تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۲ ساعت ۱۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۸۵۷۰

سكوت و بغض و گريه ...

گفتگو با استاد اردشیر مجرد تاکستانی
شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی1424 - مرداد 1382

گفتگو با استاد اردشیر مجرد تاکستانی

استاد اردشير مجرد تاكستانى از سال 1343تا 1347نزد برادرش اردوان به صورت شاگردى مبتدى وارد هنرستان نقاشى پسران تهران شد و در رشته ى مينياتور نزد مرحوم استاد ابوطالب مقيمى، استاد عباس معيرى و استاد محمود فرشچيان تلمّذ نمود.

وى در سال 1350از هنرستان نقاشى فارغ التحصيل شد و تنها چند سال بعد، به سفارش استاد فرشچيان در هنرستان پسران و دختران و سپس در دانشگاه تهران، مشغول تدريس شد.

سرپرستى كارگاه مينياتور و تذهيب موزه ى شهدا به مدت هفت سال، سبب توليد بيش از هزار اثر هنرى تذهيب، مينياتور، قطاعى و... از سوى او شد؛ كه در موزه ى مذكور، موجود و محفوظ است. در حال حاضر نيز، سرپرستى كارگاه مرمّت و صحافى سنتى و مرمت نسخه هاى خطى و نفيس آستانه ى مقدّسه ى حضرت معصومه(س) را داراست.

استاد تاكستانى، پس از احساس كمبود كتابهاى آموزش هنرهاى مينياتور، تذهيب و تشعير در ايران، با استفاده از تجارب سى ساله ى علمى و آموزشى خود، در مراكز فرهنگى و كلاسهاى خصوصى، همچنين مجموعه ها و منابع گوناگون، كتبى را به رشته ى تحرير درآورد.

كتابهاى «تشعير - نشر شاهد»، «تشعير در هنرهاى كتاب آرايى - انتشارات يساولى»، «شيوه ى تذهيب - انتشارات سروش»، «راهنماى نقاشى و هنرهاى كتاب آرايى در ايران - آستانه ى مقدسه ى حضرت معصومه(س)»، «خودآموز مينياتور - 3جلد» و «سفرنامه ى غياث الدين نقاش» از ديگر آثار استاد است. گفتنى است كه بعضى از اين كتب، جزو اولين كتابهايى هستند كه در اين زمينه ها در ايران و شايد در دنيا منتشر شده اند.

كارگاهى پر از نور و رنگ در گوشه اى از قم، نگارگرانى كهنه كار را در خود جاى داده تا اسناد عشق و دين مانده از راه دراز تاريخ بشريت بمانند؛ رنگ نبازند و حجم گذشته به هجوم آينده وصل شوند.

كارگاهى پر از برم و چرم و كاغذ و رنگ و سايه، كه در گوشه اى از آن استاد اردشير مجرد تاكستانى، آرام و بى صدا، به عشقبازى با ميراث گذشته ى دين نشسته است. از هنر عاشورا و هنر عاشورايى پرسيدم. سكوت و بغض و گريه و...



هنر اسلامى تا چه اندازه اى از عاشورا و محرم تأثير گرفته است؟

در فرهنگ شيعه، وقايع تاريخ مذهبى همانند عاشورا همواره جايگاه بسيار ارجمندى داشته است و ما تصور مى كنيم كه فقط شيعيان به اين حماسه ى پرشور عشق مى ورزند امّا اينگونه نيست؛ هر انسان حق طلبى اين اتفاق را منشأ اثر و الهام و سرمشق خود قرار داده و از اين واقعه، درسى در خور تحسين گرفته است.

رقص آنجا كن كه خود را بشكنى

پنبه را از ريش شهوت بركنى

رقص و جولان بر سر ميدان كنند

رقص اندر خون خود مردان كنند

انسان در اينطور وقايع، بايد به انديشه ى عظيم و با شكوه و جلال و عشق واقعى شخصى بنگرد، تا دريابد كه عشق به «اللّه» چه مى كند و چه عشقى در وجودش به وجود مى آورد، تا اينكه فرد با تمام عشق به طرف مرگ، كه زندگى واقعى است، رهسپار مى شود.

اگر به آثار قرون وسطايى اروپا نگاه كنيم، درمى يابيم كه اتفاقات حماسى - مذهبى، چه شور و جدى در هنرمندان آن دوره بوجود آورده، آنها با الهام از اين واقعه ها چه آثار باشكوهى بوجود آورده اند! بايد به آن آثار، با دقت نگاه كرد و آن ها را درك نمود، تا شكوه و جلال اين وقايع را در آثار خلق شده ى مورد نظر، مشاهده كنيم.

خالق مطلق، تمامى موجودات را با عشق خلق كرده، همانطور كه در قرآن شريف فرموده «ما انسان را آفريديم و از روح خود در آن دميديم» بنابراين درمى يابيم كه انسان خداگونه است، منتها اين رمز الهى را فراموش كرده است. ما نمى توانيم بدون احساس حضور خداوند زندگى كنيم. بنده، در حضور الهى غرق است؛ در بيدارى، خواب، راه رفتن، كار كردن و تنفس كردن. هر كارى بدون حضور خداوند، امكان ندارد. خداوند - تبارك و تعالى - همه ى موجودات زنده و بى جان را در بر گرفته و بدون حضور اين قدرت لطيف و با شكوه، زندگى غير ممكن است.

عشق به خداوند - تبارك و تعالى - چنان شورى در وجود انسان بوجود مى آورد كه ديگر نيازى به حكومت و ديگر مسايل براى شخص باقى نمى ماند و اين عشق، چنان پرشور است كه انسان، سرشار از وجد و سرور شده، همه چيز برايش زيباست. عشق، تنها واقعه اى است كه انسان را به خداوند نزديك تر مى كند.

گر نبودى بهر عشق پاك را

كى وجودى دادمى افلاك را

واقعه ى عاشورا شور عشق است؛ سرور و نشاط زندگى است. مرگ در آن جايى ندارد؛ اصلاً مرگى در كار نيست.

«هر كه از جان بگذرد جانش دهم...»

مرگ در مقابل عشق، تسليم است. عشق، حاكم بر زندگى مادى نيست و در زندگى معنوى افراد، عشق است كه سخن مى گويد. عشق طريق راه خداوند است.

هر كه درو نيست از اين عشق رنگ

نزد خدا نيست بجز چوب و سنگ

اگر پيام عاشورا با همان شور و عشق الهى، كه آن حضرت به طرفش مى شتافت بيان شود، بايد دانست كه عاشقان اين راه فراوانند. واقعه ى كربلا را چنان با شور و شوق، عشق و سرور بايد بيان كرد كه شأن عشق به اللّه، با تمامى عظمتش، روشن گردد.

عشق، كار خفتگان و نازكان نرم نيست

عشق، كار پر دلان پهلوان است اى پسر!

در واقع بايد اينطور تصور نمود كه انسانهاى به خدا رسيده هيچگاه نيازى به دنيا ندارند؛ زيرا به آنچه لازم بوده، رسيده اند و آن هم احساس عشق الهى است. دين يك منشور آزادى است، نه زنجير بر گردن و پاى بشريت.

عاشق صنع توام در شكر و صبر

عاشق مصنوع كى باشم چو گبر



به عنوان يك هنرمند، تا چه حدى مى توانيد با عاشورا و محرم ارتباط برقرار كنيد؟

همان طور كه قبلاً هم عرض كردم، هنرمندان واقعى، درك ديگرى از واقعه ى عاشورا دارند كه فهم آن براى خيلى ها مشكل است. هنرمند به پشت صحنه نگاه مى كند و با ديد ناقص خود، اتفاقاتى را لمس مى كند كه ديگران آن را متوجه نمى شوند. اين مطلب، دليل بر اين نمى شود كه ديگران اين احساس را ندارند، بلكه طريقه ى بيان آنرا نياموخته اند.

خداوند - تبارك و تعالى - همه ى نعمت هاى خود را به انسان هديه فرموده. هر انسانى در نوع خود شاهكار خلقت الهى است؛ هيچ چيز كم ندارد. شاعر، موسيقى دان، نقاش و... هر يك وظيفه اى در اين هستى دارند كه اگر نباشند، هستى ناقص است. آفرينش الهى كامل است و هر مهره، جاى خود قرار گرفته است.

نشانه هاى فراوانى براى حضور حضرت حق در كنار ماست كه با كمى دقت، آنها را خواهيم يافت. يك رستاخيز، يك زندگى، حيات و مرگ طبيعى، همه نشان از قدرت الهى اند.

عاشورا، حريم عشق است. براى ديدن معشوق بايد سر داد؛ بايد جان داد؛ بايد خون داد. هر كه با شمشير عشق مرد، پاك مى شود؛ زيرا با شمشير عشق است كه عاشق، قربانى مى شود.

حضرت ابراهيم(ع) در محضر عشق، عشق قربانى مى كند و معشوق به او پاسخ مى گويد.

هر اتفاق حماسى، تأثيرى برروح و روان هنرمندان مى گذارد و هنرمند بر اساس بينش خود، اثرى را خلق مى كند. اگر عاشورا را خوب درك مى كردند و درك كنند، در هنر تحولى عظيم بوجود مى آمد و بدون شك، بايد در نظر گاه ها تغييرى پديد آيد.

دين، منشور آزادى است و سرشار از وجد و سرور الهى. اين وجد و سرور را بايد دريافت نمود.

عشق زليخا ابتدا، بر يوسف آمد سالها

شد آخر آن عشق خدا، مى كرد بر يوسف قفا

بگريخت او، يوسف پى اش زد دست در پيراهنش

بدريده شد از جذب او، بر عكس حال ابتدا

گفتش: قصاص پيرهن بردم ز تو امروز من

گفت: بسى زين ها كند تقليب، عشق كبريا



آيا آثارى مربوط به عاشورا داشته ايد؟ آنها را معرفى نماييد و حس و اعتقاد خود را درباره ى آنها بيان بفرماييد.

اعتقاد بنده ى حقير درباره ى عاشورا به گونه اى ديگر است؛ ولى موضوع، همان موضوع است. «كسى كه عاشق است، جادوگر است».

چند اثر درباره ى عاشورا نقاشى كرده ام كه دو اثر، از آنهاى ديگر مهم تر است؛ ولى در اين دو اثر كه ذكر كردم، آن شور عشق الهى را نتوانستم بيان كنم و فكر مى كنم بايد دوباره دست به كار شوم و از خداوند طلب كنم، شايد در آثار بعدى موفق شوم سرور و جذبه ى عشق الهى را ترسيم كنم.

اگر عشق، حضور داشته باشد، نفْس از بين خواهد رفت. وقتى نفس نباشد، همه نور است و دوستى؛ لطف است و معرفت؛ ديگر كسى به ديگرى تهمت نخواهد زد؛ ديگر ستمى به كسى نمى شود.

«عشق، كليد دروازه ى ديدار خداوند است».

دو اثر معرفى شده، يكى تابلوى «تاريخ انبيا» است كه يك متر و ده سانتى متر در يك متر و ده سانتى متر است و در مركز آن، صحراى كربلا نقاشى شده است؛ كه در موزه ى شهدا نگهدارى مى شود. ديگرى «تشييع پيكر حضرت امام حسين(ع)» بر دوش پيران بهشتى در لايه هايى از گل و برگ، كه سر حضرت در داخل ظرفى طلا بوسيله ى پرندگان بهشتى حمل مى شود در قطع هشتاد سانتيمتر در پنجاه سانتى متر و حاشيه اى هم دارد كه چاپ نشده است. اين تابلو در موزه ى هنرهاى معاصر نگهدارى مى شود. با اينكه اين دو اثر با حال خاصى نقاشى شده، ولى احساس مى كنم بايد با فكرى عميق تر به نقاشى دوم توجه مى كردم امّا بد نيست.

بنده ى حقير، آنطور كه بايد جذبه ى عشق را در دو اثر تجسم كنم، نتوانستم. شايد مطالعه ام كم بود و احساسم خشن، ولى فكر مى كنم شايد بتوانم در آثار بعدى، مطالب گفته شده را لحاظ نمايم.



هنر عاشورايى در عصر حاضر را نقد كنيد:

با چنين رفتن به منزل كى رسى؟!

با چنين خصلت به حاصل كى رسى؟!

بس گران جانى و بس اُشتر دلى

بر سبك روحان يكدل كى رسى؟!

با چنين زفتى چگونه كم زنى

با چنين وُصلت به واصل كى رسى؟!

چونك اندر سر گشادى نيستت

در گشاد سرّ مشكل كى رسى؟!

همچو آبى اندر اين گل مانده اى

پس به پاك از آب و از گل كى رسى؟!

بگذر ار خورشيد، وَ زمه چون خليل

ور نه در خورشيد كامل كى رسى؟!

بى بُراق عشق و سعى جبرئيل

چون محمّد در منازل كى رسى؟!
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما