کد مطلب : ۱۵۲۶۶
در زمرة حضور
محمدامين رادمند
نزدیکهای خسروی جاده واقعاً باریک و پر پیچ و خم بود. این همان جادهاي است که مجاهدین خلق عملیات فروغ جاویدان را در آن انجام دادند. شاید تعریضنکردنش هم دلایل سیاسی و نظامی داشته باشد. آخرسر حدود ساعت ۲ نیمهشب بود که وارد شهر خسروی شدیم. برخلاف مهران که همة شهر خلاصه ميشود در یک خیابان و خانههاي اطرافش، خسروی شهر بزرگ و آبادتری بود. تا صبح را در یک مهمانسرا با تختهای سربازی طی کردیم. مزیتش نسبت به مهران این بود که حداقل نامش مهمانسرا بود و تخت داشت و همه مجبور نبودیم در یک خانه مستقر شویم و به صورت کتابی کنار هم بخوانیم.
بعد از نماز و صبحانه سوار اتوبوس شدیم و به سمت مرز حرکت کردیم. مرز خسروی بهتازگی فعالیتش را شروع کرده. ساختمان مرتبی داشت و سرعت کارشان هم بد نبود. در قسمت گمرک ایران بودیم که یکدفعه دیدم یک پیرزن وسط سالن خوابیده و رنگ به صورت ندارد. اورژانس خودش را رساند؛ اما فایدهاي نداشت. پیرزن تمام کرده بود. به همین راحتی و بدون مقدمه! از آنجا منتقلش کردند سردخانه. اهل گنبد بود و هیچ همراهی نداشت. بعضیها به حالش غبطه میخوردند که در ماه رمضان و در راه زیارت سید الشهدا (ع) از دنیا رفته. صحنة عجیبی بود. انسان فکر نميکند مرگ اینقدر به او نزدیک باشد. مُهر خروج ایران را روی پاسپورتها زدند و وارد صفر مرزی شدیم و بعد وارد گمرک عراق.
به دیوارها عکس جلال طالبانی و مسعود بارزانی بود. کارمندهای گمرک عراق عراقی بودند؛ اما سربازان ارتش آمریکا مسئول انگشتنگاری بودند. هیچ کدامشان به نظر آمریکایی نميآمدند بلکه از ملیتهاي دیگر بودند که استخدام ارتش آمریکا شده بودند. همۀ ۱۵ تا ۴۰ سالهها را ميبردند برای انگشتنگاری و عکس از قرنیۀ چشم. هرچند رفتارشان مؤدبانه بود، نفس کار خوب نیست. همه به هم ميگفتیم خدا را شکر که در ایرانِ خودمان زير سیطره اجنبیها نیستیم و خودمان آقای خودمانیم.
در همة انفجارهایی که در عراق رخ داده من تا به حال نشنیدهام که ایرانیها مسئولش باشند و انگشتنگاري توجيه چنداني ندارد. اذان ظهر گذشته بود که سوار اتوبوسهای عراقی شدیم. هرچند اتوبوس همراه یک ماشین امنیت به راه ميافتاد. نشانۀ مأموران امنیتی شلوارهای کرمرنگ و تیشرتهاي قهوهاي بود. کار عاقلانهاي که کردند اینکه کاروانها را ابتدا بردند کاظمین و دیگر مسیر ملانصرالدینی قبلی که ابتدا نجف ميبردند و دوباره کلی راه بر ميگشتند کاظمین و از آنجا دوباره از نجف رد ميشدند و ميرفتند کربلا را تکرار نکردند!
اتوبوسهاي عراقی بهراحتی اتوبوسهاي ایرانی نبود. ساعت ۵ بعدازظهر بود که وارد شهر کاظمین شدیم. نسبت کاظمین به بغداد مانند شهر ری به تهران است و الآن تقریباً به هم متصل شدهاند؛ البته کاظمین غرب بغداد است. چهار نائب خاص امام زمان (عج) هم در بغداد مدفوناند. چون مدت اقامت در کاظمین فقط یک شب بود ساکها را از اتوبوس پیاده نکردند. اتوبوس در گاراژي توقف کرد و همة مسافران یک اتوبوس را با یک هایس روانة هتل کردند!
کاظمین شهر زیبایی است و مردمش متمولتر از مردم نجف و کربلا به نظر ميآیند و شهر مرتبتر و تمیزتر است. برای نماز مغرب عازم حرم شدیم و به زیارت امام موسی بن جعفر (ع) و جواد الائمه (ع) رفتیم. (پدر و پسر حضرت رضا (ع)). حرم بسیار زیبا و باصفا بود و به نظرم بزرگترین حرم بین حرمهاي عتبات عراق است. همة حرم یک صحن دارد و مانند مشهد نیست که صحن، صحن باشد. با اینکه حرم دو گنبد دارد؛ اما هر دو مضجع شریف در یک ضریح است.
قبر مطهر امام کاظم (ع) به قبله نزدیکتر و قبر مطهر حضرت جواد (ع) پشت آن است. قسمت پشت صحن را به حرم اضافه کردهاند و مشغول ساختوساز بودند. در مجموع حرم چندان بزرگ نیست و حتی از حرم حضرت معصومه (س) هم به مراتب کوچکتر است. قبر خواجه نصیرالدین طوسی داخل حرم و در قسمت زنانه است. این عالم بزرگ که با ورود به دستگاه خلافت مغولان کمک زیادی به شیعیان آن زمان کرده بود، وصیت کرده بود که او را در کنار ضریح این دو امام دفن کنند و روی سنگ قبرش بنویسند: «و کَلبُهُم باسطٌ ذراعیه بالوصید» (سورۀ کهف آیۀ ۱۸)
نقل است که شیخ مفید در خواب ميبیند، حضرت زهرا (س) پیش او ميآید، در حالی که دست حسن و حسین (ع) را گرفته و ميفرمايد: «یا شیخ علّمهما الفقه.» فردای آن روز زن سیدهاي دست دو فرزندش سید مرتضی و سید رضی را گرفته و پیش شیخ مفید ميرود و ميگوید: «یا شیخ علمهما الفقه.» و تعبیر خواب دیشب برای شیخ آشکار ميشود. هر سة این بزرگواران در کاظمین مدفوناند.
شیخ مفید داخل حرم مدفون است و شبه ضریح جداگانهاي دارد؛ البته اینبار به علت نمدادن مشغول بازسازی این قسمت بودند و بسته بود. یکی از کسانی هم که بازسازی ميکرد، ایرانی بود. سید مرتضی و سید رضی بیرون حرم با فاصلۀ نزدیکی مدفوناند و هرکدام برای خود گنبد و بارگاه جداگانهاي دارند. ما معمولاً با سید رضی به دليل گردآوری نهجالبلاغه آشنایی بیشتری داریم.
مجبور بودیم برای شام به هتل برگردیم. کمی خوابیدم که برای احیای شب ۱۹ رمضان بتوانم بیدار بمانم. آخر شب دوباره رفتیم حرم و اعمال شبهای قدر را به جا آوردیم. از قدیم مرسوم بود که هرکس عزیزی در زندان داشت، برای استخلاص او روضه موسی بن جعفر (ع) نذر ميکرد. من هم آنجا خیلی به یاد زندانیها بودم و به واسطۀ آبروی حضرت کاظم برای آزادیشان دعا کردم.