تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۲ ساعت ۱۳:۰۰
۰
کد مطلب : ۸۵۸۰

نامه های رسیده

شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی۱۴۲۴ - مرداد ۱۳۸۲

خدمت خيمه داران نشريه وزين خيمه

سلام عليكم

غرض از مزاحمت فقط نوشتن چند كلامى بود كه خواستم خدمت شما عزيزان ارايه دهم. من على نظامى از استان كرمان هستم. به لطف خداوند سبحان و گوشه ى چشم اهل بيت عصمت و طهارت شغلم نقاشى است و گاهى هم تكه شعرى كه دلم را به آن آرام مى بخشم.

من مدت ۷-۸ سال است كه نقاشى مى كنم و تقريباً سه سال است كه نقاشى هاى مذهبى كار مى كنم البته با اجازه مولا و مقتدايم حضرت ولى عصر(عج) كه اميدوارم قبول فرمايند. چند روز پيش از تلويزيون تبليغ مجله شما را ديدم و پيگير شدم تا اينكه توانستم مجله را تهيه كنم مجله بسيار زيبايى است. همين جا به شما عزيزان بخاطر اين كار و اين انديشه ى حسينى تبريك و خسته نباشيد عرض مى كنم. اميد است كارتان مورد قبول آقا امام زمان(عج) قرار گيرد. مطالب را خواندم و لذت بردم. اى كاش مى شد تعداد صفحات رنگى را بيشتر كنيد و جسارتاً مطالب را طورى بنويسيد كه مردم عادى هم بتوانند استفاده كنند.



شاعر ارجمند، جناب آقاى محمّد حسين انصارى - قم

دو غزل زيباى شما به دستمان رسيد. ان شاءاللّه در شماره هاى بعد خوانندگان نشريه، شعر شما را زمزمه خواهند داشت.



برادر جانباز ناصر ظهيرى - اقليد فارس

دو شعر شما حاكى از توان بالاى شما در مضمون سازى در شعر دارد. با اين حال، ذكر اين نكته نيز الزامى است كه زبان حماسى در اين دو شعر، گاه شعر را به عرصه ى شعار نزديك كرده است. مسلماً اگر اين شيوه بيان حماسى، در چارچوب «شعر» - همان بيان غير مستقيم - ادامه يابد، ميزان تأثيرگذارى آن دو چند خواهد بود. ابياتى از شعر شما را مرور مى كنيم:

اى امت بيدار به شب همچو شرر شو

هنگامه ى فتح است چو خورشيد به در شو

بر تارك گيتى به سما همچو قمر شو

پيغامبر مژده ى انوار سحر شو

بر بام ظفر، بام ظفر، بام ظفر شو

و:

زمامدار ظفر پيشه ى بهارانم

پيمبر سحرم، با بهارم مى آيم

به سوى بحر بقا هم عنان باد صبا

هواى عشق به سر رهسپار مى آيم

ز شاخسار حقيقت جوانه اى هستم

شكوفه داده و با برگ و بار مى آيم

من آن طليعه ى فصل قيام خونبارم

شهاب شب شكنم، پايدار مى آيم

عبور عاطفه ى سرخ دشت تاريخم

شكوه خاطره ام ماندگار مى آيم



برادر حميد نيكويى

دو مثنوى زيباى شما را خوانديم واز آن بهره برديم. ان شاءاللّه در شماره هاى بعدى، شعرتان را زمزمه خواهيم داشت.

برادر بيرم رستمى

مثنوى «اباصالح» شما را خوانديم. برخى ابيات آن پرمضمون است و تصوير گر لحظاتى شاعرانه؛ امّا در بعضى ابيات، ضعف هاى زبانى مشهود است كه بر اصل زيبايى شعر، خدشه وارد ساخته. مثل مصراع دوم اين بيت كه بايد «مس» مشدّد خوانده شود و نيز قافيه ى «نخست» كه تشخّص ندارد:

سبز قامت، زردى ام از عشق توست

مسّ رخسارم نمودى زر نخست

يا واژه ى «هر دم» كه بار تشخصّى ندارد:

تاكنون در انتظار روى تو

جمعه ها بوييم هر دم بوى تو

چشم به راه آثار بهتر شما هستيم.



خواهر اعظم اكرمى

غزل «فرياد عشق» و مثنوى «مهدى جان! عشق يعنى...» از ذوق سرشار شما حكايت دارد. با مطالعه ى اشعار شاعران برتر سعى در رفع سنگلاخ هاى زبانى در راه شاعرى خود داشته باشيد و با عنايت و توجه خاص به اصل ارتباط هنرى، در كاربرد واژه ها و چينش دقيق آنها بتوانيد به خلق لحظه هايى شاعرانه هم چون اين بيت دست يابيد:

عشق يعنى سجده بر ابروى تو

گم شدن در پيچش گيسوى تو...



برادر اللّه كس بوستانى - نورآباد ممسنى

مثنوى «وصف ولايت» شما را خوانديم. برخى از ابيات آن سرشار از محتواى جالب توجه و نيز حال و هواى شاعرانه است.

از تو ياد و ياگاران زنده است

تا ابد نام جماران زنده است

مست از پيمانه ى عشق توايم

تا مقيم خانه ى عشق توايم

خنده ى گل نذر لبخند شماست

هر چه عاشق، آرزومند شماست

اگر عنايت فرموده، سعى در رفع بعضى ضعف هاى زبانى آن داشته باشيد، جلوه هاى شعرتان دو چندان خواهد شد.



آقاى غلامرضا باقرى - شيراز

شعر شما، با آن كه سرشار از مضامين عالى است، امّا متأسفانه مشكل قافيه دارد، با مطالعه ى شعر شاعران برتر، سعى در رفع اين نقيصه داشته باشيد.



برادر نادر احمدى

چهار شعر شما در قالب هاى غزل و مثنوى، حاكى از تجربه و ذوق شماست. مع الاسف با وجود ظرافتهاى شعرى كه ذهن مخاطب را به تسخير مى كشد، شعرتان گاه با ايرادهاى قافيه ونيز پرش هاى وزنى همراه مى شود كه لازم به تأمل و توجه است. مثلاً در مثنوى «ستايش حق»، دو واژه ى «فهم» و «درك» قافيه بسته شده اند:

فكر بشر قادر دركش نشد

قلب به ظرفيت فهمش نشد

لازم به ذكر است كه «ش» ضمير در اين دو واژه، جزو حروف الحاقى قافيه است و نمى تواند حرف قافيه به حساب آيد. يا در غزل زيباى «غريب»، در دو بيت پايانى به ناگهان شعر دچار ايراد وزنى مى شود؛ از مصراع هاى اول:

مپرس كه با همه احوال از چه خاموشم

به ناى و حنجره گويى كه استخوان دارم

سكوت من بيانگر فرياد آتشينم شد

هزار بغض فرو مانده در نهان دارم

چشم به راه ديگر آثار خوب شما هستيم



برادر غلامعلى قاسمى

دو شعر شما، كه در قالب غزل سروده شده، با وجود بهره مندى از مضامين عالى، داراى مشكلات زبانى است كه بواسطه ى عدم چينش دقيق واژه ها و ارتباط هنرى آنهاست. ضمناً شعرتان در برخى موارد از پرش هاى وزنى نيز خالى نيست:

به جمع خدعه ى كفار و فتنه ى احزاب

شرر به جان ستم خورد ز ذوالفقار على

كه در اين جا حرف «دال» در واژه ى «خورد» از وزن شعر خارج است. هم چنين در شعر «درد غمت را در دل بشكسته داريم» مشكل قافيه نيز مشهود است. واژه «خواسته» با كلماتى چون «پيوسته» و «آهسته» هم قافيه شده، به عبارت ديگر، حركت قافيه در آن رعايت نشده است. چشم به راه آثار خوب شما هستيم.



خواهر مرضيه اردكانى

شعر عاميانه (فولكوريك) شما را خوانديم و از آن بهره برديم. عنايت نموده، در مورد وزن شعرتان تأمّلى بفرماييد. ظاهراً شعر به سبك خاصى - جدا از وزن عروضى - سروده شده در غير اين صورت، شعر از لحاظ وزنى داراى ايراد است. مثلاً بيت اول با اندك جرح و تعديل بدين شيوه متناسب با وزن عروضى است:

دوس دارم ببينمت امّا لياقت ندارم

خيلى دير كردى آقا من ديگه طاقت ندارم



برادر عبدالنبى زارع

اشعار خوبتان را كه در قالب مثنوى و غزل سروده شده، خوانديم و از آن بهره برديم؛ بويژه شعر:

ببند قافيه ها را كه شعر ناب رسيده

بلند شو حركت كن كه آفتاب دميده...

ان شاءاللّه خوانندگان نشريه، شعرهاى خوب شما را در آينده ى نه چندان دور، زمزمه خواهند داشت.



تعدادى از نامه هاى پاسخ داده شده، ارسالى از انتشارات نيروى مقاومت بسيج مى باشد، كه بدين وسيله از اين عزيزان تشكر مى شود.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما