کد مطلب : ۱۳۰۰۱
سوگخوانی سالار حیات
چنین پرسشهایی و بسیار پرسش از این دست، نخست باید برای همه مطرح باشد و دیگر اینکه هیچکس نباید از یافتن پاسخ مناسب آنها غفلت ورزد.
بهتر است، برای یافتن پاسخ به پیشتر برگردیم. آن روزگار که پروردگار بلندمرتبه بیهمتا اراده فرمود تا زمین را که مهیا و درخور زیستن بود، زیستگاه جانشین خویش کند. آنگاه که فرمود: «من بر روی زمین جانشینی را برای خود قرار میدهم.»۱ آفرینش انسان به معنای شکلگیری «نظام احسن»۲ بود؛ یعنی با پدیدآمدن آدمی که ویژگیهای متفاوتی نسبت به دیگر موجودات داشت، آخرین و پیشرفتهترین صورت جهان خلقت، نمود مییافت و البته با پدیداری خلیفه پروردگار، انسان، این مهم اتفاق افتاد.
لحظههای آفرینش با شادمانی همراه بود یا با اندوه؟ پاسخ روشن است. همانگونه که همگان ساعات شکوهمند خلقت را مقدس و شادیآفرین میدانند، جهان هستی شادمانی احساس میکرد. اصولاً کمال و حرکت به سوی تعالی طراوت، خرسندی و شادمانی را موجب است؛ اما دردا و دریغا که روند حیات با همین صورت خوشایند تداوم نیافت. شیطان شیطنت کرد و نظام آرام هستی و حرکت به سوی کمال را به اضطراب و دلآزردگی و اندوه آلود. او سوگند خورد؛ آنهم به عزت و شکوه کبریایی که آدمیان را بفریبد؛ مگر اندکشمار از ایشان را که نیایشگران پاکباخته باشند.۳ و همان لحظه بود که ذات لایزال آفریدگار جهنم را به رخ عاصیان و شیطانمنشان کشید.۴ چیزی نگذشت که آدم (ع) از جنت بیرون شد و قابیلش دست به خون هابیل آلود. خلاصه اینکه ولایتی مقابل ولایت الهی شکل یافت و اندوه بزرگ جهان را فرا گرفت؛ بنابراین غمی بزرگ بر جهان مستولی شد و فرصت شادمانی -نه؛ خودفریبی به نام شادمانی را- از آدمیان گرفت.
شادمانی حقیقی، خط بطلانکشیدن بر روی رفتارهای شیطانی و در مقابل نهادینهکردن پذیرش تنها والی وجود بر جهان هستی است.
انبیاء و اولیاء که پیشوایان بزرگ و هادیان بشر به سوی پاکی و رستگاری بودند، به التیام این اندوه بزرگ بشر برخاستند. یکی پس از دیگری آمدند تا خط حق و حقیقت الهی را پاس دارند و رفتارهای شیطانی را از صحنه زندگی آدمیان برچینند. ایشان با فداکاریهای بسیار، تحمل رنجهای فراوان و دشواریهای خارج از تصوری که به جان خریدند، تا سر حد شهادت کوشیدند تا ولایت الهی را به بشر یادآوری و او را به جانب حیات طیبه هدایت کنند.
در ادامه این روند پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) و خاندان پاکش (ع) آمدند تا زمین را از آخرین مراحل کفر و شرک و نفاق و آلودگیهای ناشی از آنها پاک و بهترین شکل زیستن را به بشر -نه فقط مسلمانان- هدیه کنند؛ اما مریدان شیطان نه تنها در برابر آنها ایستادند که با بدترین رفتارهای ناپسند و دور از انسانیت به ایشان هجوم آوردند.
سهمگینترین غم عالم در عاشورای سال ۶۱ هجری اتفاق افتاد و دردناکترین غصه را به جان جامعه بشری ریخت. بزرگترین گناه به دست گروهی از آدمیان شکل گرفت و بدترین آزارهای جانکاه را شیطانباوران بر این پاکباختگان بیبدیل وارد کردند؛ بر این اساس از آن روز به بعد، جامعه بشری، صرف نظر از هر نوع ایده، عقیده، دین و مرام داغدار ابدی شد؛ اما این پرسش نیز باید در اینجا طرح شود که چرا این رویداد به یک غم بزرگ تبدیل شد؟ مگر این همه قتل و کشتار در تاریخ روی نداده است؟ چرا این واقعه تا بدین پایه رنجآور مینماید؟
پاسخ اینکه:
۱. یزیدیان، یعنی عدهای که ارادتمند شیطان بودند، به منظور فراگیرکردن ولایت شیطان، در برابر ولایت پروردگار ایستادند.
۲. این عده (یزیدیان) نگذاشتند؛ ولی حق (نماینده و جانشین خداوند) ولایت الهی را به سر حد کمال به انسانها نشان دهد و فرصت طبیعی الگوگیری را از جامعه جهانی گرفتند.
۳. آنها عزیزترین عزیزان پیامبر (ص) را آزردند و کشتند و بازماندگانشان را به اسارت بردند. توصیه صریح پروردگار را -که «ای پیامبر بگو در برابر دین و قرآن و هدایت، پاداشی از شما نمیخواهم، مگر محبت خاندانم.»- پیش چشم جهانیان پایمال کردند.
۴. با این رویداد جانکاه، مردم که مستحق حیات طیبه بودند، فرصت نیافتند، آن را از طیبین و طیبات و پیشوای آنان، امام حسین (ع) بیاموزند و بر خطی که آفریدگار میخواست، قرار گیرند و کامیاب شوند.
۵. پس از آن شیطانصفتان بر جامعه چیره شدند و مجال خدااندیشی و خداباوری را از قاطبه مردم سلب کردند.
۶. در نتیجه مردم ندانستند، چگونه به همان خوبی که مطلوب باریتعالی است، در زندگی با یکدیگر رفتار کنند و به عبودیت او بپردازند.
عدهای که این حقایق را از امام زینالعابدین (ع)، پیشوای بازمانده از کاروان شهیدان دریافتند، مانند وی به مرثیهسرایی و سوگواری پرداختند تا از مسیر عزاداری به ستمهای بر جهانرفته، اعتراض کنند و به دلیل حقوق پایمالشده و خونهای به ناحق ریخته جگرگوشه مصطفی (ص) و جگرگوشگان وی، اشک بریزند و جهان را به سوگواری بخوانند.
سوگواران باید بتوانند با درنظر گرفتن آنچه به اشارت رفت، پرده از روی اندوه سنگین و هنوز پنهان واقعه عاشورا بردارند. این عزاداری دیگر تداوم حرکت حسینی و مبارزهای تمامعیار است؛ مبارزهای برای دستیافتن به اهداف مقدس و والاست و نه آرزوهای حقیر نفسانی.
وقتی که سوگخوان (مداح) در جایگاه سوگخوانی (مداحی) قرار میگیرد، به بازسازی واقعه طف میپردازد. صرفنظر از اینکه عبارتهای او چیست و اساساً پیشتر از آنکه مردم از زبان او کلمهای بشنوند، واقعه در ذهن سوگواران مجسم میشود. حاضران در حال و هوایی قرار دارند که کلیت موضوع را در خاطر خود وامیکاوند و منتظرند تا کسی که در برابرشان ایستاده است، رسالت خود را بروز دهد.
پرسش اساسی همینجا مطرح میشود که وظیفه سوگخوان (مداح) در این میدان چیست؟ پاسخ دقیق دقت کافی میطلبد. اگر هزار پاسخ بیان شود، به اعتقاد این کمترین، پاسخ نهایی این خواهد بود: سوگخوان به نمایندگی از امام حسین (ع) در میدان ایستاده است تا تمام واقعه را از منظر امام (ع) بازگوید. او خود را مدعی و مخالف یزید میداند و تمام وجودش لبریز عشق حسین (ع) است. هدف او دفاع از امام (ع) است؛ با این تفاوت که از پس حجاب قرنها نمیتواند شمشیر برآورد و دشمن را از پای اندازد تا امام (ع) برقرار بماند و رموز حیات طیبه را به گوش جهانیان بخواند؛ به همین روی از شمشیر زبان مدد میگیرد.
همه مخاطبان سوگخوان میدانند که امام (ع) در مظلومترین حالت و دردناکترین وضعیت از همه هستی خود گذشت. آنها میدانند تمام نگرانی امام (ع) اوضاع نابهسامان امت جدش بود.۵ دیگر پای نغمه نواخوان، کسی منتظر خبر تازهای نیست. عمده نیاز مخاطب بیان خط روشن کنش و منش امام (ع) است.
پرسش دیگر اینکه سوگخوان با این شمشیر بیان، چگونه میخواهد و میتواند از امام خویش دفاع کند؟ یا به عبارت دیگر با کدام شیوه و رویکرد، خواهد توانست، نقش واقعی خود را در جایگاهی که قرار گرفته است، آشکار سازد؟
در جواب باید گفت:
۱. هدف والای امام (ع) را بهخوبی و روشنی دریابد، تحلیل کند و بازنماید.
۲. امام (ع) را با ویژگیهای منحصر به امام درنظر آورد و وی را با قهرمانان، جنگجویان و مردم عادی اشتباه نگیرد.
۳. در این عرصه فقط برای رضای پروردگار حضور یابد و هیچ نیت دیگری را کنار نگذارد.
۴. آنچه بیان میکند، بیکموکاست، راست و برگرفته از متون تاریخی باشد و متأثر از اظهار علاقه و عواطف مخاطبان چیزی بر اصل رویداد نیفزاید.
۵. هیچ رفتاری که با سیره امام (ع) و پیروی از او تناسب ندارد؛ چه در حال سوگخوانی و چه پیش و پس از آن، از او سر نزند و ... .
نکته آخر:
من فکر میکنم در سوگواریها، ما باید بیشتر بر خود بگرییم. کسی سخنم را اشتباه درنیابد. من نمیگویم، بر امام (ع) و مظلومیت او نگرییم. آن گریستن، اگر چنان ادامه یابد که دیدگان همه جهانیان سپید شود، بازهم کم است و اما من میگویم که با رفتن امام حسین (ع) ما آدمیان بازمانده از پی ایشان، بیچاره شدهایم. اگر بشر امروز بداند با رفتارهای وحشیگرانه عدهای در تاریخ و آزردن و تنگکردن زندگی بر پیشوایان خداگونه ما و سرانجام شهادت آنها، چه ستمی بر بنیآدم رفته است، بیتردید از پای درخواهد آمد؛ اما دریغا که جهالت واپسآمدگان از نادانی پیشتریان زیانبارتر است.
با این احوال ما باید بر خود و روزگار خود بیش از حد و حساب بگرییم؛ زیرا چنانکه به اشاره رفت؛ نمونه حیات طیبه را از ما گرفتهاند؛ یعنی بهترین شیوه بودن را به ستم از دست ما خارج کردهاند و بر سر آن به جهالتمان خندیدهاند.
این نکته واضحتر است که اگر محیط زندگی را برای پیشوایان پاکخاطر، ژرفاندیش و آسمانشناس ما تنگ نکرده بودند و آن بزرگواران توانسته بودند، بیتهدید در کنار مردم و با مردم زندگی کنند، نمونه خلیفـ‹الهی ایشان در چشم مردم تجلی مییافت؛ در آن صورت جامعه بشری بهترین الگوهای رفتاری و فکری را از آن خداسیرتان دریافت میکرد. آن رهبران جامع، پیشرفتهترین، بیآلایشترین، پاکیزهترین، پرآرامشترین و ... زندگی را به انسان تقدیم میفرمودند.
اگر شیطانصفتان در راه راهبران راستین مانع نشده بودند، امروز دانش و معرفت بشری هزاران بار پیشرفتهتر و فراتر بود. ابزارهای زندگی آنهمه توسعه و ترقی یافته بود که در تصور هیچ صاحب خردی نمیگنجید. بهراستی اگر سد راه خاندان پیامبر (ص) نشده بودند، امروز جهان تا این درجه آلوده بود؟
«سلونی قبل ان تفقدونی» را به یاد آورید و نابخردی متجاوزان به حریم انسانیت را هم مرور کنید. اگر بشر پرسیده، آنگاه دیده و دانسته بود که زندگی به معنی واقعی کلمه چیست، امروز در کوچه و خیابان، خانه و گذر و سفر و حضر این همه بر آدمی اجحاف نمیرفت.
سوگخوانان! مداحان! خداوند میبیند، رسول الله (ص) مینگرد، اهل بیت (ع)، تاریخ ... نیاز ... وظیفه ...خود دانید ... .
پینوشت:
۱. قرآن کریم، بقره، آیه ۳۰
۲. برای اطلاع بیشتر از این تعبیر فلسفی در باب آفرینش هستی، ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، تهران، صدرا، چاپ مکرر
۳. قرآن کریم، الحجر، ۳۹ و ۴۰
۴. همان، ۴۳
۵. امام حسین (ع) در وصیت به برادرش محمد حنیفه، هنگام حرکت به سوی مکه، سپس کربلا، فرمود: «...انما خرجت لطلب الاصلاح فی امـ‹ جدی (سلام الله علیه)، ارید ان امر بالمعروف و نهی عن المنکر و اسیر بسیر› جدی و ابی علی بن ابی طالب (سلام الله علیه)، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹
منابع:
قرآن کریم
مجلسی، محمدباقر، ۱۹۸۳م./۱۴۰۳ق.، بحارالانوار، جلد ۴۴، بیروت، مؤسسـ‹ الوفا
مطهری، مرتضی، ۱۳۸۵، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، تهران، صدرا، چاپ سیزدهم