و خرد بشر کجا؟! او کجا و همانندی برای او از کجا؟!
آیا میپنداری که امام در غیر خاندان پیامبر خدا یافت شود! به خدا که وجدانشان به ایشان دروغ گفته و آرزوی بیهوده در سر میپرورانند، به گردنهی بلند و لغزندهای که به پایین میلغزند بالا رفته و میخواهند که با عقل گمگشته و ناقص خود و با آرای گمراهکنندهی خویش امام را نصب کنند، و جز دوری از حق بهره نبرند، خدا ایشان را بکشد. به کجا منحرف میشوند؟! قصد انجام کار سختی را کرده و دروغی را ساخته و پرداخته نمودهاند، به گمراهی دور افتاده و در سرگردانی فرو رفتهاند که با چشم بینا امام را ترک گفتند. «شیطان کردارشان را در نظر آنان آراست و از راه منحرفشان کرد با آن که اهل بصیرت بودند». (الکافی، ج ض، ص 102)
ادامه دارد...
Shemrology.persianblog.com