تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۴
کد مطلب : ۱۴۵۷۴

مدح۱ علي‌خواني ؛ شيوه‌اي از نمايش عرفاني۲

دکتر جابر عناصري*
مدح۱ علي‌خواني ؛ شيوه‌اي از نمايش عرفاني۲
فرهنگ:
باز خواهم دُرفشاني سر کنم
ياد از شير خدا، حيدر کنم
چون خداوند رحيمش يار شد
کعبه يکجا مطلع انوار شد
«محزون»
به شيوة مديحه‌سرايي و وصف و شرح دلاوري‌ها و فتوت‌ِ اميرالمؤمنين علي (ع)، شاه ولايت، خورشيد سپهر امامت، پايندة فتوت، گوهر کان طهارت، مشتري بُرج سعادت، مصحف وصايت، شايستة مسند خلافت، قسيم جنت و نار، امير منصوب روز غدير، شهسوار معرکة لافتي، باب مدينة علم، لنگر سفينة حلم، قاضي محکمة قضا و قدر، مصداق عَلّيٌ خيرالبشر، اسدالله الغالب، مظهرالعجايب اميرالمؤمنين عليّ ابن ابي‌طالب عليه آلاف التحيـ‹ و الثناء، بسيار هنگام، شاعران اهل صفا و جُود مردان و جوانمردانِ باوفا، اشعار پُربها و گرانپايه سروده و نطاقان و سخنوران منابر و اسواق، شاه‌بيت مديحه‌سرايي را به اين نور جلي، ‌مير خفي، کان کَرَم، ميرحَرَم، شاهنشه جود به اقليم حقيقت، فخر دو جهان اختصاص داده و شيوة ويژه‌اي از ديدگاه نمايش‌هاي آييني و قدسي به عنوان «مدح علي‌خواني» و به منزلة فصلي از کتاب «شيوه‌هاي نمايش در ايران» فراهم ديده‌اند.
***

ذکر اين نکته ضروري است که مهم‌ترين وظيفة اهل نظر در زمان حاضر، مکتوب‌نمودن جلوه‌هاي شفاهي و تجربي شيوه‌هاي مختلف نمايش در ايران است؛ اما... جاي تأسف و دريغ است که برخي از مجريان اين شيوه‌ها، حتي در ذکر نام و عنوان اين مباحث گرفتار خبط و خطا مي‌شوند و سنت ناپسند جعل عنوان و عدم تطبيق نام و نشان با مضمون نمايش‌هاي قدسي را -هم- غلط مطرح مي‌کنند. مثلاً از مدح علي‌خواني، به عنوان «علي‌خواني» و از حملة‌ حيدري و صولت صفدري، با لفظ جعلي «حيدرخواني» نام برند. جان سخن در اين است که ما به عنوان «مديحه‌سرايي و مديحه‌خواني» کتاب‌ها در اختيار داريم و دو کتاب بي‌مثال دو جان‌شيفته يعني: «باذل» و «مُلّا بمانعلي كرماني» را به منزلة شاهکار حمله‌خواني بارها و بارها مورد تورق قرار داده‌ايم. اين متون گهرنشان در رف قفسه‌هاي کتابخانه‌ها و در بخش مخطوطات و کتب‌ چاپ سنگي و به شيوة چاپ جديد، زينت‌بخش اسناد و مدارک موجود در کتابخانه‌هاست. جاي دريغ است که اغيار، الفاظ صحيح به کار مي‌برند و ما مانده‌ايم و گرد و غباري از کاروان فرهنگ و...

به هر حال
شيوة مدح علي‌خواني، نوعي از نمايش مذهبي تلقي مي‌شود که به مناسبت‌هاي مختلف به روش‌هاي گوناگون مطرح مي‌شود:
الف) مدح علي (ع) خواني، به شيوة روايت‌گويي توسط محدثان۳
اهل حديث، به محادثه و محاوره، زبان به توصيف مولاي عاشقان مي‌گشايند و شاه‌بيت آغاز کلام را در قالب الفاظ منظوم، تقديم نَفس قُدسي مثال مولا مي‌نمايند:
بسم الله الرحمن الرحيم
ز بسم الله عيان سازم
هزاران گنج دقيانوس
ز رحمان و رحيم او
کشم از سينه چون ناقوس
بزَن‌اي دَمْ، دَمْ اندر دَمْ
نه نام خواجة عالم
که تا نطقم شود گويا
به نام نامي قدُوّس
يد است آن از ازل بنوشت
اين لوح زبرجد را
که فيض از عالم بالاست
رندانِ مُجّرد را
الف،‌ از ح و ح از ميم
ميم از دال،‌ احمد را
نه مرد است آنکه نشناسد
پسر عمّ محمد (ص) را
اول، زبان بگشايم کنون به نام خدا
دوم، به نام محمد (ص)، شفيع روز جزا
ز بعد نام محمد (ص)، علي علي (ع) گويم
«حديث» نادعلي را سينجلي گويم
سپس، محدثان شيرين‌کلام، احاديثي در مورد شأن و منزلت مولاي متقيان علي (ع) بازمي‌گويند و شواهد متقني ارائه مي‌دهند و به‌اصطلاح مستمعان را به فيض مي‌رسانند. روايت در روايت، نقل در نقل، وصف در وصف و شرح در شرح و اعجاب در اعجاب و... در خلال گفتار اين حديث‌گويان دارندة ملاحت کلامي در توصيف بلنداي قامت يداللهي عيان مي‌شود.

ب) مدح علي‌خواني، به شيوة منقبت‌خواني:
واعظان و خطيبان با توسل به شيوة فنون فصاحتي و بلاغتي (آن‌سان که ارسطو داناي يونان از اين فن، به عنوان ريطوريقا
(تمرين فصاحتي و بلاغتي و آشنايي با فنّ وعظ و خطابه= The ARTS & RHETORIC) نام مي‌بَرَد، از روش «منقبت‌خواني»۴ بهره مي‌گيرند و نقيب۵ کلام مي‌گردند و به نعت۶ خواني، از وقار و جايگاه مولا علي (ع)، در منابر سخنوري مطالب شايسته‌اي مي‌گويند. و گاهي به صوت جلي و گفتار منجلي و به لحن دلپذير، ‌ابيات نغزي با ارتفاع صوت و شدت صوت و طنين صوت دلپسند و در مقطع زيبايي‌شناسي آوايي و الحاني هنرنمايي مي‌کنند و باز هم به قول ارسطو، با استفاده از ژست‌ها و حرکات منطبق با اوج و حضيض کلام، در واقع «خطابة نمايشي» اجرا مي‌کنند. در اينجا موضع نمايشي، «منبر» صحنة نمايش، جايگاه مخاطبان و شاهکار نمايشي، هنرهاي آوايي و نمايشي و سمعي و شنيداري و بصري و ديداري است. مخاطبان در تکيه‌کلام و قدرت بيان منقبت‌خوانان به شوق و هيجان مي‌آيند. و دَمْ‌اندردَم، همدم نقيب سخن مي‌گردد. برقراري ارتباط کلامي و احساسي بين منقبت‌خوان و مخاطبان، مجلسي پرهيجان ايجاد مي‌کند و مستمعان را به وجد مي‌آورد.

آغاز سخن:
شده باز بلبل طبع من، به مديح يار سخن‌سرا
بگشود بال و کشد فغان بنوا به شاخة نسترا
منقبت‌خواني:
به تمام جن و بشر، شها شده ذات پاک تو مقتدي
تو عليّ و عالي و مرتضي، تو مکين به مسند احمدي
که تمام زمرة انبياء ز وجود تو شده مهتدي
ز جمال پاک تو شد عيان کلمات قادر سرمَدي
تو ولي ملک امامتي، تو رواج شرع محمدي (ص)
به وِلاي مهر تو مُقبل است عبادت همه مرد و زن
سپس منقبت‌خوان، آرام و آهسته و در حال زمزمه مي‌گويد: «يا علي (ع)، به مديح و نعت تو، سال‌هاست ثناگر درگاهم.»
ج) مدح علي‌خواني به شيوة عرفاني توسط عارفان، پاک‌سينه
عارفان را، هزارهزار نکته از فتوت و سربخشي و اعجاز و کرامت و دانايي و... مولا علي (ع) در صندوقچة صدف‌نشانِ سينه، موجود است. ورد زبانشان علي (ع) و آغاز کلامشان ياد علي (ع) و گفتار علي (ع) به صوت جليّ و خفي است و هزارهزار بيت شعر و هزاران نشان از هنگامه‌ها و معرکه‌هاي لفظي و گفتاري مولا علي (ع) بر نوک زبان دارند. عارفان از مديحه‌سرايان و مدح علي‌خوانان سرآمد و خبره هستند.

اي باعث لوح و قلم،‌اي صاحب دفتر علي (ع)
موجود از تو شد عدم،‌اي بر همه رهبر علي (ع)
گر تو نبودي در جهان، پيدا نبودي آسمان
گشته زمين از تو عيان، بر جملگي سرور علي (ع)
نام تو شد ذکر ملک تا شد ملک اندر فلک
مدح تو برپا تا سمک،۷‌اي خلق را رهبر علي (ع)

د) مدح علي (ع) خواني در شبيه‌خواني
در اکثر مجالس شبيه‌خواني مربوط به حضرت امير (ع)، به مديحه‌سرايي و مدح علي‌خواني در مورد عليّ عمراني پرداخته مي‌شود و از متانت آن دُرّ گنج وحدت و شرف مکتب عرفان و شاه ملايک دربان بحث مي‌گردد.
رو به مديحش بخوان تو آية قرآن
خيل ملک بر درش چو حاجب و دربان
نام ورا برگزيده خالق سبحان
اين شرف دوست در بر عرفان
زينت دفتر کند فضيلت مردان
به‌ويژه در مجلس شبيه‌خواني جوانمرد قصّاب، از زبان «قنبر» -آن سرسپار از جان گذشتة مولا (ع)- وقتي «قصّاب» مي‌پرسد:
بگو‌اي نوجوان، آقاي تو کيست؟
تو را زين گفت‌وگوها، مدعا چيست؟
«قنبر» -که رحمت خدا بر او باد- با تفاخر مي‌گويد:
بدان آقام عين‌الله باشد
يکي نامش، ولي‌الله باشد
دم تيغش قبول کفر، دين شد
ملقب بر اميرالمؤمنين شد
ز تيغش شرع احمد، منجلي شد
بدان قصاب، يک نامش، علي (ع) شد
قصاب:
چه نشان دارد‌اي جوان آقات؟
گو به من يک نشاني از مولات
قنبر:
مرد خوشروي ماه سيمايي
سبزه‌گون و ميانه بالايي
جبّة پشم در برش باشد
شال گلرنگ، بر سرش باشد
ابرويش چون هلال پيوسته
ليف خرماش بر کمر بسته
از کمر نور تا سر و دوشش
از بناگوش تا به حد جبين
لمعه‌لمعه رود به عرش برين
شافع عاصيان که در عرصات
که به خورشيد طلعتش صلوات

هـ) مدح علي‌خواني در پرده‌خواني
اي سرّ خفي، نور جلي،‌ شاه ولايت
يکتا گهر بحر سخا، کان کرامت

اوج مراتب مدح علي‌خواني را در پرده‌خواني مي‌بينيم و مي‌شنويم. آنجا که شمايل مولا در برابر ديدگان قرار مي‌گيرد، او حتي در حق دشمن نيز رکن پنجم «عرفان» يعني «فتوت»۸ را رعايت مي‌کند.
پرده‌خوان با بوسيدن پرده (به عنوان شيء متبرک از باب تقرّب به شمايل اولياء)۹ رو به مخاطبان مي‌گويد:
تجديد کنم مطلعي از نو کنم افشا
از قلب و زبان مدح شهي را کنم افشا
فخر دو جهان، شوهر زهراي مُطهر
مأواي محبانش، اندر لب کوثر
آن‌گاه که مخاطبان منظور پرده‌خوان را متوجه مي‌شوند که بلي، امروز وصف شهامت و شجاعت و فتوت علي (ع) است، پرده‌خوان را مورد تحسين قرار مي‌دهند و فرياد مي‌زنند: بر جمال نازنين علي (ع) صلوات.
پرده‌خوان مکثي مي‌کند و «من تشاء»۱۰ را به طرف مردم مي‌گيرد و به نشان اشاره مي‌گويد:
امروز شمار است علي (ع) سيد و مولا
او آية مطلق بُوَد و مظهر يکتا
اکليل شرافت به سرش هست هويدا
بر جملة احکام خدا ناطق و گويا
واليِّ ولايت بُوَد و از همه برتر

پرده‌خوان، توصيف نخستين را به ذکر القاب مولا اختصاص مي‌دهد.
با تفاخر به شمايل مولا در برابر عمرو بن عبدود يا مرحب و حارث خيبري اشاره مي‌نمايد. به حُبّ تمام از علي (ع) و به بغض کامل از حسودان و دشمنان علي بن ابيطالب ياد مي‌کند. پرده‌خوان به صوت جلي مي‌گويد: «اي جماعت سرسپار و مريد علي (ع)، علي (ع) کيست؟» مخاطبي خبير به ادب جواب مي‌دهد: «سَروَر دنيا و دين»، ديگري فرياد مي‌زند: «پنجه‌اش خيبرشکن و...» پرده‌خوان فرصتي مي‌يابد و در حالي که از برقراري ارتباط بين گفتار خود و مخاطبان به وجد آمده، مي‌گويد: «اي جماعت، اينک از زبان من بشنويد که ابوتراب کيست؟»

علي (ع):
آفتاب برج ايمان، کوکب رخشان، بحر کَرَم بيکران، فخر دو جهان، يکتاگُهر بحر سخا، امام اکبر و اعظم، هژبر عرصة ميدان رزم، سروران را سَرور، مردافکن ميدان نبرد، حيدر صفدر، اشرف اهل زَمَن، ساقي کوثر، پيش جنگ لشکر و...
اما از آنجا که کربلا -اين دشت بلا- مرکز ثقل جور و جفاست، پرده‌خوان، گريزي به کربلا مي‌زند و به شيوة نوحه‌خواني، چندبيتي در شرح ماجراي اسفبار کربلا، براي مخاطبان -به زبان حال- عرضه مي‌دارد.
يا علي (ع)، رنجه کن يک دَمْ قدم
اي پنجه‌ات خيبرشکن

يا علي (ع)، يا بوالحسن،‌اي ولي ذوالمنن
رنجه کن يکدم قدم، يعني تو‌اي شمس شرف
سوي دشت کربلا، بگذر ز صحراي نجف
و آخرين مرحلة پرده‌خواني در حريم مديحه‌سرايي را به دعا در حق حاضران و درخواست امداد از مولا علي (ع) اختصاص مي‌دهد.
يا علي (ع)، يا شاه‌مردان، يا اميرالمؤمنين
رحمت حق، نور مطلق، صالح دنيا و دين
بندة عاصي، حزين گويد به روز واپسين
لطف کن، کوته مکن از عطف دامان دست من

ح) مدح علي‌خواني در بحرطويل‌خواني
بحرطويل که يکي از بحور نوزده‌گانة شعري است، به دليل بلندبودن مصرع‌ها، به اين نوع شعر، مشهور شده است.
بحر طويل‌خواني يکي از شيوه‌هاي مدح علي‌خواني است که در ديوان شعراي صاحب‌نام و منتسب به درگاه اميرالمؤمنين علي (ع)، ملاحظه مي‌شود.

بخشي از بحر طويل استغاثه به درگاه والاي ائمة معصومين را بازخواني مي‌کنيم.
«... بارالها، به علي (ع) ياور احمد، به همان شير دلاور، به همان مير فلک فر، به همان يار مظفر، به همان فاتح خيبر، به علي (ع) ساقي کوثر، به همان مهر منور، به همان همسر شايسته و بايستة زهراي مطهر... تو ببخشا ز همه منفعلين جرم و خطا را، الهي يا رب آمين»۱۱
به سطور زيبايي از مجلس شهادت حضرت امير (ع) در قالب بحر طويل (به تلخيص و با مختصر تصرف) گوش فرا دهيم:

«... علي (ع) آمد و مشغول مناجات، زمين گرم مباهات، در آن جلوة ميقات، عجب راز و نيازي، عجب سوز و گدازي، عجب مسجد و محراب و عجب پيشنمازي، علي بود و خدا بود، خدا بود و علي بود، علي گرم دعا بود، خدا گرم صفا بود، علي بود به محراب عبادت، علي رکن هدايت، همان مرد غريبي که به تاريکي شب‌ها، به يک دوش خودش نان و يکي کيسة خرما، بَرَد شام يتيمان عرب را، علي بود و نماز و دل و محراب پر از عطر گل ياس، در آن لحظة حساس، قيامي که تجلاش بُوَد روز قيامت، رکوعي پُر از بارش انگشتر خيرات و کرامت. چه زيباست کلامش، قعودش وَ قيامش...»۱۲

ط) مدح علي‌خواني در زورخانه
[جوانمردخانه و خانة عياران و فتيان]
جوانمردان گوشه‌نشين زاوية اعتکاف زورخانه‌ها، مولا علي (ع) را قطب‌الاقطاب و مراد و مرشد خود مي‌دانند و هماره به صوت جلي در گود مقدس زورخانه فرياد مي‌زنند:
«لا فتي الّا علي، لا سيف الّا ذوالفقار»
هنگام گلريزان، در اين ساحت نظرکرده، نام مولا (ع) را زيب عرش و فرش مي‌دانند و به گلبانگ زيبا هم‌نوا مي‌گردند که
قدرت يزدان علي عالي اعلي
کامده باعث ز بود آدم و حوا
ملجأ و ملجاي نوح و موسي و عيسي
آينة ذات حق و مظهر اشياء
بحر سخا و کرم و سپهر تفضل.

در اين هنگام مرشد زورخانه بر ضرب مِهر مي‌کوبد و به تفاخر، فخريه‌اي در مورد حضرت امير مي‌خواند.
مطلعي افشا کنم در مدحت آن شهريار
آنکه از مهر جمالش نور حق شد آشکار
او يدالله فوق ايديهم بُوَد در کارزار
لا فتي الّا علي، ‌لا سيف الّا ذوالفقار
در سما، جبريل گفتا در مديح آن جناب
با تولاي علي (ع)، غم نيست از نار جحيم۱۳
ذات پاکش آمده مصداق قرآن کريم
خاک کويش رشک فردوس است و جنات نعيم
حق‌تعالي خواند او را يا علي و يا عظيم
مهر او باشد حصين و مأمن خلق از عذاب
***

شخصيت پراُبهّت۱۴ مولا (ع) که هبة حضرت پروردگار است، در بسياري از آيين‌ها و مراسم دلسپاران به آن حضرت متجلي مي‌گردد. راقم اين سطور (جابر عناصري) که سال‌ها در مورد عشاير سنگسري۱۵ به تحقيق پرداخته‌ام، شاهد برگزاري مراسم زيباي عروسي زوجي بودم که کاملاً به شيوة نمايشي و به‌اصطلاح با «مدح علي‌خواني» انجام گرفت. شباهنگام در پرتو نور چراغ‌هاي زنبوري خيل حاضران در مراسم در حالي که در دو رديف (مقابل هم) صف کشيده و دست چپ خود را به شانة همدوش خود گذاشته بودند، حرکت کردند. داماد در انتهاي صف حرکت مي‌کرد. ساقدوش و سولدوش او در طرفين‌اش، همراه او بودند. قلندري در مسير راه (به عنوان سرخوان) اشعاري در وصف و بزرگواري حضرت ابوتراب علي (ع) مي‌خواند و ديگران در طول صف‌ها، «واگويه» مي‌کردند. مطلع شعر، چنين بود:
ورد زبانم به خفي و جلي
ناد علياً، علياً يا علي (ع)
***

قلندران شيفته‌جان نيز هنگام رَه‌روي و رَه‌گويي در سوق‌ها و گذرگاه‌ها، به وجد و احساس از مقام و شأن علي (ع) -در گذشته‌هاي نه چندان دور- ياد مي‌کردند.
گاهي به صورت تک‌خواني۱۶ و در بعضي از اعياد به شيوة مکالمه۱۷، مطالب دلنشيني مي‌خواندند. اين نوع مدح علي‌خواني، در زمرة نمايش‌هاي سيار بود. قلندران به صداي رسا، اميرالمؤمنين علي (ع) را باعث افتخار عرش و فرش و لوح و قلم مي‌دانستند و ملايکه را سرسپار او خطاب مي‌کردند.

يا علي (ع)
تويي به امر خداوند مرشد جبريل
قسيم رزق ز الطاف توست، ميکاييل
ببزم قرب تو چون خادمست اسرافيل
به امر تو به خضوع و خشوع، عزراييل
***

مدح علي‌خواني، گونة زيبايي از مراسم آييني -قدسي و شيوة قابل تأملي در قلمرو نمايش‌هاي مذهبي است.

* استاد شيوه‌هاي نمايش در ايران
پي‌نوشت:
۱. Praise; Eulogy; To Praise; Eulogize
۲. Gnosticism; Gnostic
Based on Gnosticism
۳. Discourse: حديث و گفتار
۴. Virue; Merit; Talent: منقبت (= به فتح ميم و قاف و با) هنر و کاري که موجب ستايش شود. آنچه ماية فخر و مباهات باشد.
۵. نقيب (= به فتح نون) مهتر قوم، سرپرست و رئيس قوم
۶. نعت (= به فتح نون و سکون عين) وصف کردن کسي يا چيزي به نيکي، ستايش و...
۷. سمک (= به فتح سين و ميم) ماهي
۸. فتوت، رکن پنجم عرفان تلقي شده است.
- رکن اول = شريعت
- رکن دوم = طريقت
- رکن سوم = حقيقت
- رکن چهارم = معرفت
- رکن پنجم = فتوت
۹. The Sacred and the Profane
کتاب فوق‌الذکر، نوشتة Mircea Eliade (رئيس گروه آموزشي تاريخ اديان در دانشگاه شيکاگو، اسطوره‌شناس معروف) است که در مورد «مقدس» و «غير مقدس» در جهان‌بيني انسان بحث کرده و پيش از او اميل دورکيم جامعه‌شناس فرانسوي به دقت تمام از اين موضوع پرده‌برداشته بود که برخي از افکار يا اشياء مقدس و محرم و بعضي ديگر نامقدس است. اشياء تبرک خود را از اين موضوع مقدس و غيرمقدس و بسودني و نابسودني، مي‌گيرند.
۱۰. من تشاء (= به فتح ميم و تا) چوب ستبر و گره‌دار که قلندران و نقالان به دست مي‌گيرند.
۱۱. برگرفته از: ص ۵۲، مجلة خيمه، ‌شمارة ۵۷، مهرماه ۱۳۸۸ (اثر: سهراب اسدي تويسرکاني)
۱۲. برگرفته از: ص ۲۸، مجلة خيمه، شمارة ۵۶، شهريورماه ۱۳۸۸ (بحرطويل شهادت امام علي (ع)، اثر: محمد ناصري. مندرج در کتاب «آنجا که بال فرشته مي‌سوزد...»
۱۳. جحيم (= به فتح جيم و کسر حا) دوزخ، جهنم
۱۴. Charismatic; Charisma
۱۵. عشاير سنگسري، در ۱۸ کيلومتري شمال سمنان اقامت دارند. زندگي عشايري و کوچروي دارند.
۱۶. Monologue
۱۷. Dialogue
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما