تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۸۵ ساعت ۰۸:۱۵
۰
کد مطلب : ۸۴۳۸

معرفت شناسی، سنگ بنای تفکر دینی

مرتضی وافی
شماره بیست و هفتم و بیست هشتم ماهنامه خیمه ذی الحجه 1427 - آذر و دی 1385


تعقّل،موهبتی است الهی که آدمی به پشتوانه‌ی آن می‌تواند جواب چراها در دین را بیابد.همان دینی که انسان را سفارش به تدبر، تفکر و تعقل کرده است.(1)

عقل همان چراغ نورانی است که انسان را با تکیه بر علم و با رسیدن به شناخت از دین به لذتی متعالی از درک کمال آشنا می سازد.(2)

به اتکای هیمن عقل نورانی است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله وائمه معصومین معصوم علیهم‌السلام نیز با وجود برخورداری از عصمت در حوزه‌ی ولایت الهی خود، در عرصه‌ی حکومت بر جامعه دینی که حوزه‌ی سیاست و قضاوت است، بر مبنای عقلانیت همگانی و شواهد عینی به سیاست و قضاوت پرداخته‌اند.

اما آن‌چه سنگ بنای طراحی جامعه‌ی آرمانی (مدینه‌ی فاضله) قرار گرفته و سعادت بشر را در گرو آن ترسیم کرده‌اند، نه عقلانیت صرف بلکه مرحله‌ای بالاتر، به نام شناخت (معرفت) است.

در تعاریف فلسفی، مثلث باور، صدق و توجیه، ساختمان شناخت را شکل می‌دهند؛ هرچند برخي‌ از فيلسوفان (مانند افلاطون) که به‌ اصالت‌ عقل‌ اعتقاد دارند، همه‌‌ی شناخت‌ها را در تعقل‌ خلاصه‌ کرده‌اند.

معرفت، امري ممکن و ترديدناپذير است و تحقق في‌الجمله‌ی آن، بديهي و بي‏نياز از اثبات مي‏باشد. هرکسي به وجود خود، وجود قواي ادراکي خود و وجود حالات رواني خود (مثل غم، شادي، عشق و...) معرفت يقيني دارد.

امام علي علیه‌السلام در باب مراتب شناخت چنين مي‏فرمايند: «إنَّ هذه الْقُلُوب أوعيةٌ فَخَيرها أَوْعاها؛ دل‏ها ظرف‏هاي علوم و حقايق و اسرار است و بهترين دل‏ها، نگاه‌دارنده‏ترين آن‏ها هستند».

مقوله‌ی معرفت و یا فرایند اندیشه در برخورد با واقعیت و حصول حقیقت، نخستین موردی است که نوع برخورد با آن، منتج به نتایجی متفاوت در بنای تفکر دینی می‌گردد. اگر بخواهیم جایگاه دین در اندیشه‌ی آدمی روشن گردد و مدعای آن به خوبی تبیین شود، به ناگزیر بایست فرایند حرکت فکر در معرفت را مورد کنکاش قرار دهیم. اگر فرایند معرفت را صرفاً در فهم کثرت واقعیت و ساختن تعمیم‌های مجازی خلاصه نماییم به عقلانیتی می‌رسیم که فلسفه و علم بر اساس آن استوار است. ولی چنین عقلانیتی قادر به تبیین دین که مدعای بزرگ‌تری دارد نیست(4). چنین برداشتی از معرفت و تلاش برای تفسیر دین توسط آن، دین را جزئی از منظومه‌ی دانش بشری و در کنار دیگر اجزاء آن ـ فلسفه، علم و هنر قرار خواهد داد. مدعای چنین دینی در نهایت، صدور دستورالعمل‌های اخلاقی بر مبنای سودمندیگری خواهد بود، ولی اگر فرایند معرفت به گونه‌ای فهم گردد که بر اساس آن فکر می‌تواند در یک حرکت عمیق‌تر کثرت موجود را در وحدتی متعالی فرو نشاند، آن‌گاه دیگر دین جزئی از منظومه‌ی دانش بشری تلقی نمی‌گردد که در کنار دیگر اجزاء به حساب آورده شود، بلکه در اندیشه‌ی آدمی، مرکزیّتی بدون رقیب تلقی خواهد شد. مدعای چنین دینی، دیگر تنها صدور دستورالعمل‌های اخلاقی نخواهد بود بلکه تغییر شخصیت و رفتار و ساختن جهانی درخور انسان، وظیفه و کارکرد آن به حساب خواهد آمد.



پی‌نوشت

1. «ابوالحسن عامری» شاگرد ابوزید بلخی و هم‌دوران یحیی بن عدی (شاگرد معلم ثانی)، همانند ابونصر فارابی معتقد بود که پیامبران، جملگی حکیم و فیلسوفان بزرگی بوده‌اند اما هر حکیمی پیامبر نبوده و نخواهد بود. مکتب پیامبران نیز از این رو جدّی است و ادیان با موازین خرد سازگارند و بی‌دینی عیناً بی‌خردی است. در اثبات این ادعا چنین نظر می‌دهد که هرگاه اشیاء و امور را به عقل عرضه کنیم، از سه حالت خارج نخواهد بود: الف) آن دسته که به حکم عقل واجب و لازم‌الجرا هستند.

ب) آن دسته که عقل، آنان را ناروا می‌شمارد.

ج) آن دسته که به حکم عقل، روا و ممکن هستند.

تکلیف در باب آن دسته که عقل و خرد آدمی حکم بر ناروا بودن یا لازم‌الجرا بودن آن‌ها دارد، مشخص است. بحث بر سر آن است که خرد آدمی نتواند در عمل یا ترک عملی مصمم باشد، لذا نیازمند دریچه‌ای از معرفت الهی است تا تصمیم‌گیری صحیح را به عقل خود بیاموزد.

عامری چهار رکن برای دین برمی‌شمرد و هر رکن را منوط به پنج اصل می‌داند و در مقام مقایسه بین پنج دین بزرگ، رأی بر برتری و مزیّت اسلام و کتاب مقدس آن (قرآن) بر دیگر ادیان دارد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما