تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۱
۰
کد مطلب : ۱۳۵۴۷
خطبه

ما متهم می‌کنیم، پس هستیم

ما متهم می‌کنیم، پس هستیم
مرتضی وافی: ما و القابمان (حاج، استاد، دکتر، حجت‌الاسلام و...)، ما و سابقه‌مان، ما و نسبمان، ما و نسبتمان این اختیار را داریم که همه‌کس را در همه‌جا نه به نقد که به محاکمه بکشیم؛ بی‌آنکه امکان دفاعی بدهیم.

هر نظر، رویداد و محصول فرهنگی متفاوت یا حتی نقد ساده‌ای از نظر ما برابر است با فاجعه یا دست‌کم توطئه‌ای و چنان احساس خطر می‌کنیم که گویی عن‌قریب است، سقف ۳۰ ساله فرهنگ انقلاب اسلامی بر ستون ۱۴۰۰ ساله تمدن اسلامی خراب شود و رسالت ماست که در قامت یک منجی به هر روشی از این عمارت محافظت کنیم؛ عمارتی که از نظر ما پایه‌هایش با یک شعر -که بزرگ‌ترین مشکلش کج‌سلیقگی در انتخاب واژه‌هاست- یا درج تصویری اشتباه در یک آگهی یا خطای سهوی یک مبتدی -که خود نیز زمانی از آن جمله بوده‌ایم- و ... به لرزه در می‌آید.

از نظر ما کودکان را به این عمارت راهی نیست؛ چراکه کودکان به زمین می‌خورند و زمین‌خوردن جرم است. از نظر ما جوانان را در این عمارت جایی نیست؛ چراکه جوانان را بی‌تجربه می‌خوانیم و بی‌تجربه‌گی بنیان عمارت را به خطر می‌اندازد. (تجربه را هم پیمودن قدم‌به‌قدم مسیری می‌دانیم که خود طی کرده‌ایم و لاغیر)

***

ما از حسین(ع)دم می‌زنیم.

***

مایی که تخصصمان صدور احکام کلی برای جرم‌های جزئی‌ است؛ مایی که هر سهوی را عمد می‌پنداریم و هر ابهامی را -هرچند از جهلمان باشد- توطئه و مرتکبِ آن را محکوم به خروج از دایره خودی‌ها می‌دانیم.

جالب اینجاست که عمدتاً، خودمان نیز این «خبط عظیم» را از نزدیک ندیده‌ایم و وظیفه کنکاش و بررسی شواهد و صدور حکم ابتدایی را به عهده برخی نزدیکان دلسوز گذاشته‌ایم که به دلایلی از چشم به خود نزدیک‌تر می‌دانیمشان! و به همین راحتی بسیاری نخبگان و استعدادهای جوانمان را به بهانه‌های واهی که عمدتاً از روی کم‌صبری‌ها و کم‌حوصلگی‌ها و بی‌صلاحیتی‌ها و گاهی هم احساس خودکم‌بینی در مقابل آنهاست، طرد می‌کنیم و وادارشان می‌کنیم که یا کنج عزلت بگزینند یا استعدادشان را علیه ما به کار گیرند.۱

در نهایت آن‌گاه که با هجمه‌ای اثرگذار در حوزه فرهنگِ آن سوی آبی روبه‌رو می‌شویم، همه رسالت خود را در فریادهایی «تکراری» و «فرافکنانه» خلاصه می‌کنیم و مرتب در میدانی خالی از مردان باانگیزه در حالِ تذکر هستیم که «آنها قدرتمند هستند و زیرک ... باید کاری کرد.» یا در بهترین حالت، برخی متفکران و دانشمندان استراتژیستمان به کشف کدها و لایه‌های پنهان کالاهای فرهنگی آنها می‌پردازند و با حالتی فتوحانه و مکتشفانه می‌گویند: «آنها قدرتمند هستند و زیرک ... باید کاری کرد.»

و دیگر هیچ....

***

در همه این احوالات اما، ما از حسین(ع)دم می‌زنیم.

***

حسینی که در واپسین لحظات زندگی جاودانه‌اش حتی به فکر نجات عمرسعد هم بود تا بلکه یک نفر از دایره ناخودی‌ها بکاهد و یک نفر به خودی‌ها اضافه کند ... هرچند آن یک نفر عمرسعد باشد.

«... می‌رود، بازمی‌گردد، عمامه پیغمبر را بر سر می‌گذارد، لباس پیغمبر را می‌پوشد، سوار اسب می‌شود و به سوی آنها می‌رود، بلکه بتواند از این گروه شقاوتکاران کسی را کم کند. در اینجا می‌بینیم، حسین یکپارچه محبت است، یکپارچه دوستی است که حتی دشمنان خودش را هم واقعاً دوست دارد.»۲

من خداچهرم شما ابلیس‌چهر

من همه مهرم شما غافل ز مهر

رحمت من در مَثَل همچون هماست

سایه‌اش گسترده بر فرق شماست

چون کنم چون؟ نفس کافرمایه‌تان

می‌کند محروم از این سایه‌تان

غیر کافر کس ز من محروم نیست

از هما محروم غیر از بوم نیست۳

او تلاش می‌کند تا همگان نجات یابند و هدایت شوند. از عمر سعد‌ها تا زهیر بن قین‌ها؛ هرچند آنها تمایلی نداشتند، با حسین(ع)روبه‌رو شوند.

***

ما با بیماری «خود را دانای کل ببین و دیگران را با اتهام‌زدن از پای بینداز» بیشترین قربانیان خود را از میان جوانان مستعد و خوش‌فکر می‌گیریم؛ جوانانی که شباهت زیادی به جوانی چمران و آوینی و دیگر مفاخر فرهنگی پس از انقلاب دارند؛ چمرانی که «عاشق» می‌شود و آوینی که «هیچکاک، آن اسطوره سینمای غرب را دوست دارد».

***

ما از «حسین» دم می‌زنیم و فرزندانمان را طرد می‌کنیم. «دیگران» دم از «جان لاک» می‌زنند و برایشان «لاست»۴ می‌سازند.

- این یادداشت از زبان اقلیتی از ما که با شما و دیگران تفاوت دارند، نوشته شده است.

پی‌نوشت:

۱. مقام معظم رهبری در سال ۸۶ در جمع استادان حوزه علمیه فرمود: «مسئله تکفیر و رمی و این حرف‌ها را بایستی از حوزه ور انداخت... این یک چیزی است که جز از طریق خود طلبه‌ها و تشکیل کرسی‌های مباحثه و مناظره و همان نهضت آزاد فکری و آزاداندیشی که عرض کردیم، جز از این طریق ممکن نیست.» همچنین در سال ۸۱ در نامه‌ای خطاب به دانش‌آموختگان حوزه فرمود: «متأسفانه گروهی به دنبال سیاست‌زدگی و گروهی به دنبال سیاست‌زدایی، دائماً تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب‌گونه یا تلاطم گرداب‌وار می‌خواهند تا در این بلبشو، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون، بتوانند تأثیرگذار و جریان‌ساز باشند ... و در نتیجه صاحبان خرد و احساس، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان، بر کنار و در حاشیه مانده و منزوی، خسته و فراموش شوند.»

۲. حماسه حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۲۹۹

۳. گنجینه اسرار صفحه ۶۲

۴. یکی از سریال‌های پرطرفدار آمریکایی در سطح جهان
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما