تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ تير ۱۳۸۳ ساعت ۰۸:۴۹
۰
کد مطلب : ۸۴۳۱

آقا همه جوره نوکر داره...

سید حسین ذاکرزاده
شماره چهاردهم ماهنامه خیمه - جمادی الاولی- تیرماه 1383

مي دوني؟! ياد اولين ديدارمون افتادم. تو داشتي وسط حياط اون خونه ي قديمي کار مي کردي.

اول که ديدمت خيلي جا خوردم، فکر نمي کردم اهل اين حرفا باشي. تيپ و وضع ظاهرت رو قبلا ديده بودم، مي دونستم هنرمندي و نقاشي مي کني. تو خيابون تابلو بودي، نه اين که ناجور باشيا. واقعيتش رو بخواي اصلا ازت خوشم نمي يومد، فکر مي کردم دين و ايمون سرت نمي شه؛ فکر مي کردم يه هيأتي حتما بايد مثل من يا يه چيزي تو همين مايه ها باشه....

اون روز تو يه شلوار سفيد پوشيده بودي و يه زير پوش که هر دو شونم رنگي کرده بودي، يه چفيه هم بسته بودي به کمرت وقتي برگشتي، تو دستت هفت، هشت تا قلم بود. بهت گفتم: «خسته نباشي»، اومدم بگم اخوي، ولي حرفمُ خوردم، پيش خودم گفتم مال اين حرفا نيستي! امّا تو با خوشرويي جواب دادي: «درمونده نباشي اخوي!» همون موقع مهرت نشست تو دلم؛ بعد هم که نوار مدّاحي رو برات گذاشتم، ديدم حسابي داري حال مي کني و هر چند يک بار يواشکي، اشکي پاک مي کني.

يادم مياد فردا شب همه به جاي مداح، به تابلوي روي ديوار نگاه مي کردن و سينه مي زدن و اشک مي ريختن... حالا چند سال از اون موقع مي گذره و هر سال تو رو تو اون خونه ي قديمي هيأت مي بينم که داري يه کار جديد انجام مي دي. قربون آقا برم که همه جوره نوکر داره.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما