کد مطلب : ۱۳۲۶۱
بخش دوم
شهر سوگوار
نگاهی به مناسک سوگواری حسینی از دیدگاه مردمشناسی شهری در گفتوگو با دکتر ناصر فکوهی
این بحث را میتوان به مثابه بحثی تاریخی و به مثابه بحثی کنونی مطرح کرد. به عقیده من باید در گفتوگوی کنونی، بحث تاریخ را کنار بگذاریم؛ زیرا ما را از موضوع مرکزی بسیار دور میکند و به مطرح کردن مباحث مفصل دیگری نیاز دارد؛ اما اگر به موضوع، بیشتر از دیدگاهی معاصر نگاه کنیم، به نظر من باید مناسک را ابداعکننده واقعی زمانها و مکانهای شهری در کشوری همچون کشور ما در نظر گرفت.
لازم است که بیدرنگ این نکته را نیز مطرح کنیم که منظور ما از مناسک، کلیترین مفهومی است که از این واژه میتوان تصور کرد؛ بنابراین نباید تصور کرد که مناسک به مناسک دینی و مناسک دینی تنها به مناسک ماه محرم محدود میشوند.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، ما دستکم سه نوع از مناسک را در همراهی با یکدیگر و با کشوقوسهایی مقطعی، همراه هم داشتهایم: نخست، مناسک دینی-سنتی همچون مناسک ماههای محرم، دوم، مناسک دینی–ملی که مهمترین آنها مراسم نوروز و چهارشنبهسوری و جشنهای دیگری همچون شبچله و ... است و سوم، مناسک سیاسی–ملی مربوط به وقایع سیاسی مهم پس از انقلاب.
بخش کوچکتری از مناسک نیز در ایران وجود داشته که جنبه بین المللی داشته است؛ همچون روز کارگر، روز زن و ... . در این مناسک گوناگون، سه تقویم با یکدیگر ترکیب شدهاند: تقویم قمری، تقویم شمسی و تقویم مسیحی. همسازی، تناقضها و همراهیهای این تقویمها با یکدیگر، بحثی طولانی را میطلبد. در طول سی سالی که از انقلاب گذشته است، میتوان گفت که ما تا حد زیادی بهخوبی این مراسم گوناگون را با یکدیگر ترکیب کردهایم؛ البته این امر سبب برخی آسیبهای خاص همچون افزایش مبالغهآمیز روزهای تعطیل و یا افزایش بیمعنی نامگذاری بر روزها و هفتهها نیز شده؛ اما در مجموع همسازی بهخوبی انجام شده است.
این اتفاق به باور من امری تصادفی نیست و حاصل تجربه ایرانی در ترکیب فرهنگهای گاه متضاد با یکدیگر و ارائه سنتزهایی است که در فرهنگها و جوامع دیگر شاید ناممکن به نظر میرسید. همینطور این امر به دلیل گریز و اجتناب کموبیش خودآگاهانه و وسواسانگیزی از خشونت و رفتارهای تعصبآمیز بوده است که میتوانستند، بهسرعت با افزایش خشونت، کار را به موقعیتهای مدیریتناپذیر برسانند.
همین اتفاق در سطح مکان و فضا نیز رخ داده است. ما خوشبختانه مشکلی نداشتهایم که بتوانیم فضاها را به صورتهای چندگانه بررسی کنیم و از یک فضای قدسی به فضایی تفریحی و یا فضایی بهطور کامل کاری برسیم و یا مناسک را بنابر موقعیتهای گوناگون در فضاهایی با اشکال و کارکردهای بسیار متفاوت برگزار کنیم؛ اما باید دقت داشت که ولو آنکه به نظر میرسد، این کار، کار سادهای است؛ در حقیقت در پشت آن میتوان نشانههایی از یک بلوغ و جاافتادگی و پختگی عمیق تاریخی و تمدنی را مشاهده کرد که مدرنیته آن را تهدید میکند.
سنت در اینجا میتواند کمک بزرگی به ما کند؛ زیرا در سنتهای ما، حتی امروز میبینیم که اصل اقتصاد، استفاده از فضا و مکان حاکم است و برای این کار نیاز به کنار گذاشتن بسیاری از رفتارهای خشونتآمیز و تند و برعکس اختیار کردن رفتارهایی دیگر بوده است؛ هم از اینرو، فاصله گرفتن از این سنتها که گاه آن را شاهد هستیم، میتواند بهشدت خطرناک باشد؛ چون سیستم را از منابع طبیعی خود برای ایجاد همسازی اجزایش محروم میکند.
کارکرد مناسک و اماکن مناسکی (هیئتها، حسینیهها و تکایا) با توجه به پدیده مهاجرت و مکانیابی شهری در تکوین شهرهای ایران چه بوده است؟
همانگونه که گفتم، دستکم در تاریخ معاصر ایران این مکانها به مثابه مراکز اساسی عمل کردهاند که به گرد خود، قطبهای جاذبه جمعیتی و روابط گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایجاد کردهاند و هنوز نیز میکنند. در سطح شهرهای بزرگ البته فراتر از این تقسیمبندیهای فضایی در لایه نخستین، ما لایه دیگری را داریم که هویتهای دیگر قومی، شهری، اقتصادی و ... را نیز میافزاید و بر اساس آن به روابط جدیدی دامن زده است و شکل میدهد؛ اما شاید آنچه در سالهای گذشته به مثابه گرایشی منفی شاهد بودهایم، ورود قدرتمند عنصر سیاسی در قالب دولتی کردن این فضاها بهویژه از راه اتصال آنها به سیستمهای مالی-دولتی بوده است که اثر جداییناپذیر آن از میان رفتن خودانگیختگی این فضاها و ایدئولوژیزه و یا هنجارمند شدن سیاسی و حتی نظامی آنها بوده است که بهطور حتم گرایشی مثبت نیست. باید توجه داشت که سیستمهای مناسکی-فضایی در شهرهای ایرانی صدها سال است، به مثابه قلب محله کار کردهاند و درون خود روابطی خودانگیخته کردهاند که بیشترین اعتماد و احساس تعلق را در مردم محله به وجود میآوردهاند.
این فضاها را باید بار دیگر به موقعیت خودانگیختگیشان بازگرداند و این کار جز از راه قطع جریان مالی منشأ گرفته از دولت و اتصال دوباره این نظامها به مسئله خودانگیختگیهای مردمی امکانپذیر نیست.
در حقیقت دولت باید کمکهای خود را همچون کمکهایش به سازمانهای غیردولتی به صورت غیرمستقیم و به صورتی انجام دهد که وابستگی بین این فضاها و فضای سیاسی که بنا بر تعریف رویکردهایی جانبدارانه را انتظار دارد، ایجاد نشود.
این کار مشکل و حساسی است که مدیریت فرهنگی در سطح بسیار بالایی را نیاز دارد؛ اما به نظر من بهطور کامل ممکن است؛ زیرا ما از لحاظ سنتی دارای منابع بیپایانی هستیم که میتوانند، بهمانند مدل استفاده شوند. حوزههای علمیه در شهرهای زیارتی ما یکی از این منابع هستند که سالیان سال است، توانستهاند استقلال خود را حفظ کنند و به مثابه دستگاهها و نهادهایی قدرتمند، فضاهایی را تشکیل دهند که در عین خودمختار بودن، تأثیری اساسی در تغییرات کشور داشته و دارند.
به نظر شما چه ارتباطی میان خردهفرهنگهای «صنفی» (بازار) و «قومی» (محلات قومی) با مناسک آیینی بهویژه مناسک سوگواری حسینی در شهرهای ایران وجود داشته است و وجود دارد؟
مراسم عزاداری حسینی برای هر یک از این اصناف و این جماعتها در واقع نوعی مراسم هویتساز است. این امر را زمانی بهتر میبینیم که در ریزهکاریها و نکات ظریف مراسم دقت کنیم؛ از وسایل و اشیایی که هریک از هیئتهای قومی و محلهای بهکار میبرند تا اشعار و نوحههایی که سر میدهند، از مسیرهایی که در مراسم، دستهها طی میکنند تا نحوهای که این عزاداریها را انجام میدهند، مکانهای توقف، و حرکت، از نحوه پذیرایی در مساجد گرفته تا سخنرانیهایی که در آنها انجام میشود و ... .
تمام این نکات به ظاهر کوچک در حقیقت روشها و روندهای هویتساز پراهمیتی هستند که جماعت را بازتولید میکنند. اکنون میتوان پرسید، آیا این تفاوتها مثبتاند و یا منفی؟ به نظر ما این تفاوتها را باید مثبت ارزیابی کرد؛ زیرا سبب آن میشوند که فرهنگهای قومی، محلهای و جماعتی زنده باقی بمانند. در نهایت ما با وجود این مناسک متفاوت، صدها و هزاران شکل از عزاداری و مناسک خواهیم داشت و نه تنها چند نوع محدود.
در برخی نظامهای سیاسی که تلاش کردهاند مناسک را دولتی کنند؛ برای مثال در کشور چین و تلاشی که در آن برای یکسانسازی، مناسک شَمَنی صورت گرفته است، ما بیدرنگ فقیر شدن و ضربه خوردن شدید مناسک را شاهد بودهایم؛ البته نسل نخست بیشتر در برابر اینگونه تمایلها به یکسانسازی، مقاومت میکنند؛ اما متأسفانه از نسل بعدی، مقاومت کاهش یافته است و مناسک همزمان که به شکلی هرچه بیشتر سطحی تداوم مییابد، از درون خالی میشود و مردم باور خود را به آن از دست میدهند و به همین ترتیب نیز تأثیر و نفوذ واقعی مراسم از لحاظ اجتماعی کاهش مییابد؛ خطری که باید به آن توجه داشت؛ به عبارت دیگر دولتی و رسمی شدن مناسک، آنها را از محتوای قدسیشان خارج میکند و به آنها شکل نهادینه میدهد و در نهایت میتواند یک مناسک دینی را بهطور کامل شبیه به یک رژه نظامی کند.
با توجه به اهمیت یافتن روزافزون زندگی روزمره و اوقات فراغت در شهرهای بزرگ کشور ما، مناسک آیینی هفتگی و ماهانه به صورت مجالس زنانه و مردانه، چه نسبتی میتوانند با این امر برقرار کنند؟
به نظر من اگر بتوانیم مدیریت فرهنگی درستی نسبت به این مراسم و مناسک داشته باشیم، آنها میتوانند، به مثابه یکی از اشکال پرکردن اوقات فراغت بهکار گرفته شوند که بسیار سالم نیز هستند.
امروز در سایر کشورهای جهان نیز یکی از اشکال گذران اوقات فراغت، استفاده از این اوقات برای عبادت و مراسم دینی است؛ بنابراین شکی نداشته باشیم که منبعی ارزشمند است که میتوان و باید از آن استفاده کرد؛ اما بیدرنگ بگوییم که ورود عنصر قدرت در قالب الزامی شدن صریح یا ضمنی هریک از این مناسک و مراسم، تضعیف آنها را سبب خواهد شد و این مناسک را به سود برنامه و سرگرمیهای فرهنگهای بیرونی، از میدان بهدر میکند؛ بنابراین نهادها و دستگاههایی که تصور میکنند، از راه اجباریکردن و یا تشویق مادی شرکت در این مراسم به آنها کمک میکنند، سخت در اشتباه هستند؛ زیرا در حقیقت در حال تخریب این مراسم هستند.
تا زمانی که کسی در رفتن به یک مراسم آزادی را بهطور واقعی احساس نکند و علاقهاش به هرشکل از ترسی یا طمعی برای رسیدن به امتیازی مالی ناشی شود، بیشک اعتقاداتش روزبهروز ضعیفتر میشود و بهتدریج از میان خواهد رفت و جای خود را به تمایلات دیگری خواهند داد.
با وجود این به نظر من، ما خوشبختانه از چنین موقعیتهایی هنوز زیاد فاصله داریم؛ اما بدان معنا نیست که نیاز به مدیریت فرهنگی در این زمینه نداشته باشیم؛ به هر حال بهتر است، هرچه بیشتر به مردم و به سازماندهیهای خودانگیخته آنها اعتماد کنیم و به آنها اجازه دهیم که خود بتوانند در آزادی کامل، مناسک و مراسم دینی خویش را ولو با زرقوبرق کمتری برگزار کنند. این امر نیز ممکن نیست؛ مگر آنکه سیستم بهطور کلی رو به سوی باز کردن فضا و دموکراتیککردن هر چه بیشتر آن داشته باشد.
شکی نداشته باشیم که هیچ سیستم غیردموکراتیک و حتی نیمه دموکراتیکی نمیتواند فضاها و زمانهای قدسی را در اختیار اراده آزاد مردم قرار دهد؛ زیرا همواره باید از تنشهای احتمالی و رویکردهای سیاسی ممکن در اعتراض به خود در این گونه مراسم واهمه داشته باشد و حق هم دارد که واهمه داشته باشد؛ زیرا اینگونه فضاها بهترین موقعیت را برای خودانگیختگی و بنابراین ظاهر شدن خواستههای مردم و جماعتها ایجاد میکنند.
شماری از هیئتها، حسینیهها و تکایا هماکنون جزیی از حافظه تاریخی شهری ایران شدهاند. چگونه میتوان این عناصر را به سرمایههایی فرهنگی برای آینده ایران تبدیل کرد و چگونه میتوان به بازسازی آنها دست زد؟
برای این کار نخست، نیاز به یک مدیریت فرهنگی بسیار دقیق و حساس وجود دارد؛ یعنی باید بتوان از یک طرف این فضاها را بازسازی کرد و از آنها مانند فضاهای جهانگردی استفاده کرد؛ کاری که امکان دارد به موقعیت قدسی آنها ضربه بزند و همزمان باید موقعیت قدسی آنها را حفظ کرد؛ کاری که در ذات با موقعیت جهانگردی در تضاد است؛ اما این کار، کار ناممکنی نیست؛ بهویژه در کشوری همچون کشور ما که در آن سنتهای تسامح و بردباری بسیار بالایی وجود دارد که به نظر من از مسیحیت درخشانتر بودهاند. با وصف این، این کار، خودکار نیست و باید با دقت و هوشمندانه به آن عمل کرد.
دوم، آنکه برای این کار ما هرگز نمیتوانیم، تنها بر منابع و امکانات درون کشور خود حساب کنیم؛ زیرا میزان میراث فرهنگی ایران به حدی زیاد است که اگر خواسته باشیم، تنها خود این کار را به عهده بگیریم، باید بخش بزرگی از سرمایهها و نیروهای کار کشور را به این حوزه وارد کنیم که در اصل چنین کاری ممکن نیست؛ بنابراین بهطور حتم باید از نیروی کار، دانش و همکاریهای بینالمللی در این زمینه استفاده کنیم.
این حوزه، حوزه بسیار خوبی چه برای سرمایهگذاریهای اقتصادی مشترک و چه برای همکاریهای فرهنگی و دینی و سیاسی با سایر کشورهاست و به نظر من در این زمینه کار اندکی انجام گرفته است؛ درحالیکه تجربه برخی کشورهای اسلامی همچون عربستان سعودی و حتی برخی کشورهای مسیحی همچون ایتالیا و مکزیک میتواند، بهطور مناسب و درخور توجهی به ما در این زمینه کمک کند.
با توجه به حضور وسیع اقلیتهای دینی در مجالس سوگواری حسینی، این مناسک چه نسبتی با همبستگی شهری میتوانند ایفا کنند؟
مناسک دینی در ایران، همواره جنبه هویتی داشتهاند و بهویژه از زمانی که شیعه در ایران به مذهب اصلی تبدیل شد، این امر نیز تشدید شد و همانگونه که گفتید، ما حضور و مشارکت اقلیتهای دینی در مراسم و مناسک شیعه در ایران را شاهد هستیم که این امر در دیدگاه آنها بههیچرو در تضاد با باورها و اعتقادات دینیشان قرار ندارد و برعکس به دلیل ایجاد همبستگی و بالابردن روابطشان با مسلمانان، نوعی امر قدسی و عبادت نیز به حساب میآید؛ موقعیتی بسیار مناسب و استثنایی برای ما که بتوانیم، مفهوم اقلیت دینی را به مثابه یک ثروت و غنای فرهنگی برای خود بدانیم و در همکاری و همراهی با این اقلیتها بتوانیم، نه تنها وحدت و انسجام ملی را بالا ببریم، بلکه پلی در رابطه بهتر با سایر فرهنگهای ملی نیز ایجاد کنیم و هرچه بیشتر آن فرهنگها را با فرهنگ غنی خود آشنا و آنها را به دیدار و همکاری و کمک به ساختن و رشد فرهنگ خودمان تشویق کنیم.
شما معتقدید «مدرنیته در تناقض با سنت نیست، بلکه باید از دل آن بیرون بیاید.» مناسک آیینی چه کمکی میتواند به طراحی مدرنیته برای جامعه ایران داشته باشد؟
مناسک آیینی و دینی بهطور دقیق یکی از موارد مهمی است که میتوان از آن به مثابه منبعی سرشار و کموبیش پایانناپذیر برای ساختن مدرنیتههای ایرانی استفاده کرد. تنها یک مثال برای شما میزنم. یکی از مهمترین محورهای ساخت مدرنیته جدید در جهان مسئله حقوق بشر بوده است؛ یعنی احترام به عقاید دیگری، که بهطور معمول برای آن به اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد میشود؛ اما ما میدانیم که چه در سنتهای ایران باستان و چه در سنتهای ایران اسلامی از منابع بیشماری در جهت این حقوق برخورداریم.
در صورت استفاده از این سنتها و یادآوری و برجسته کردن آنها و بهطبع دوری کردن از هر حرکت و رفتار و گفتاری که در جهت معکوس با این سنتها قرار دارد و یا خود را به بخش محدود و اقلیتی در این سنتها مستند میکند، میتوانیم زمینه را برای ساختن مدرنیتهای بسیار ریشهدارتر و در نتیجه بسیار تعمیمیافتنیتر و درونیشدنیتر فراهم آوریم.
آیینهای ما میتوانند به صورتهای گوناگونی تفسیر و تعبیر شوند و بهطبع اگر ما این تعبیرها را در جهت زندگی مدرن و سالم و اهدافی قرار دهیم که امروز کموبیش همه در جهان بر سر آنها توافق دارند؛ یعنی ارزشهایی چون آزادی، عدالت، برابری، همبستگی اجتماعی و ... بدون شک موفقتر خواهیم بود.
یک راه بهطور کامل بیمنطق و حتی در دشمنی با خود و با سنتهای خویش نیز تفسیر و تعبیر کردن این سنتها در جهتی مخالف با کل جهان و سعی کردن برای بهانه ساختن از آنها برای رفتارهای غیرعقلانی، خشن و زورگویانه خود که درحقیقت نه رفتارهایی سنتی بلکه رفتارهایی بهطور کامل مدرن، منتها در بُعد نامناسب و سرکوبگرانه مدرنیته هستند، است که روشن است در این صورت، خدمتی جز به دشمنان خود و خیانت جز به مردم خود نکردهایم و همزمان بدترین ضربات را نیز بر منابع معنوی خود وارد کردهایم.
درباره مردمانی که چاههای آب خود را در بیابانی خشک و کمآب مسموم میکنند، بهواقع چه میتوان گفت؛ جز اینکه خواسته و ناخواسته، دانسته یا ندانسته در حال ارتکاب یک خودکشی سیاسی و اجتماعی هستند.
شهرهای سهبعدی مجازی و شهرهای مجازی که در آینده نمودار خواهند شد، چه ارتباطی با مناسک آیینی و مناسک سوگواری حسینی خواهند داشت؟
یک شهر مجازی اولاً، هرگز مجازی باقی نمیماند. تصوری که در ابتدای سالهای دهه ۱۹۹۰م. درباره دیجیتالی یا مجازیشدن کامل فضا وجود داشت، امروز به کنار گذاشته شده است و ما شاهد هستیم که فضاهای مجازی و فضاهای فیزیکی واقعی توانستهاند، در همسازی مناسبی با یکدیگر عمل کنند و همراه هم پیش روند و امروز نیز چشماندازی برای خروج از منطق همین همراهی نیست.
در نتیجه میتوان گفت که مناسک و آیینها نیز در فضای مجازی و فضای فیزیکی به همراه یکدیگر پیش خواهند رفت و یکی مانع دیگری نخواهد بود و حتی برعکس موقعیتهای مجازی برای مثال شبکههای اینترنتی همچون گوگل، توییتر و ... میتوانند بیشتر به مثابه عاملی برای افزایش ارجاع به محیط واقعی و فیزیکی برای مثال شرکت در یک مناسک تبدیل شوند تا راهی برای گریز از آن.
در حقیقت انسانها موجودات فیزیکی هستند که بر اساس نظامهای حسی مستقیم با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. ما تا زمانی که ماشینهای پیشرفته بتوانند کل این حسها و بهویژه ترکیبشناختی و زبانشناختی حاصل از آنها را در فضاهای بسته بازتولید کنند، بهمقدار زیادی فاصله داریم؛ بنابراین به گمان من اگر ما نوعی بازگشت بر اساس واکنش نسبت به انجام مناسک در سنتیترین و متعارفترین اشکال آن را در آینده شاهد نباشیم، فاصله گرفتن از چنین مناسکی را هم شاهد نخواهیم بود؛ اما در اینجا هم دقت داشته باشیم که یک مدیریت بد فرهنگی، برای مثال استفاده سیاسی نادرست از رسانهها و تحمیل مناسک به مردم میتواند، به دلیل واکنش، آنها را از روی آوردن به مناسک واقعی بازدارد و دافعه ایجاد کند.
برای سؤال پایانی، اولویت موضوعات پژوهشی در زمینه مناسک آیینی به صورت عام و مناسک سوگواری حسینی به صورت خاص در حال حاضر و نیز در آینده در عرصه شهرهای ایران چیست؟
به نظر من مهمترین اولویت در این زمینه روشنکردن روابط پیچیدهای است که میان نظامهای مناسکی و نظامهای هویتبخش وجود دارد.
این هویت از آنرو برای ما در اولویت مطلق قرار دارد که ما در حال تجربهای منحصربهفرد هستیم؛ یعنی تجربه ملتسازی و دولتسازی در کشوری با پیشینهای چند هزار ساله با دهها زبان و قومیت و صدها و بلکه هزاران هویت جماعتی، محلی، ... و قومی.
مناسک و آیینها میتوانند از مهمترین منابع برای کمک به ما در مدیریت فرهنگی و سیاسی این فرایندهای پیچیده باشند؛ اما برای آنکه بتوانیم از آنها بهخوبی استفاده کنیم، ابتدا باید آنها را خوب بشناسیم، سپس باید به تجربههای جهانی در این زمینه روی آوریم و سرانجام باید از قدرت بالایی در تحلیل و ترکیبکردن این نظامها با سایر نظامهای پیچیده در سطوح ملی و بین المللی برخوردار باشیم.
این امر برنامه پیچیده را در مدیریت فرهنگ نیازمند است که جز با بالا بردن اولیه قابلیتها و ظرفیتهای دموکراتیک نظامهای اجتماعی یعنی بدون بالا بردن قابلیت تحمل دیگری و برخورداری جامعه از ابزارهایی بسیار گسترده در بیان و رودرروییهای فکری و اجتماعی بدون آنکه تنشها نظام اجتماعی را دچار اخلال کنند، امکانپذیر نیست.