تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۲۶
۰
کد مطلب : ۱۳۴۱۹

کرگدن‌های فرهنگی

کرگدن‌های فرهنگی
امیرعیسی ملکی:خب گیرم که آقای فلانی هم بگوید ماست سفید است. شما باید همین‌طور بدون مطالعه بپذیرید. آقاجان من! یک اصولی هست. آخر حساب و کتابی دارد. همین‌طور که نمی‌شود هر حرفی را گفت. هر مطلبی را نوشت. هر چیزی را منتشر کرد. البته این آقا عزیزند. به قول شما مورد تأیید هم هستند، دغدغه هم دارند؛ اما ...

یادش به خیر استادم می‌گفت: «فلانی وارد این وادی نشو، سرخورده می‌شوی. (استادم، نیت خیر داشت.) این فضا، پوست کلفت می‌خواهد. فحش‌خور ملس می‌طلبد و ... .

البته ما بنایمان بر این است که کم نیاوریم. گوشمان هم از این حرف‌ها پر است. با هرکس هم، هم‌نفس می‌شویم، ابتدا طی می‌کنیم؛ اگر پوست شما هم کأنه کرگدن است، بسم‌الله.

باور کنید اغراق نمی‌کنم، نشستن با آقایان همه‌دانی که تصور می‌کنند، سینه‌هایشان انباشته از علومی است که همین‌طور دارد حیف می‌شود و هیچ‌کس نیست که قدرشان را بداند و دم به دقیقه نسخه جدید برای بندگان خدایی که روحیه پژوهشی ندارند و بهانه می‌آورند که وقت لازم را برای مطالعه نداریم، می‌پیچند، کار آسانی نیست. کاری که کمینه شرط انجام فعالیت‌های فرهنگی است. یکی نیست به این از خود بی‌خبرها بگوید، حضرت استاد! مگر خود حضرت عالی‌تان نبودید که گفتید: «جوان بودیم، خام بودیم، احساساتی بودیم، فلان حرف را زدیم، حالا فهمیدیم که ... » یا در بهترین حالت «اقتضاء آن زمان، آن بود ... »

مگر خود خیلی محترمتان نبودید که گفتید، حالا دغدغه‌هایمان چنین است و چنان مباد.

آقای محترم! از کجا معلوم دغدغه‌های امروزتان هم، نپختگی‌هایی باشد که فردا به آن اعتراف خواهید کرد؟ منِ نوعی با چه ضمانتی باید بنشینم پای این همه هیچ! و ننشینم پای آن همه هیچ از نظر شما. «من یکی را می‌شناسم که صبح‌ها لیبرال است، ظهرها چپ می‌زند و غروب که از کوچه تاریک می‌گذرد، زیرلب می‌گوید: «بسم‌الله»»۲

اوضاع در این طرف سلیقه‌ها –شک دارم که بگویم، عقیده‌ها- هم، کمتر از آن طرف، بلبشو نیست؛ برخی «عابد و زاهد و شبخیز و مسلمانایند/شیر بی‌یال و دم و اشکم مولانایند.»۳

ادا و اطوارشان، چندش‌آور است. هنرپیشه‌اند.(من با کسانی که حرفه‌شان هنرپیشگی است، مشکلی ندارم. برخی از آنها را دوست دارم.) منظورم این است که ادا درمی‌آورند. نمی‌دانم کدام از خدا بی‌خبری به برخی از این مثلاً استادان ساده‌فکر، گفته است، اگر وقت نداشته باشی، اگر قرارهایت پی‌درپی کنسل شوند، اگر چند ساعت دیرتر سرقرار حاضر شوی، یعنی دمت گرم؛ یعنی «تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج»۴

این روحیه همه‌چیز دانی و همه‌کس، نادان‌انگاری آنها هم به جای خود. برخی از این فضلا آن‌قدر منزوی و به دور از حقایق اجتماعی روز، به سر می‌برند که گویی لحظه‌به‌لحظه عمر پربرکتشان، با نوستالژی عهد دقیانوس سپری می‌شود. آنچنان در کهف بی‌خیالی‌شان آرام‌اند که گویی سرعت تحولات را درک نمی‌کنند. عصر اطلاعات را نمی‌فهمند و هنوز با روش و منش سال‌های سپری شده، با مسئله‌ها و معضلات برخورد می‌کنند. روش و منشی که در کارآمد بودن آنها در همان سال‌ها هم تردید است. این جماعت آسمان و ریسمان را طوری به هم می‌بافند که هیچ چیز از جایش تکان نخورد. برای پافشاری بر ندانستن چنان فلسفه می‌بافند که گویی همه چیز همان طور است که باید باشد.

البته «از هیچ آفریده ندارم شکایتی/بر من هر آنچه می‌رسد از «خویش» می‌رسد»۵

درد ما چیز دیگری است. منظورم هم، «خویش» و قوممان است. همین دوستان و همکاران فرهنگی که با علم به همه این مشکلات به جای اینکه با طمأنینه و سعه صدر عصای دستمان باشند و یا اینکه بپذیرند عصای دستشان بشویم تا ان‌شاءالله برسیم به آنجا که باید، چنان می‌کنند که مباد.

مخلص کلام، آدم‌های این دوره و زمانه ۲ دسته‌اند: گروهی ایمان دارند که بین آنچه هستیم با آنچه باید باشیم فاصله‌ای است که باید پر شود، با گفت‌وگو، با جد و جهد، با اندیشیدن و با انجام دادن و گروهی هم حضرات آقایان همه‌دانی با آن همه ادا و اطوار. البته من و شما که نه، من و شما خوبیم.

پی‌نوشت:

۱- محمدکاظم کاظمی
۲- سیدعلی صالحی
۳- محمدکاظم کاظمی
۴- حافظ
۵- سیدکریم امیری فیروزکوهی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما