تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۱ ساعت ۱۰:۵۵
۰
کد مطلب : ۸۳۵۹

شهیدان کلیددار کعبه شیدایی و کعبه شیدایی کربلاست

شهید سید مرتضی آوینی
شماره اول ماهنامه خيمه - محرم 1424 - اسفند 1381


داد زدم: بنشین دید دارن. اگر ببینن می‌زننت.

گفت: نترس نمی‌زنن! اولاً که اینجا شهید نمی‌شم، توی درگیری شهید می‌شم، دومش هم تیر می‌خوره توی پیشونیم؛ می‌افتم به سجده و می‌گم «یا حسین» بعد شهید می‌شم.

50 روز بعد جنازه را آوردند. تیر توی پیشانی‌اش بود و به حالت سجده بود. یا حسینش را هم لابد گفته بود.


اسمش «بابازادگان» بود. همه صدایش می‌زدند «بابا»؛ دیگر حوصله «زادگانش» را نداشتند. گاهی هم سر به سرش می‌گذاشتند؛ صدا می‌زدند: «بابا» ... وقتی برمی‌گشت، سینه می‌زدند و می‌گفتند: «... قربان نعش بی‌سرت!» می‌خندید و سر تکان می‌داد.

با بی‌سیم‌چی دوتایی آمده بودند بیرون، پتوها را بتکانند. دور و برشان خاک بلند شد و همه چیز به هم ریخت. وقتی خاک نشست، دیدم موج پرتشان کرده توی سنگر، رفتم توی سنگر. هردو شهید شده بودند. سر بی‌سیم‌چی روی شانه «بابا» بود؛ مثل وقتی که یکی سرش را می‌گذارد روی شانه دیگری و می‌خوابد. «بابا» هم سر نداشت. «بابا قربان نعش بی‌سرت».


روز پنجم محرم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده‌ایم؛ نان را جیره بندی کرده‌ایم.

عطش همه را هلاک کرده؛ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده‌اند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه‌ات ای پسر فاطمه!

آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان‌های حنظله که هنگام تفحص کشف شده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما