کد مطلب : ۱۳۱۱۹
هیئت با طعم سیاست
دوره اول: از بدو تأسیس تا آغاز غیبت کبرا (۳۲۷-۶۱ ق)
با درنظرگرفتن شرایط ویژه تاریخی میتوان اقدام ائمه معصومین (ع) را در تشکیل و نیز سفارش به برگزاری مجالس سوگواری، اقدامی سیاسی ارزیابی کرد. در فضای اختناق دوران حکومت امویان، عباسیان و عصر به انزوا راندن و بایکوت شیعیان و پیشوایانشان، این مجالس بهخوبی توانستند، خلأ ناشی از فقدان کانالها و ابزار ارتباطی مناسب را برای ائمه معصومین (ع) پر و به مثابه تنها رسانه در فضای تبلیغاتی مسموم و یک سویه ضدشیعی آن زمان ایفای نقش کنند.
بهرهگیری از عامل تحریک عواطف و احساسات هم انتخابی هوشمندانه بود که رسیدن به آن غایت سیاسی را تسهیل کرد.۲
به طور کلی مجالس عزای این دوره را میتوان پناهگاه و کهف حصین مبارزان و مخالفان شیعه حاکمیت سیاسی (خلافت اموی و عباسی) دانست.
دوره دوم: از فتح بغداد توسط معزالدوله دیلمی تا سالهای آغازین حکومت رضاخان (۱۳۵۰-۳۳۴ ق)
قدرت و ظرفیت نهفته در مجالس سوگواری شیعیان آنقدر بود که کمکم طمع سیاستبازان فرصتطلب و حکام جاهطلب را برانگیخت. میتوان گفت، این مجالس كمابیش طی یک فرایند استحالهای بهتدریج از یک ابزار قدرتمند اعتراضی و عدالتخواهانه به ابزار سیاستبازی شاهان مبدل شد و در نتیجه قدرت انقلابی پیشین خود را تا اندازه زیادی از دست داد.
در حقیقت آغاز این روند را باید قیام عباسیان به رهبری ابومسلم خراسانی بر ضد امویان دانست؛ چراكه به گواهی مورخان یكی از مهمترین عوامل بسترساز پیروزی عباسیان، استفاده سیاسی-تبلیغاتی آنها از نارضایتی توده مردم شیعه (بهویژه شیعیان خراسان) و محبوبیتی كه شیعیان به دلیل مظلومیت مداوم خود در حكومت اموی در لایههای پنهان جامعه اسلامی آن روزگار به دست آورده بودند، بود. انتخاب زیركانه شعار «الرضا من آل محمد» و نیز پرچمهای سیاهرنگ را توسط ابومسلم -كه رنگ لباس سیاهجامگان به گاه عزاداری امام حسین (ع) و یحیی بن زید بود- میتوان شواهدی بر این مدعا دانست.۳
دامنه این بهرهگیری تا آنجا بود كه به تعبیر نویسنده «تاریخ تشیع در ایران» میتوان گفت، عباسیان حكومت خود را بر پایه اشكی كه بر شهادت امام حسین (ع) و زید و یحیی بن زید ریخته میشد، برپا كردند.۴
با اینهمه حضور امامان شیعه (ع) و صیانت آنها از اصالت مجالس و آیینهای شیعیان اجازه نمیداد كه این سوءاستفادههای مقطعی به یك روند تبدیل شوند؛ اما پس از دوران حیات آنان و به طور مشخص پس از فتح بغداد توسط معزالدوله دیلمی (به سال ۳۳۴ هجری) دیگر مانع قدرتمندی بر سر راه پیدایش این روند نبود. در آن مقطع آلبویه به منزله اولاً امرای ایرانی و غیر عرب و دوم، مسلمانانی شیعهمذهب توانستند، با بهرهگیری از انرژی نهان نارضایتی و سلحشوری توده مردمِ زیر ستم شیعه و نیز غنیمتدانستن ضعف عباسیان، بغداد، مرکز خلافت عباسی را تصرف کنند و برای اولینبار پس از اسلام، یك دستگاه خلافت سنی و عربی چون بنیعباس را ناچار به فرمانبرداری از یک حکومت شیعه و ایرانی کنند.
چندی پس از این رخداد مهم، فاتحان شیعه، آیینهای ممنوع و پنهانی شیعی از جمله مجالس سوگواری را صورت رسمی بخشیدند و حتی اجباری ساختند و البته در این راه (ترویج شیعهگری) کمابیش همان روش و منشی را در پیش گرفتند که رقبای عباسیشان تا آن زمان در راه ترویج سنیگری به کار میبردند؛ روش و منشی که از منظر تشیعِ ناب چندان عادلانه نبود؛ در نتیجه هر سال، دهه اول محرم به دستور امیر دیلمی بازار بغداد بسته میشد. تمام شهر جامه سیاه میپوشید و دستهجاتی که پیش از این پنهانی عزاداری میکردند، در کوچهها و میادین به راه افتادند و اقامه عزا میکردند.
سیره آلبویه در بهرهبرداری سیاسی از مجالس سوگواری شیعیان، توسط شاهان و امرای پس از آنان هم به فراخور دورههای مختلف دنبال شد؛ از جمله در دورانهای حاکمیت مغولان، صفویان، قاجاریان و حتی بهحکومترسیدن رضاخان پهلوی؛ بنابراین جای تعجب نیست که برای مثال حتی در دوران مغولان -که یک قوم بیگانه با فرهنگ و تمدن و مذهب بودند- هم با گسترش مجالس مذهبی روبهروییم؛ زیرا برای مغولان هیچچیز جز حفظ قدرت و سلطه بیرحمانه خود مهم نبود و هر ابزاری که میتوانست، به این مهم کمک رساند، بیتردید استفاده میشد و چه ابزاری بهتر از مجالس مذهبی شیعیان برای تخدیر تودههای معترض شیعی و کنترل قیامهای بالقوه شیعیان انقلابی؟
از نظر حاکمان مغول، آن مذهبی خوب بود (فرقی نمیکرد شیعه یا سنی) که سرش به لاک خودش میبود و کاری به کار احوال خلق نداشت و کار مُلک و سیاست را به اهلش وامیگذارد؛ نتیجه آنکه در این دوره گرایشهای دینی فردی و جدا از سیاست، بستر مناسبی برای گسترش یافتند؛ به عبارت دیگر این اتفاق بهتدریج رخ مینماید که شاهان و قدرتطلبان حاکم در هر دوره در برخورد با تشیع -که مذهب اعتراض و عدالتخواهی است و از واقعه عاشورا به بعد همواره خاستگاه عمده جنبشهای انقلابی و پناهگاه گروه عظیم انقلابیان بوده است- و پیروان راسخش چارهای که اندیشیدند، استحاله این منبع پرتلاطم از درون بود؛ زیرا این واقعیت را که هر برخورد سرکوبگرانه و بیرونی با شیعیان پاسخی سختتر در پی خواهد داشت، به کرات تجربه کرده بودند.
استحاله از چه طریق؟ از طریق همان ابزار اصیل و پُرقدرت شیعیان. کدام ابزار؟ مجالس سوگواری. چگونه؟ با دادن آدرس غلط به این منبع ظلمستیز و ایجاد انحراف تدریجی در هدفگیری مبارزاتی آن؛ به این معنا که حکام و پادشاهان اعصار مختلف ایرانی از همان روح حماسی شیعیان استفاده کردند؛ منتهی جهت فلش مبارزه را از ظالم داخلی به ظالم خارجی منحرف ساختند. خود همین انحراف هم باز با ابزارهای آشنای شیعیان صورت میگرفت. اینجاست که در تاریخ میخوانیم، ایرانیان هنگام جنگ چالدران مراسم سوگواری امامحسین (ع) برگزار کردند، نوحه میخواندند و سینه میزدند؛ یعنی موفقیت شاهان صفوی در پوشاندن جامه مذهب بر نزاعهای خود و تبدیل دعوای قدرت صفویه/عثمانی و صفویه/ازبک، به جنگ شیعه/سنی و در نهایت نبرد اسلام/کفر؛ گو اینکه شیعه آن زمان ظلم خودِ صفویه را نمیبیند یا نمیگذارند ببیند؛ اما از پشتوانه حماسی-اعتقادی خود برای مبارزه با ظلم خارجی عثمانی و ازبک بهره میگیرد. نظیر آنچه در تبدیل نزاع آلبویه/عباسی و ایرانی (شعوبی)/عرب، به جنگ شیعه/سنی هم رخ داده بود.
در دوران قاجار هم اینگونه سوءاستفادهها در اشکال مختلف صورت میگرفت؛ به طوری که به تعبیر عبدالله مستوفی «در دوره مشروطه دستهگردانی برای انتشار اسم وکیل و وزیر -سهل است- [حتی برای] نیل به مقام سلطنت هم وسیله گردید.» ۵ توجه ویژه شاهان قاجار به تعزیه را -که فارغ از ارزش هنری آن، همواره عاملی مؤثر در عرفیکردن روایت واقعه عاشورا و تخدیر توده شیعه بوده است- در همین راستا میتوان ارزیابی كرد؛ نتیجه این امر شكلگیری مدل دینداری شاه/مردم در برابر مدل دینداری علمای دین بود؛ علمایی كه به دلیل برخوردارنبودن از قدرت ثابت سیاسی، یارای مقابله با بدعتهایی را كه شاهان و یا عوام مردم با حمایت آشكار یا تلویحی حكومت به آیینهای دینی وارد میكردند، نداشتند؛ البته باید برخی مقاطع کوتاه نظیر نهضت تنباکو و نهضت مشروطه که علما و معترضان توانستند، با استفاده از ظرفیت خفته در این مجالس و از طریق برگزاری روضههای سیاسی، حکومت را به عقب برانند، از این قاعده مستثنی دانست.
این تفاوت به این دلیل بود که تا پیش از مشروطیت، وعاظ معروف به طور عمده بر اثر آگاهینداشتن از سیاست و مردم با دولت قاجار احساس تضادی نمیکردند؛ اما هرچه از مشروطه میگذرد، رسانه منبر به طور فزایندهای ضددولتی شد؛۶ از جمله میتوان به جنجال کشتهشدن طلبهای جوان به نام سیدعبدالحمید به منزله نمونه بارز استفاده سیاسی از روضهخوانی در قضیه نهضت مشروطه اشاره كرد؛۷ البته رسول جعفریان در کتاب «تأملی در نهضت عاشورا» این فرضیه را که قدرتهای سیاسی و شاهان در تحریف واقعه عاشورا به طور مستقیم دست داشتهاند، مناقشهپذیر میداند، همچنین معتقد است که در این زمینه شواهدی در دست نیست و اشکال اصلی در بروز تحریفات در روایت واقعه عاشورا به «وضع دانش تاریخ در جامعه علمی ما» ناظر است.۸
هرچند خود اذعان میدارد که «حکومتها از اینکه میدیدند، قیام امام حسین (ع) تحلیل سیاسی نمیشود و از آن نتیجهای ضد برخی از رفتارهای ستمگرایانه آنها صورت نمیگیرد، خوشحال بودند.» و «به این معنا شاید بتوان گفت که اصرار دولتها در کشاندن نهضت امام حسین (ع) به مجالس روضهخوانی و تعزیهگردانی، بیارتباط با این نکته نبوده است.»۹ با وجود این تا پایان عهد قاجار کمابیش شاهان این هنر را داشتند که تا آنجا که ممکن است، حفظ ظاهر کنند و نگذارند توده مردم معتقد از پوستین باژگونهای که بر تن باورهای شیعی کرده بودند، باخبر شوند؛ هنری که خلف قزاق ایشان، رضاشاه پهلوی یا از آن بهرهای نداشت و یا به هر دلیل آن را به کار نگرفت و در نتیجه راز هزارساله از پرده برون افتاد.
به فاصله کمتر از دو دهه، سردارسپهی که به مدد تظاهراتش به شعایر دینی (بهویژه عزاداری) و به پشتوانه تصویر موجهی که با تکیه دایرکردن و دسته راهانداختن و قمهزدن و عوامفریبیهای دیگری از این دست در اذهان توده عوام مردم و روحانیان ساخته بود، به قدرت رسید؛ سپس به محض سوارشدن بر خر مراد، به ممنوعیت برگزاری مجالس سوگواری و کلیه آیینهای مذهبی حکم داد و با این کار به دست خود، زمینههای سرنگونی خود را فراهم ساخت؛ به این ترتیب پس از حدود هزار سال، دوباره آیینهای شیعی از قدرت سیاسی فاصله گرفت و به مردم بازگشت.
دوره سوم: از ممنوعیت مجالس سوگواری توسط پهلوی اول تا پیروزی انقلاب اسلامی (۱۴۰۰-۱۳۵۰ ق)
این دوره از حیات هیئتهای مذهبی را میتوان از چند نظر مشابه دوره اول دانست. مجالس مذهبی در این دوره با نمونههای اولیهشان در دوران حیات ائمه طاهرین (ع) تفاوتهای شکلی و ماهوی بسیاری یافته بودند؛ اما هر دو در خصلت غیر قانونیبودن از نظر دستگاه حاکمه و كمابیش غیر رسمی و مخفیانه برگزارشدن و نیز در اتخاذ رویکرد انتقادی و اعتراضی نسبت به قدرت سیاسی شباهت دارند؛ بهویژه با روشنشدن اولین جرقههای انقلاب اسلامی در آغاز دهه چهل شمسی و با کمک روشنگریهای روشنفکران و روحانیان آگاه و در رأس همه، امامخمینی (ره)، هیئتهای مذهبی به اهمیت و ضرورت جایگاه مبارزاتی اصیل خود پی بردند و بهتدریج توسط توده انقلابی و جوان به آن دست یافتند.
روحیه ظلمستیزی و عدالتخواهی در هیئتها و مجامع دینی، احیا و جهتگیری تحریفشده تا حد زیادی اصلاح شد. نسل جوان و مبارز آنزمان متأثر از قیام امامخمینی (ره) و آموزههای اندیشمندانی چون دکتر شریعتی و استاد مطهری بدنه اصلی این جنبش سیاسی-مذهبی را تشکیل میداد. دامنه این جنبش تا آنجا گسترش یافت که بهتدریج شاخه مجزایی در هیئتهای مذهبی تکوین یافت که در اجتماعات مذهبیها نوع تفکر جنبش را نمایندگی میکرد؛ شاخهای که «هیئتهای انقلابی» نام گرفت و به موازات و در رقابت با «هیئتهای سنتی» که کمابیش در همان فضای گفتمانی دوره دوم حیات هیئتها سیر میکردند، حرکت میکرد.
ادامه این روند بهتدریج به قدرتگرفتن بیشتر هیئتهای انقلابی انجامید و همین مسئله در نهایت به احیای قدرت فراموششده این مجالس منجر شد. تا آنجا که کسی نمیتواند، نقش بیبدیل هیئتها و آیینهای مذهبی را در پیروزی انقلاب اسلامی منکر شود. این امر همچنین تا حد زیادی مدیون موفقیت امامخمینی (ره) و علما و اندیشمندان هوادار او در القای الگوی تطبیقی قیام عاشورا و قیام مردم ایران است.
دوره چهارم: دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۴۰۰ق تا کنون)
بیتردید پیروزی انقلاب اسلامی از زوایای مختلف نقطه عطفی در حیات مجالس و هیئتهای مذهبی طول تاریخ در ایران محسوب میشود. رشد چشمگیر کمی و کیفی این مجالس و در همان حال برخورداری از تنوع گونهای ویژگی بارز و منحصربهفرد این دوره است.
دوره چهارم از برخی زوایا با دورههای اول و سوم و از برخی زوایای دیگر نیز با دوره دوم حیات هیئتهای مذهبی همانندیهایی دارد. از نظر حضور پُررنگ ادبیات حماسی و ظلمستیز (در دهه اول) با دورههای اول و سوم و از نظر وابستگی و ارتباط پنهان/آشکار و مادی/معنوی بخشی از هیئتها به حاکمیت و نظام سیاسی کشور و دفاع و حرکت همسو با آرمانها و منافع دستگاه حاکم با دوره دوم شباهت دارد؛ البته در ارزیابی ارتباط هیئتهای مذهبی با حاکمیت در دوره چهارم نظریههای مختلف و متضادی وجود دارد؛ از جمله عدهای از مذهبیهای بهویژه سنتی -که معتقد به لزوم جداسازی میان مقولات دینی و حکومتی هستند- بر این باورند که هرگونه ارتباط بین مجالس و آیینهای دینی و دستگاه حاکم مساوی با وابسته، غیر مردمی و حکومتیشدن این مجالس و بنابراین امری مذموم است. فرقی هم نمیکند که حکومت جمهوری اسلامی باشد یا برای مثال حکومت ناصرالدینشاه.
در مقابل، انقلابیها معتقدند، مقایسه «نظام مقدس جمهوری اسلامی» با «سلسلههای ستمشاهی طول تاریخ» قیاس مع الفارق و از پایه غلط است؛ چراکه به یک معنا پیروزی انقلاب اسلامی را باید نتیجه و ثمره مبارزات بیامان شیعه در طول تاریخ و از جمله در قالب مجالس سوگواری دانست؛ بنابراین پس از انقلاب، مجالس و هیئتهای مذهبی باید سوگیری خود را به حراست از آرمانها و کیان نظام اسلامی تغییر دهند و به مثابه ابزاری کارآمد، به خدمت آن درآیند؛ یعنی آنچه كمابیش در هیئتهای انقلابی مصداق مییابد.
فارغ از این دو نظریه عدهای نیز بر این باورند که از آنجا که تحقق انقلاب اسلامی در نظام فعلی جمهوری اسلامی یک پروژه ناتمام است، کسی نمیتواند، مدعی ناببودن نظام سیاسی حاکم و شایستگی تام و تمام آن در نمایندگی تشیع ناب شود و هر لحظه میتوان به خطارفتن آن را محتمل دانست؛ بنابراین نباید زلف هیئتهای مذهبی را به زلف حاکمیت گره زد، بلکه باید با بسترسازی و تقویت استقلال این نهادهای اجتماعی-دینی به موازات فرهنگسازی و تلاش برای تحقق قرائات ناب و راستین از اسلام و تشیع، از ظرفیت هیئتهای مذهبی به مثابه سنگ محک حرکت جمهوری اسلامی بهره برد.
در اینصورت بدیهی است، تا آنجا که سوگیری و حرکت کلی نظام جمهوری اسلامی برای تشیع ناب باشد، هیئتهای مذهبی هم منافع و آرمانهای آن را منافع و آرمانهای خود خواهند دانست و هرجا این سوگیری و حرکت به بیراهه رود، هیئتها هم راه خود را جدا خواهند ساخت. تذکر این نکته هم البته لازم است که حمایت از آرمانهای انقلاب اسلامی و حرکت همگام با آنها یک مقوله است و حمایت از آرمانها و منافع یک حزب، سلیقه، جناح و گروه سیاسی یا فکری و ابزار دستشدن سیاستبازان، مقولهای دیگر. ضمن آنکه نباید فراموش کرد، همانگونه که قرائت و روایت غیر سیاسی از واقعه عاشورا، تحریف روشن ماهیت آن قیام است، قرائت به طور مطلق و تنها سیاسی از آن هم همین حکم را دارد.۱۰
پینوشتها:
۱. این مطلب به جز درآمد آغازینش گزیدهای است از فصل دوم كتاب «رسانه شیعه، جامعهشناسی آیینهای سوگواری و هیئتهای مذهبی در ایران»
۲. در روایتی از امام صادق (ع) منقول است: «مَن بكی أو أبكی فینا مِائَـهً ضَمنّا له علی الله الجنـهّ. و من بكی أو أبكی خَمسین، فله الجنّـه. و من بكی أو أبكی ثلاثین، فله الجنّـه. و من بكی أو أبكی عَشَرهً، فله الجنّـه. و من بكی أو أبكی واحداً، فله الجنـه. و من تباكی فله الجنـه.»؛ «هركس در مصیبت ما اهل بیت [ع] بگرید و صد نفر را گریان كند، ما برای او بهشت را نزد خداوند ضمانت میكنیم. و كسی كه بگرید و پنجاه نفر را هم بگریاند، اهل بهشت است. و كسی كه بگرید و سی نفر را هم بگریاند، اهل بهشت است. و كسی كه بگرید و ده نفر را هم بگریاند، اهل بهشت است. و كسی كه خود بگرید و یك نفر دیگر را هم بگریاند، اهل بهشت است. و كسی هم كه تباكی كند، اهل بهشت است.» (ر.ك. «امالی» شیخصدوق و «كامل الزیارات» ابنقولویه قمی)
۳. «قیامهای شیعه در عصر عباسی». محمد کاظمیپوران. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۱: صص ۶۵- ۶۳
۴. «تاریخ تشیع در ایران». رسول جعفریان. قم: انصاریان، ۱۳۸۰: ص ۹۰
۵ . «شرح زندگانی من». ج۱. عبدالله مستوفی. تهران: زوار، ۱۳۸۴: ص ۲۷۸
۶ . «وعظ و خطابه در عصر قاجار». سیدحسن امین. میراث جاویدان، شماره ۱۲-۱۱، ۱۳۷۴: ص ۱۴۵
۷. «تاریخ مشروطه ایران». احمد كسروی. تهران: نگاه، ۱۳۸۲: صص ۱۱۶-۱۰۶
۸ . «تاریخ بیداری ایرانیان». ج۱. محمد ناظمالاسلام کرمانی. تهران: آگاه و نوین، ۱۳۶۲: صص ۴۸۹-۴۷۹
۹. «تأملی در نهضت عاشورا». رسول جعفریان. قم: انصاریان، ۱۳۸۱: ص ۳۰۷
۱۰. همان: ص ۳۱۰