کد مطلب : ۱۲۹۷۹
فرهنگ مظلوم، مظلومیت فرهنگی۷
رجعتی نو به ریشهها
از غصههای فرهنگی و قصههای آن، یکی این است که نوگرایی و تجدد و تکثر و تنوع پایههای سنتها و اصالتها را بلرزاند.
امسال میخواهم، همان شعر «بر مشامم میرسد، هر لحظه بوی کربلا» را باز با نغمه مرحوم حاج ملاحسین مولوی بشنوم. باز پای ناله مرحوم حاجمحمد علامه اشک بریزم که «دیگر نخوری سیلی، رویت نشود نیلی» کاش میشد، دوباره مرحوم مرشد رجب بهرو در محله پاچنار صدا بلند کند که «یکی نگفت که محبوب داور است، حسین / یکی نگفت که سبط پیمبر است، حسین / یکی نگفت که زهراش مادر است، حسین / یکی نگفت حسن را برادر است، حسین» چقدر دلم تنگ شده است برای حاج حسن دولابی، حاج احمد شمشیری، مرشد اسماعیل، مرشد اکبر، مرشد قاسم، مرشد باقر.
دلم برای روضههای مرحوم حاج شیخ حسین کبیر لک زده است، وقتی غلامرضایش شهید شد، بسیار بیتابی کرد و شبی فرمود: «دیشب ارباب را در خواب دیدم. فرمودند: «حاج شیخ حسین! چهل سال روضه من و علیاکبرم را خواندی، نفهمیدی من چه کشیدم. تازه ذرهای چشیدهای.»» میگفت: «هرچه آب میخورم و زیر آب سرد میروم، هنوز بدنم داغ است.» مادر شهید میگوید: «این حرارت، معمولی و تب نیست حاج شیخ. این داغ جگر است، داغ فرزند.»
یادش به خیر، روزی در جمع طلبهها روضه خواند که «تازه من کنار فرزندم لحظههای جاندادن نبودم. دلها بسوزد برای حسین ...» این روزها باید بروم و کنار قبر مرحوم سیبویه بنشینم. چقدر دوست داشت کربلا دفن شود. میگفت: «مرحوم آیتالله بهبهانی در راه نجف مریض شد. فرمود: «مرا سریع برگردانید کربلا.» پرسیدند: «چرا؟» فرمود: «میخواهم آنجا بمیرم. شنیدم هاتفی ندا میداد: «طوبی لمن مات فی کربلا. طوبی لمن دُفن فی کربلا.»»»
من دلم تنگ شده است. میشود با همان کتیبههای قدیمی مرا تنها بگذارید؟ همان کوچههای مرتب عزاداری و صدای میانداری «یا مظلوم» حاج اکبر ناظم (ره). من بازهم میخواهم نوار DENON بخرم و «گلچین حسینا»ی حاج منصور را ضبط کنم. هیئت چمنی یادش بخیر. من همان سوز را دوست دارم.
«ثمر چو داد فراوان درخت، بشکند از بار / دو دست من ثمرم بود، پیش پای تو افتاد»
این روزها
«... من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم، بدآهنگ است
بیا رهتوشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟»