نامه های بچه ها به خدا
شماره بیست و هفتم و بیست هشتم ماهنامه خیمه - ذی الحجه 1427 - آذر و دی 1385
کتاب «نامههای بچهها به خدا» که در آن کودکان در نامه خود به خدا، معماها، تضادها، آرزوها، پيشنهادها، راز دل و شکرگزاريهايشان را به نوعي بيان کردهاند را «استورت هامپل» و «اریک مارشال» گردآوری کردهاند و «دلآرا قهرمان» نیز آنرا ترجمه کرده است. نسخه ايراني اين کتاب هم که «نامههای بچههای ایرانی به خدا» نام دارد بهوسيله اشرف غدیری گردآوری شده است.
خدای عزیز،
بابا بزرگم میگه که وقتی اون پسر کوچیکی بوده تو هم وجود داشتی، مگه تو چند سال قبل از اون بودی؟
با عشق
دنیس
لازم نیست که نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان رو نگاه میکنم.
دین
خدای عزیز،
چرا به جای این که بذاری مردم بمیرن و مجبور باشی که آدمای تازة دیگهای بسازی همین آدمایی رو که وجود دارن نگه نمیداری؟
جین
خدای عزیز،
شاید هابیل و قابیل آنقدر همدیگهرو نمیکشتند اگه هر کدوم یه اطاق خواب جداگانه داشتند. برای من و برادرم که مؤثر بوده.
لاری
خدای عزیز، چرا تو این همه معجزه زمانهای قدیم انجام دادی و حالا هیچی انجام نمیدی؟
سیمور
آقای خدای عزیز،
دلم میخواست آدما رو یه جوری میساختی که آنقدر آسون تیکه پاره نشن. من تا حالا سه جای بخیه و یه دونه جای زخم دارم.
جانت
انتهاي آسمان کجاست؟ دلم ميخواهد به هفت آسمان سفر کنم و انتهاي آسمان را ببينم. (پروانه صمديکيا کلاس پنجم)
خدايا چرا آدمارو ميميروني و ميبري پيش خودت. خدايا تو چند سالته. اگه تو بميري ميري پيش کي. (آزاده. کلاس سوم)
خدايا چرا شيطان را نکشتي؟ (حسين رهنما)