کد مطلب : ۳۰۰۹۱
چقدر درباره دوران نوجوانی و جواني امام حسین(ع) میدانید؟
اینکه دوران ولادت حضرت امام حسینعلیه السلام از کودکی، نوجوانی، عصر امامتش تا پیش از واقعه کربلا و شهادتش در چه مقطع تاریخی از اسلام و با چه حوادث و اتفاقاتی سپری شده نکاتی است که کمتر گفته و شنیده شده و برای دانستنشان باید سیری در تاریخ اسلام کرد و مروری بر اسناد و روایات مکتوب در این زمینه.
با دکتر محمد حسین رجبی دوانی از کارشناسان برجسته و صاحب نام حوزه تاریخ اسلام که خود از جمله محققان و نویسندگانی است که مطالعات زیادی درباره شخصیتهای تاریخ اسلام دارد گفتوگویی کردیم درباره وقایع مهم دوران زندگی و امامت امام حسین و البته شرایط سیاسی و نظامی اسلام در دوران خلافا وخلافت معاویه در عصر بنی امیه که دکتر دوانی هر بار اسم معاویه را بر زبان آورد با تاکید خاصی عبارت «لعنتاللهعلیه» را هم پسوند نام او ميکرد تا تائیدی باشد بر همه بغضی که شیعه نسبت به او دارد به خاطر همه ظلمش به اهل بیت (ع) و جنایتهایش در حق اسلام در طول سالهای خلافتش.
حضرت اباعبدالله الحسین بنا بر روایت مشهور در سوم شعبان سال سوم یا چهارم هجرت رسول خدا در مدینه به دنیا آمد. زمانی که آن بزرگوار به دنیا آمد، زمانی است که دولت اسلامی در مدینه تاسیس شده و رسول خدا این حکومت الهی را بنیان گذاشتند. مشركان قريش در برابر اسلام صف آرایی کردند و جنگ بدر و احد هم اتفاق افتاده. البته اگر ولادت امام را سال سوم بدانیم جنگ احد در حقیقت یک ماه و چند روز بعد از ولادت ایشان میشود به هر صورت در موقعی حضرت به دنیا آمده که جنک بدر اتفاق افتاده و قدرت اسلام به رخ مشرکان کشیده شده است.
نوه ۶ساله رسول الله
غیر از برخورد اسلام با مشرکان قریش و پیروزی بزرگ بدر، وقايع مقابله اسلام با یهود هم هست. یهود «بنی قینقاع» در برابر اسلام به فتنه انگیزی پرداخته بودند و پیامبردر پی یک خیانت از سوی بنیقینقاع که قرارداد همزیستیشان با پیامبر(ص) را نقض کردند به مقابله با آنها پرداخت و آنها که از اقتدار اسلام به واهمه افتادند، بدون جنگ تسلیم رسول خدا شدند و به شرط اینکه تمام داراییهای آنها مصادره و جانشان حفظ شود از مدینه اخراج شدند. یعنی موقعیت، موقعیتی است که اسلام از نظر رشد، ترویج، اقتدار سیاسی و نظامی رو به کمال است. بنابراین ولادت امام حسین در چنین موقعیتی است. آن بزرگوار ۶ یا ۷ سال از آغاز عمر شریف خود را با جد بزرگوارشان معاصر بودند و همراه برادر بسیار مور علاقه و محبت پیامبر بودند. پیامبر به صراحت فرموده بود که خدا اراده کرده نسل هر پیامبری از صلب خودش باشد جز نسل من که از صلب علی است. بنابراین امام حسن و امام حسینعليهما السلام پیش از اینکه به عنوان فرزندان علی عليه السلام خوانده شوند، فرزندان پیغمبر دانسته میشدند. داستانهای فراوانی از شدت علاقه پیامبر به این دو وجود مقدس و عدم طاقت آن بزرگوار نسبت به ناراحتی و غم و سختیهایی که ممکن است آن دو بزرگوار ببینند هست.
داریم که امام حسین کودک خرد سالی بود پیامبر از کنار منزل آنها رد میشد صدای گریه امام حسین را شنید. نتوانست تحمل کند با ناراحتی کنار در خانه آمد و با صدای بلند گفت چرا حسین من گریه میکند؟ مگر شما نمیدانید که من طاقت تحمل ناراحتی حسین را ندارم؟ یا داریم که آن بزرگوار همراه برادرش به طرف مسجد میآمدند. حضرت برفراز منبر بود روی حضرت به طرف مردم و در مسجد بود و مردم پشتشان به در. پیغمبر در حین صحبت بیرون را میدید متوجه شد که این دو بزرگوار با حالت دو به مسجد میآیند ولی پیراهن بلند عربی به پاهای آنها گیر میکرد و به زمین میخورند. پیامبر خطبه میخواند و وقتی این صحنه را دید نتوانست تحمل کند. خطبه را رها کرد و پایین آمد. مردم تعجب کردند که چه شد پیامبر خطبه را رها کرد. حضرت بیرون رفت و خاکها را از لباس آن دو بزرگوار زدود، هر دو را در آغوش گرفت و آورد در مسجد بر منبر نشست و آنها را روی پاهای خودش نشاند و فرمود نمیتوانم ناراحتی حسن و حسین را ببینم و تحمل کنم. بنابراین این دوبزرگوار دوره پیغمبر را طوری پشت سر گذاشتند که در اوج عزت و احترام بودند. ولی متاسفانه با رحلت پیامبر و غصب خلافت این مردم بیبصیرت نه تنها رهبری جامعه كه فرمان خدا بود را از اهل بیت دریغ داشتند بلکه حرمت آنها را ازبین بردند. خانهای که رسول خدا برای ورود به آنجا اجازه میگرفت، مورد هجوم غاصبان خلافت قرار گرفت وحرمت خانه و اهل بیت شکسته شد. امام در این دوره ۶-۷ ساله است. ما نکتهای را در مورد امام حسن داریم و همان را در مورد امام حسین که این دو بزرگوار جدای از هم روزی وارد مسجد شدند و ابوبکر را که غاصبانه برجایگاه خلافت تکیه زده بود مورد خطاب قرار دادند و با حالتی تحکم آمیز گفتند از منبر جد ما فرود بیا. به قدری این سخن محکم بود که ابوبکر منفعل شد و پایین آمد و گفت به خدا راست میگویند و این منبر جد آنهاست.
دوران گوشه نشینی علی و فرزندانش
دوره خلافت ابوبکر دوسال و چهار یا هفت ماه بیشتر طول نکشید و با مرگ او عمربن خطاب به خلافت رسید. در این دوره ما موردی از امام حسین نمیبینیم. البته این دوره برای امیرالمومنین به ظاهر مناسبتر از دوره خلیفه اول است. به این علت که آن سخت گیریها، فشار و انزوا از امیرالمومنین برداشته شده و خلیفه به سبب جهل در بسیاری مسائل مدیریتی و نظامی و قضایی نیاز داشت که از تدابیر و علم بیپایان امیرالمومنین بهرهمند شود. لذا با احترام حضرت را دعوت میکرد و در حوزههای نظامی و قضایی مشاوره میخواست وامیرالمومنین هم دریغ نمیکرد.
در زمان عمر بیت المال كه تا آن زمان وجود نداشت، تاسیس شد و خلیفه برای مردم از بیت المال حقوقی در نظر گرفت. نوشتهاند در سال ۲۰ که بیت المال تاسیس شد امام حسین ۱۶ یا ۱۷ ساله است. عمر برای وجود مقدس او و امام مجتبی سهمی در نظر گرفت به اندازه سهم پدرشان یعنی سهم مجاهدان مهاجر حاضر در بدر و احد. این موضوع در منابع اهل تسنن آمده. اما در زمان عثمان که باز خانه نشینی حضرت علی ادامه دارد و بدتر از دوران عمر است، چرا که عثمان خودش را از مشاوره و نظر خواهی از حضرت علی بینیاز میدانست و پشتوانه خود را بنی امیه قرار داده بود. لذا نه تنها حضرت و بلکه اولاد آن بزگوار مورد توجه نبودند و از عرصه سیاسی- اجتماعی خارج بودند؛ اما ما موردی داریم که عثمان، صحابی جلیلالقدر پیامبر يعني ابوذر را به خاطر مقابله او با اعمال خلاف شرعش به ربذه تبعید میکند و فرمان داده بود که هیچ کس حق ندارد به بدرقه او برود. منتهی مقام شامخ ابوذر به گونهای بود که امیر المومنین همراه حسن، حسین، عقیل و عمار یاسر به بدرقه او رفتند. در آنجا داریم که حضرت علی به امام حسن و امام حسین فرموده بروید با عموی خود ابوذر وداع کنید که امام حسین با برادر بزرگوارش رفتند او را در آغوش گرفتند و او را به صبر دعوت کردند و رهنمودهایی بیان کردند. از صحابی رسول خدا که در دوران عثمان هنوز بودند سلمان و ابوذربودند که در این مقطع از دنیا رفتند. خالد بن سعیدبن عاص در زمان ابوبکر از دنیا رفت. حذیفه یمانی هم همین طور. از آن ۴ نفر که معرو فاند به ارکان اربعه شیعه فقط عمار مانده بود که در صفین به شهادت رسید.
وقتی امام حسین آب به عثمان رساند
غير از موارد گفته شده از امام حسین دیگر در زمان عثمان مطلبی نداریم. به خاطر اینکه شیعه تا مدتهای مدید نمیتوانست تظاهر به تشیع خودش کند وشیعه بودن جرم بود. به خصوص در عهد بنی امیه که بیان فضیلت برای امیرالمومنین اعدام داشت و اسم علی گذاشتن جرم بود. در این موقعیت چه کسی میتوانست بیاید و تاریخ بنویسد و این موارد را ثبت وضبط کند. ضمن اینکه معمولا چیزهایی در تاریخ ثبت و ضبط میشد که به نوعی به حاکمان و مسائل سیاسی ارتباط داشته باشد. لذا وقتی ارتباط پیدا نمیكرد دیگر مسائل و سلوک معصومین و چهرههای بزرگ مورد توجه واقع نمیشد که به عنوان یک ارزش بخواهد ثبت شود و برای دیگران باقی بماند. این مورد هم که میخواهم بگویم چون از بعد سیاسی با حاکم زمان ارتباط داشته در مورد امام حسین و امام حسن باقی مانده و آن اینکه وقتی بر ضد عثمان انقلاب شد و عثمان با لجاجت حاضر نشد خواستههای به حق انقلابیون را بپذیرد و آنها هم او را محاصره کردند و از ورود آب به خانه او جلوگیری کردند. عثمان آمد بالای بام خانهاش و پرسید آیا علی در میان شما هست. گفتند نه. گفت معلوم است، اگر علی بود اجازه نمیداد آب روی من بسته شود این سخن به امیرالمومنین رسید وحضرت منقلب شد وامام حسن و امام حسین را مامور کرد با گروهی از بنی هاشم آب به عثمان برسانند و این بزرگواران رفتند و این ماموریت را انجام دادند. منتهی در برخی منابع اهل تسنن آمده که علی این دو بزرگوار را به دفاع از خانه عثمان گماشته بود. مثلا مسعودی در «مروج الذهب» این مطلب را آورده و میگوید وقتی عثمان کشته شد و خبر به حضرت علی رسید ایشان ناراحت و غمگین آمد طرف خانه عثمان وبه آن دو بزرگوار پرخاش کرد که چرا در دفاع از عثمان کوتاهی کردید و او کشته شد. مشخص است که این روایت صحیح نیست و ماموریت این دو بزرگوار صرفا رساندن آب بوده است.
امام حسین به فرمان پدر برای عثمان آب میرساند ولی دلیل اینکه آب را روی ایشان در کربلا بستند این گونه اعلام کردند که چون پدر حسین در زمان عثمان آب را به عثمان بسته بود ما مقابله به مثل کردیم و آب را به روی حسین بستیم. این سخن عبیدالله بن زیاد است ودر نامهای که در روز هفتم محرم به عمربن سعد فرستاده گفته با آمدن حسین آب را روی او و کسانش ببند همان طور که پدر او آب را روی خلیفه مظلوم عثمان بست. این موضوع در منابع اهل سنت آمد است.
پا به پای پدر در دوران خلافت
با قتل عثمان و درپی یک خواست و هیجان عمومی مردم ازحضرت علی خواستند رهبری آنها را برعهده بگیرد. از رحلت پیغمبر تا خلافت امیر المومنین ۲۵ سال فاصله شده و نسل جدید در مدینه امیرالمومنین را نمیشناسد و با او آشنایی چنداني ندارد. درست است که همان افراد باسابقه قدیمی این حرکت را کردند که امیرالمومنین به خلافت برسد ولی بیشتر مردم نسل جدیدی بودند که سوابق حضرت را ندیده بودند. لذا آنها هم تحت تاثیر آن جو جلو آمدند. جالب است که ما نقلی داریم که گفته با اینکه با حضرت بیعت كرده بودند آن حضرت از امام حسن و امام حسین خواست برخیزند و در رابطه با رهبری حضرت علی و شایستگیهای بیمانند آن حضرت برای مردم به عنوان فرزندان رسول خدا سخن بگویند که هم امام حسن و هم امام حسین سخنان بسیار ارزندهای بیان داشتند که امیرالمومنین هر دو را در آغوش گرفت و بوسید وستود. در دوره خلافت امیرالمومنین در ۴ سال و نه ماه امام حسین پابه پای پدر وهمراه اما حسن است ولی به صورت غیر رسمی و بدون داشتن پست و مسئولیت.
وقتی امیر المومنین مجبور میشود برای مقابله با پیمان شکنان به بصره بیاید این دو بزرگوار همراه پدر هستند ودر جنگ جمل هم حاضرند. به خصوص امام حسن که پیروزی نهایی را او رقم زد. بعد از فتح بصره و گرفتن بیعت از پیمان شکنان حضرت دیگر به مدینه بازنگشت و کوفه را مرکز خلافت خود قرار داد در این موقعیت امام حسین همراه برادرش امام حسن و خواهرانش زینب و ام کلثوم با همسرانشان مدینه را ترک میکنند و مقیم کوفه میشوند ودر کنار مولا هستند و زمانی که حضرت باز میخواهد به صفین برود امام حسن و امام حسین همراه ایشان هستند و همراه با عبدالله بن جعفر در صفین فرماندهی یکی از جناحهای لشگر را برعهده دارند. منتهی در صفین امیرالمومنین ممانعت میکرد که این دو بزرگوار وارد میدان شوند ودر نقطه مقابل فرزند دیگرش محمد حنفیه را بارها به ميدان فرستاد که او هم بعد از چند بار جنگیدن و زخمی شدن و خسته شدن گلایه کرد که من هم برادر حسن و حسین هستم. چرا من را چند بار به کام دشمن فرستادید ولی اینها را نمیفرستید؟ که حضرت فرمود پدرت به فدایت تو فرزند من هستی و اینها فرزندان پیغمبرند وآیا حاضری آسیبی به آنها وارد شود و نسل پیغمبر با خطر مواجه شود که محمد حنفیه منقلب شد و گریست و گفت جان من هم فدای حسن و حسین. این دو بزرگوار در نهروان هم کنار پدر هستند.
نظر امام حسین مخالف رای برادر نبود
در پی ضربت خوردن امیرالمومنین و شهادت حضرت امام حسین در کنار برادر بزرگوارش که وصی پدر بود به امر تجهیز پیکر امیرالمومنین پرداختند و طبق رهنمود خود آن حضرت پیکر مقدس پدر را در نجف به خاک سپردند. با انتشار خبر شهادت امیر المومنین مردم به سراغ امام مجتبی آمدند و با ایشان به عنوان خلیفه بیعت کردند. امام حسین اینجا هم باز در خدمت برادر بزرگوار خود است و مانند فردی که به مولاي خود اعتقاد راسخ دارد ومطیع امام خویش است، رفتار میکند و هر چند مسئولیت رسمی در دوره خلافت امام حسن ندارد ولی در سپاهی که امام حسن برای مقابله با معاویه لعنه الله علیه تدارک دیده بود، کنار برادر است و همچون برادر شاهد خیانت کوفیان، به هم خوردن سپاه و اجبار امام مجتبی به پذیرش صلحی تلخ است. جالب اینجاست صلح امام مجتبی که اتفاق افتاد گروهی از شیعیان که دلسوز بودند ولی درک کاملی از بحث ولایت نداشتند و صلح را بر نمیتابیدند فکر میکردند که دیدگاه امام حسین با برادر متفاوت است. لذا آمدند سراغ ایشان که اگر شما قیام کنید ما حاضریم زیر پرچم شما با معاویه مقابله کنیم که امام با ناراحتی فرمود برادرم حسن امام بر من و شماست و اطاعت او بر همه ما واجب است. منظور امام آن بود که هر آنچه او میکند حق است و شما حق اعتراض و مخالفت نسبت به مقام ولایت امام مجتبی را ندارید.
اخیرا شنیدم که در برخی کتابهایی که منتشر شده این گونه آمده که امام حسین با صلح امام حسن مخالف بود؛ اما به سبب اینکه برادر بر ایشان ولایت داشت اطاعت کرده بود. معنایش این است که ایشان فقط به عنوان ولایت مداری قبول کرده بوده ولی مخالف بوده. حال آنکه این حرفی کاملا نابه جاست. چرا که اگر این گونه بود وقتی خود به امامت میرسد باید طبق رای و نظر خود عمل کند. پس چرا امام حسین قیام نکرد؟ بخش اعظم دوره امامت امام حسین در دوراخ خلافت غاصبان معاویه گذشته. امام حسین ۱۰ سال و نیم امام بود و ۱۰ سالش با معاویه معاصر است و مثل برادر به پیمان صلح وفادار است. یعنی اگر نظر امام حسین خلاف رای امام حسن بود وقتی خودش امام شد باید طبق رای و اجتهاد خودش عمل کند و قیام کند در حالیکه کاملا مثل برادر رفتار میکند و این نظر بیجایی است.
شرایط جامعه بعد از شهادت امام مجتبي
امام مجتبی احتمالا در سن ۵۰سالگی به شهادت میرسد ودوران امامت امام حسین آغاز میشود. حالا این چه دورهای است؟ بعد از صلح امام مجتبی خلافت اسلامی که بعد معنوی داشت و ظاهر قضیه این بود که به خواست و رای و بیعت مردم مشروعیت میدهد به رهبری یک نفر، تبدیل شد به سلطنت. یعنی معاویه با زور نظامی و با قدرت آمد و امام مجتبی را که مردم خودشان با خواهش او را به خلافت انتخاب بودند، کنار زد و قدرت را به دست گرفت. روش معاویه با خلفای قبل ازامیر المومنین کاملا متفاوت بود و این ملعون کمر به هدم کامل اسلام بسته بود و تلاشهای فراوانی کرد. به خلفای پیشین میگفتند خلیفه رسول الله یعنی جانشین رسول خدا ولی معاویه از طریق افراد خائنی با صرف هزینهها، دادن رشوه وتطمیع مردم ومرعوب کردن توانسته بود طرز تفکر جامعه را به هم بریزد و کار را به جایی رسانده بود که مردم تصور میکردند خلیفه جانشین خدا در روی زمین است نه جانشین پیغمبر و کسی هم که با خلیفه الله بخواهد مقابله کند از دین خارج است و جایی در میان مردم ندارد و مستحق سرکوب است. لذا کار به جایی میرسد که بخشهایی از خوارج که کینهشان به معاویه در ظاهر بیش از امیرالمومنین بود، متمایل به او میشوند و حاضرند در راه او با دشمنان معاویه بجنگند. وقتی معاویه توانسته بود روی خوارج که به کفر معاویه اذعان و یقین داشتند اثر بگذارد وآنها رابه خود متمایل کند، دیگر بقیه جای خود دارند. لذا معاویه دنبال این بود که کاری که پدر نابکارش ابوسفیان و همفکرانش وهمراهان او نتوانستند در دوره جاهلیت به سرانجام برسانند، یعنی محو اسلام را با بهره گیری از جایگاه خلافت رسول خدا به انجام برساند. در این خصوص زمینههای بسیاری فراهم کرد ولی شرایط کاملا مهیا نشد که بتواند اسلام را نابود کند. بنا براین بود که فرزندش یزید کاری را که ابوسفیان شروع کرده بود و معاویه ادامه داده بود به نتیجه برساند، که اگر نبود خون پاک سید الشهدا این امر عملی شده بود و اسلام نابود شده بود و چیزی از اسلام باقی نمیماند.
خلفای پیشین بخصوص اول ودوم سعی میکردند افرادی رابه کار بگمارند که تا حدودی بین مردم پایگاه و شخصیتی به لحاظ ایمانی داشته باشند. هر چند عثمان این را رعایت نکرد و خویشان خودش را که عموما بدنام بودند روی کار آورد و اتفاقا همانها باعث سرنگونیاش شدند. باز در زمان عثمان ظواهری رعایت میشد ولی در زمان معاویه او بدترین افراد و شخصیتهایی که به فسق، فساد، فجور، قساوت و خدا نشناسی شهره بودند بر مردم سوار کرد و مردم جرات مخالفت و اعتراض نداشتند. چهرهایی مثل مروان بن حکم، عبدالله بن عامربن کریز، عبیدالله زیاد و مغیره بن شعبه ثقفی که عمر در مورد او به صراحت گفته بود تو فسق و فجور فراوانی داری، حاکمان او بودند و به شدت مردم را هم در فشار گذاشته بودند.
معاویه در صدد بود فرزندش را به سلطنت برساند ولی از عکس العمل مردم بیم داشت. کسی که توانسته بود بیم او را برطرف کند مغیره بن شعبه ثقفی حاکم معاویه در کوفه است که او برای اینکه پست فرماندهی کوفه را از دست ندهد معاویه را به جانشینی یزید بعد از خودش ترغیب کرد و او هم که منتظر فرصت بود گفت چطور میشود با وجود چهرههایی مثل حسین و عبدالله بن زبیر این کار را کرد؟ مغیره گفت عالم اسلام چشم به این دوشهر یعنی کوفه و بصره دارد اگر ببینند این دو شهر تسلیم شدند بقیه تسلیم میشوند و تعهد داد که درقبال داشتن همیشگی حکومت کوفه بیعت کوفیان را بگیرد و زیاد بن ابیه فرماندار معاویه در بصره هم بیعت مردم آن شهر را بگیرد. متاسفانه همین هم شد مغیره با دادن رشوههایی اشراف کوفه را خرید و آنها هم عوام را و بیعت با یزید را گرفت. در بصره هم همین طور شد و در کل عالم اسلام جز چهار نفر خلافت یزید را پذیرفتند که این تحولی شوم در عرصه سیاسی و رهبری عالم اسلام بود. معاویه هم امام مجتبی را مانع بزرگی برای رسیدن به این هدفش میدید و هم سعد بن ابی وقاص را. امام مجتبی را از این جهت که با ایشان پیمان صلح امضا کرده بود و طبق این پیمان حق تعیین جانشین ندارد و لذا نمیتوانست تا امام زنده هست این کار را بکند و چه بسا مردم هم مقابل او بایستند لذا امام را از سر راه برداشت و به شهادت رساند. فرد دیگر سعد بن ابی وقاص بازمانده شورای عمر بن خطاب بود او را هم از میان برداشت.
به پیمان صلح وفادارم
در پی شهادت امام مجتبی دوران امامت امام حسین آغاز میشود. شرایط به گونهای است که مردم مرعوب معاویه و حاکمان قدر و جلاد اوهستند. از طرفی معاویه صرفا با این جبر و زور حکومت نمیکرد وبرای اینکه دهان اینها راببیند مردم شام و مصر را به جهاد با کفار ماموریت میداد. اینها برای مردم هم درآمد داشت هم سرشان را گرم کرده بود. و در اثر پیروزیهایی که به دست میآوردند اموال کلان و بردگان زياد نصیبشان میشد. لذا وقتی تامین میشدند دیگر کاری به وضعیت جامعه به لحاظ سیاسی و اینکه چه حوادثی پیش میآید، نداشتند. مردم به شدت در این دوره مادی گرا و دنیا زده شده بودند لذا وقتی معاویه یزید را معرفی میکند ما هیچ عکس العمل مردمی در برابر چنین فاجعهای نمیبینیم. تنها چهار نفر امام حسین، عبدالله بن زبیر، عبدلله بن عمر و عبدالله بن ابی بکر بیعت نکردند. حتی بقیه بنی هاشم که خویشان امام حسین هستند مثل عبدالله بن عباس بیعت میکنند. وقتی خبر شهادت امام حسن و آغاز امامت امام حسین به کوفه رسید گروهی از شیعیان کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی اجتماع کردند وبعد از مذاکراتی نامهای به امام در مدینه نوشتند و در آن نامه ضمن تسلیت شهادت امام حسن از امام خواسته بودند که اگر شما آمادگی برای قیام داشته باشید ما حاضریم در رکاب شما با معاویه وارد جنگ شویم که امام در پاسخشان گفته بود شرایط مثل زمان بردارم حسن است و من تا این طاغوت زنده هست به آن پیمان صلح وفادارم.
اجازه نمیدادند حدیثی شنیده شود
یکی از نکاتی که خفقان شدید دوره حکومت معاویه را میرساند این است که امام مجتبی ۱۰ سال امامت داشت که شش ماه اول را خلافت کرد و امام حسین از ۱۰ سال و نیم دوره امامتش ۱۰ سال را با معاویه معاصر است ولی شمار احادیثی که از این دو بزرگوار وجود دارد بسیار معدود است. یعنی چنان بر اهل بیت سخت گرفتند که این بزرگواران حتی اجازه ندارند جلسه علمی و بیان احکام داشته باشند. احادیثي داریم ولی بسیار محدود و اگر آن را با برخی دیگراز امامان مقایسه کنیم، بسیار کم است. به نظرم ما از این دو بزرگوار کمتر حدیث داریم تا امام رضا که تحت کنترل مامون بود یا امام جواد و البته حدس میزنم و مطمئن نیستم. به هر حال این قدر جو خفقان وجود داشت که اهل بیت حتی نمیتوانستند مسلئه شرعی بگویند وحدیثی از آنها شنیده شود. آن مقدار حدیثی که ما از امام حسین داریم اگر بررسی شود به احتمال زیاد بخش اعظمش مربوط به همان ۶ ماه آخری است که امام مقابل یزید ایستاده واز چنگ آنها خرج شده. امام حسین ۴ ماه و چند روز در مکه هست و داریم که چون بر امام تسلط ندارند مردم گرد ایشان جمع میشدند، حدیث میشنیدند ومیخواستند که از پیغمبر برایشان بگوید و امام برایشان میگفت و در بین راه هم که میآمد به کوفه تا به کربلا ختم شد، خطبهها ایراد فرمودند و گاهی مردمانی به ایشان میرسیدند و مسئله میپرسیدند.
از کربلا تا بیبی شهربانو!
به طور کلی ما اطلاعات درستی از همسر و فرندان اهل بیت به سبب علت اختلافاتی که وجود دارد، نداریم. به همین خاطر فرزندانی از آنها نامدارشدند که در عرصههای سیاسی، نظامی و یا فکری مطرح شده باشند. مثلا از امام صادق که فرزندان متعددی داشت کدامها مطرحاند؟ عبدالله ابن افتح و اسماعیل. چرا؟ چون دو فرقه پدید آمد، یکی فرقه اسماعیلیه به نام اسماعیل بن جعفر و فرقه فتحیه به نام عبدلله بن افتح. ولی جز امام کاظم ما اطلاعاتی چندان از فرزندان دیگر امام صادق نداریم. امام کاظم ۳۶-۳۷ فرزند داشته که ما اسم چند تاشان را داریم. جز علی بن موسی الرضاعليه السلام و شاهچراغ و حضرت معصومه یکی دیگر هم اسمش مطرح است به نام زید بن جعفر که به زید النار معروف است. چرا که در قیام علویان که برضد مامون صورت گرفته بود او حضور دارد و فرمانروای بصره شده و خانههای بنی العباس را سوزاند و عده زیادی از آنها را کشت از این جهت اسمش مانده و از بقیه خبر نداریم.
از فرزندان امام حسین هم درباره آنهایی که در واقعه کربلا حضور دارند و نقشی ازآنها ذکر شده اطلاعات محدودی داریم. ما دقیقا نمیدانیم تعداد همسر و فرزندانشان چه تعداد بوده. در اینکه یکی از همسرا ن امام حسین که مادر امام سجاد باشد ایرانی بوده، تقریبا اختلافی نیست. هر چند نقلهایی هم هست که عرب بوده ولی مشهور این است که ایرانی است. ولی اینکه دختر یزدگرد سوم بوده را اکثر غریب به اتفاق محققان رد میکنند و ایشان هم برخلاف آنچه که میان مردم رایج است، هنگام ولادت امام سجاد از دنیا رفته بود و اصلا امام سجاد مادر به خود ندیده تا چه برسد به اینکه در کربلا حضور داشته باشد و آنجا زنده بماند و سوار ذوالجناح شود و فرار کند به ایران و برود در کوه بیبی شهربانو مخفی شود. این موضوع سندی ندارد و قابل قبول نیست. این نکته را یک بار دیگر جایی گفتم که اگر بنای نجات از اسارت کربلا بود اولی بر ایشان حضرت سجاد است. ایشان در غل و زنجیر باشد و مادرش نجات پیدا کند؟ و اگر بنا برنجات زنها بوده اولی براو حضرت زینب بوده که در غل و زنجیر است. از امام حسین فرزندانی ذکر شده البته نقلها هم متفاوت است. مثلا نقلی از امام حسین داریم که فرموده اگر خدا مرا تا روز قیامت زنده بدارد و به من فرزند پسر بدهد همه را علی مینامم. چون در موقعیتی است که معاویه نام علی را ممنوع کرده بود، بر این مبنا گفتند ایشان سه پسر داشته. فرزند بزرگتر میشده علی اکبر، دومی علی اوسط و سومی علی اصغر. ولی ما نقلهایی داریم که با این نمیخواند.
مثلا امام فرزندی به نام جعفر داشته که پیش از واقعه کربلا از دنیا رفته و آن طفل شیر خوار هم که در کربلا به شهادت رسید اسمش عبدالله رضیع بوده رضیع یعنی شیرخواره وعلی اصغر نبوده. لذا برخی میگویند ۲ پسر به نام علی داشت، علی اکبر و علی اصغر و در این بین علی اوسطی نیست. علی اکبر در کربلا شهید شد و منتهی برخلاف این نظر معروف که میگویند ۱۸ ساله بوده و ازدواج نکرده بوده، ايشان ۲۷ ساله بوده. علی اصغر امام سجاد است.
رقیه وجود داشته است
درباره دخترهای حضرت هم ما بحث داریم. بانویی به نام «ام اسحاق» دختر طلحه معروف همسر امام حسن بود و برخلاف پدرش بانویی با فضیلت بوده که امام حسن در بستر شهادت به امام توصیه کرد بعد از من تو او را به عقد خود دربیاور و امام هم همین کار را کرد و ظاهرا ایشان مادر فاطمه دختر امام حسین است. همسر دیگر ایشان رباب است که مادر سکینه و عبدالله رضیع است.
اما درباره تعداد دختران امام که اخیرا درباره آن بحثهایی شده، یک نقلی هست که ایشان دو تا دختر بیشتر نداشته و این نقل را شیخ مفید آورده. یعنی فاطمه و سکینه و دیگر رقیه معنا پیدا نمیکند؛ اما نقل دیگریاست که صاحب «مناقب» یا «کشف الغمه» -شک از من است- که هردو از منابع مهم شیعه است، که امام ۳ دختر داشته. منتهی گفتند ما نام فاطمه و سکینه را یافتیم. نقل دیگر که صاحب «مطالب الصعول» آورده گفته امام ۴ دختر داشته فاطمه، سکینه و زینب و راوی گفته نام چهارمی را نیافتم.
حال این سوال پبش میآید که حضرت رقیه وجود خارجی داشته یا نه؟ با توجه به اینکه ارزش این نقلها پیش ما یکسان است میتواند همان نقلی که میگوید امام ۳ یا ۴ دختر داشته و ما نام آن یکی را نیافتیم او حضرت رقیه باشد. یعنی ما نمیتوانیم به ضرس قاطع بگوییم که وجود نداشته به خصوص که ما درباره داستان معروف ایشان در خرابه شام سند داریم. ممکن است برخی ایراد کنند که این سند متعلق به قرن هفتم است و حال آنکه اگر واقعیت داشت چرا در منابع دست اول جلوتر ذکر نشده. قدیمیترین سند درباره ماجرای خرابه شام و حضرت رقیه در کتاب ارزشمند «کامل بهایی» اثر عماد الدین طبری شیعی آمده که معاصر سیدبن طاوس بوده است. پاسخ من به این اشکال این است که چرا ما از سید بن طاوس که بیش ار ۶۰۰ سال از واقعه کربلا فاصله دارد بیسند میپذیریم و لهوفش را که از منابع ومقاتل معتبر ماست میخوانیم و اشک مییزیم، چطور نمیتوانیم از عماد الدین طبری شیعی که علمای ما به وثاقت و سلامتش مثل سید بن طاوس اعتماد دارند این داستان را قبول کنیم. این دو هم عصر بودند مضاف براینکه عماد الین طبری سند هم میدهد ومی گوید در کتاب «هاویه» که شامل زشتیهای بنی امیه است من این نقل را دیدهام. منتهی این کتاب زمان او بوده و الان از بین رفته. منتهی میگوید دختر سه ساله ای از امام حسین بوده که معلوم است دیگر دختر ۳ ساله فاطمه و سکینه نیستند، چون فاطمه ازدواج کرده بود و سکینه هم در سن ازدواج بود. چون داریم وقتی حسن مثنی پسر امام مجتبی آمد به خانه عموی خود براي خواستگاري حضرت فرمود کدامیک از این دو دختر فاطمه یا سکینه را میخواهی؟ این نشان میدهد که سکینه هم در سن ازدواج بوده است. بنابراین دختر سه ساله کسی بوده غیر از اینها. ولی خوب عماد الدین طبری هم اسم ذکر نکرده در برخی منابع دیگر آمده که آن دختر رقیه نام داشته و برخی گفتند زبیده. منتهی اسم مهم نیست وجود ایشان و واقعهای که در مورد ایشان در شام ذکر کردند حقیقت داشته که خودم شخصا معقتدم ایشان وجود داشته و آن قضایاهم صحت دارد و نمیتواند بیمبنا باشد. در دل شام مرکز حکومت بنی امیه قبر ایشان میدرخشد در حالیکه قبر معاویه زباله دانی شده و از خلفای غاصب بنی امیه نشانی نمانده است.
انتهای پیام/
مرجع : ماهنامه خیمه