تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۲ ساعت ۰۸:۰۰
۰
کد مطلب : ۸۵۲۹

نامه های رسیده

شماره چهارم ماهنامه خیمه - ربیع الثانی1424 - خرداد و تیر 1382

عبدالرّضا محى الدينى، رفسنجان

خاطره ى زيباى شما - درباره ى راه اندازى هيأت - را خوانديم. ان شاءالله در فرصت مقتضى آن را چاپ خواهيم نمود.



آقاى امير نجفى، قم

توصيفات زيباى شما در «اشك و خون و آب» نشان گر آمادگى و استعداد شما در نوشتن - زيبا نوشتن - است. بخشى از متن شما را مرور مى كنيم:

"عقل مى گفت: بمان

عشق مى فرمود: برو

و در اين كشمكش عقل و عشق، ماندم

گوشه اى ماندم تا بنگرم و بگريم

نگريستم و گريستم

اشك و خون و آب!

اى آب! تو در حسرت لب هاى او تشنه ماندى

و او آن سوتر

لب بر لبان پيمبر نهاده بود

از چشمه اى جاودان مى نوشيد...



آقاى داود قاضى زاده، قم

متن شما را مطالعه كرديم. نگاه عميق و در عين حال محتوايى شما به "هيأت"، "مداح"و "سخنران" از آگاهى شما نسبت به جايگاه هيئآت دارد. بخشى از متن شما را مرور مى كنيم:

هيأت كجاست؟

محبّت، حركت دل است و مقدمه ى حركت دل، حركت عقل.

حركت عقل يعنى علم و حركت دل يعنى باور، ايمان، عقيده، يعنى عشق و هيأت تركيبيست از علم و ايمان، كه علم طفيلى بودن در برابر ايمان است. البته ايمان نيز نخواهد بود مگر با علم و فكر، يعنى هيأت بايد مجموعه اى باشد از وعظ و مدح و هيچ يك به تنهايى كامل نيست.



آقاى هدايت كارگر شوركى

پيشنهادهاى شما درباره ى نشريه، از جمله «طراحى سايت اينترنتى مستقل»، «پاسخگويى به شبهات جوانان»، «طرح آسيب ها و كاستى هاى هيئآت» و «ارتباط با هيئآت كشور» از جمله اهداف نشريه است كه با گذشت زمان ان شاءالله تحقق خواهد يافت. باز هم ما را از نظرات خويش بهره مند فرماييد.



خواهر رقيّه اكبرى (روستاى شهيد آباد شهرستان خرّم بيد)

برادر هادى تشكرى (نورآباد ممسنى)

آثار خوب شما به دستمان رسيد، آن ها را سطر به سطر مطالعه كرديم و از آن بهره مند شديم. منتظر آثار بهتر شما هستيم.



آقاى على محمّد روانستان

شعر، متن ادبى و سفرنامه ى زيارتى آزادگان عزيز را كه به قلم شيواى شما تحرير شده بود، به دقت خوانديم. ان شاءالله بخش هايى از اين سفرنامه را در شماره هاى بعد چاپ خواهيم كرد.



برادر مختار كلانترى - شيراز

بخشى از مقدمه ى خاطره ى ارسالى تان را مرور مى كنيم:

مفهوم راستين ايثار را بايستى از نخلستان هاى سترگ خوزستان و برف و بورانهاى يخين و سوزانى پرسيد كه در سنوات ماضى آفريننده ى حماسه هايند. بايد در تلألو محاسن سفيد و بشاش حبيب بن مظاهرها و اشك و استغاثه هاى نيمه شب على اصغر تفحص كرد. بايد از خون هاى شتك زده و تصاعد باروتهاى متراكم شده در جاى جاى بلاد اسلامى مان پرسيد. لااقل بايد از قامت هاى رعنا و سرافراز كسانى پرس و جو شد كه با آرامش خاطر و آسوده از انجام تكليف در گلزارهاى سبز و مقدس آرميده اند...

معناى عشق را بايد از شكوفه اى كه تازه از دهان تنگ شاخسارى سرزده و حريصانه جلوه ى سبز بهار را نظاره و گونه هايش از ناباورى مرطوب به شبنم عشق است پرسيد. بايد از بحر خروشان و متلاطمى پرسيد كه شرمنده ى رؤيت منوّرها و سفر رسّام گلوله هاست.



خواهر سيّده منيره موسوى

بخشى از متن ادبى ارسالى تان را با هم مى خوانيم:

ديروز در ايران جوانانمان عازم شلمچه و فكّه بودند و محل گردهمايى شان "شلمچه" بود.

"مهدى" نيز با آنان عازم بود و بسيار مشتاق، همچون همرزمان و مربيان و سربازانش و چفيه بر گردن داشت و دلاوران را از زير قرآن عبور مى داد، پلاكى از عشق بر گردنشان مى انداخت كه در ورودى بهشت و سه راه شهادت شناخته شوند.

آرى، ديشب، شب عمليات بود و رزمندگان پوزه ى شيطان را به خاك مالاندند، ديشب شيطان به زانو درآمد و ديشب بسيارى از سروهاى بلند قامت به سالار و ارباب خويش اقتدا كرده و به سجده افتادند.

ديشب، شيطان كشته شد اما دريغ كه از قطعه قطعه ى آن جسم پليد، شياطين كوچكى سر بر آوردند و متولد شدند.

و امروز ما در قرارگاه قلم، قدم در قدمگاه شهيدان گذاشته ايم.

امروز، قرارگاه، ديگر شلمچه نيست كه بخواهيم اسلحه و چفيه و لباس تحويل بگيريم.

قرارگاه امروز ما قرارگاه قلم است كه بايد گرد هم جمع شويم و شياطين را در نطفه خاموش كنيم. و رهبر فرزانه ى خود را كه بازمانده اى است از عمليات ديشب و خسته از رزم ديروز، تنها نگذاريم و با قلم زدن راه سبز خود را به راه سرخ شهيدان پيوند دهيم.

از مولايمان بخواهيم اخلاصمان را با اخلاص خود تنظيم نمايد و دوره هاى شيطانى را از وجودمان به در برد كه شيطان فانى است و حق باقى ان شاءالله.



¡ حضور دست اندركاران نشريه ى خيمه سلام عرض مى كنم؛

نوجوان 17ساله اى هستم به اصطلاح امروزى ها نسل سومى. امّا ترجيح مى دهم مرا بيشتر با عنوان يك «هيأتى» بشناسيد. با نشريه شما از پيش شماره دوم آشنا شدم. ديدم ويژه هيأت هاى مذهبى آماده مى شود و جاى شكرش باقى است. خواهشمندم مواردى كه به عنوان درد دل برايتان مى نويسم توجه داشته باشيد و مثل ديگر روزنامه ها، همه چيز را با تعارف و سلام و صلوات تمام نكنيد به هر حال اگر واقعا قرار است نشريه ويژه هيأت ها باشد بايد به ضعف ها هم در كنار قوت ها اشاره كنيد. نمى گويم بزرگ نمايى كنيد امّا لااقل به اشاره و كنايه به مخاطبانتان بفرماييد كه طرز تفكر در هيأت مذهبى در بيرون جامعه چه جورى نقد مى شود از شما خواهش مى كنم به خاطر امام حسين(ع) كه همه دم از او مى زنيم به ضعف و مشكلات بپردازيد و فقط مصاحبه هاى آنچنانى از افراد چاپ نكنيد.

پشت پرده خيلى از اين مداحان مسائلى است كه ربط به هيأت دارد؛

چرا پشت پرده؟! در خود هيأت مسائلى ميان مداحان از لحاظ فنّى، اجتماعى، ادبى و... وجود دارد كه همه چشم به روى آن بسته اند.

من از كودكى به هيأت رفتن و دم گرفتن در سينه زنى آشنا بوده ام و بزرگ شده ام. آن روزها وقتى مداح مجلسش تمام مى شد لابلاى جمعيت خودم را به سختى به جلو مى رساندم تا بلكه با او دستى بدهم و طيّب اللهى بگويم فكر ميكردم اگر دستى به شالش بكشم حتما متبرّك خواهم شد بعدها آرزويم اين بود كه با مداحان بزرگ شهر دوست باشم و مرا رفيق صميمى خود بدانند تا اينكه كمى بزرگ شدم و با مطالعه اى كه با تشويق معلم ادبياتم درباره سيره اهل بيت(ع) شروع كردم اين ذهنيت را به دست آوردم كه اهل بيتى كه دارم از لابلاى كتابها مى شناسم با اهل بيتى كه مداحان به ما معرفى مى كنند خيلى خيلى فرق دارند زندگى آنها پر از حماسه و مبارزه با طاغوت است و اهل بيتى كه مداحان معرفى مى كنند كسانى بودند كه قرار است شكنجه ببينند، به اسارت بروند، كشته شوند تا ما برايشان گريه كنيم، شور بزنيم و...

كار من به جايى رسيد كه احساس مى كردم ديگر مجالس مداحى مرا اغناء نمى كند در اين مدت پاى هر مجلسى كه نشستم عيبهاى مداحى و مداحان جلوى چشمم نمود مى يافت و وقتى دروغهاى تاريخى و خوابهاى الكى كه مى ساختند و تعريف مى كردند را مى شنيدم احساس زجر مى كردم و نفرت خاصى از آنها پيدا مى كردم از همه بدتر آنچه اعتماد مرا به اين آقايان مى گرفت شوخى هاى خاصّى بود كه خلاف شأن مداح است و من از آنها مى شنيدم و مى ديدم به خاطر رفاقتى كه با آنها يافته بودم.

الآن بزرگ ترين دغدغه و كلنجار من در شبهاى جشن و عزادارى اين است كجا بروم، پاى كدام مداح بنشينم تا از مجلس اهل بيت واقعاً استفاده ببرم؟! تا وقتى از مجلس بيرون مى آيم واقعاً چيزهاى تازه اى ياد گرفته باشم. فهميده ام كه آخر قرار نيست فقط پاى شعرهاى تكرارى بنشينم و كلى گويى هايى كه مداحان دهن به دهن از هم ياد گرفته اند و عوامانه تكرار مى كنند را بشنوم هى كف بزنم، شور بزنم، حسين حسين كنم و...

بارها از خود پرسيده ام تا كى قرار است از مجلس يكساعت و دو ساعته، چهل پنجاه دقيقه اش را شور بزنم و از اين شور زدن چه چيزى گيرم مى آيد چه قدر به معرفتم زياد مى شود همين دغدغه ها باعث شده كم كم پاى من از محافل مذهبى بريده شود. منى كه خودم را يك هيأتى تمام عيار مى دانستم امّا نمى خواستم عوام باشم و عوام بازى كنم.

من فقط براى درددل اين حرفها را زدم شما اين حرفها را بنويسيد تا شايد مداحان و هيأتى ها حرفهايتان را قبول كنند و دست از اين شيوه هاى عوامانه بردارند. من مطمئنم كه امروز تذكر شما به جوانان هيأتى اجرش اندازه عزادارى براى امام حسين(ع) است به همين خاطر دست به قلم شدم لطفاً شما اين زحمت را بكشيد.

والسلام پ.حميدى

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما