تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۰۰
۰
کد مطلب : ۸۴۷۴

تقدم شناخت بر شعور

مریم مقیمی
شماره بیست وهفتم و بیست و هشتم ماهنامه خیمه - ذی الحجه۱۴۲۷ -آذر و دی ۱۳۸۵

گفتگو با دکتر منصوری لاریجانی

... زمانی است که انسان با دلی دردمند و جگری سوخته، به صفای باطن و صیقل روح و تهذیب و تزکیه‏ی نفس می‌پردازد. زمانی که احرام می‌بندد و از خلعت دنیا به در می‌آید و زمانی که لبیک‌گویان به هر طاعتی فقط برای خدای خود اقرار می‌آورد و با لمس حجرالاسود، با خدای خویش مصافحه می‌نماید تا به عرفات برسد و یوسف نفس را که در چاه تن گرفتار است، از قید و بند حوادث عالم برهاند و پیمانه‏ی حقیقت را از دست مقصود و معبود همه‌ی عالمیان بگیرد و شربت کمال بنوشد. این‎جا عرفات است و عرفه، بهانه‌ای است برای رستن و رسیدن برای شناختن و شناخته شدن، طلب کردن و پیراسته شدن از تمام آلاینده‌های پوچ دنیایی و به جرعه‌ای عاشق شدن و جان تازه گرفتن و آن‏گاه، دیر رأفت الهی را گشوده دیدن و پیمانه را سر کشیدن و پس از آن، نور معرفت، هاله‌ای خواهد بود بی‏انتها که افق عبودیت را با ملکوت پیوند می‌دهد.

نگاهی بر عرفه، ما را بر آن داشت تا گفت‏وگویی داشته باشیم با دانشمند محترم، دکتر اسماعیل منصور لاریجانی، دکترای عرفان اسلامی و نیز روابط بین‌الملل از دانشگاه تهران.

ـ عرفات در مناسک حج، نماد و تمثیل چه حقیقتی است؟

* هریک از اعمال حج، یک صورتی دارد و یک سیرتی. ظاهری دارد و ملکوتی، عرفات، تبلور تمام معارفی است که حاجی در مراحل و منازل مختلف حج به دست آورده است. حاجی در این‏جا خودش را وزن می‌کند و می‌سنجد. همان‏طور که از اسم عرفات پیداست، آن، تجلی معرفت قبلی نسبت به خداوند است و به تعبیر امام راحل نشئه‏‌ الهی است و یکی از ساحت‌هایی است که حاجی خود را به خدا بسیار نزدیک می‌بیند. اگرچه ما آن را به ظاهر سرزمینی بی‌آب و علف و خشک می‌بینیم، اما همین خاک، بیان‌گر بسیاری از اسرار باطنی حج است که یکی از آن نشانه‌ها، غیر‌زدایی است. آن‏جا حاجی به فکر غیر نیست و پیوسته یاد یار است. نوعی استغراق و شناوری در مساحت معرفت الهی به او دست می‌دهد.

این، معرفت نور است، همه‌ی فلاسفه و عرفایی که در وادی معرفت‏شناسی عمری را صرف کرده‌اند و راه‏ها پیموده‌اند و ریاضت‌ها کشیده‌اند، به این موضوع معتقدند. امام صادق علیه‏السلام می‌فرماید: علم، نوری است که خداوند در هر قلبی که بخواهد می‌تاباند.

و نیز در سوره‌ی نور می‌فرماید: کسی که خدا این نور را به او ندهد، او همیشه در تاریکی است.

این نور، روشنایی است، روشنایی به فراسوی هستی و جهان طبیعت؛ بنابراین حاجی همه‌ی مقدمات را فراهم می‌کند که در ساحت عرفات، خداوند این نور را و این حقیقت معرفت را در قلب او بتاباند.

* آیا تقدم عرفات بر مشعر، تقدم شناخت بر شعور است؟

ـ عرفات، مقام تابش این نور و تابش معرفت است که در مشعر، حاجی با این معرفت به شهود می‌رسد. به این معنی که سهم خودش را از این تابش می‌سنجد و به دست می‌آورد و در واقع مزد معرفتش را به دست می‌آورد. عطائیات به قدر قابلیات و عطا بر اساس قابلیت و ظرفیت و استعدادی است که ما تحصیل می‌کنیم. در عرفات، خداوند سفره‏ی نور را می‌گستراند و در مشعر، هرکسی به اندازه‌ی استعدادش از آن لقمه‌های نورانی بر می‌دارد.

علت این‏که حج، اسراری دارد و همه تشنه‌ی آن هستند، این است که خداوند سفره‌ی بی‌حد و مرزی در آن‏جا گسترانده و این ماییم که باید به قدر گرسنگی و تشنگی خودمان توشه گیریم. مشعر جایی است که باید به قلب‏مان رجوع کنیم که این قلب از عرفات چه برداشتی کرده است و چه آورده و رهاوردش چیست. نیز به شکرانه‌ی این نعمت شهود و نعمت معرفت است که در منا رفته و قربانی می‌کنیم. شکر می‏کنیم خدا را به این مضمون که: خدایا! تو به من این توفیق را داده‌ای که بر نفس خود غلبه کنم، نورانی شوم و توفیق حضور در سفره‌ی معرفت و حضور در صحرای عرفات را پیدا کنم و به این میزان از این سفره سهم ببرم.

بنابراین قربانی در منا، شکرانه‏ی نعمت الهی است که به پله‏هایی عرفانی و معرفتی در عرفات و مشعر دست پیدا کرده‌ایم و به همین خاطر قربانی می‌کنیم. این قربانی در واقع تعهدی است که به خدا می‌سپاریم که: خدایا! تو به‏ من این یقین را داده‌ای که برای همیشه نفسم را قربانی کنم.

* در عرفان علامه سیدحیدر آملی چه سخنانی درباره‏ی حج و خصوصاً از عرفات به میان آمده؟

ـ علامه سیدحیدر آملی در کتاب «اسرارالشریعه و انوارالطریقه» بیان می‌دارد که اسرار شریعت را از طریقت، و اسرار طریقت را هم از حقیقت می‌داند. در آن‏جا بحث شریعت و طریقت و حقیقت است. حقیقت، وام‏دار عمل خالصانه است و آن چیزی است که خدا می‌گوید. ظاهر حج، یک پارچه پوشیدن است و طواف کردن و صفا و مروه رفتن و مسلماً اگر انسان با این نگاه، حج و اعمال آن را ببیند، به جایی نمی‏رسد. علامه، اسرارشکافی می‌کند و ما را به اندرون اسرار الهی می‌برد. ایشان شرط حضور به ساحت غیب را چند چیز می‌داند که یکی از آن‌ها خشیت است که بسیار اهمیت دارد. چرا که خداوند به دنبال دل‌های خاشع است.

* دل‌های خاشع کدام است و منظور از خشیت چیست؟

ـ خشییت در واقع خلعت تسلیم است که دل می‌پوشد و به وسیله‌ی آن، همه‌ی حجاب‏ها برایش کنار می‌رود و علامت و نشانه‏ی آن هم لرزی است که در اندام ظاهر می‌شود. در واقع قلب، تسلیم خدا می‌شود و بی‏قرار او می‌گردد و نمود و ظهور آن، در جسم است. خشیت، در واقع زلزله‌ی دل است.

زمانی که نام خدا را می‌بری، عنان طاقت از کف می‌دهد، بی‌صبر می‌شود، و برای معبودش گریبان چاک می‌کند. قرآن می‌فرماید: اگر ما این قرآن را به کوه نازل می‌کردیم، از خشیت خدا متلاشی می‌شد. قرآن، نامه‌ی خداست. قرآن، یاد معبود است. وقتی دل خاشع، قرآن می‌خواند، زیر و رو می‌شود.

فرق حج ظاهری و باطنی نیز در همین است که در حج ظاهری، ما به دور خانه‌ی خدا می‌گردیم، اما در حج باطنی، خدا درون خانه‌ای می‌آید که همیشه در اوست. «القلب حرم الله». خشیت، بزرگ‏ترین سرمایه است. استطاعت در حج، تنها مادی نیست؛ استطاعت معنوی هم ملاک است که یکی از همین اسطاعت‏ها، خشیت است.

دومین استطاعت و شرطی که علامه می‌فرماید، حزن است. حزن، یعنی گریستن دل. دائم‏البکاء بودن دل. امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‌فرماید: مؤمن در دل می‌گرید و ظاهرش بشاش است. حزن، کلید خزائن غیب است. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: حزن از شعاعر عرفاست. زیرا دائم از منبع غیب، انوار الهی بر قلب‏شان تابش می‌کند و این، همان نوری است که در ابتدای سخنان گفته شد که شناخت و معرفت، نور است و عرفه، یعنی شناخت؛ و عرفات، سرزمین معرفت‏الله است. بنابراین هرکسی بنا بر استطاعت خود، بهره‌ای از این نور دارد که در عرفات کاملاً می‌تواند در گنجینه‌ی غیب را باز کند. همه‌ی عرفا دوست دارند که بهره‌ای از این حزن داشته باشند.

این حزنِ بسیار شیرین و لذت‏بخش است که قلب را بیمه می‌کند و همیشه در حضور خداوند است و وقتی این قلب را به عرفات و مشعر می‌بری، می‌بینی که کعبه به دور تو می‌گردد.

* تأثیر عرفه و دعا در وادی عرفات بر آلایش دل و مفارغت از دنیا چیست؟

ـ در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کنند که: «خوب است انسان در صحرای عرفات با خودش خلوت کند». عرفات، نمادی از بی‌رنگی است. از کران تا کران بیابان خشک است. در حالی که می‌توانست جایی خوش آب و هوا، با درختان انبوه باشد و این خشکی و یک‏دست بودن آن وادی، نشانی از بی‌رنگی است و بی‌رنگی یعنی دل از غیر، پاک باشد و در خلوت خودش، از هیچ‏کس رنگ نگیرد. لذا عرفات، فرصتی است که انسان با خودش خلوت کند. مخصوصاً شب عرفه که نباید آن را از دست داد و آن توفیقی است که شاید هرگز دوباره نصیب انسان نشود. اگر در عرفات، دل، از غیر پاک شد و خوف حقیقی حاصل ‌شد، پس از آن همیشه عرفات، در موقف انسان قرار می‌گیرد، یعنی یک عمر دل انسان از اغیار خالی می‌شود و کویر دل، جز روشنای معرفت یار چیز دیگری نخواهد بود. انسان در این وادی، حاجی واقعی می‌شود. عرفات، نشئه‏ی قرب الهی است، یعنی اگر انسان در این‏جا خودش را مقرب نکند، دیگر فرصتی ندارد. کسی که این بهره را ندارد، در خانه‌ی خدا هم، از خدا فرسنگ‌ها دور است. بنابراین عرفات، نماد بی‌رنگی است. اگر انسان بی‌رنگ شود، رنگ خدا می‌گیرد. عرفات، مکان درک حقیقت ذکر است و نیز مکان درک حقیقت عبادت. دل در آن‏جا جلا پیدا می‏کند و خداوند در آن حضور می‏یابد تا این صبغه‌ی الهی همیشه در ما بماند و با برگشتن از حج، دوباره رنگ و بوی دنیایی نگیریم.

* درباره‌ی حضور حضرت ولی عصر عجل‏الله‏تعالی‏فرجه در روز عرفه در سرزمین عرفات چه نظری دارید؟

ـ امام زمان عجل‏الله‏تعالی‏فرجه میزبان همه‌ی صاحبدلان در صحرای عرفات و مشعر و طواف و... هستند. از زمانی که انسان پا به حریم مکه و مدینه می‌گذارد، حریم، حریم ولایت است. مگر می‌شود که انسان به نیت خانه‌ای برود اما صاحب‏خانه‏، انسان را نبیند و به او توجه نکند. از آداب مهمان‌داری این است که میزبان به استقبال انسان می‌آید. خوشا به حال دل‏هایی که پا در خانه‌ی خدا می‌گذارند و شمیم دل‌انگیز ولایت را استشمام می‌کنند. آن‏ها لحظه به لحظه نگاه‎شان به دنبال چهره‏ی دل‌آرای امام زمان عجل‏الله‏تعالی‏فرجه است و وجودشان را عطش هجران فراگرفته و پیوسته بی‌قرار حضرت هستند. زیارت حضرت امام زمان عجل‏الله‏تعالی‏فرجه در عرفه، دو حالت دارد. یکی ظهور است و دیگری حضور در وادی عرفات. زمانی که عطش هجران تسکین می‌یابد و انسان از انبساط قلب برخوردار می‌شود، نشان این است که حضرت ولی عصر عجل‏الله‏تعالی‏فرجه به او توجه دارند و این حضور است. اما ظهور، به این معناست که حضرت برای انسان، مجسم می‌شوند. در حالت حضور، انسان ساحت ولایت را کاملاً درک می‌کند و خودش را از آقا امام زمان عجل‏الله‏تعالی‏فرجه جدا نمی‌بیند و در حالت ظهور، انسان عاشق، چهره‌ی دل‏آرای آقا را زیارت می‌کند که امکان هر دو در روز عرفه و در صحرای عرفات وجود دارد. علامه حیدر آملی در این باره می‌گوید: مشتاقان زیارت آقا، چشم‏های جاری دارند و این خود، شرط حضور است.

* چرا بر خواندن دعای عرفه در این روز خاص و در این وادی تأکید شده است؟

ـ دعا، نغمه‌ی دل است. دعا یعنی طلب. کسی که دلش بی‌قرار خداست، دائماً در طلب است. از یک لحظه‌ای انسان باید لذت دعا و شور دعاخوانی را در خود ایجاد کند. در آن ساعات و لحظات نیز وعده‌ی اجابت داده شده. محال است کسی در آن زمانی که اهل‏بیت علیهم‏السلام مقرر فرموده‌اند، دعا بخواند و اجابت نشود. کسی که عاشق خداست، ذکر معشوق می‌کند و دعا، ذکر مدام است. انسان عاشق، نه شب می‌شناسد و نه سحر؛ اما در آن زمانی که وعده داده شده است، استفاده‏ی ویژه می‌کند.

* مرحوم مجلسی در بحارالانوار می‌گوید: زیارت عرفه، همان است که سید ابن طاووس روایت کرده و الباقی آن که در واقع، عرفانی‏ترین قسمت زیارت است، جعل صوفیه است و نیز گروهی در طریقه‌ی عرفانی در شمال آفریقا به نام شازلیه هستند که دعای عرفه را از ابن‏عطای اسکندری می‌دانند و نقل دعا از امام حسین علیه‏السلام را نفی می‌کنند. با توجه به این که ابن‏عطا در قرن چهارم و پنجم بوده و وفات او با اختلاف بیست یا سی سال با ابن‏طاووس است. نظر شما در مورد موضوع مطرح شده چیست؟

ـ محتوای عرفانی دعا، در اواخر آن نشان می‌دهد که جعل صوفیه نیست زیرا فرود و فرازهای عرفانی اهل‏بیت علیهم‏السلام در دعا و نیایش‏های‏شان شخصی است. مثلاً در مناجات شعبانیه، حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام به جایی می‌رسند که می‌گویند: «الهی حبلی کمال الانقطاع الیک...». یعنی من حتی قادر به تماشای اسماء و صفات تو نیستم. امام راحل می‌فرماید: خود این دعا نشان‏دهنده‏ی این است که از آن امیرالمؤمنین است، زیرا هرکسی جرأت گفتن آن را ندارد. امام حسین علیه‏السلام در اواخر دعا به اوج می‌رسد. آن‎جا که می‎گوید: «الهی ترددی فی الآثار...؛ چشم من، تو را می‌بیند، به آثارت چه کار؟

این در شأن ولایت است. طبیعی است که امام حسین علیه‏السلام قسمت انتهایی دعای عرفه را گفته باشد و این اوج استغراق است. خدا همه‏ی دارایی اهل‏بیت علیهم‏السلام است، بنابراین نمی‌تواند جعل صوفیه باشد. مخصوصاً در فراز آخر که می‌فرماید: «تو کی غیبت کرده‌ای که من به دنبال تو باشم». و از این زیباتر زمانی است که حضرت اباعبدالله علیه‏السلام در عصر عاشورا رجزخوانی می‌کند. بین این که انسان با دعا به قرب الهی می‌رسد و با جهاد هم به قرب الهی می‌رسد، ارتباطی است. در دعای عرفه، امام علیه‏السلام، هم قرب کلام داشتند، هم قرب نیات و هم قرب عمل که قرب عمل در روز عاشورا بروز و ظهور داشت.

اما در مورد فرقه‏ی شازلیه: این که دعا از ساحت خود اهل‏بیت علیهم‏السلام است یا دیگران گفته‌اند، معیارهایی هست که در کتاب خمس عشر آمده است. همان‏طور که انسان، آیات قرآن را در بین هزاران جمله و حرف و کلمه می‌نهد، کلام اهل‏بیت علیهم‏السلام هم همین‏گونه است. این دعا هم لطافت و طراوت و ظرائفی دارد که نشان می‌دهد کلام، کلام معصوم است. زمانی که اهل‏بیت علیهم‏السلام با خدا صحبت می‌کنند، آن‏قدر بی‌آلایش می‌گویند که از انسان دل می‌برند. آن‏چه مهم است، ذوب شدن است و به کنه عبودیت رسیدن و در آن مقام، دعا کردن است. این‏ها همه اوصافی است که در اهل‏بیت علیهم‏السلام است. جایی که اهل‏بیت علیهم‏السلام می‌گویند: «واسمع ندایی واستجب دعایی»، رسیده‌اند به قرب الهی. وقتی به دعای صباح امیرالمؤمنین نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که شور نیایش به او غلبه کرده و در دعای عرفه نیز معلوم است که کلام، کلام معصوم است.

* بعضی ادعا دارند که عباراتی در دعای عرفه هست که عبری است و در واقع به معنای اسرائیلیات است که بعضی از دعانویس‌ها به غلط، حرکه روی آن گذاشته‌اند. نظرتان در این باره چیست؟

ـ بنده این را نمی‌پذیرم، زیرا محدثان ما حدیث‌شناس بوده‌اند و چیزهایی را که با متن دعاهای اهل‏بیت علیهم‏السلام هم‌خوانی ندارد پالایش کرده‌اند. دیگر این که اگر روزی زمین، زبان و زمان، بیان داشته باشد، می‌بینیم که نیایش‌های اهل‏بیت علیهم‏السلام لحظه لحظه، زمان و مکان را پر کرده است و دائم‏الذکر بوده‌اند و تا وقتی با ساحت ذکر و دعا آشنا بشویم، خود اذکار به ما نشان می‌دهند که از چه کسی هستند...

* فرازهایی از دعای عرفه مربوط می‌شود به شکرگزاری حضرت اباعبدالله علیه‏السلام نسبت نعمت‌های الهی، که همان نعمت‌ها را در روز عاشورا، یکی یکی در راه خدا می‌دهد. ارتباط شکر این نعمت‌ها با فدا کردن آن در روز عاشورا چیست؟

ـ اگر هرچه که خداوند به ما عطا فرموده را برای هدف عالی‌تری مصرف کنیم، در واقع این داده‌ها از دست نرفته، بلکه تبدیل به احسن شده است. بنابراین شکر نعمت، این است که در راه خودش مصرف شود. امام حسین علیه‏السلام شکر نعمت‌ها را به جا می‌آورد.

برای اعضا و جوارحش، چشم و گوش و حتی کوچک‏ترین اعضای درونی بدن، شکر می‌گوید و در روز عاشورا، همه‏ی این نعمت‌ها تبدیل به کمال می‌شوند. شهادت، کمال وجود امام حسین علیه‏السلام، نه مقام او. مقام شهادت، از ولایت کم‏تر و کوچک‌تر است. وجود امام حسین علیه‏السلام در شهادت مقامی پیدا کرد، اما مقام او نه. ایشان در آخرین رجزهایی که در عصر عاشورا می‌خوانند، شکر نعمت‌ها را تمام می‌کنند. در حالی که همه‏ی عزیزانش به شهادت رسیده‌اند و خون از بدن نازنینش می‌چکد و مدام در تیررس نیزه و سنگ و شمشیر قرار دارد، می‌گوید: «ای نفس بر سرزنش نیزه و سنان صبر کن و تا لحظات آخر پایدار باش و اگر تو را بهشت هم بردند صبر کن... زیرا تو باید در جای دیگری آرام بگیری»، چراکه بهای نفس امام حسین علیه‏السلام خداست. به پاس شکرگزاری حضرت اباعبدالله علیه‏السلام، خداوند بهایش را پرداخت و اکنون او را ثارالله می‌خوانیم، یعنی خون خدا؛ و حجت حسین علیه‏السلام در رگ‌های مسلمانان جریان دارد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما