تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ تير ۱۳۸۳ ساعت ۰۹:۱۴
۰
کد مطلب : ۸۴۸۳

بوی غربت

شهید سید مرتضی آوینی
شماره چهاردهم ماهنامه خیمه - جمادی الاولی- تیرماه 1383
 
(به بهانه ي هتک حرمت عتبات عاليات)

«مبادا غافل شوي و بينگاري که زمان بر تو وفا خواهد کرد و نخواهي مرد؛ نه، زمان بر هيچ کس وفا نمي کند، اما با اين همه، زمان بر عاشورا مانده است و تو، چه امروز و چه ديروز و چه هزار سال ديگر، يا بايد که در قبيله ي شيطان داخل شوي و به لشکر يزيد بپيوندي، و اگر نه، مرد باشي و در خيل اصحاب حسين (عليه السلام) پنجه در پنجه ي ظلم در افکني و تا پاي خون و جان بايستي.»

شهيد سيد مرتضي آويني



خيمه اگر هست در آتش خوش تر

حسين اسرافيلي

چه کسي گفت که «زنجير جنون در گسل است؟»

چه کسي گفت که «آوازه ي غيرت کِسِل است؟»

چه کسي گفت که «ميخانه فرو ريخته است؟»

باده ي دُردکشان با هوس آميخته است

چه کسي گفت که «تکبير، اين اندازه بس است؟

گوش مان کر شده اين هيبت و آوازه بس است؟»

چه کسي گفت «چرا از زخم و جراحت جوييم؟

کربلا عرصه ي خون است طراوت جوييم؟...

... حاصل راه دريغ است بيا برگرديم؟

پيش رو دجله ي خون است بيا برگرديم؟»

چه کسي گفت و غلط گفت که «تکبير بس است؟

اسب و ميدان و بلا، نيزه و شمشير بس است؟»

چه کسي خواست که اين حنجره را دار کشد؟

پشت اين پنجره ها خواست که ديوار کشد؟

چه کسي بال مرا بست که پرواز بس است؟

سرب در حنجره ام ريخت که آواز بس است؟

چه کسي بال مرا چيد و از آن پر گسترد؟

عافيت گفت و مرا راحت بستر گسترد؟

چه کسي گفت که «فصل دگر و تازه رسيد

نوبت عافيت و شهوت خميازه رسيد»

چه کسي گفت «نماز آينه ي عافيت است؟

کاخ اگر هست نشان از طلب و مغفرت است؟»

سجده در مذهب ما با خطر تير خوش است

ذکر اگر هست همان از لب شمشير خوش است

سجده در خون و بلا، ظهر و صلاتش خوش تر

کاخ نه، خيمه اگر هست در آتش خوش تر

چه کسي جام ربود از من و عريانم کرد

شرمناک از نفس روح شهيدانم کرد

چه کسي گفت و غلط گفت که «بر مي گرديم؟»

بتگران اند بگو: باز تبر مي گرديم!

ما همانيم، غدير آينه ي بيعت ماست

بي کفن تيغ به دستيم، همين غيرت ماست

کم بگوييد که دشمن قدر و فرزانه است

اژدهايان دو سر مال شب و افسانه است

چشمتان گرچه به تدبير نخفته است هنوز

قصه گو آخر اين قصه نگفته است هنوز

آخر قصه عيان از نفس اين علم است

نقش ديو است که در دشت قدم در قدم است

چه کسي گفت «بياييد نفس تازه کنيم...

بال و پر دوختگان اند قفس تازه کنيم؟»

چه کسي گفت که «اين جاده تهي خواهد ماند؟

جام اين ميکده از باده تهي خواهد ماند؟»

گرچه صد فتنه در اين راه هريمن چيده است

باز تکبير من است اين که چنين پيچيده است!

گوش داريم که در ياد علم ها پيداست

از افق تا به افق آينه ي عاشوراست

پرچم اين جاست ببين خون حسيني اين جاست

باز هم در شريان شور خميني اين جاست

چه کسي گفت «قضا در خم پيشاني ماست؟»

«تيغ را» گفت «بنه فصل غزل خواني ماست؟»

بعد از اين با لب شمشير سخن خواهد بود

جامه ام تا شب معراج کفن خواهد بود

با خدا صحبت اگر در دل شب خواهم کرد

در مناجات خودم تيغ طلب خواهم کرد

آب و آيينه بياريد سفر نزديک است

زين اين باره ببنديد خطر نزديک است

سيم بگذار بيا مثل ابوذر باشيم

نيست پيغمبر اگر، همره حيدر باشيم

باز بر پنجره ها سايه ي ديو افتاده است

غرب تا شرق هبل پشت هبل افتاده است

گرچه خورشيد ولا چهره نتابيده هنوز

سايه اي در پس اين پنجره خوابيده هنوز

گرچه زخم تنمان تازه و درد آلود است

گرچه اين ژاله به خون خفته و گرد آلود است

باز برخيز که حلقوم شهيدان باشيم

قبله گاهي است در اين ملک نگهبان باشيم

معبر اين جاست اگر کعبه و قرآن خواهيد

سنگر اين جاست اگر شوکت و ايمان خواهيد

پاس اين کعبه و اين قبله و قرآن با ماست

علم حادثه و خون شهيدان با ماست

بر حذر باش که اين قبله به غارت نرود

مهر و سجاده به يغماي امارت نرود

عاقبت تيغ دو دم کار خدا خواهد کرد

آسمان سجده به پيشاني ما خواهد کرد



بوي غربت

عبد الجبار کاکايي

بذاريد نوحه براتون بخونم محرمه

بعضي وقتا فرصت عاشق شدن خيلي کمه

بعضي وقتا آدما رو توي آتيش مي ذارن

اگه شعله ور نشن از تو آتيش در مي آرن

مي شه تو معرکه باشي بي خبر بيرون بياي؟

پا تو آتيش بذاري هيزم تر بيرون بياي؟

آدماي با صفا بيايد بريم سينه زني

از ته دنيا رسيدن آدماي آهني

باز دوباره بوي غربت بوي آسمون مي ياد

دم ظهره داره از مناره ها اذون مياد

بذاريد چيزي بگم که سنگا فرياد بزنن

اونايي که کربلا مي خوان برن داد بزنن

گاهي پيش عباسه گاهي حسينه اين روزا

دل پاره پاره، بين الحرمينه اين روزا
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما