کد مطلب : ۱۳۴۸۵
آیتالله سیدمحمد قائممقامی:
دعوت مردم به سوی مراجع راهکار مبارزه با عوام گرایی دینی است
تعریف شما از دینداری عوامانه چیست و کمی درباره تاریخچه دینداری عوامانه بگویید؟
من قبل از هر پاسخی به این موضوع اشاره میکنم که در مورد عوامگرایی در دین یا دینداری عوامانه باید عمیق تحقیق كرد و حتی ما در همین مصاحبه نیز باید از صحبتهای عامیانه اجتناب کنیم و نه نگاهی سطحی، بلکه نگاهی ریشهای به این موضوع داشته باشیم.
پس از این اشاره باید بگویم که در تاریخ اسلام، مسئله دینداری عوامانه از قدیم وجود داشته و مصادیق آن بسیار گسترده است. ما در تعبیری کلی معتقد هستیم، دین، همان حقیقتی است که از عالم غیب، خداوند آن را نازل کرده و در مرحله بعد که مرتبه فهم، تفسیر و اجراست -که این دوره، بعد از رحلت پیامبر(ص) آغاز شده و بسیار نیز طولانی است- به دو صورت محقق میشود؛ یکی به صورت عالمانه و دیگری به صورت عامیانه. در واقع بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) این مسئله طرح شد که متولی دین، چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ سیاسی و اجرایی چه کسی باید باشد.
در این مورد دو دیدگاه وجود داشت؛ در دیدگاه اول، زمان نزول دین اسلام، متولی آن خود پیغمبر اکرم(ص) بود؛ کسی که دین را دریافت و تفسیر كرد و متولی اجرای آن شد. بعد از ایشان نیز متولیان دین، کسانی از سنخ خود پیامبر(ص) یعنی ائمه اطهار(ع) بودند که وظیفه تفسیر و اجرای آن را برعهده گرفتند.
دیدگاه دیگر معتقد است که دین اسلام بعد از نزول وحی بهصورت مکتوب در اختیار بشر قرار گرفته و باید خود انسانها متولی تفسیر و اجرای آن باشند؛ بنابراین ریشه بحث عوامگرایی در دین یا دینداری عوامانه از همینجا شروع میشود و ما معتقدیم، آن دیدگاهی که متولی دین را معصومین(ع) میداند، دیدگاه خاصِ عالمانه و دیدگاه مقابل آن، عوامانه است.
برای این عقیده دلیلی هم دارید؟ گروهی درست بر خلاف شما فکر میکنند.
به این علت که ذات دین و حقیقت آن «علم» است و بدیهی است، اگر قرار باشد، این جوهره عالمانه را که عین خود علم است، خود انسانها تفسیر و اجرا کنند، باید حتماً عالم حقیقی آن را صورت دهد. عالم حقیقی هم بعد از پیغمبر اکرم(ص)، انسانی کامل و پاک از سنخ خود ایشان است و به تبع آن پیروان و تابعان او نیز در ردیف دینداری عالمانه قرار میگیرند و دینی که متولی تفسیر و اجرای آن، معصوم(ع) نباشد، دین عامیانه و عوامانه است. در مجموع آن دینی که اعتقاد دارد، انسان بدون کمک معصوم(ع) میتواند دین را درک، تفسیر و اجرا کند، دین عامیانه است و پیروان آن نیز فقط بیسوادان نیستند، بلکه تحصیلکرده، فیلسوف و... نیز میباشند؛ یعنی کسانی که به این درک نرسیدهاند كه برای ایجاد رابطه با دین، باید با متولی دین مرتبط بود.
شما به تاریخچه چگونگی شروع دینداری عوامانه بهخوبی اشاره کردید؛ ولی علت گرایش مردم به سوی دینداری عوامانه چیست؟
هر انسانی در مقطعی از زندگی خود به بعضی حالات معنوی دست پیدا میکند و هیچکس مستثنی نیست؛ مثلاً رویای خوبی میبیند، نوری میبیند و صدایی میشنود؛ ولی رویکردی که نسبت به این مسئله پیش میآید، به دو گونه است؛ یکی عامیانه و دیگری عالمانه.
در رویکرد عالمانه که علما آن را مدیریت میکنند، به انسان درباره علت دیدن نور، شنیدن صدا، رویا و... و چگونگی ادامهدادن راه، بدون مغرورشدن خواهند گفت؛ بهویژه پرهیز از این توهم که او، انسان برگزیدهای است. این رویکرد باعث میشود، انسان در مسیر درست هدایت شود؛ اما اگر کسی به سوی عامیگری سوق پیدا کند، بیدرنگ به این تخیل و توهم دچار میشود که نکند، برگزیده و «نظرکرده» باشد و برای انجام کاری مأمور شده است! این درک غلط از آنجا ناشی میشود که انسان نتوانسته بر نفس خود چیره شود؛ بنابراین ترکیبی از هوا و هوس، منفعتطلبی و... باعث میشود، عدهای را دور خود جمع کند که چنین کسانی نیز زیادند و آنچه سبب رونقگرفتن کار آنها میشود، این است که مردم دغدغه دین دارند.
دینداری عالمانه، انسان را به سوی علم و کمال هدایت میکند و او را دعوت میکند که روح را بر جسم و عقل را بر نفس حاکم کند؛ ولی در رویکرد عامیگری، انسان دوباره به سمت مادیگری سوق پیدا میکند؛ ولو از طریق جنسی از دین.
با این تفسیرِ شما از دینداریِ عالمانه، آیا همه دینداریهای فعلی، از جنس این نوع دینداری هستند؟
خیر؛ در بعضی دیندارانِ راه حق نیز که خود را پیروان ائمه اطهار(ع) هم میدانند، انواع عامیگراییها دیده میشود؛ ولی تعبیری فقهی در مورد عوام و خواص وجود دارد که با موضوع عامیگری فرق میکند. در فقه گفته میشود، انسان یا فقیه است یا عامی که این اصطلاح با اصطلاحِ «عامیگری» در دین فرق میکند؛ یعنی کسی که به مرحله تخصص در دین نرسیده، در برابر متخصصان، «عوام» محسوب میشود؛ ولی در بحث دینداری عوامانه ما دیگر با این تعریف روبهرو نیستیم. تعریف ما این است که انسانها دو دستهاند؛ یک دسته عالمان و پیروان آنها و دسته دوم، کسانی که نه عالماند و نه تابع علما و عامیگری دقیقاً یکی از مصادیق بزرگ آن است؛ یعنی این عده، نه عالم در دیناند و نه تبعیت میکنند. ما معتقدیم، چنین کسانی چه باسواد باشند و چه بیسواد، چه محقق دینی باشند و چه نباشند، به معنای دقیق کلمه «عامی» هستند.
شما از یک طرف به ارزشمندبودن دین، نزد مردم و از طرف دیگر به رواج عوامگرایی دینی اشاره کردید؛ اما نگفتید دینداری عوامانه چه تأثیری روی دینداری حقیقی میگذارد.
ما در عصری زندگی میکنیم که عصر «بلوغ انسان» نامیده میشود و در این عصر، باور ما این است که دینداری عوامانه جریانی حاشیهای است.
ولی این جریان حاشیهای، تأثیرات زیادی روی دینداری حقیقی دارد.
بله؛ همینطور است؛ ولی چنین جریانی با وجود همه ظواهر جذاب و فریبنده، پشتوانهای در بین دینداران ندارد؛ مثلاً معمولاً کسانی که در حلقه چنین کسانی قرار میگیرند، در یک دوره، دینداریشان بهشدت تقویت میشود؛ برای نمونه این عده عموماً بعد از اینکه با کسی که مدعی رابطه با امام
زمان(عج)است، آشنا میشوند، نماز خود را بسیار بادقت و باتمرکز بالا میخوانند و اینطور احساس میکنند که نمازخواندنشان حال و هوای دیگری پیدا کرده و بهاصطلاح با عشق نماز میخوانند؛ ولی مدتی که از آشنایی آنان با باطن نفسانی و گاه شیطانیِ مدعیان رابطه میگذرد، میبینیم، حالات معنوی این عده بهشدت فروکش میکند و همین کسی که با شور و هیجان زیادی نماز میخوانْد، بعد از مدتی حتی نسبت به اصل نماز بیمیل و بیرغبت میشود و چه بسا خدایینکرده، دینگریز شود.
چرا چنین اتفاقی روی میدهد؟
چون حال و هوایی که در او بهوجود آمده، فقط حال و هوایی مجازی بوده است. در واقع نقش بزرگ در این ماجرا به مردم بازمیگردد که باید آگاه باشند، به چه کسانی مراجعه کنند و به چه کسانی، نه. دقت در این نکته لازم است که این عده هیچگاه مردم و پیروان خود را به سوی مراجع دعوت نمیکنند؛ چون مراجع را انسانهای معمولی میدانند؛ ولی خودشان را کسانی میبینند که با عالم غیب رابطه دارند.
یکی دیگر از تأثیرات منفی که دینداری عوامانه روی دینداری حقیقی دارد، (جدا از عوارضِ منفی دیگری نظیر افسردگی، ارتکاب به گناهان کبیره، ضررهای جسمی و...) رواج خرافهگرایی است. این در حالی است که یکی از بزرگترین ویژگیهای دین عالمانه، بعد از پیامبر گرامی اسلام(ص) این است که آدمی باید آنچه را مقدس است، ارج نهد و آن را از غیر مقدسات جدا كند؛ ولی دینداری عوامانه باعث میشود، برخی غیر مقدسات، جای مقدسات را بگیرد و امر مقدسی را به امر غیرمقدسی تسری دهد که این دقیقاً معنای علمی و فنی خرافه است؛ مثلاً عمل مستحبی را به واجب تبدیلکردن، کار خرافی و نوعی بدعت است؛ چه رسد به اینکه کاری را که هیچ منشای شرعی ندارد، رنگ شرعی بدهیم؛ مثل همین اقدامی که در بین برخی خانمها رواج دارد که وقتی ماه صفر تمام میشود، در مقابل ۷ مسجد شمع روشن میکنند.
برای مبارزه با دینداری عوامانه و عوارض آن نظیر خرافهگرایی باید چه کار کرد؟
ما جدا از اینکه باید از همه ظرفیتهای موجود در کشور استفاده کنیم، باید از رویکرد علما نیز بهره ببریم. خدا را شکر، خدای متعال همواره در این موارد حجت خود را روی زمین قرار داده و بعد از وجود مقدس حضرت مهدی(عج)که حجت کل است، علما که حجتهای جزئی از آن ذات مقدس هستند و در واقع حجتِ حجت هستند، وجود دارند و جامعه هیچگاه از آنها خالی نبوده است. باید این مسئله را برای مردم تبیین کرد که نمیتوان در امری دینی به غیر عالمان و غیر فقها رجوع كرد.
با این حال عدهای از کارشناسان مسائل دینی معتقدند، بیشتر مراجع ما، تاكنون برای مبارزه با دینداری عوامانه اقدام جدی انجام ندادهاند و مجهز به اقتضائات زمانه نیستند. نظر شما چیست؟
من به این دیدگاه اعتقادی ندارم و فکر میکنم، خود این دیدگاه تا حدودی عامیانه است. علما در سطح وسیعی کار کرده و میکنند و این دیدگاه را هم که مراجع، اقتضائات زمان را نمیدانند نیز قبول ندارم؛ برعکس معتقدم که مراجع در متن اقتضائات زمان هستند و نه فقط یک مرجع هیچوقت از اقتضائات زمان عقب نیست، بلکه جلوتر نیز است. موضوع اینطور است که مراجع بر اساس مصالحی که خودشان میدانند و بر اساس تقسیم کاری که در بین آنها وجود دارد، در این مسائل وارد میشوند و در مجموع شما نمیتوانید ببینید که در این سازمان بزرگ معنوی و الهی، مسئلهای مغفول بماند. حقیقت امر این است که علمای ما امروز در جزئیات مسائل سیاسی، اجتماعی، دینی و... به روشهای مختلف وارد میشوند.
از ظرفیتهای دیگری نظیر صدا و سیما، انتشار کتب، سایتهای اینترنتی و... چگونه باید برای مقابله با دینداری عوامانه و آگاهسازی مردم از مسائل دینی استفاده كرد؟
امکانات و سازمانهایی نظیر صدا و سیما، کتاب، سایتهای اینترنتی و... میتوانند کارکردی دوگانه داشته باشند و در عین حال که به عنوان ابزاری برای مقابله با دینداری عوامانه استفاده شوند، وسیلهای برای رواج دینداری عوامانه نیز باشند؛ با این حال وقتی بخواهیم، در مورد نحوه استفاده از این ظرفیتها قضاوت کنیم، نه میتوانیم بگوییم، این موارد موفقیتی نداشتهاند و نه کاملاً موفق بودهاند؛ مثلاً اگر بخواهیم، بهطور مشخص در مورد تلویزیون صحبت کنیم، وسیله بسیار مؤثر، مهم و بزرگی برای ترویج درست دین و سلاح قدرتمندی برای مبارزه با خرافه و دینداری عوامانه است؛ ولی رسانه ملی با وجود انواع گفتوگوهایی که با محققان، علما و... داشته و دارد، کاملاً موفق نبوده و از این رسانه بیشتر انتظار میرود؛ رسانهای که طبق فرموده حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری باید مثل دانشگاه باشد؛ ولی در رسانه ملی برای ترویج دین و مقابله با دینداریِ عوامانه جای کار بسیاری وجود دارد و باید توجه به برنامههای متنوع دینی افزایش یابد.
در واقع باید بگویم، ما در زمینه پخش برنامههای سخنرانی، میزگردهای مذهبی و.... در صدا و سیما موفق بودهایم؛ ولی دین را برجستهکردن، فقط از این طریق صورت نمیگیرد و باید برنامههای متنوع دینی داشته باشیم؛ مثلاً سریال حضرت یوسف(ع) که بازتاب وسیعی در جهان داشت، در مجموع، سریالِ موفق دینیای بود که به متون و منابع تا حد امکان وفادار بود و نشان داد که مردم ما علاقه بسیاری به سریالهای دینی دارند؛ برخلاف اینکه بعضی فکر میکردند، مردم از این برنامهها دلزده شدهاند. جالب اینجاست که یکی از فایدههای سریال یوسف(ع)، متنبهکردن مسئولان رسانه بود که مردم خواهان اینگونه برنامههای دینی هستند و هر قدر رسانه در عرصه هنری خودش را به دین نزدیکتر كند، برای مخاطبان خود جذابتر میشود.
نظر شما درباره ظرفیتهای موجود در کتابهای دینی برای مقابله با عوامگرایی دینی چیست؟
ظرفیت بزرگی در کتاب وجود دارد و انصافاً از این ظرفیت در سطوح بالایی استفاده شده؛ ولی لازم است که بیشتر از این ظرفیت بهرهبرداری شود و کتابهای خوب و آگاهکنندهای برای افزایش آگاهی مردم در برابر دینداری عوامانه منتشر شود؛ چون گاه مشاهده شده، کسانی كه در زمینه ترویج دینداری عوامانه فعالیت میکنند نیز کتابهایی منتشر کردهاند؛ با این حال کسانی که در این زمینه فعال هستند، کمتر اهل نوشتناند؛ زیرا نوشتن به علم نیاز دارد و بسیار زود مشخص میشود، آنها ریشهای ندارند؛ به همین علت اینگونه بهاصطلاح دینداران بیشتر سعی میکنند، از طریق لسانی اهداف خود را دنبال كنند. جای خوشحالی است که آثار اصیل و آگاهکننده در مسائل دینی در حد و اندازههای بسیاری منتشر شده؛ ولی آنچه بیشتر لازم است، این است كه دقت داشته باشیم، مطالبی که در کتابها بیان یا تبلیغ میشود، سند داشته باشند و مخاطبان نیز به دنبال سند در مطالب منتشرشده در کتابها باشند که شکر خدا در بیشتر موارد همینطور بوده و این ناشی از افزایش بلوغ فکری و دینی مردم جامعه است.