حلاوت داوری تلخ...
شماره بیست و هفتم و بیست و هشتم ماهنامه خیمه - دی الجحه1427 - آذر و دی 1385
ارادتش به اهل بیت مثالزدنی بود
نگاهی به زندگی عارف واصل
حاج ملا آقا جان زنجانی
* در سال 1252، در روستای «آقکند» از توابع زنجان متولد شد و در سال 1335 در همان شهر چشم از جهان فروبست. علوم دینی را در مدرسهی «سید» زنجان آغاز کرد. نزد علمای بزرگی تلمذ کرد، مثل آیتالله فیاض دیزجی و آخوند ملا قربانعلی.
* در فقه، اصول، فلسفه و عرفان تحصیل کرد و حتی در علوم غریبه نیز ید طولانی یافت. در همان دوره بود که شروع به تهذیب نفس کرد. ارادتش به اهلبیت مثالزدنی بود.
* خیلی از بزرگان عرفان، دیدار با ملا آقا جان را از نقاط عطف و تأثیرگذار زندگیشان میدانستند، علمایی مثل آیتالله محمدجواد انصاری همدانی و شیخ جعفر مجتهدی. بعضی از علمای بزرگ، مثل آیتالله مصطفوی، شیخ موسی شبیری و علامهی طباطبایی، به علم و دانش او اعتراف کرده بودند و او را از نوابغ عصر خود به شمار میآوردند.
* یک روز از ایشان پرسیده بودند: شما از علم کیمیا و علوم غریبه اطلاع دارید؟
حاج ملا نگاه تأسفباری به او انداخته بود و گفته بود: اگر انسان برای اینگونه از امور خلق شده بود، خیلی کم بود. انسان بیشتر از این ارزش دارد که حتی دربارهی اینگونه مطالب فکر کند. اگر انسان، انسان بشود، همهی این علوم و فضائل، خود به خود به سراغش میآید و او به آنها اعتنایی نمیکند.
* روضهخوان بود اما هیچوقت نگاهی مادی به روضهخوانی نداشت. حتی خیلی وقتها اگر چند نفر در یک جا جمع میشدند، سخن از فضایل اهلبیت میگفت و بعد روضهای میخواند. در مرامش پول گرفتن برای روضه خواندن جایگاهی نداشت. حاج ملا توسل به اهلبیت علیهمالسلام را سریعترین وسیله برای رسیدن به مقاصد معنوی میدانست.
* عارف بود و با نفس گرمش خیلیها را هدایت کرده بود، اما همیشه شاگردانش را از متمایل شدن به فرقههای انحرافی و درویشمآبی بر حذر میداشت. همیشه به شاگردانش توصیه میکرد: ائمهی معصومین ما زندهاند. خودشان واسطهی بین خدا و خلقند. آنها دیگر واسطه نمیخواهند، زیرا هر قطب و مرشدی که شما تصور کنید، دور از خطا و اشتباه نیست. در حالی که ائمهی اطهار علیهمالسلام اشتباه و خطا ندارند. آنها واسطهی وحیاند، آنها واسطهی فیضند.
* همیشه به زیارت امامزادگان میرفت و به آنها احترام خاصی قائل بود. میگفت هر کجا امامزادهای بود، به زیارتش بروید، گرچه اصل و نسبش را ندانید. چون آن محل به نام فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله معروف شده است. اصلاً ما روح امامزاده را زیارت میکنیم، حال میخواهد بدنش در آنجا دفن شده باشد یا نشده باشد، چه فرقی میکند.
* به سادات تا آنجا که میتوانست احترام میگذاشت. وقتی کسی از سادات (هرچند خردسال) وارد مجلسی میشد، حاج ملا تمام قد در مقابلشان میایستاد. میگفت: روایت است که نباید در راه رفتن، بر سادات مقدم شد.
* یکی از علما میگفت: در شب جمعهای در حرم امام حسین علیهالسلام نشسته بودیم و منتظر اذان صبح بودیم. از ایشان پرسیدم، صبح شده است یا نه؟
با دست اشاره کرد و گفت: ببین، ملائکهی صبح پایین میآیند و ملائکهی شب بالا میروند.
بعد وقتی دقت کردیم، فهمیدیم که همان لحظه، موقع اذان صبح بوده است.
* یکی از شاگردان حاج ملا آقا جان میگفت: یک بار در نجف، حاج ملا به من گفت: در بصره مسجدی هست، بیا به آنجا برویم و دو رکعت نماز در آنجا بخوانیم.
من آن موقع نمیدانستم فاصلهی نجف تا بصره چقدر است. هنوز چند قدمی از نجف دور نشده بودیم که به بصره رسیدیم و در آن مسجد نماز خواندیم. من بعدها پی به فاصلهی زیاد بین نجف و بصره بردم. به همین خاطر به بصره رفتم و دیدم مسجدی که آن روز رفته بودیم، با همان خصوصیات در بصره وجود دارد.
* وقتی حاج ملا یک داروی تلخ مثل چهلگیاه را که جزو بدمزهترین داروهاست میخورد، مانند کسی بود که دارد چیزی مثل عسل میخورد. روزی حاج ملا آقا جان، عرق چهل گیاه را که شاید بدمزهترین داروها باشد، میخورد، مانند خوردن عسل، از خوردن آن لذت میبرد. میگفت: این را خدا آفریده است و هر چیز که خدا آفریده باشد، لذتبخش و شیرین است.
* میگفت خیلی از روضهخوانها، موقع خواندن مصیبت گریه نمیکنند. حتی وقتی شخص دیگری روضه میخواند، آنها کمتر گریه میکنند.
میگفت دلیلش این است که: وقتی آنها «مقتل» مطالعه میکنند، فقط برای نقل کردن آن را میخوانند و توجه به معنی و اصل مصیبت نمیکنند. به همین خاطر در آن مواقع گریه نمیکنند. این حالت، قساوت میآورد. به همین خاطر وقتی خودم مقتل میخوانم، به اصل وقایع هم دقت میکنم و سعی میکنم تا بر این مصائب گریه کنم تا دچار قساوت قلب نشوم.
به روضهخوانها سفارش میکرد: موقع مطالعهی مقتل، با وضو باشید و این کار را عبادت بدانید. خودتان را در فضایی که مقتل بیان میکند قرار دهید و مصیبت را لمس و احساس کنید. سعی کنید بر این مصائب گریه کنید که هم ثواب دارد و هم قساوت قلب را از میان میبرد.
* همیشه دوزانو مینشست و آداب معاشرت را رعایت میکرد. میگفت: آیا ادب چیز خوبی هست یا نه؟ اگر چیز خوبی است، چرا انسان این چیز خوب را به دوستانش تقدیم نکند؟
* بهترین زیارتها را «زیارت جامعه» و «زیارت امینالله» میدانست. میگفت: اگر در حرمها وقت بیشتری دارید، زیارت جامعه بخوانید و اگر فرصت کمی دارید، زیارت امینالله بخوانید. توصیه میکرد هر روز زیارت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه را بخوانید، مخصوصاً در حرم ائمه، چون معتقد بود احتمال حضور حضرت، بیشتر از همه جا در حرم امامان است. بهترین زیارت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه را «زیارت آل یاسین» میدانست.
* هنگام مشرف شدن به کربلا، قبل از رسیدن به شهر، از ماشین پیاده میشد و میگفت از چهار فرسخ به کربلا، جزو حرم حضرت است. همان جا سجدهی شکر میکرد و زمین را میبوسید. بعد از آن دیگر لبخند بر لب حاج ملا دیده نمیشد و اغلب اوقات در حالت اندوه و گریه بود.
* یک بار که به کربلا مشرف شده بود، به همراهش که از سادات بود، گفت: هر بار که به زیارت آمدهام، نتوانستهام به گودال قتلگاه بروم و حال روحیام این اجازه را به من نمیداده است. تو که فرزند آنهایی، چطور این کار را انجام دادهای؟
* در ایام محرم، معمولاً هر شب در یک مجلس روضه میخواند. بارها اتفاق میافتاد که به طور ناگهانی به مجلسی میرفتند. بعد معلوم میشد که آن مجلس به هر دلیل بدون روضهخوان مانده بوده است و بانی مجلس، به ائمه متوسل شده بوده و از خداوند میخواسته تا یک روضهخوان به مجلسش بفرستد.
* یکی از دوستان حاج ملا نقل میکند: یک بار با حاج ملا آقا جان به امامزاده داود رفته بودیم. شب هنگام بود که به من حالی دست داد. به حرم رفتم و از آن حضرت، چند حاجت طلب کردم. وقتی به محل اقامتمان برگشتم، حاج ملا همانطور که دراز کشیده بود، دست مرا گرفت و حاجاتی را که از دل گذرانده بودم، یک به یک بیان کرد و گفت: نشد شما فرزندان فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها چیزی بخواهید و به شما داده نشود. تو سه حاجت خواستی و هر سه را به تو دادند. اما در چهرهی تو یک خطر حس میکنم و آن، این است که این شاه ظالم را دعا میکنی.
* در آخرین نامهای که به نزدیکترین شاگردش نوشت، آمده است که: در حد توان، دست از توسل به وجود مقدس امام زمان عجلاللهتعالیفرجه برندار، چون تمام سعادت انسان در همین مسئله خلاصه میشود. به معلمین و اساتیدت بخصوص مراجع تقلید، احترام بگذار و به دراویش و متصوفه اعتماد نکن