اگر اصل «تعليم و تربيت» در مدّاحى جا بيفتد...
شماره چهارم ماهنامه خیمه - ربیع الثانی1424 - خرداد و تیر 1382
مصاحبه با حاج غلامرضا سازگار، مدّاح و شاعر اهلبيت(ع)
غلامرضا سازگار، متولد 1320 ساكن تهران؛...
كمتر كسى حاج غلامرضا را به طرز رسمى و شناسنامه اى مى شناسد. از نظر هيأتى ها او شاعر و مدّاح اهل بيت است. شاعرى دلسوخته ومدّاحى مردمى امّا فرهيخته. به عبارت ديگر پيش از آن كه شاعر يا مدّاح اهل بيت باشد، نغمه پرداز شيفتگى ها و دلدادگى هاى خويش است به ساحت مقدّس اهل بيت(ع) و از رهگذر اين عشق است كه از كودكى به مدّاحى مى پردازد و سپس شاعرى را تجربه مى كند و هر بار در طى اين مراحل، به عنايتى و كنايتى، روشنى راه خويش را - بروشنى - درمى يابد. شايد خيلى از جوانهاى ديروز، سازگار را با «كربلاى ما خودش يه كشوره» شناختند. از همان زمان، سازگار در ذهن آنان گل كرد و شكوفا ماند. امّا براستى سازگار كه در قياس با برخى مداحان صاحب شهرت، نه آن صداى قوى و جذاب را دارد و نه برخى جذابيت هاى عوام پسند عده اى از مداحان جوان امروز را، چرا هنوز با طبع مردم سازگار است و مقبول طبع مردم صاحب نظر؟!
پاسخ به اين سؤال و ديگر سؤالات اين چنينى را در گفت و گويى صميمى از او جويا شديم.
سازگار در اين گفت و گو درد دلهايى بسيار داشت و حرفهايى ناگفته؛ او رفع مشكل مدّاحى را در مطالعه و تأمل مداحان مى داند كه بايد به صورت يك «فرهنگ» درآيد. جريان «نقد» را براى مدّاحى ضرورى مى داند و از اساتيد فن توقع دارد شعرهاى او را نقد كنند... براستى اگر سبك شناسى مدّاحى امروز و نقد شيوه هاى مدّاحى به عنوان يك ضرورت مطرح شود آنگاه مى توان بدرستى چهره ى اصيل امّا غبار گرفته ى مدّاحى بزرگان را در اين آينه ديد.
سازگار اگر گله اى هم مى كند نسبت شخصى خاص نيست از همه به احترام ياد مى كند و كارى هم ندارد كه مشكلات به گردن كيست او فقط نگران وضع موجود است. در شماره ى پيشين بخشى از صميمانه ى او را مرور كرديم.
او مدح اهل بيت را معرفى سيره ى اهل بيت مى داند و بر اين باور است كه:
***
ما هيچ ويژگى اخلاقى و اسلامى را پيدا نمى كنيم، مگر اينكه حدّ اعلاى آن در وجود مقدس امام حسين(ع) باشد؛ ابعاد بسيارى از شخصيت امام حسين(ع) در كربلا متجلى شد مثلاً بُعد ايثار و جوان مردى كه به دشمن خود هم آب مى دهد! نمى گذارد دشمن هم نااميد رود، و ابعاد ديگر مثل ادب، حماسه، عرفان و... هر بعدى كه شما فكر مى كنيد مى بينيد كه بهترين نمونه اش را در كربلا پيدا مى كنيد آيا اين امام حسين با اين ويژگى هاى الهى، و اين كربلا - مكتبى كه تمام ابعاد سياسى و انسانى و اخلاقى و الهى را در خود متجلى دارد - درست است كه فقط به يك بعد آن تكيه كنيم و ابعاد ديگر آن را رها كنيم؟
در همين يك شب عاشورا نمونه هاى بسيار نابى از اخلاق و حماسه مى توان يافت. به عنوان مثال: حضرت زينب(س) مى فرمايد كه: آمدم در خيمه ى بنى هاشم (اين مطلب را كتاب «ثمرة الحياة» نقل مى كند) ديدم حضرت على اكبر به جمع بنى هاشم مى گويد كه مبادا شما بگذاريد ابتدا، انصار به ميدان بروند؛ آن وقت عده اى بگويند كه اينها ديگران را سپر بلاى خود قرار مى دهند همان لحظه به سراغ خيمه ى حبيب بن مظاهر و ديگر انصار رفتم؛ ديدم كه همين حرف را حبيب هم ميزند كه: مبادا بگذاريد فردا ابتدا، بنى هاشم به ميدان بروند، كه ديگران بگويند ياران امام حسين(ع) چقدر بى وفا بودند! به همين بُعد را توجه كنيد - يعنى سبقت گرفتن براى ميدان رفتن - اين همان بُعد است از كربلا آموخته شده كه رزمندگان از هم، براى رفتن روى مين سبقت مى گرفتند، يا به نماز ظهر عاشوراى امام و اصحاب شان توجه كنيد و مى بينيد كه تمام ايثار، گذشت و فداكارى در آن ظاهر شده است. گويا سعيد بن عبداللّه است هنگام نماز امام، در برابر تيرها مى ايستد؛ سيزده چوبه ى تير به بدنش مى خورد و به زمين مى افتد. امام حسين(ع) سرش را بعد از نماز به دامن مى گيرد؛ سعيد رو مى كند به حضرت كه: يابن رسول اللّه! آقا! وظيفه ام را درست انجام دادم؟ آيا در مكتب جانبازى مورد قبول شما شدم؟
و يا نمونه اى ديگر اين كه، وقتى حبيب بن مظاهر دارد جان مى دهد، مسلم بن عوسجه بالاى سرش مى آيد؛ مى گويد: من مى دانم چند دقيقه ى ديگر به تو ملحق مى شوم ولى همين دو سه دقيقه اگر وصيتى دارى بگو... او هم با انگشت اشاره مى كند به امام حسين و مى گويد كه همين چند دقيقه هم از يارى مولايش دست برندارد مى بينيد كه اين ابعاد، چقدر سازندگى دارد! يعنى چه ثروتى داريم. ان شاءاللّه آقايان مدّاح به اين ابعاد توجه داشته باشند بدانند كه تنها يكى از اين ثروت ها عواطف انسانى است؛ بُعد عاطفى، آخر كار است گل مى كاريم، ميوه را مى كاريم، آخر كارها، آب دادن است چرا كه ميوه ها بدون آب از بين مى رود. اول بايد تمام مطالب اخلاقى، انسانى، حماسى و عبادى كربلا را در نظر بگيريم و مطرح كنيم بعد با اشك به اين گلها آب دهيم تا زنده و شاداب بمانند. اين وظيفه ى سنگين ما مدّاحان است. اين بار به دوش ما مدّاح ها است. ما در سايه ى مودّت نسبت به اهل بيت بايد در نظر داشته باشيم كه كوهى از وظايف به روى دوش ماست نبايد از توجه به ابعاد مهم حادثه ى كربلا غافل باشيم و فقط از بعد عاطفى - يعنى گريه و اشك - مجلس را بگردانيم اينطور نباشد كه چون خوشمان مى آيد مردم پاى منبرمان گريه كنند و بگويند كه فلانى خيلى گريه از ما گرفت ما هم به همين يك بعد بپردازيم و از ابعاد ديگر مثل بُعد حماسى آن غافل شويم.
خيمه: خود شما الآن در كنار مدّاحى، جلسه ى آموزشى در تهران داريد. براى رفع اين مشكل و ايجاد اين فرهنگ كه تعريف كرديد، تا چه اندازه تلاش كرده ايد و تا چه اندازه موفق بوديده ايد؟
- من به اندازه اى كه با دوستان مدّاح تماس دارم، تلاش مى كنم. هم در جلسه اى كه جمعه ها در منزل برقرار است، و هم شنبه شبها در جلسه ى مجمع الذاكرين - كه البته بيشتر جنبه ى توسل دارد - امّا در منزل كه جلسه ى آموزش مدّاحى است خيلى نتيجه گرفته ام. البته بايد در نظر داشت كه تهران شهرى بزرگ است. چهار، پنج هزار هيأت دارد. روز عاشورا كنار هر هيأت، دو جوان نوحه مى خواند؛ شما حساب كنيد نزديك به ده هزار نوحه خوان است اينها همه كه نمى روند استاد ببينند شايد در طول سال هم خيلى از اينها مدّاحى نكنند شب يا روز عاشورا مى آيند يك نوحه ى زنجيرزنى يا سينه زنى بخوانند... بنابراين امكان دسترسى به آنان وجود ندارد. مسأله ى ديگر كه بسيار مهم است اين كه در اين كار قوه ى اجرايى وجود ندارد ما - بنده و امثال بنده - تلاش مى كنيم، ولى اگر يك قوه ى اجرايى وجود داشت، كه اگر كسى روضه ى دروغ خواند، روضه ى باطل خواند، تخديركننده خواند كه شأن ائمه نبود، دادگاهى باشد كه او را بخواهد به او تذكر دهد يا او را ادب كند؛ نمى دانم اين كار به صلاح است يا خير ولى با اين كار، خيلى از مسايل حل مى شود. لااقل همه دنبال مطالعه مى رفتند.
خيمه: اصطلاح «گرفتن مجلس» يعنى چه؟
بعضى از مداحان مى گويند كه ما براى امام حسين(ع) مى خوانيم چشممان را هم مى بنديم؛ مجلس مى خواهد بگيرد مى خواهد نگيرد؛ مردم مى خواهند گريه كنند يا... نه! بايد به اصل «توجه مردم» دقت داشت؛ به تعبيرى «گرفتن» خوب است. معنى گرفتن اين است كه مجلس، خوب جا افتاده، خوب هم مردم گريه كردند؛ يعنى گُل كرد. امّا گاهى از اوقات با اين گُل كردن، هم مجلس مى گيرد، هم دل امام زمان(ع) مى گيرد! اين «گرفتن» اصلاً خوب نيست. نكته ى بسيار مهم، نيّت مدّاح است. منِ مدّاح، در گرفتنِ مجلس، نبايد قصدم خودنمايى باشد كه كار خودم بگيرد! بعضى آقايان صدايشان كه مى گيرد، مى گويند يا امام حسين(ع) آبروى ما را حفظ كن! نمى گويد: آبروى مجلست را حفظ كن! ديگر اين كه - خداى نخواسته - زمين زدن كسى هم نباشد. يعنى منِ مدّاح، بخواهم طورى بخوانم كه مدّاحىِ آقاى فلانى كه قبل از من خوانده تحت الشعاع قرار گيرد، يا كارى كنم كه آقاى فلانى كه قرار است كه بعد از من بخواند، نتواند اجراى خوبى داشته باشد! اگر اين رفتار از كسى - به عنوان مدّاح - سر بزند، ديگر نيّت او را نمى توان مدّاحى اهل بيت دانست. اين رفتار، غير الهى است؛ اين رفتار مصداق بارزى از همان سخن آقاى عجمى است كه در مصاحبه با نشريه ى شما اظهار داشتند. البته شايد بعضى از مداحان حرف ايشان را نپسندند ولى من مى پسندم. اين يك واقعيت است كه شيطان گاهى از راه نماز هم سراغ انسان مى آيد. كسى از حرف ايشان ناراحت نشود. ابليس به من نمى گويد عرق بخور، ابليس مى گويد اگر اين دروغ را در مدّاحى بگويى، مجلست خوب مى گيرد!
خيمه: به نظر شما در «مدّاحى» توجه به رضايت اهل بيت مهم است يا سليقه ى مردم؟!
پاسخ شما شايد دراين كلام مرحوم فلسفى - رحمةاللّه عليه - باشد؛ ايشان مى فرمود: منبر خوب آن منبرى است كه خدا از آن راضى باشد، خودم هم از آن راضى باشم، مردم هم از آن راضى باشند.
خيمه: پس سليقه ى مردم مهم است؟
بله، سليقه ى مردم مهم است چون اين مردم به عنوان مخاطب، حق دارند.
خيمه: ولى شرط اصلى نيست؟
- بله. شرط اصلى، رضايت خداست. در صورتى رضايت مردم قابل توجه است كه رضاى خدا پايمال نشود.
خيمه: ديده شده كه بعضى از مدّاحان بين آن شيوه اى كه در برابر جوانها مى خوانند با شيوه اى كه، مثلاً جلوى يك عالم، مى خوانند از نظر محتوايى و فنّى تمايز و تفاوت قائل شده اند. ارزيابى شما در اين باره چيست؟
- من به يكى از آقايان مداحان گفتم چرا اين سبك نوحه را خواندى، اين سبك فلان ترانه است! گفت: حاج آقا چه كنيم؟ مردم به ما مى گويند اينطور مى خواهيم! گفتم: اين كه مردم از شما خواستند آيا امام حسين(ع) هم خواسته؟!
سؤال شما را اين گونه جواب دهم كه: يك مدّاح بايد اهل بيت را در مجلس «ناظر» بداند چون عقيده مان اين است كه: «اشهد انّك تَسمعُ كلامى و تَشهدُ مَقامى» اينها مى دانند كه چه مى كنيم، اگر نفهمند كه با من فرقى ندارند! حتّى افراد عادى - در مقايسه با ائمه ى اطهار - مثل «رجبعلى خياط» خيلى از چيزهايى را كه ديگران بظاهر نمى بينند، ايشان مى ديده اند چطور مى شود كه امام نبيند؟ چطور مى شود ائمه خبر نداشته باشند؟ بنده عقيده ام اين است كه اگر با وجود هزار فرسنگ فاصله، رو به كربلا كنى و بگويى «السلام عليك يا اباعبداللّه...» امام حسين(ع) مى شنود. در مجلس اهل بيت هم بر اين باور باشيم كه در محضر آقا امام زمان هستيم. به عنوان مثال اگر شخصيت بزرگى - مثل رهبر انقلاب - بطور اتفاقى وارد مجلس ما شدند، چطور مواظبيم كه مجلس خوبى تحويل دهيم و غلط نخوانيم و... هميشه اين احساس رعايت و دقت نظر را داشته باشيم. البته رضايت مردم هم بايد در نظر گرفته شود، امّا نه به شيوه ى خطيب مجلس يزيد! كه خداى نكرده ما هم مصداق اين سخن شويم كه: «ويلك ايّها الخاطِب اِشْتريْتَ مرضاةِ المخلوقِ لِسَخَطِ الخالق؟».
خيمه: كدام يك از شعرهايتان را بيشتر دوست داريد و در خلوت خودتان آن را زمزمه مى كنيد؟
- مثنوى كه در مدح و رثاى حضرت صديقه ى طاهره است؛ با دويست و پنجاه بيت:
اى بهشت قرب احمد فاطمه
ليلةالقدر محمّد فاطمه
اى خدا مشتاق يارب ياربت
اى سلام انبيا بر زينبت...
ابياتى از اين مثنوى را كه خيلى دوست دارم گاهى اوقات زمزمه مى كنم؛ آن وقتى هم كه آن را مى سرودم به فكر تحسين ديگران نبودم؛ در اين فكر بودم كه دارم در فضاى عنايت آن حضرت، سِير مى كنم مثلاً:
از شب ميلاد تا آخر نفس
مصطفى يك دست را بوسيد و بس
آن هم اى دست خدا دست بود
اى بر آن دست و بر آن لبها درود!
وحى، بى ايثار تو كامل نشد
«هل اتى» بى نام تو نازل نشد
اى سه شب بى قوت و از قوت تو سير
هم يتيم و هم اسير و هم فقير
و گاهى هم اين ابيات را - كه راجع به امام حسين(ع) است - زمزمه مى كنم؛ شايد خيلى شعريّت نداشته باشد! ولى برايم دلنشين است:
گرد حرم دويده ام، صفا و مروه ديده ام
هيچ كجا براى من كرب و بلا نمى شود!
خيمه: از «نخل ميثم» بگوييد، چطور شد كه پس از مدتها به فكر چاپ اشعارتان افتاديد؟ آيا تمامى آثار گذشته ى شما در اين مجموعه آمده است.
- من قصد نداشتم اشعارم را چاپ كنم، چون مى دانستم كه هر شاعرى بايد شعرش را در انجمن هاى ادبى مطرح كند تا نقد شود و به تعبيرى سيلى بخورد. امّا من - همان طور كه در مقدمه ى كتاب هم نوشته ام - نتوانستم وقت بگذارم و تمام اشعار خود را تصحيح و بررسى كنم يا در انجمن هاى ادبى مطرح نمايم، از طرفى دلم هم نمى آمد كه در قبال آن بى تفاوت باشم، بالاخره در اين اشعار، اشعار مورد توجه هم وجود دارد؛ به اين دليل مجبور شدم كه آنها را چاپ كنم. درست است كه اگر آن اشعار نقد و بررسى مى شد، بهتر بود؛ از طرف ديگر دغدغه داشتم كه اگر عمرم كفاف ندهد... نكته ى ديگر اين كه شعراى زيادى را مى شناسم كه آثارشان پس از مرگشان مفقود شده، چون قبلاً آثارشان چاپ نشده بود! شاعرى مى شناسم كه قصيده هاى بلند و مطوّلى مى خواند، ايشان كتابش را چاپ نكرد و در دوران حياتش، تمام اشعارش در حادثه اى مفقود شد؛ ايشان از اين موضوع دق كرد و مرد. به هر حال تصميم من اين شد كه اشعار خود را در دسترس مردم بگذارم، خود بزرگان، نقد و بررسى اش را انجام دهند و اشعارى كه خواندنى است، بخوانند.
خيمه: به نظر شما «زهير»، كه مثل خود شما مدّاح شده است چقدر بوى «غلامرضا سازگار» مى دهد؟ آينده ى او را چگونه مى بينيد؟
- من فكر مى كنم زمانى كه هم سن او بودم خيلى پايين تر از حالاى او بودم چند حُسن در او ديده ام كه جالب توجه است يكى اينكه طلبه است؛ ديگر اين كه بدون مطالعه مدّاحى نمى كند. با آن كه شاعر نيست ذوق شعريش خيلى خوب است. من فكر مى كنم اگر ايشان با اين رويه پيش رود به سن من كه برسد ابعاد موفقيتش بيش از اين خواهد بود.
خيمه: برگزارى همايش ها و محافل بررسى وضعيت مدّاحى در رفع مشكل مدّاحى، چقدر موفّق بوده؟
- برگزارى اين همايش ها حداقل دو نتيجه داشته است يكى اين كه «مدّاحى» به جامعه بيشتر شناسانده شده است؛ ديگر اين كه، وضعيت خطير مدّاحى براى جوامع مدّاحى روشن شده و خود مدّاحان بيشتر متوجه شدند چه وظايف سنگينى دارند. امّا مشكلات مدّاحى، چيزهايى است كه صرفاً با برگزارى همايش، حل نشدنى است. بعيد است بتوانيم تمام عيوب مداحى را برطرف كنيم. اگر تشكيلاتى باشد و اصل «تعليم و تربيت» در مدّاحى جا بيفتد، اميد بيشترى مى توان داشت. حل برخى مشكلات مدّاحى امروز بسيار دشوار است به عنوان مثال يكى از مشكلات در مدّاحى اين است كه يك نفر به عنوان مدّاح، برنامه ى بى محتوايى اجرا مى كند و مردم هم دورش جمع مى شوند؛ اين جوان مدّاح شور مى اندازد و ديگران بالا و پايين مى پرند و سينه مى زنند. مردم دور اين جوان را مى گيرند؛ اين جوان - با اينكه هيچ كس به مدّاحى او را قبول ندارد - خودش را بالاتر از همه مى داند... حل امثال اين مشكل بسيار دشوار است.
حالا كه بحث تعليم و تربيتى در مدّاحى شد، بگذاريد اين نكته را هم بگويم كه تلويزيون به عنوان يك رسانه ى عمومى، حتّى برنامه ى آشپزى دارد، امّا برنامه ى تعليم و نقد مدّاحى ندارد! بسيار خوب است اگر راجع به نقد شعر، نقل مقتل، و شيوه هاى مدّاحى يك برنامه ى آموزشى باشد و مدّاحان پاى تلويزيون بنشينند چون رسانه اى است كه در همه ى خانه ها است. بزرگان هم در اين برنامه شركت كنند، حرف بزنند. با مدّاح ها صحبت كنند آموزش بدهند. مسلماً در اين برنامه، مقدارى از مشكلات مطرح مى شود و راههاى براى حل آن يافت مى شود.
خيمه: چه توصيه اى به جوانان داريد؟
من توصيه ام به مدّاحان اين است كه اگر مطالعه كنند، اگر شعر حفظ كنند آينده ى كارشان تضمين است. من الآن به اين سن و سال، قصيده را زود حفظ مى كنم، ولى زود هم فراموش مى كنم؛ امّا آنچه كه در جوانى حفظ كردم هنوز به يادم مانده است. در آن روزها منزل ما برق نداشت؛ كلّ خانه ى ما شايد 60متر بود من در زير زمين خانه كه متروكه و مرطوب بود چراغ گردسوزى روشن مى كردم و در همانجا شعر حفظ مى كردم؛ از شعرهايى كه آنروز حفظ مى كردم به يادم مانده، مثل اين شعر «جودى»:
عمه امشب خواب در چشم منِ افكار نيست
حالتى دارم كه او را حالت گفتار نيست
اين شعرها را من هنوز هم حفظم. مى خواهم بگويم جوانان عزيز! واللّه اگر شعر حفظ كنيد اگر مطالعه كنيد، وقتى سنّتان بالا رفت و مويتان سفيد شد، مردم دورتان مى گردند؛ چون هم احترام پيش كسوتى داريد و هم مطلب داريد كه تحويل مردم بدهيد. سعى كنيد هر چه مى توانيد قصيده حفظ كنيد، آن علمى كه در صِغَر (كودكى)، انسان ياد مى گيرد، مثل نقشى است كه بر حَجَر است؛ پاك نمى شود.
خيمه: حالا كه بحث مطالعه مطرح شد، چند كتاب مقتل معتبر را براى علاقه مندان معرفى كنيد.
- براى كسانى كه مدّاحى را تازه شروع كرده اند، مقتل «لهوف» و مقتل «نفس المهموم» كافى است. گر چه مبتدى ها شايد بخشى از آن را نفهمند، امّا مقاتل بسيار خوبى است. مخصوصاً «نفس المهموم». چون «لهوف» مختصر است ولى «نفس المهموم» مفصل تر است. دو كتاب ديگر، كه مداح را در مرثيه خوانى كمك مى كند، يكى «مِحَن الابرار» است كه بخشى از «بحارالانوار» مرحوم علامه ى مجلسى است. اين كتاب مطالب بسيار خوبى دارد؛ شايد چهل صفحه مربوط به ورود شام و سرگذشت اهل بيت در شام نوشته است. كتاب ديگر «خصائص الحسينيه»ى مرحوم شيخ جعفر شوشترى است. خدا رحمتش كند بابى تازه را در مقتل باز كرده. اين باب از همان نگاه هاى ذوقى است كه به حادثه ى كربلا داشته و البته به او عنايت شده؛ مثلاً امام حسين(ع) را به قرآن تشبيه كرده؛ مى گويد قرآن در علم خدا بود. حسين هم در علم خدا بود، قرآن دو مرتبه نازل شد، امام حسين(ع) هم دو مرتبه نازل شد (دو مرتبه به آسمان رفتند و آمدند؛ يك بار شب ولادت قنداقه اشان را بردند و آوردند - نازل شدند - يك بار بعد از شهادت، بدن پاره پاره شان را به آسمان بردند) مى گويد قرآن جايش روى سينه ى پيامبر(ص) بود؛ امام حسين(ع) هم جايش روى سينه ى پيامبر(ص) بوده است. قرآن را با صوت مى خوانند، مصيبت امام حسين(ع) را هم با صوت مى خوانند. قرآن در همه ى خانه ها هست، امام حسين(ع) هم است، قرآن آيه آيه است، امام هم بدنشان آيه آيه شد. قرآن را كه مى خوانند اولياى خدا گريه مى كنند، مصيبت امام حسين(ع) را هم كه مى خوانند اولياى خدا گريه مى كنند.
من هم از اين نگاه ذوقى، بهره گرفته ام و چيزهايى را به آن اضافه كرده ام؛ مثلاً: قرآن را بالاى نيزه بردند، سر امام حسين(ع) را هم. امّا قرآن را ديگر سنگ باران نكردند، در مجلس شراب نبردند، در مجلس عبيداللّه نبردند، تيرباران نكردند، زير سم اسبها به آن جسارت نكردند... اين نگاه ذوقى از جمله چيزهايى است كه خود مدّاح، بايد با سفر ملكوتى به كربلا برود و از خود امام بگيرد و بياورد. همه ى مداحى به اين نيست كه مدّاح فقط آنچه مطابق كتاب، ديده همان را هم بگويد.
خيمه: مدح اهل بيت را بيشتر مى پسنديد يا مرثيه را؟ چرا؟
- مسلماً ايام فرح و شادى اهل بيت را بيشتر دوست دارم. ولى من «مدح خوانى» را به اين خاطر دوست دارم چرا كه اگر يك باره در مدّاحى سراغ مصيبت برويم عاطفه ى مردم، نسبت به عشق و علاقه ى به اهل بيت تحريك نمى شود؛ فقط به سوز تحريك مى شود. به يادم مانده است كه مرحوم حاج ملا حسين مولوى در ابتداى برنامه ى خود، پس از مدّاحى يكى از مداحان كه روضه خوانده بود، شروع كرد به مدح خوانى و گفت تا براى شما مدح اهل بيت را نخوانم و شما نسبت به آنها شوق و ذوق بيشتر و معرفت والاتر پيدا نكنيد، نمى توانم از شما در روضه گريه بگيرم. من هم «مدح» را بيشتر از «مرثيه» دوست دارم چرا كه مدح، هم مدح اهل بيت است هم مقدمه ى مرثيه و روضه.
خيمه: مفهوم و معنى اخلاص از نظر شما؟
در يك جمله ى كوتاه بگويم: اخلاص يعنى طلب رضايت خدا و اهل بيت.
خيمه: مهم ترين وظيفه در مداحى
سه وظيفه است: احساس وظيفه در برابر خدا، مردم و خود.
خيمه: كدام مرثيه را كه براى اهل بيت مى خوانيد، بيشتر دوست داريد؟
مرثيه ى حضرت زهرا(س) را به قول مرحوم آيت اللّه گلپايگانى وقتى روضه ى حضرت زهرا(س) را مى خوانيد همه ى اهل بيت حاضر هستند.
خيمه: و كدام شعرتان را؟
شايد اين شعر، خيلى شعريت نداشته باشد ولى با آن خيلى از مردم گريه گرفته ام. احساس مى كنم اين شعر مورد عنايت اهل بيت است:
بريز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولى آهسته آهسته...
خيمه: اگر به خودتان قرار باشد نمره دهيد نمره ى تولّى و تبرّى شما چند است؟
خودم كه نمى دانم چقدر «تبرّى» دارم و چقدر «تولّى». امّا مى دانم «تبرّى» مهم است. مى گويند خانمى كفنى آورد براى امام صادق(ع) مشهور است كه گفت: آقا من دو كفن آورده ام در حال بافتنِ يكى، از دشمنانتان بيزارى جستم و در حال بافتن ديگرى صلوات فرستادم. حضرت صادق، آن كفنى را كه مخصوص «تبرّى» بود قبول كرد. در «تبرّا»، «تولّى» هم جلوه گرى دارد.
خيمه: تعريف «عشق» در يك جمله ى كوتاه:
از خود بيرون آمدن و غرق در محبوب شدن.
خيمه: رابطه ى عقل و عشق؟!
اين بايد از بزرگان سؤال شود. از قول نويسنده اى مى گويم. «عقل، چراغ «اتومبيل بدن» است و عشق، موتور اتومبيل بدن؛ اينها لازم و ملزومند. بايد در كنار هم باشند».
خيمه: بزرگ ترين آرزوى شما در دنيا چيست؟
- اهل بيت ما را قبول كنند و منبرمان براى مردم سود داشته باشد.
خيمه: حضرت عباس(ع) در يك عبارت كوتاه؟
- عصاره ى ايثار.
خیمه: احساس شما، اولين بار كه چشمتان به خانه ى خدا افتاد؟
در آن لحظه هيچ چيز جلوى نظرم نبود، نه زن، نه بچه، نه خانواده؛ در آن لحظه خودم را در آغوش خدا ديدم. ولى زود گذر بود. برگشتم دوباره به آغوش دنيا!
خیمه: سفر به كربلا يعنى...؟!
سفر به ديار همه ى خوبيها.
خیمه: «غلامرضا سازگار» از نظر خودش؟!
حباب خالى ام امّا به بحر متصلّم
چه باك اگر بكَند تيغ موج، بنيادم
خیمه: «غلامرضا سازگار» از نظر مداحان؟!
اين را بايد از مداحان بپرسيد؛ ولى بنا به لطفى كه آقايان مداحان نسبت به من دارند فكر مى كنم دوستى دو طرفه است.
خيمه: و از نظر شعرا؟
چون لباسى مداحى بر تن من است، خيلى ها مرا شاعر نمى دانند! ولى خيلى ها در مجالس شعرخوانى، نسبت به ما محبّت و بزرگوارى دارند.
خيمه: اگر نكته اى باقى مانده. خاطره اى... يا صحبتى با آقايان مداحان و هيأتى ها....
نكته اى با رؤساى هيأتها دارم. شما برادران، گردانندگان چرخ ولايت اهل بيت هستيد و پيش امام حسين(ع) خيلى عزيزتر هستيد. چون ما - اجازه بدهيد ساده بگويم - پاكت مى گيريم و ان شاءاللّه قصد هيچ كس پاكت گرفتن نيست، نوكرى مى كنيم؛ امّا شما پاكت مى دهيد و نوكرى مى كنيد؛ پس شما خيلى عزيزيد. سعى كنيد كسى را دعوت كنيد كه امام حسين عليه السلام دوستش داشته باشد، فكر اين نباشيد كه جمعيت زياد شود؛ البته خوب است جمعيت زياد باشد طورى نشود كه هيأت را با جار و جنجال بگردانيد، بلكه با عشق و خلوص بگردانيد. اول خودتان فيض ببريد بعد ديگران. همه ى شما در محضر امام حسين(ع) هستيد؛ مواظب باشيد در بغل شيطان.... مداحان هم همين طور، تا وقتى براى امام حسين(ع) مى خوانند در محضر او هستند، وقتى جدا شوند، در بغل شيطان هستند! مثلاً شنيدم در هيأتى، برادرى با لباس خونى نماز خوانده است! از او پرسيده اند چرا با لباس خونى نماز مى خوانى؟ گفته است اين خون سينه زنى است پاك است! برادرهاى سينه زن، نوحه خوانان و هيأتى ها بايد از حريم شرع، از آنچه بزرگان و مراجع گفته اند، خارج نشوند. اگر مى خواهند خوب عزادارى كنند مواظب باشند مثل آن آقا نشوند كه به مرجع تقليد خود گفت: دوازده ماه سال از شما، ده روز از خودمان! نه اين همان پيروى از شيطان است.
خيمه: همه چيز كهنه مى شود امّا امام حسين(ع)، نام ايشان، قيام ايشان كهنه نمى شود. دليلش چيست؟!
- من فكر مى كنم بهترين جواب را قرآن داده
است. «كلُّ مَنْ عليها فان و يَبقى وَجهُ ربّكَ ذوالجلالِ والاِكرام» امام حسين(ع) همه ى وجه رب است؛ همانطور كه قرآن وجه ربّ است. آن كه وجه خدايى دارد كهنه نمى شود. هر چه وجه خدايى بيشتر، دوامش بيشتر. اين يك دليل است؛ دليل دوم «اخلاص» امام حسين(ع) است. عبداللّه زبير هم گفت من با يزيد بيعت نمى كنم. امام هم فرمودند. او خروج كرد امام هم خروج كردند. او جنگيد و كشته شد. امام هم جنگيد و كشته شد؛ امّا مى بينيد كه در جامعه ى ما عده اى از مردم حتّى نمى دانند عبداللّه زبير چه كسى بوده است! ولى نسبت به امام حسين(ع)، حتّى بچه ها از شب اول محرم، پيراهن سياه مى پوشند و «حسين، حسين» مى گويند. و ديگر اين كه وقتى خدا مى خواهد - ان اللّه شاء ان يراك قتيلا - پيامبر(ص) مى گويد وقتى خدا مى خواهد او را كشته ببيند، پس تا وقتى كه خدا زنده است او هم زنده است و كهنه شدنى هم نيست، انتها هم ندارد.
تا خداوندى خدا برجاست
پرچم شاه كربلا برپاست
خيمه: نشريه ى خيمه را چگونه ديديد. چه سفارشى براى بهتر شدن كار داريد؟
همان طور كه ما مداحان اگر مقصدمان از مدّاحى گرفتن پاكت باشد فقط كاسب هستيم، نويسنده هم اگر قصدش از نوشتن، اين باشد كه اين نشريه چقدر براى او مداخل دارد و... اگر هدف، اين باشد اين نشريه پشتوانه ى الهى ندارد و من با شناختى كه از اعضاى اين نشريه دارم مى دانم برادران اهل اين حرفها نيستند. مى دانم قصدشان اين است كه، ان شاءاللّه درد جامعه را دوا كنند. اين دو شماره را كه تورقى كردم ديدم از زحمات برادران، بوى اخلاص مى آيد اميدوارم كه در اين كارى كه شروع كرده اند موفق و مؤيد باشند.
خيمه: با تشكر از شما كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد.