تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۱۵
۰
کد مطلب : ۸۴۷۵

مذهب؛ حافظ هنر

رضا مهدوی
شماره بیست و هفتم و بیست و هشتم ماهنامه خیمه - ذی الحجه 1427- آذر و دی 1385

هنر و نیایش

هنر، با دیداری کردن تجربه‌ها، قصه‌ها و آرزوها، معنای انسان بودن را به تصویرهایی قابل مشاهده ترجمه می‌کند. در اجرای آیین‌ها و روایت اسطوره‌ها، دین و هنر، هم در نظر و هم در عمل، با هم قرین می‌شوند. هنر، با داشتن رابطه‌ای ذاتی و طبیعی با حقیقت و زیبایی و نیز حساسیت‌های انسانی، ممکن است تجربه‌ای دینی را در پی آورد. آثار هنری، می‌توانند معنای آیین یا تجربه‌ی دینی را بگیرند یا انتقال دهند و با منجمد کردن آن در صورت، امکان تکرار آیین اصلی یا تجربه‌ی دینی را بدهند.

هنر، در جست‏و‏جوی زیبایی، ممکن است الگوی اعلای آرمانی یا مقدس را به انسان‌ها معرفی کند تا در راه رستگاری، آن را دنبال کنند و ممکن است در بیان‌های دیداری‌اش، از الوهیات راهی برای ارتباط با گیتی پیش پای انسان نهد.

نیایش هم، نوعی ارتباط و اتصال معنوی با خالق و معبود و معشوق است. اتصالی معنوی که می‌تواند به وسیله‏ی هنر منتقل شود، تجربه‌ای که هنرمند آن را به وسیله‏ی اثر هنری‌اش انتقال می‌دهد.

اصل هنر، نیایش است و ما اعتقاد داریم ذات هنر، به نوعی دین نهفته است که با زبان لطیف و واژگان متفاوت از عرف هر دوره‌ای بیان می‌شود و ذات اصلی آن از طرف ذات لایتناهی بوده و این که پیغام‌ها از طریق جبرئیل و اصوات به پیامبران داده می‌شود و خدا هم در قرآن به صورت احسن تشویق کرده است، بیانگر این است که تلألؤ وجودی، بن‏مایه‏ی هنر نیایشی است و هنر، ساخته شده تا بشر، ابراز مناسب‌تری داشته باشد تا بتواند خدا را نیایش کند. این‏طور نیست که نیایشی وجود داشته باشد و هنر، چاشنی آن بشود تا ستایش شود، بلکه هنر، گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم به نیایش می‌پردازد و می‌توان گفت اگر حتی یک موسیقی محبت‌آمیز تولید کنیم، یک کار نیایشی کرده‌ایم، چرا که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله فرموده: هر دین، آیین و کیشی که دارید، با هم مهربان باشید. پس مهربانی کردن یعنی دین و وقتی راجع به مهربانی، موسیقی می‌سازیم، شعر می‌گوییم، سخنرانی می‌کنیم و یا نقاشی، درباره‏ی یکی از وجوه الهی او، این کار را کردیم ولی چون از هنر به عنوان ابزار استفاده می‌کنیم، فکر می‌کنیم هنر از یک سری واژگان و شاخصه‌ها بهره گرفته، در حالی که ذات اصلی هنر، نماد نیایش است اما برای ما به ‏گونه‏ی دیگری معرفی شده.

در موسیقی هم همین مسأله مطرح است، چرا که هر نغمه‌ای که از هر سازی خارج می‌کنیم، خواه حنجره باشد و با آن اذان بگوییم و خواه یک شعر اخلاقی خواند و خواه با یک ساز مثل پیانو، سه‏تار و... احساس خود را بیان کنیم، نیایش کرده‏ایم، اما چون درک و وسعت دریافتی انسان محدود است، هرکس به نوعی این پیام را دریافت می‌کند. یکی سمفونی پنج بتهوون را اثبات وجود خدا می‌داند، در حالی که کسی نمی‌داند در زمان خلق این موسیقی، درون بتهوون چه گذشته و ممکن است خود او بگوید برای عشق گم‎شده‌اش این سمفونی را گفته است و به یاد مسائل مذهبی نبوده‌ام.

به همین ترتیب ما از اذان مؤذن‌زاده‏ی اردبیلی برداشت موسیقیایی می‌کنیم و می‌گوییم اگر به جای این واژگان با همین لحن، واژگان دیگری استفاده شود، جنبه‏ی نیایشی دارد، چرا که نیایش تنها اذان و قرآن و ادعیه نیست، نوع موسیقی که ما ارائه می‌دهیم، به هر شکلش بخصوص بی‌کلام، همگی نیایش خداست، همان‏طور که می‌گوییم تمام جانداران چه در اعماق دریا و چه در هفت آسمان تسبیح خدا را می‌گویند. حتی در تفسیر المیزان آمده است که در هشت جای قرآن، «انکر الاصوات» آمده است، اما این‏جا منظور این نیست که خداوند موجود خودش را بد ارائه بدهد، بلکه می‌خواهد این نکته را بیان کند که در حضور پیغمبر، احترام بگذارید و بی‌جهت مثل درازگوش دهان‏تان را باز نکنید. وقتی از این زاویه‏ی الهی نگاه کنیم، همه چیز را تسبیح خدا می‌بینیم.

برای مثال می‌توان گفت وقتی خدا برای مولانا به وسیله‏ی شمس تبریزی خیالی، یک دریچه‌ای باز می‌کند و مولانا می‌چرخد، این چرخش مولانا، هر چیزی می‌تواند نام گیرد؛ سماع، رقص، حرکات موزون. اما از این دیدگاه، رقص هم تسبیح خداست و نوعی نیایش و عبادت.

در موسیقی مناطق مختلف هم، موسیقی آیینی داریم و این آیین از نیایش می‌آید. آیین زرتشت به گاثاخوانی سفارش می‌کند و آیین اسلام به مداحی. در این‏جا تنها واژگان تغییر کرده است. نتیجه‏ی کلّی، این است که ذات هنر، نیایشی است و ما آن را بسته‌بندی و کدگذاری می‌کنیم. و حتی موسیقی‎ای که در عروسی برای شاد بودن نواخته می‌شود، نیایش است، چرا که سنّت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را انجام داده‏ایم و نیمی از دین خود را کامل کرده‌ایم و یک کار نیایشی کرده‌ایم و یک هدف الهی پشت ماجراست و ما بر اساس خلق و خو و شرایط زمانی و مکانی خودمان، این دسته‌بندی‌ها را انجام می‌دهیم. باید دانست هنر، خوب و بد ندارد، همه‏ی هنر خوب است، هرچند گاهی از کلام زشت در موسیقی استفاده می‌کنیم و آن را مبتذل می‌کنیم، اما هیچ‌گاه یک خوشنویس، کلام بی‌ادبانه را خطاطی نمی‌کند.

باید گفت موسیقی، برخاسته از مذهب است. در دوره‌ای، «باخ» نماد و مظهر کلیساست و قطعات او بسیار سنگین بود. مذهب ما هم به ‏گونه‏ی دیگری موسیقی را به کار گرفت. در تعزیه، در زورخانه‌ها، در مداحی و...

مذهب، حافظِ هنر بوده، چرا که باور دارد هنر، نیایش است. برای همین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به بلال می‌گوید: اذان بخوان و دلیل آن، این است که این نکته بیان شود که هنر، نژاد نمی‌شناسد و هنر در هر نقطه‏ی دنیا، نیایش است.

درست است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از واژه‏ی موسیقی استفاده نکرده، و از واژه‏ی غنا و تغنی استفاده می‌کند، اما این دلیل آن نیست که اسلام به موسیقی نپرداخته باشد؛ بلکه ما در قرآن، به لحن زیبا و صدای نیکو برای خواندن قرآن تشویق شده‌ایم.

در ایران هم در مناطق مختلف، هرکس به شیوه‏ی خودش نیایش می‌کند، حالا ممکن است اسم آن مراسم را «زار»، «ماهوره‌خوانی» و... بگذاریم، ولی نمی‌توان آن‏ها را به فیزیک نزدیک کرد، چرا که متافیزیکی هستند.

در جهان هم همین‏گونه است، حتی موسیقی جاز آفریقایی‌ها، نیایش است، چرا که طبال‌های آفریقایی هم به‏ وسیله‏ی طبل با خدای خود حرف می‌زنند و نیایش می‌کنند.

اما باید بدانیم هنر، انتزاعی است، برای همین جوان‌های امروز، موسیقی سنتی را نمی‌فهمند و بستر جامعه باید آماده باشد و این آمادگی در هنر، یعنی داشتن اعتقاد تا هنر را درک کرد.

حرف پایانی این که محیط هنر، چرا ندارد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما