کد مطلب : ۱۳۱۵۰
تئاتر مكارمالاخلاق است
در واقع اصطلاح تئاتر دینی برآمده از دو نگاه نادرست به دین و تئاتر است. ریشه تئاتر، در اصل مسائل دینی و مذهبی است.
اگر به پیدایش تئاتر در یونان و روم باستان توجه کنیم، آیینها و مناسک دینی مردم باعث شد تا در آن زمان تماشاخانهای درست شود و در آن مکان، خدایان و باورهای دینی و آیینهای مذهبی خود را به شکل دیالکتیک بیان میکردند.
پس خاستگاه تئاتر چنین چیزی است. تئاتر خلق شده است تا ارزشهای والای انسانی را به نمایش بگذارد و بیرونآوردن مضمونی از داخل آن به نام تئاتر دینی اشتباه است. مسئله تئاتر، انسان، دین و تفکر است که ممکن است، گاهی گرایشهای متفاوتی پیدا کند. این نکته مهم است که مسائل انسانی و اخلاقی و سمت هدایت انسان در آن ترسیم میشود و هر تئاتر پیام خود را با استفاده از جلوههای بصری و هنری و بهگونهای خلاقانه بیان میکند و به انسانها و جامعه بشر برای سعادتشان هشدار میدهد؛ بنابراین همه انواع تئاتر، دینی است و برای بیانکردن مسائل انسانها و ارزشهای انسانی است؛ زیرا تئاتر تنها هنری است که خلقکننده آن انسان است و مخاطب و موضوع آن نیز انسان است؛ پس تئاتر نمیتواند به مسئلهای به جز انسان بپردازد.
مسئله تئاتر انسانهاست و مسائل مرتبط با آنها که من نام آن را مکارم الاخلاق میگذارم؛ یعنی آنچه پیامبر و امامان از مکارم الاخلاق در دین داشتهاند که ارائه راهکار زندگی سالم برای سعادت بشر است. هنر تئاتر نیز همین کارکرد را دارد و ادامه راه پیامبران و مسیر ادیان است.
همانطور که شأن اجتماعی و سیاسی پیامبران و ائمه (ع) برای آن چیزی است که خداوند بر عهده آنها گذاشته بود، من معتقدم که هنرمندان تئاتر نیز جایگاه خاصی دارند و خداوند در آنها چیزی را به ودیعه گذاشته که مشابه آن را در بزرگان دین و انسانهای برگزیدهاش قرار داده است. در واقع هنرمند تئاتر هم برگزیده شده است که برای تحقق مسائل بشری حرکت کند.
تقسیمبندی تئاتر به تئاتر دینی و ... نیز به نظر من اشتباه است. عدهای فکر میکنند، دین یعنی محصورکردن و در چارچوب قراردادن انسانها و بایدها و نبایدها. در حالیكه در دین به انسانها اختیارداده میشود، کاری را که دوست دارند، انجام دهند؛ اما در کنار آن نیز راه سعادت را به او نشان داده است.
دین برای سعادت بشر است و تئاتر هم همین نکته را میخواهد متذکر شود. دین و تئاتر کارکردهای مشترک زیادی دارند. جبر و اختیاری که خداوند در دین قرار داده، در تئاتر هم آمده است؛ به این ترتیب که در تئاتر هنرمند نمایش را ارائه میدهد، بدون آنکه قضاوت کند یا پیام مطلقی ارائه دهد و مخاطب است که داستان نمایش و صحنه را میبیند و انتخاب میکند که اگر در شرایط مشابهِ شخصیتهای نمایش قرار گرفت، چه راهی را برمیگزیند.
در تئاتر پیام بر مخاطب چیره نیست. در واقع خود مخاطب تصمیم میگیرد، چگونه با موضوع برخورد کند. تئاتر مخاطب را به فکر وادار میکند و به اندیشه او احترام میگذارد که انتخاب یا تحلیل کند و در واقع نوع نگرشش را با آن چیزی که دیده است، تطبیق دهد یا ندهد.
بر اساس تعریف تئاتر دینی، جشنوارههایی راهاندازی شده است که موضوع آن امامان (ع) هستند. این جشنوارهها چقدر میتوانند، در بین هنرمندان تئاتر برای ترغیب به سمت موضوعات مذهبی ایجاد انگیزه کنند؟
در اصل قرار نیست که ارزشهای والای شخصیتی چون امام حسین (ع) در همایش آیینهای عاشورایی و امام رضا (ع) در جشنواره تئاتر رضوی نشان داده شود و اینکه این بزرگان در زندگی خود چه شخصیتی داشتند.
اینگونه نیست که اگر نمایشی راجع به امام حسین (ع) کار شود، به این معنی باشد که بتوان برچسب دینی به آن نمایش زد. اتفاقاً میتوان از زاویهای به زندگی ایشان نگاه کرد که مذهبی نباشد و جنبه متفاوتی از زندگی آنان را نشان دهد.
اینکه نمایشی در جشنوارههای رضوی یا آیینهای عاشورایی اجرا میشود، در حقیقت بازنمایی همان چیزهایی است که آنها برای ما ودیعه گذاشتهاند و ما از آن غافل هستیم؛ همان چیزهایی که برای سعادت جامعه بشری است تا آنها را دوباره در مسیر درست قرار دهد.
چنین شخصیتهایی آنقدر ابعاد گسترده و وسیعی دارند که از هر منظر و دیدگاهی که به آنها نگریسته شود، این قابلیت را دارند که به موضوعی برای داستان و شعر و قصه تبدیل شوند و برای نیل بشر به سعادت، از ابعاد شخصیتی ایشان استفاده شود.
هر چند در خود اسلام و رفتارها و سکنات پیامبر (ص) و امامان (ع) رفتارهای نمایشی زیادی دیده میشود. میزانسن و حرکات به لحاظ زیباییشناسی در صحنه خلق میشود و هنرمند، چنین موضوع و محتوایی را به تصویر در میآورد و حرف خود را نیز میزند؛ برای مثال روایت داریم که در زمانی که امام حسن و حسین (ع) نوجوان بودند، به مسجدی وارد میشوند و مشاهده میکنند که مردی به اشتباه وضو میگیرد. ایشان به جای آنکه بهطور مستقیم به وی تذکر دهند، بازیای طراحی میکنند و آنچنان نمایشی، هنرمندانه و خلاقانه این کار را انجام میدهند که آن مرد متوجه اشتباه خود میشود.
کارکرد تئاتر نیز همین است که استعارهای و غیر مستقیم عمل کند.
یا قضاوت امیرالمؤمنین (ع) راجع به کودکی که دو زن ادعای مادریاش را داشتند و نمایشی که وی بازی میکند، آنچنان ماهرانه است که دستمایه نمایشی میشود به نام «دایره گچی قفقازی».
اما در بیشتر نمایشهایی که با محوریت ائمه (ع) و بزرگان دینی ساخته شدهاند، تنها تاریخ، بازنمایی شده است؛ در همان نکات و داستانهای معمول و متداولی که از این بزرگواران میشناسیم و شاید در کمتر اثری نگاهی نو و روایتی جدید از زندگی و وقایع مرتبط با ایشان را شاهد بودهایم.
بهطور کامل با این حرف موافق هستم؛ البته دلیل برگزاری جشنوارههایی مثل آیینهای عاشورایی یا رضوی نیز بیان همین نکته است که در بخشی با نام تجربههای نو، هنرمندان نگاه جدید و متفاوتی به چنین موضوعاتی داشته باشند.
واقعهای مثل واقعه عاشورا یا شخصیتی مانند امام علی (ع) آنچنان ابعاد گستردهای دارند که میتوان از هزاران منظر به آن نگاه کرد و نباید تنها به شهادت این امامان (ع) پرداخت، بلکه هنرمندان باید با وسعت دید بیشتر، از منظر انسان امروزی که در عصر حاضر زندگی میکند، به این انسانها نگاه کنند؛ به عبارتی روایت هنرمندان باید به درد انسان معاصر بخورد و بهگونهای فضای نمایشها، فیلمها و سریالها را طراحی کند که به شرایط امروزی جامعه ما نزدیک و در جامعه ملموس شود تا بتواند این نکات را بگیرد و دریافت کند؛ به عبارتی کلیتر، هنرمندان باید دید و نگاه خود را عوض کنند.
چه کسی باید این کار را انجام دهد؟
باید در این زمینه سیاستگذاریهای فرهنگی انجام شود. همین که در جشنوارههای آیینهای عاشورایی و رضوی بخشی به نام تجریههای نو قرار داده شده است، از هنرمند میخواهد که نگاه امروزی خود را به این مسئله وارد کند و به موضوعها، کارکرد امروزی دهد و آنها را به طرز هنرمندانهای به زندگی مردم وارد کند تا تنها روایت صرف تاریخ نباشد.
به نظر شما چه کاستیهایی در کارهایی که با محوریت امامان (ع) به روی صحنه رفته است، دیده میشود؟
بهتازگی سطح کیفی کارها بهطور محسوسی بهتر شده است. دستکم در بحث نمایشنامهنویسی، کسانی که فعالیت دارند، به سوی تحقیق و پژوهش گام برداشتهاند و سعی کردهاند، سندیت بیشتری به موضوع خود بدهند. از سویی تئاتر مذهبی یک ویژگی بزرگ دارد؛ یعنی مخاطب را با خود همگام کرده و توانسته است، بین تئاتر و مخاطب آشتی ایجاد کند که این فرصت بسیار مغتنمی است که در هیچکدام از انواع دیگر تئاتر رخ نمیدهد. تنها نمایش با رویکرد موضوعی و آنهم سوژه مذهبی است که گروه عظیم تماشاگران از طیفها و اقشار مختلف جامعه به سالنهای تئاتر کشیده میشوند.
بر این اساس میتوان ادعا کرد که یکی از مشکلات اساسی تئاتر در کشور ما نبود شناخت مخاطب از سوی هنرمندان است؛ درحالیکه در هر کشوری بر اساس شناخت از تماشاگران و فضا، آثار هنری خود را طراحی میکنند و به مخاطب ارائه میدهند.
ما در کشورمان ظرفیت بالایی به نام مذهب داریم که در خود شخصیتهایی بسیار بزرگ و با ابعاد پیچیده دارد. هنرمندان میتوانند، از علاقهمندی مردم به این مضامین و شخصیتها استفاده کنند و با محور قراردادن آن در آثار هنری خود، مخاطب را با سالنهای تئاتر آشنا کنند، سپس بهتدریج برای رشد و ارتقای اندیشه و تفکر او گام بردارند.
اما اینگونه به نظر میرسد که در مورد این نمایشها، مخاطب نه با تئاتر که با موضوع ارتباط برقرار کرده است.
در چنین شرایطی که به مخاطبان در مناسبتی از سال، نمایشی مذهبی ارائه میشود و سپس این مخاطب رها میشود تا سال بعد یا مناسبتی دیگر، نمیتوان بهطور محکم این انتظار را داشت که نمایشهای مذهبی بتواند، چنین نتیجهای داشته باشد؛ درحالیکه باید تدبیری اندیشیده شود که مخاطب را با موضوعی که به آن علاقه دارد، به سالنهای تئاتر کشاند و در خلال یک ارتباط مستمر او را پرورده کرد، برای اینکه در نمایشهای بعدی، موضوعی را که مدنظرمان است، بتوانیم به او ارائه دهیم. تئاتر برای مخاطب عام برنامهای ندارد و سرمایهگذاری نکرده و بنابراین نتوانسته است، ارتباط خوبی با آنها برقرار کند و ضرورت خود را برای آحاد مردم، مشخص کند.
هنرمندان تئاتر باید توجه داشته باشند که با اشارهکردن به مسائل مبتلا به انسان امروز و جامعه انسانی در این هنر، میتوانند مردم را به سالنهای تئاتر بکشانند.
من معتقدم که باید در پلههای ابتدایی آشنایی مردم با تئاتر، نخست کارهای کلاسیکی با این موضوع که مخاطب دوست دارد، تحویل او داده شود و پس از آنکه مخاطب در این مسیر تربیت شد و هنرمند توانست، تفکر او را رشد دهد، کارهای مدرن و آوانگارد یا نمایشهایی با موضوعات و مسائل دیگر را نشان او دهد. در این حالت است که میتوان انتظار داشت، مخاطبی که در این مسیر پرورش یافته است، بتواند با انواع تئاتر ارتباط برقرار کند.
متأسفانه هنرمندان از این ظرفیت بسیار خوب غافلاند؛ درحالیکه خود من تجربه کردهام که مردم در این باره بهطور کامل مشتاق هستند. هنرمندان تئاتر با آثار و نمایشهایی که تولید میکنند، مخاطب را از سالنهای تئاتر فراری میدهند و در واقع مخاطبکُشی میکنند. در چنین شرایطی وقتی فاخرترین اثر هم به روی صحنه بیاید؛ اما مخاطب با آن ارتباط برقرار نکند، فایده ندارد.