کد مطلب : ۱۳۷۶۰
بخش اول
پرده اول فرار از بیعت
عبد الملک بن عمیر گوید: یکی با معاویه درشت گفت و بسیار گفت. گفتند: «این را در خورد میکنی؟» گفت: تا وقتی مردم میان ما و شاهیمان حایل نشوند، میان آنها و زبانهایشان حایل نمیشوم.» [جریر طبری، ۱۳۸۵، جلد ۷، ص ۲۹۰۳]
معاویه خود به وقت نصیحت و توصیه به دیگران واقف است که وفای عهد واجب است. این مسئله را فضیلت مردان به حساب میآورد و به دیگران توصیه میکند؛ اما در مقام اجرا، آنجا که این رعایت عهد میان او و پادشاهیاش و سلطنت فرزندش حایل ایجاد کند، التزامی به آن ندارد؛ بنابراین دستور بیعت خود را به همه بلاد اسلامی ابلاغ کرد.
برخی شهرها بیهیچ مخالفتی بیعت با یزید را میپذیرفتند؛ اما در بسیاری شهرها مخالفتهایی برخاست. جدیترین مقاومتها در مدینه و کوفه بود که شیعیان و علویان بیشترین تعداد را داشتند و جو غالب در اختیار آنان بود.
در مدینه مروان به عنوان حاکم این شهر از مردم برای یزید، بیعت خواست. آنگونه که در تاریخ آمده، پذیرش این امر حتی برای مروان نیز چندان راحت نبود. مروان حَکم پس از قتل خلیفه سوم به تحریک اصحاب جمل پرداخت و در تضعیف حکومت علی(ع)کوشید. وی بسترسازی خوبی برای به قدرترساندن معاویه انجام داد. حال حاکم مدینه شده بود و به خلافت پس از معاویه میاندیشید؛ به همین دلیل برای او گران بود تا شاهد ولیعهدی پسر معاویه باشد و بین خلافت و او باز هم فاصله بیفتد.
وقتی نامه معاویه به او رسید، بسیار برافروخته شد و به معاویه نوشت که مردم مدینه از بیعت با یزید امتناع دارند. معاویه پس از دریافت این نامه، مروان را از امارت مدینه عزل کرد و سعید بن عاص را به جای او نشاند. مروان نیز با همه حامیان خود برای اعتراض به ولایتعهدی یزید عازم شام شد. پس از روبهروشدن با معاویه در مورد ولایتعهدی یزید به او اعتراض کرد. پس از این برخورد معاویه از مروان دلجویی کرد و او را ولیعهد یزید خواند. مروان نیز که کار را پایانیافته میدید، به ولایتعهدی یزید بسنده کرد و به مدینه بازگشت.
به هر حال از دو جنبه پذیرش ولایتعهدی یزید برای جامعه دشوار بود؛ یکی نقض عهد امام حسن(ع)با معاویه و دیگری شخصیت و رفتار یزید. وقتی مروان که از حامیان اصلی امویان بود، به این امر اعتراض داشت، دیگران به طریق اولی از پذیرش بیعت با یزید امتناع داشتند. اگرچه مخالفت مروان بیشتر دلیل شخصی داشت، آنچه از جانب او نیز بیان شد، کمیِ سن یزید و نبود وجاهت خلافت در او بود.
باید توجه داشت، مردم شام که اسلام را از معاویه گرفته بودند و با تعالیم وی اسلام را میشناختند، با نصب یزید از جانب معاویه او را بیهیچ تردیدی امیر مؤمنان(ع)میدانستند و همان مقامات و قداست را که برای خلفای پیش از این معتقد بودند، برای او نیز قائل بودند. شرابخواری و سگبازی یزید را بیشتر منابع و کسانی طرح میکنند که در دسته مخالفان یزیدند و به خود برای اظهار نظر در این باره اجازه میدهند؛ اما اهل شام که همه چیز را در معاویه میدیدند، حتی به خود اجازه نمیدادند، در صلاحیت یزید تردید کنند و کوچکترین مخالفت و تأخیری را در بیعت با او روا نمیدانستند.
مشکل معاویه فقط با مناطقی بود که در معرض مستقیم هدایت و تعلیمات امام علی(ع)و حسنین (ع)بودند. آنان بهراحتی با نصب معاویه بر رذایل اخلاقی یزید چشم نمیپوشیدند، به خود برای اظهار نظر و رد و نقد اعمال سیاسی معاویه اجازه میدادند و چشم و گوشبسته آن را نمیپذیرفتند؛ کسانی که در دوران حکومت پیامبرsو امام علی(ع)و امام حسن(ع)هم اینگونه تربیت شدند و هم انتقاد از ایشان را نیز تجربه کردند. پیامبرsامام علی(ع)و امام حسن(ع)حتی خلفا با منتقدان و حتی مخالفانِ خود هرگز آن طوری که معاویه با مخالفانش برخورد داشت، برخورد نمیکردند و با اتخاذ چنین سیاستی عرصه را برای «گفتوگو و دگراندیشی» فراهم میساختند تا در پرتوی فضایی باز، حق به دور از اجبار و زور در رقابت با باطل سربلند بیرون آید.
پیامبرsعلی(ع)و حسن(ع)به اندازهای به خود اطمینان داشتند که از طرح نظر مخالفان نمیهراسیدند؛ اما در مقابل، معاویه حتی اگر با مروان حکم نیز برخورد قهری یا تطمیعی نمیکرد، در برابر استدلالش حرفی برای گفتن نداشت. خود به بهانه سفر حج به مکه آمد تا اوضاع را مساعد سازد و برای یزید بیعت بگیرد؛ اما چندان توفیق حاصل نشد و از مکه بازگشت.
ادامه دارد ...