کد مطلب : ۱۳۷۴۹
داغها در همیشه تارخ برای شیعیان تازه است
«قلندران خلیج»، «غزلیات بیدل»، «از چشم اژدها»، «ستیز با خویشتن و جهان»، «ماه و كتان»، «غفلت و رسانههای فراگیر»، «در سایه سیمرغ»، «از زبان یك یاغی»، «جمال و تفصیل» و «گزیده ادبیات معاصر» از عناوین کتابهای منتشرشده وی است.
میرشكاك در اوایل انقلاب در روزنامه جمهوری اسلامی و در ستونی با عنوان «صدای سرخ شاعران مسلمان» به معرفی و گفتوگو با شاعران انقلاب پرداخت. پس از تماسی چند باره با میرشکاک موفق شدیم، با او گفتوگویی درباره ادبیات آیینی و چرایی گرایش بیشتر این ادبیات به سوگ و مرثیه در مقابل مولودی و شادیسرایی داشته باشیم. میرشکاک در دفاع از این گرایش گفت:
اینکه ادبیات آیینی، بیشتر ادبیاتی ماتمی و سوزناک است تا ادبیاتی با مضامین شاد، به این دلیل است که شیعه از همان اول حول حزن و اندوه به گردش در آمده است. مصایبی که متوجه ائمه(ع)و خاندانشان در طول تاریخ شده، به گونهای وصفناپذیر شیعیان را در طول تاریخ به اندوه دچار ساخته و بیشتر این اندوه از زبان حساسترین انسانهای اجتماع یعنی شاعران بروز کرده است.
این مصایب حتی ائمه(ع)را نیز برانگیخت تا مردم را دعوت کنند به برپا داشتن حزن و اندوه برای به یاد ماندن فلسفه ایجابی آن. در طول تاریخ اسلام از همان نقطه اول ولایت معصومین(ع)با تراژدی و سوگ روبهرو میشویم؛ به همین دلیل شاهکارهایی که در ادبیات آیینی منطبق بر سوگ و مرثیه داریم، در ادبیات آیینیای که با شادی گره خورده، شاهد نیستیم.
به نظر من اساساً نباید انتظار داشت که شیعیان و شاعران شیعه اندوهها و سوگواریها را که هرکدام پیام بزرگی در خود دارند، فراموش کنند؛ بنابراین این توقع نیز بیجاست که وزن مرثیههای آیینی با وزن مولودیهای آیینی یکسان باشد.
گذری هرچند کوتاه بر ادبیات معاصر نیز بهخوبی مشخص میسازد که در این دوران نیز همچنان دوران گذشته، ادبیات آیینی با مرثیه پیوند عمیقتر و ناگسستنیتری پیدا کرده تا با مولودی و شادیسراییها؛ چراکه تجربه نشان داده که سوگ در جمعکردن شیعیان به گرد هم توانایی بیشتری داشته است.
این حرف به این معنا نیست که شیعه اساساً غمگراست، بلکه به این معناست که سوگ و مصایبی که در طول تاریخ بر اهل بیت(ع)و خاندانشان روا داشته شد، آنقدر بسیار است که نمیتوان به هیچگونه از آن چشم پوشید و داغها هنوز هم برای شیعیان تازه است، واقعه شهادت امام حسین(ع)و یاران باوفایش و اتفاقات کربلا به هیچ وجه از حافظه تاریخ پاک نخواهد شد و نباید از حافظه ادبیات آیینی نیز پاک شود؛ چراکه محور اصلی شیعه را تشکیل داده است.
اگرچه عاشورا، عشق و شور و حماسه و ایثار و هجرت و شهادت و همه زیباییهای ممكن را در خود نهفته دارد، شاید همین روایات منقول از ائمه(ع)سبب شده، سرودههای كربلا بیش از هرچیز سرودههای ماتمی باشد و شاعران عاشورایی از دیرباز فقط از زاویه سوگ به كربلا نگریسته و با سوگ سرودههای خویش در بین مسلمانان جا باز كرده و تا به امروز زنده و زاینده باقی ماندهاند که به نظرم این نقطه قوت ادبیات آیینی به شمار میرود و اساساً نمیتوان جز این عمل کرد؛ مثلاً در ادبیات عاشورا مهمترین وجه ماجرا، شهادت اباعبدالله حسین(ع)است. چگونه میتوان در ادبیات عاشورا از چیزی به جز سوگ و مرثیه سخن گفت؟
جالب اینجاست که این امر فقط به شیعه اختصاص ندارد. در ادبیات مسیحی نیز مصایب حضرت مسیح(ع)تا قرن هفدهم بسیار طرح شده؛ اما پس از آن با تغییرات وسیعی روبهرو میشویم.
تغییرات در ادبیات معاصر ما نیز به نسبت ادبیات کلاسیک آیینی مشهود است. شعر آیینی در گذشته شکیلتر بود و ساختار دقیقتر و پیوستگی بیشتری داشت؛ اما اکنون اندکی گسسته است و متأسفانه با برگزاری کنگرهها هم نمیتوان آن را برطرف کرد.
در شعر گذشته دلیری بیشتری وجود داشت و رویکرد شاعر بسیار صریحتر بود. در شعر امروز نیز به هر روی نوآوریهایی در سلیقه، دید شاعر و رابطه با مخاطب پیش آماده که بالطبع آثار مثبتی بر شعر آیینی گذاشته است.
گاهی در سطح جامعه دیده میشود که عدهای از آسیبهای شعر آیینی نیز سخن گویند؛ به نظر من آسیب نیز از بیرون به شعر آیینی ما وارد شده است. شعر آیینی چند مرتبه دارد:
۱. شعر آیینی خاص که مخاطب آن خاص و شامل ادیبان و شاعران است.
۲. شعر آیینی متوسط که با ذوق متوسط شاعر سروکار دارد.
۳. شعر آیینی عام.
این سه گونه در هنگام نقد به هم آمیخته میشوند و شأن همه یکی فرض میشود؛ بنابراین مقایسه این سه نوع با هم، این وهم را ایجاد میکند که شعر آیینی به آسیب دچار شده و باید این آسیبها را با یکدستکردن برطرف کرد.
اینکه ادبیات آیینی، بیشتر ادبیاتی ماتمی و سوزناک است تا ادبیاتی با مضامین شاد، به این دلیل است که شیعه از همان اول حول حزن و اندوه به گردش در آمده است. مصایبی که متوجه ائمه(ع)و خاندانشان در طول تاریخ شده، به گونهای وصفناپذیر شیعیان را در طول تاریخ به اندوه دچار ساخته و بیشتر این اندوه از زبان حساسترین انسانهای اجتماع یعنی شاعران بروز کرده است.
این مصایب حتی ائمه(ع)را نیز برانگیخت تا مردم را دعوت کنند به برپا داشتن حزن و اندوه برای به یاد ماندن فلسفه ایجابی آن. در طول تاریخ اسلام از همان نقطه اول ولایت معصومین(ع)با تراژدی و سوگ روبهرو میشویم؛ به همین دلیل شاهکارهایی که در ادبیات آیینی منطبق بر سوگ و مرثیه داریم، در ادبیات آیینیای که با شادی گره خورده، شاهد نیستیم.
به نظر من اساساً نباید انتظار داشت که شیعیان و شاعران شیعه اندوهها و سوگواریها را که هرکدام پیام بزرگی در خود دارند، فراموش کنند؛ بنابراین این توقع نیز بیجاست که وزن مرثیههای آیینی با وزن مولودیهای آیینی یکسان باشد.
گذری هرچند کوتاه بر ادبیات معاصر نیز بهخوبی مشخص میسازد که در این دوران نیز همچنان دوران گذشته، ادبیات آیینی با مرثیه پیوند عمیقتر و ناگسستنیتری پیدا کرده تا با مولودی و شادیسراییها؛ چراکه تجربه نشان داده که سوگ در جمعکردن شیعیان به گرد هم توانایی بیشتری داشته است.
این حرف به این معنا نیست که شیعه اساساً غمگراست، بلکه به این معناست که سوگ و مصایبی که در طول تاریخ بر اهل بیت(ع)و خاندانشان روا داشته شد، آنقدر بسیار است که نمیتوان به هیچگونه از آن چشم پوشید و داغها هنوز هم برای شیعیان تازه است، واقعه شهادت امام حسین(ع)و یاران باوفایش و اتفاقات کربلا به هیچ وجه از حافظه تاریخ پاک نخواهد شد و نباید از حافظه ادبیات آیینی نیز پاک شود؛ چراکه محور اصلی شیعه را تشکیل داده است.
اگرچه عاشورا، عشق و شور و حماسه و ایثار و هجرت و شهادت و همه زیباییهای ممكن را در خود نهفته دارد، شاید همین روایات منقول از ائمه(ع)سبب شده، سرودههای كربلا بیش از هرچیز سرودههای ماتمی باشد و شاعران عاشورایی از دیرباز فقط از زاویه سوگ به كربلا نگریسته و با سوگ سرودههای خویش در بین مسلمانان جا باز كرده و تا به امروز زنده و زاینده باقی ماندهاند که به نظرم این نقطه قوت ادبیات آیینی به شمار میرود و اساساً نمیتوان جز این عمل کرد؛ مثلاً در ادبیات عاشورا مهمترین وجه ماجرا، شهادت اباعبدالله حسین(ع)است. چگونه میتوان در ادبیات عاشورا از چیزی به جز سوگ و مرثیه سخن گفت؟
جالب اینجاست که این امر فقط به شیعه اختصاص ندارد. در ادبیات مسیحی نیز مصایب حضرت مسیح(ع)تا قرن هفدهم بسیار طرح شده؛ اما پس از آن با تغییرات وسیعی روبهرو میشویم.
تغییرات در ادبیات معاصر ما نیز به نسبت ادبیات کلاسیک آیینی مشهود است. شعر آیینی در گذشته شکیلتر بود و ساختار دقیقتر و پیوستگی بیشتری داشت؛ اما اکنون اندکی گسسته است و متأسفانه با برگزاری کنگرهها هم نمیتوان آن را برطرف کرد.
در شعر گذشته دلیری بیشتری وجود داشت و رویکرد شاعر بسیار صریحتر بود. در شعر امروز نیز به هر روی نوآوریهایی در سلیقه، دید شاعر و رابطه با مخاطب پیش آماده که بالطبع آثار مثبتی بر شعر آیینی گذاشته است.
گاهی در سطح جامعه دیده میشود که عدهای از آسیبهای شعر آیینی نیز سخن گویند؛ به نظر من آسیب نیز از بیرون به شعر آیینی ما وارد شده است. شعر آیینی چند مرتبه دارد:
۱. شعر آیینی خاص که مخاطب آن خاص و شامل ادیبان و شاعران است.
۲. شعر آیینی متوسط که با ذوق متوسط شاعر سروکار دارد.
۳. شعر آیینی عام.
این سه گونه در هنگام نقد به هم آمیخته میشوند و شأن همه یکی فرض میشود؛ بنابراین مقایسه این سه نوع با هم، این وهم را ایجاد میکند که شعر آیینی به آسیب دچار شده و باید این آسیبها را با یکدستکردن برطرف کرد.