کد مطلب : ۱۴۵۱۷
بحران رسالت و مهندسي مجدد هيئتهاي مذهبي
آینده فرا رسیده است
قاسم واثقي
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شکلگيري نظام مقدس جمهوري اسلامي، مؤسسات، سازمانها و نهادهايي تشکيل شدند که مأموريت آنها رسماً «تعليم و تربيت اسلامي» است؛ يعني همان رسالتي را عهدهدار هستند که هيئتهاي مذهبي عهدهدار بودند. در اينجا، فهرستي از اين مراکز و مؤسسات آمده است:
۱.۱. سازمان صدا و سيما
صدا و سيماي جمهوري اسلامي از جملة آن مراکز است. وقتي شما به فلسفه و اهداف کلان اين سازمان نگاه ميکنيد، متوجه ميشويد، تا حدود بسياري همان اهداف و رسالتي است که هيئتهاي مذهبي بر مبناي آنها شکل گرفتند و فعاليت کردند؛ مانند:
۱. ارتقاي معرفت ديني روشنبينانه
۲. تعميق ايمان به ارزشهاي اسلامي و بنيانهاي فکري ديني و انقلابي و نظام اسلامي
۳. رفتار ديني مخلصانه
۴. مصونيتدادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگي و ارزشي دشمن.۱
راديو و تلويزيون ما مملو از برنامههاي آموزشي و تربيتي اسلامي است. از سابق و اوايل پس از پيروزي انقلاب، ساعت ۱۳:۰۰ تا ۱۴:۰۰، سخنراني مذهبي پخش ميشد. شايد هنوز هم در بعضي شبکههاي راديو، اين سنت نيکو ادامه داشته باشد. حضور آقاي قرائتي و سخنراني اعزة محترم روحاني از حضرات آيات و حجج اسلام ايدهمالله در صدا و سيما براي مردم ما کاملاً معروف و محسوس است؛ بهويژه در سالهاي اخير، شبکههايي مستقلاً براي عرضة معارف اسلامي و قرآني، اختصاص يافتند.
۱.۲. سپاه پاسداران
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، دومين مؤسسهاي است که فعاليت فرهنگي و تبليغي دارد. در سالهاي آغازين تأسيس اين نهاد انقلابي، بيش از آنکه نهادي نظامي باشد، سياسي و فرهنگي بود. اگر کسي بتواند گزارشي از کار فرهنگي و تبليغي سپاه پاسداران براي نشر و گسترش فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در عرصة اين شهر و شهرهاي ديگر استان و کشور جمعآوري و تنظيم کند، آنگاه معلوم ميشود که اين نهاد چه سهم و نقش مهم و مؤثري در عرضة معارف و فرهنگ اسلامي در اين منطقه داشته است. انتشار نشريات مختلف، برگزاري کلاسهاي معارف ديني و تشکيل انجمنهاي اسلامي در سطح شهر و روستا در سالهاي ۵۹ و بعد از آن از جمله کارکردهاي فرهنگي و تبليغي اين نهاد است.
بسيج که شاخه و واحدي از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است، عرصهاي است که در سراسر کشور، دانشگاهها، محلات، کارخانهها، صنوف و اقشار مختلف گسترش يافته و از فعاليتهاي اصلي آن، توسعة فرهنگ، ارزشها و معارف اسلامي است.
۱.۳. جهاد سازندگي
جهاد سازندگي که در همان نخستين سال بعد از انقلاب اسلامي تأسيس شد، نهاد ديگري است که به امور تعليم و تربيت ديني اشتغال داشت. کارهاي خدماتي و عمراني، بخشي از فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي درخور توجه اين نهاد است.
۱.۴. سازمان تبليغات اسلامي
سازمان تبليغات اسلامي چهارمين نهاد متکفل تبليغ، تعليم و تربيت ديني است؛ نهاد و ارگاني که در سراسر کشور حضور دارد و مأموريت اصلي و ذاتي آن، تبليغ و ترويج فرهنگ و معارف اسلامي است.
۱.۵. واحدهاي تربيتي مدارس
واحدهاي تربيتي در مدارس آموزش و پرورش که به همت شهيدان بزرگوار رجايي و باهنر تشکيل شدهاند، رسالتشان توسعة تربيتهاي اسلامي و انقلابي است؛ به جز آن، واحدهاي درسي «بينش ديني» هم در مدارس تدريس ميشوند؛ البته اين مادة درسي قبل از انقلاب اسلامي هم با عنوان «تعليمات ديني» تدريس ميشد.
۱.۶. دروس معارف اسلامي
دروس معارف اسلامي در رشتههاي مختلف دانشگاهي، زمينه و عرصة ديگري است براي عرضة معارف و احکام اسلامي. اين فعاليت آموزشي، پيش از انقلاب اسلامي وجود نداشت؛ البته دانشکدة الهيات داشتيم؛ ولي اينطور نبود که در رشتههاي فيزيک، رياضي، پزشکي و ساير رشتهها، واحد درسي معارف اسلامي داشته باشند. اينها مربوط به جمهوري اسلامي است.
۱.۷. سازمانهاي غيردولتي
به اين فهرست، مؤسسات و سازمانهاي غير دولتي را هم اضافه کنيد؛ مثل فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي تشکلهاي حزبي؛ حزب جمهوري اسلامي و تشکلهايي از اين قبيل که کارکرد فرهنگي و تبليغي وسيع و درخور توجهي داشتند.
با توجه به اين حجم گستردة نهادها و ارگانهاي فرهنگي و تبليغات ديني، بدون ترديد بخش عظيمي از مردم مورد تعليم و تأثير آموزش و تربيت ديني اين نهادها خواهند بود. واقعاً چند درصد مردم اين کشور مورد اشراف تعليمي، تربيتي و تبليغي اين همه مؤسسه، سازمان و رسانه قرار نگرفتند؟!
۲. بحران رسالت
با توجه به فهرستي که از مؤسسات و مراکز دولتي و رسمي آمد -که داراي همان رسالت و مأموريت فرهنگي و تبليغي هيئتهاي مذهبي هستند- آيا براي آن هيئتها، فلسفه و رسالتي باقي ميماند؟ هيئتهاي مذهبي هم مدعي همين مأموريتها و فعاليتها بودند؛ با اين تفاوت که هيئتهاي مذهبي، تشکلهاي کوچک، محدود، غير دولتي، غير رسمي و سازماننيافته بودند؛ ولي اين مؤسسات، بزرگ، گسترده، دولتي، رسمي و سازمانيافتهاند. يعني چه؟
- اولاً اين مؤسسات از منابع مادي فراواني برخوردارند؛ يعني پول دارند، امکانات دارند، بودجه و اعتبار دارند، فضا و محيط کار مناسب دارند.
- ثانياً از منابع انساني گسترده در ادارة سازمان و انجامدادن وظايف مربوط به آن، برخوردارند؛ يعني مدير و معاون دارند، کارشناس دارند، مشاور دارند و عدة فراواني را به عنوان کارمند در اختيار دارند.
- ثالثاً داراي قدرت قانوني و اعتبار اجتماعياند.
اين موارد، جلوههايي از قدرت مؤسسات جديد است که به برکت تشکيل جمهوري اسلامي به وجود آمدند و داراي رسالت تعليم و تربيت ديني و نشر و گسترش فرهنگ و ارزشهاي اسلامي هستند. حضور مقتدرانة اين مؤسسات به معني ظهور رقيبي بيچون و چرا و آشنا به مزيتهاي رقابتي برتر در برابر هيئتهاي مذهبي است. اين وضعيت به معني «بحران رسالت» و «بحران هويت» هيئتهاي مذهبي است. هيئتهاي مذهبي در برابر اين سؤال قرار گرفتهاند که با وجود اين مؤسسات و مراکز قدرتمند فرهنگي، تبليغي و ارشادي، شما براي چه کاري هستيد؟! اگر گفته شود که براي آموزش، تبليغ و ترويج معارف، احکام و ارزشهاي ديني هستيم، پاسخ ميگوييم که آن سازمانها هم همين رسالت و مأموريت را دارند؛ ولي آنها پول و امکانات دارند و شما نداريد، آنها از نظر قانوني، رسميت دارند و شما نداريد، آنها سازمانيافتهاند و شما نيستيد.
چنانچه قبلاً هم اشاره کردم، حقيقت ترديدناپذير اين است که انقلاب اسلامي و پيروزي آن، مرهون هيئتهاي مذهبي است. (با توجه به آن تعريف و هويتشناسي که بيان شد) ولي مولود اين تشکلهاي مردمي (جمهوري اسلامي)، پديدآورندهاش را به چالش در سطح رسالت کشاند.
۳. لزوم مهندسي مجدد
در چنين حالتي است که مهندسي مجدد هيئتهاي مذهبي ضرورت مييابد. اگر براي اين وضعيت چارهاي نينديشم، هيئتها محکوم به نابودي هستند. هدف مهندسي مجدد سازمانها، ايجاد قدرت تطابق و سازگاري سازمان با محيطي است که مرتب در حال تحول و دگرگوني است. غفلت از اين موضوع، فقط به کماثري و کمثمري سازمانها و مؤسسات منجر نميشود، بلکه به فروپاشي آنها ميانجامد؛ يعني بهتر است يا اثربخش باشند يا اصلاً وجود نداشته باشند تا کماثر باشند!
در اين جامعة متحولشده و با حضور و اعلام موجوديت سازمانهاي مقتدري که همان اهداف کلان هيئتهاي مذهبي را دنبال ميکنند و رقباي با مزيتهاي برتر و بيچون و چرا، اگر نتوانيم فلسفه و رسالت جديدي را براي هيئتها اثبات و توجيه کنيم، مرگ آنها قطعي است.
مرگ چه براي پديدههاي طبيعي و چه در مورد پديدههاي اجتماعي، زماني فراميرسد که آن پديده، قدرت سازگاري و انطباقش را با محيط (محيط طبيعي يا اجتماعي) از دست ميدهد؛ بنابراين خداوند متعال، جسم و روح ما را به نحوي آفريده است که به طور خودکار، خود را با وضعيت محيطي تطبيق ميدهد. يک مکانيسم به طور خودکار در برابر تهاجمات و تغييرات محيطي از خود دفاع ميکند و نقايص خود را به طور طبيعي جبران و بازسازي ميکند.
«دکتر الکسيس کارل» در فصل ششم کتاب «انسان موجود ناشناخته» بحثي دارد با عنوان «اعمال تطابقي». ايشان با تکيه بر تجربيات علمي، توضيح ميدهد که چگونه همة فعاليتهاي فيزيولوژيک بدن به شکل اعجابانگيزي خاصيت تطابقي دارند و مينويسند: «انسان بهتر از همة جانوران با شرايط متغير جهان، تطابق ميکند و به جاي آنکه ضايع شود، تغيير حالت ميدهد و در برابر هر وضع تازه، وسيلهاي براي مواجهة با آن برميانگيزد و در اين راه هدفي جز اين ندارد که زندگي ما را تا حد ممکن، طولانيتر کند. اين کيفيت عجيب و اين خودکاري دقيقي که بايد بقاي آدمي را مرهون آن دانست، تطابق نام دارد.»۲
ما هم بايد از الگويي که خداوند در طبيعت انسان و جهان قرار داد، مدلي براي پديدههاي اجتماعي، جهان صنعت و دنياي مؤسسات و بنگاهها و سازمانها بسازيم. طبيعتي که بر مبناي حکومت الهي شکل گرفته، همواره ميتواند و بايد، معلم و آموزگار انسان در توليد فناوري، ساخت جامعه و تمدن انساني باشد و در عرصههاي مديريت و سازمان هم نقشآفريني کند؛ از جملة آن عرصهها، همين هيئتهاي مذهبي هستند.
«شهيد مطهري» آن متفکر فرزانه و دورانديش در فرازي از سخنرانياي که در فروردين ماه سال ۱۳۵۸ ايراد کرد، به نکتهاي اشاره فرمود که به نظر من به همين موضوع مهندسي مجدد هيئتهاي مذهبي نظر دارد:
«مساجد، از جمله بهترين پايگاههاي روحانيت به حساب ميآيند. نگاهي به وضع مساجد نشان ميدهد که بعد از انقلاب، اغلب مساجد خلوت شده است. يکي از دلايل اين امر آن است که تا قبل از پيروزي انقلاب، مساجد به بهترين نحو نقش انقلابي خود را انجام ميدادند. در آنها همان مسائلي مطرح ميشد که مردم خواستارش بودند؛ اما بعد از پيروزي انقلاب، مساجد خود را با اين تغيير هماهنگ نکردند. اکنون، ضرورت احياي مسجد بيش از هر زمان ديگر، احساس ميشود.»
«البته لازم است در کنار مسجد، راديو و تلويزيون هم برنامههاي مذهبي داشته باشند. حزب اسلامي و کانون تعليمات سياسي و مذهبي هم بايد به وجود بيايند. مردم از طريق اين کانونها بايد تعليمات و آموزشهاي سياسي ببينند؛ اما اگر همة اين نهادها، جاي مسجد را بگيرند، آن وقت فاجعه به وجود ميآيد. راه جلوگيري از اين فاجعه، تعطيلي اين نهادها نيست؛ بلکه اين مساجدند که بايد در وضع خود تجديدنظر کنند و در اين ميان، سهم عمده و نقش اصلي به دوش روحانيت است.»۳
چنانچه ملاحظه ميکنيد، وجود مراکز تبليغي و ارشادي مانند راديو و تلويزيون و همة مؤسسات و مراکزي که قبلاً اسم بردم، عيب و ضعف و نقص بهشمار نميآيند. اينها بايد باشند و بايد توسعه هم پيدا کنند؛ ولي در چنين حالتي هيئتهاي مذهبي بايد از نو، خود را تعريف کنند تا بتوانند همچنان صاحب نقش و اثر باشند. توقف محيط و پديدههاي آن، نه ممکن است و نه مفيد. نميشود جلوي حرکت شتابان جوامع را گرفت، بلکه بايد خود را در محيط متحول امروز از نو تعريف کرد. اين بازتعريف خود، همان «مهندسي مجدد» است.
دو نکته در اينجا درخور توجه و اهميت است:
نکتة اول اين است که مهندسي مجدد، حرکتي سطحي، روبنايي و قشري نيست، بلکه يک تحول است؛ يعني حرکتي عميق، اساسي و ريشهاي است.
نکتة دوم اين است که مهندسي مجدد در عرصهها و ابعاد مختلف يک سازمان و مؤسسه، تعميمپذير و ساري است؛ در ساختار، سازمان، فرآيندها، نظامها و سيستمها، آموزشها، روش و سبکهاي مديريت و از جمله در مأموريت و رسالت. تحول در رسالت و فلسفة يک سازمان، اساسيترين و زيربناييترين تحولي است که ممکن است اتفاق بيفتد و صدالبته، انتخاب عرصه و موضوع براي تحول و مهندسي مجدد، بستگي دارد به مجموعه شرايطي که آن تحول را ضروري کردهاند؛ اگر تغييرات و شرايط محيطي، تحول در ساختار را ضروري ساختهاند، هرگونه تحول در نظامها و سيستمها، سازمان را از وضعيت ميرايي و فرسودگي نجات نميدهد و همينطور است عکس آن.
در مورد هيئتهاي مذهبي، آنچه تحول را در مورد آنها ضروري ميکند، طرحها، ساختار، روشها، آموزشها و مانند اينها نيست. اينها هم ممکن است لازم به تغيير و تحول باشند؛ ولي فرسودگي و ميرايي هيئتها ناشي از آن ابعاد نيست. امروز فلسفه و رسالت هيئتها به چالش اساسي دچار شده است؛ اينکه چرا هستند؟ چرا بايد باشند؟ فلسفة وجودي آنها چيست؟
۴. مهندسي مجدد و تفکر استراتژيک
يکي از نکات مهم در مهندسي مجدد سازمانها و مؤسسات، داشتن «تفکر استراتژيک» است. توضيح مطلب اين است که اساساً چرا مهندسي مجدد ضروري است؟ پاسخ داديم که تغييرات محيطي، نيازهاي جديدي را به وجود ميآورند که وضعيت قبلي مؤسسات و شرکتها قادر به پاسخگويي اين نيازها نيستند. براي پاسخگوبودن بايد با محيط جديد، سازگاري و انطباق پيدا کنند. براي تحقق اين سازگاري، نيازمند بازتعريف سازمان -مهندسي مجدد- در ابعاد مختلف سازمان هستند:
تغييرات محيطي ← پيدايش نيازهاي جديد ← مهندسي مجدد سازمان
«تفکر استراتژيک» يعني «درک به موقع نيازها». بر اساس اين منطق هر مقدار که سرعت تغييرات محيطي بيشتر باشد و پديدههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي، پرشتابتر دگرگون شوند، فواصل ظهور «نيازهاي جديد» کمتر خواهد شد. در اين صورت، مهندسي مجدد سازمانها در فواصل زماني بسيار نزديک و کوتاه بايد انجام شود. مديران شرکتها و مؤسسات هر قدر بتوانند تغييرات پديدهها را در آيندهاي دورتر تشخيص دهند، به درک نيازهاي دورتر دست خواهند يافت و در نتيجه براي مهندسي مجدد سازمان خود از فرصت بيشتري برخوردار خواهند بود. «تفکر استراتژيک» يعني توان «درک به موقع نيازهاي فردا» و «فرداهاي دورتر».
فرض کنيد، کسي ۵۰ سال پيش، کارخانهاي تأسيس کرد که کارش، توليد «مته» بود. محصول اين کارخانه، نيازهاي نجار و آهنگر و ساير حرف مشابه را براي سوراخکردن چوب و آهن و ساير فلزات تأمين ميکرد. خيلي هم بازارش خوب بود. رونق بازار موجب ميشد، صاحب اين شرکت، اين صنعت را توسعه دهد. کارخانه زياد کند، کارگر و سرکارگر فراواني را به خدمت بگيرد و انبارهاي متعددي را براي نگهداري محصولات و عرضة فوري آنها به مشتريان آماده سازد. ناگاه متوجه ميشود کالاهاي توليدشده بهکندي و ديرهنگام از انبار خارج ميشوند و تقاضا کاهش يافته است. وقتي دلايل اين وضعيت را جستوجو ميکند، متوجه ميشود اين روزها ابزار جديدي به بازار آمده که براي سوراخکردن اشياء از آن استفاده ميکنند و آن «ليزر» است.
صاحب اين صنعت و کارخانهها حواسش به تغييرات محيطي و دگرگوني در فناوريها نبوده است. به اطرافش در طول و عرض نگاه نميکرد. با اينکه ۵۰-۴۰ سال، بازار پررونقي براي توليداتش وجود داشت؛ ولي در سالهاي اخير، محصولش مصرف چنداني نداشت. تفکر استراتژيک يعني اينکه او بايد از سالها جلوتر به تحولات در محيط خود توجه ميکرد، نيازهاي امروز و فردا را تشخيص ميداد و سازمان و صنعت خود را دوباره مهندسي ميکرد.
شما ميتوانيد مشابه اين مثال را در ساير پديدههاي صنعتي هم ملاحظه کنيد. امروز فناوري لوحهاي فشرده صوتي و تصويري، بازار فناوري نوارهاي ويدئويي و کاست و دستگاههاي مربوط به آن را بهشدت زير فشار قرار داده است. معناي تفکر استراتژيک اين است که بتوانيم آينده و محيط بيروني کار و سازمان خود را بهدرستي شناسايي کنيم و نيازهاي امروز، فردا و فرداهاي دورتر مشتريان و خدماتگيرندگان (و در حوزة فرهنگ و سياست، «مخاطبان») خود را به موقع تشخيص دهيم و توليدات و فعاليتهاي بنگاهها و مؤسسات و شرکتهايمان را با آن نيازها منطبق و سازگار کنيم.
همين داستان در مورد هيئتهاي مذهبي هم وجود دارد. هيئتهاي مذهبي با آن تعريف و هويتي که براي آنها ذکر کرديم، سابقهاي طولاني دارند. آنها در اين شکل و مدلي که ما و شما ميشناسيم، دستکم ۵۰ سال بيش از انقلاب اسلامي سابقه دارند. تلاش و کارکردهاي همان هيئتها، زمينههاي مناسبي را براي انقلاب اسلامي به وجود آورد. اهل همين هيئتها در صحنههاي انقلاب اسلامي حضور مؤثر داشتند و آن را به لطف الهي و رهبري داهيانة معمار کبير انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (ره) به پيروزي رساندند.
يکي، دو، سه سال هم در التهاب استقرار نظام جمهوري اسلامي و انتخابات و همهپرسيها و تشکيل نهادهاي انقلابي بودند. وقتي که کمکم ميروند سراغ هيئتها، همانها که اين همه محصول و ميوة مبارک و پاکيزه را توليد کردند، ميبينند رونق سابق را ندارند. چرا؟ با همان دلايلي که قبلاً گفتم. چقدر طول کشيد تا ما اين وضعيت را -که بحران رسالت و هويت هيئتهاي مذهبي نام گرفت- درک کنيم؟ حدود ۵۳ سال (يعني تا سال ۱۳۶۱). اين وضعيت، مسئولان هيئتها را به نوعي حالت دلسردي، بيتفاوتي و دلمردگي کشاند. اين دوران حيرت و يأس تا سالهاي اخير به درازا کشيد؛ يعني شايد چيزي حدود ۲۳ سال اين حالت رکود، انجماد و خواب براي هيئتهاي مذهبي وجود داشت.
امروز در آستانة مهندسي مجدد هيئتهاي مذهبي هستيم، نگاه و تفکر استراتژيک اقتضاء دارد، وضعيت و نيازهاي فردا و فرداهاي دورتر را براي به انجامرساندن اين مهندسي تشخيص دهيم. اگر در دوران گذشته مثلاً پس از ۵۳ سال هيئتها به چالش استراتژيک دچار شدند و ۲۳ سال هم در تحير و رکود بودند، (يعني مجموعاً حدود ۸۶ سال) با توجه به تغييرات شتاباني که در عرصههاي فرهنگ و سياست و اجتماع وجود دارد، شکل و وضعيت مهندسيشدة هيئتهاي امروزي، ممکن است در فاصلهاي بسياربسيار کوتاهتر از گذشته به چالش و بحران دچار شوند.
استراتژيستها پيشتر ميگفتند که ما بايد «نيازهاي آينده» را بشناسيم. درک «نيازهاي امروز» کافي نيست، ما را غافلگير ميکند و قدرت رقابت را از ما ميگيرد. کمکم، موضوع «مديريت آينده» طرح شد که بايد آينده را مديريت کرد. حالا با توجه به تحولات پرشتابي که وجود دارد، ميگويند: «آينده فرارسيده است!»