گيرنده: مداح اهلبيت حاج آقاي...
شماره دوم ماهنامه خیمه - صفر1424 - اسفند 1381
نامهي اول:
جناب آقاي حاج.... مداح اهلبيت!
من مدتي است كه در جلسات مداحي شما شركت ميكنم و سعي ميكنم فيض ببرم. چند روز است كه اين سؤال ذهن مرا مشغول كرده كه «اينقدر جلسات مداحي رفتهاي چه چيزي ياد گرفتهاي؟»
آخرين باري كه از مجلس شما بيرون آمدم با كلنجار زيادي از خود پرسيدم: خوب! چه چيزي امروز فهميدي؟» حساب كردم و ديدم از ابتداي مجلس حدود ده دقيقه اول را شعر خوانديد ـ آن هم از روي كاغذ ـ و به قول بچهها دست و پا شكسته! بعد هم وارد روضه شديد و به قول هيأتيها روضههاي آتشين خوانديد چيزي حدود 25 دقيقه مجلس با ناله و فرياد مستعمان همراه بود و من در اين ميان هر كاري كردم نتوانستم گريه كنم و نتوانستم دليلي هم براي فرياد زدن پيدا كنم. بعد هم كه سينهزني شروع شد و در آخر هم شور زدن. يك عدهاي بالا و پايين پريدند و شور زدند آن هم پشت سر هم و بدون مكث... من كه متأسفانه اصلاً نفهميدم در هنگام شور زدن چه ميخوانيد... خلاصه اين كه نفهميدم در آن روز از مجلس يك ساعت و نيمه شما چه چيزي ياد گرفتم. با خود گفتم شايد عيب از من باشد نوار آن برنامه را گرفتم و ديدم و دقت كردم و دوباره تمام مجلس را مرور كردم اما باز هم نتوانستم براي سؤال خود پاسخي پيدا كنم. تازه دقيق كه شدم ديدم روضههايي خواندهايد كه باور آن براي من جوان مشكل است من نميتوانم باور كنم امام حسين بالاي سر عباس برادرش گفته باشد: «رفتي و چه خاكي بر سرم كردي» يا چيزهايي شبيه به اين. درست است كه خيليها موقع شنيدن اين حرف شما فرياد كشيدند و شايد گريه هم كردند اما به هر حال نتوانستم باور كنم. به همين خاطر نه گريه كردم و نه فرياد كشيدم.
اين مشكل را با معلممان مطرح كردم گفت اصلاً قرار نيست در مجلس مداحي فقط گريه كردن و شور زدن باشد بايد بفهمي براي كه مجلس ميروي و براي چه بايد گريه كني بايد امام حسين را بشناسي. من حرف معلممان را ميفهمم اما نميدانم چرا امام حسين را نتوانستهام در مجلس شما با شور زدن و فرياد زدن اين و آن ـ يا خود شما ـ بشناسم. آخر دست به دامن خود شما شدم. شما در اين كار تجربه داريد و سالها مداحي كردهايد حتماً ميتوانيد به اين سؤالات من پاسخ مناسب دهيد. مطمئن هستم پاسخ به اين سؤالات براي شما آسان خواهد بود. لطفاً پاسخ مرا بدهيد.
مستمع شما
«م.م»
نامهي دوم:
... كلافهام!
از سبكهاي تند شماها كلافهام
هر چند صبر ميكنم امّا كلافهام!
هيأت نيامدم كه به رقص آيم، آه! آه!
از ابتذال كار شماها كلافهام
سينه زدن هدف شده، گويا، برايتان
از اين همه پريدنِ بالا كلافهام!
من آمدم كه پر بزنم تا خدا، ولي
كرده فضاي بستهي اينجا كلافهام
اي واي، واي، ريش سفيدان قوم عشق
از اين همه سكوت و مدارا كلافهام
كاري كنيد! ـ تا كه نمردهست شور عشق ـ
از اين سكوت ممتد بيجا كلافهام
اوضاع اين مجالستان هيچ خوب نيست
آري قسم به حضرت زهرا كلافهام
□
امشب دوباره سينهزني، نه! فقط «ادا»!
ـ مثل هميشه ـ آه! خدايا كلافهام!
سيد صالح علمالهدي