تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ تير ۱۳۸۳ ساعت ۰۹:۱۴
۰
کد مطلب : ۸۵۱۶

ندبه هاي دل تنگي

شماره چهاردهم ماهنامه خیمه - جمادی الاولی- تیرماه 1383

«السلام عليک يا اباصالح المهدي»

فاطمه شريف زاده

دوباره سراسر وجودم آتش گرفت و من نظاره گر هستي سوخته ام هستم حال که خاکستري بيش از من باقي نمانده دلم مي خواهد تو را ميهمان واژه هايم کنم! هم اکنون که زير نخل تنهائي و در هواي شرجي دلم با تو سخن مي گويم، بيم آن دارم که آسمان چشمانم باراني شود! و نتوانم برايت بنويسم؛ غروب که مي شود سوار قايقي از خيال مي شوم و در درياي افکارم پارو مي زنم، ناگهان متوجه مي شوم که به ساحل واقعيت رسيده ام و همه چيز افسانه بود.

مدّتي است کبوتر آرزو برايم خبر آورده است که پادشاه سرزمين عقل هشدار داده تا بدهي تمامي فرصت هاي از دست رفته ام را بدهم! بدهي جمعه هايي که از او خاه ي دل را اجاره مي کردم و آن را براي آمدنت مهيا: ولي از آن همه شوق در غروب جز آهي باقي نمي ماند!

فقط تا جمعه ي ديگر مهلت دارم، بيا و با آمدنت به پادشاه عقل ثابت کن که «انتظار افسانه نيست».



امام حسين (ع) و نماز

علي شريعتي «کرج»



اذان و اقامه بگو!

در روايت آمده است: هنگام ظهر فرارسيد. دو سپاه آماده شدند که به امامت امام حسين(ع) نماز جماعت بخوانند. امام حسين (ع) به پسرش امام سجاد (ع) و يا حضرت علي اکبر فرمود: اذان و اقامه بگو! وي اذان و اقامه گفت و سپس حضرت نماز خواندند. (1)



نماز را دوست دارم.

در عصر تاسوعا، حسين(ع) به برادرش عباس فرمود: «اگر بتواني که لشکر دشمن را برگرداني و امروز جنگ نشود، چنين کن تا مگر امشب براي پروردگارمان نماز بخوانيم؛ زيرا او مي داند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.(2)



نماز شب

امام حسين (ع) هنگام وداع در روز عاشورا به زينب کبري فرمود: «اي زينب، خواهرم! در نماز شب مرا فراموش مکن.»(3)



نماز روز عاشورا

بسياري از ياران باوفاي شهيد کربلا، امام حسين (ع)، به خاک و خون غلتيده و به شرف شهادت نايل آمده بودند. «ابو ثمامه صيداوي»، يکي از فداکاران و ياوران امام شهيد (ع)، متوجه شد که وقت نماز ظهر فرا رسيده است. بي درنگ به حضور امام حسين (ع) شتافت و گفت:«يا اباعبدالله، جانم فدايت باد! مي بينم که اين دشمنان بي دين، دست به نبردي سخت زده اند، اما به خدا سوگند من نمي گذارم تو کشته شوي، مگر اينکه پيش از تو به خون در غلتم! اينک دوست دارم، که اين آخرين نماز ظهر را با شما به جاي آورم». امام حسين (ع) سر بر آسمان بلند کرد و چون ديد هنگام نماز فرارسيده، فرمود: «اي ابوثمامه! از نماز ياد کردي. خداوند تو را در صف نمازگزاران قرار دهد. سپس فرمود: «از اين گروه بخواه تا دست از جنگ بردارند، زيرا ما مي خواهيم اقامه ي نماز کنيم». در اين هنگام يکي از سربازان سپاه يزيد، با صداي بلند و گستاخانه و بي شرمانه فرياد برآورد: «نماز شما مقوبل درگاه خداوند نيست!» «زهير بن قين» و «سعيد بن عبدالله» که چنين ديدند، پيش روي حضرت ايستادند، تا امام بتواند نماز ظهر را به جا آورد. آن دو بزرگوار وجود خود را سپر تير و نيزه ها ساختند و امام حسين (ع) در آن هنامه ي خون و شمشير، با تعداد اندکي که از ياران بي نظيرش باقي مانده بود، به اقامه ي نماز خوف پرداخت. (4)



پي نوشت ها:

1- بحار الانوار، ج 44، ص314.

2- مقتل الحسين، مقرم، ص294

3- زينب کبري، للنفدي، ص50

4- منتهي الامال، ج 1، ص420
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما