تاریخ انتشار
شنبه ۱ شهريور ۱۳۸۲ ساعت ۰۲:۴۷
۰
کد مطلب : ۸۶۲۲

سحرم دولت بيدار به بالين آمد...

شماره ششم ماهنامه خیمه - رجب المرجب1424 - شهریور1382

اشاره:

مرحوم حاج مهدى مؤمنى در سال 1299در شهرستان مذهبى قم ديده به جهان گشود. او فرزند مرحوم حاج شيخ حسن - يكى از علماى حوزه ى علميه ى نجف اشرف، قم و مشهد و نيز هم مباحثه ى حضرت آيت ا... نجفى مرعشى و هم چنين از كارگزاران مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسس حوزه ى علميه ى قم - بود.

حاج مهدى در يك محفل روحانى، همراه باپدرى باتقوا و صاحب كرامات، زندگى خويش را آغاز نمود. دوران كودكى را به تحصيل گذراند و از همان نوجوانى به كار در كارخانه ى ريسباف قم پرداخت. سپس به اداره ى برق منتقل و به كار كنتورنويسى مشغول شد.

تكيه كلام او، هميشه «يا حسين» بود. هنگامى كه حاج مهدى براى كنتورنويسى مى خواست به در خانه ها بيايد، اهل محل را با يك نواى «يا حسين» خبر مى داد و مردم هم، كه اين نوا برايشان آشنا بود، درهاى خانه ها را به استقبال او مى گشودند تا او به كار خويش بپردازد.



تأسيس هيأت عزادارى و توسّل

در همان دوران، با عشق ذاتى كه به اهل بيت داشت، ابتدا به جمع هيأتى به نام «عزاداران حسينى» در حرم مطهر حضرت معصومه(س) پيوست و پس از آن، اقدام به تأسيس هيأت «حضرت على اكبر» در صحن مطهر حضرت معصومه(س) نمود؛ كه حدود 54 سال از تأسيس اين هيأت مى گذرد و هم چنان برنامه ى آن در شب هاى جمعه ادامه دارد.



يك هيأتى واقعى بود

حاج مهدى هر روز بيش از 2بار به پابوسى حضرت معصومه(س) مفتخر مى شد و نمازهاى خويش را در حرم مطهر به جماعت مى خواند. هر هفته نيز روز دوشنبه به اميد ديار حضرت حجت (عج) به جمكران مى رفت و با نماز آن حضرت و دعا دل خود را با عشق آن وجود مقدّس تسكين مى داد و اين كار را تا آخر عمرِ با بركت خويش ادامه داد.

او هر روز، حدود 2تا 3جزء قرآن كريم را همراه با زيارت عاشورا و بعضى ادعيه ى ديگر قرائت مى نمود. در جمع خانواده و يا دوستان همواره با مطرح نمودن جرياناتى از اهل بيت(ع) دل ها را صفا مى بخشيد و خود نيز به هنگام صحبت، اشك مى ريخت. گاه از شدت شوق و عشق، حتّى در مسير راه تا منزل، بعضى اشعار را زمزمه مى كرد و ذكر «يا حسين» را بر زبان جارى مى نمود.

هر زمان كه پرچمى بر سر در خانه يا مسجدى مى ديد، حتّى اگر هم با آنها آشنا نبود، در آن مجلس شركت مى نمود و به عزادارى مى پرداخت.

در ايام محرم و صفر، هميشه لباس مشكى بلندى مى پوشيد و پارچه ى مشكى بر سر مى بست و خود را با تربت و گِل حضرت سيدالشهداء متبرك مى نمود و با پاى برهنه به دسته هاى عزادارى مى پيوست. بيشتر، اشعارى به عنوان زبان حال بى بى زينب تكرار مى نمود و اشك مى ريخت. در طول زندگى اگر به مشكلى برمى خورد فورا دست به دامن حضرت اباعبدا... و ائمه ى معصومين مى شد، تا مشكل او برطرف شود.



توجه به نيازهاى مردم

حاج مهدى، در طول هفته، بعد از ساعات كار، به اصلاح كار دوستان و مؤمنان مشغول بود و قسمتى از درآمد روزانه اش را به دوستان اختصاص داده، در تشكيل خانواده براى آنها، يا در رفع گرفتارى و اداى قرض آنان سهم بسزايى داشت.

در مناسبت هاى مختلف جوانان را در منزل خود جمع نموده، با برپايى برنامه ى عزادارى و پذيرايى آنها را در راه و مسير عشق به اهل بيت جذب مى نمود. هم چنين هر ساله، با تقبل هزينه ومخارج خاص، كاروانى را راهى حرم مطهر رضوى مى نمود و چند روزى را در صحن مطهر امام رضا(ع) به اقامه ى عزا مى پرداخت.



سرمايه گذارى براى جلسات عزادارى و مدّاحى

او براى رونق محافل و مجالس حسينى، از هيچ كارى دريغ نمى نمود. حتّى خلاقيت هايى نيز داشت. از جمله ابتكارهاى ايشان در زمينه ى عزادارى و سينه زنى مى توان ابداع «دودمه» كه همان دست روى سر زدن هنگام ذكر گرفتن سينه زنها است، نام برد كه امروزه نيز در تمامى نقاط كشور رايج شده است.

از جمله دودمه هاى معروف او مى توان به اين نمونه اشاره كرد:

«دو بى بى در جهان مظلومه باشد

يكى زينب يكى معصومه باشد»

خلوص نيت و بى پيرايگى خاص او، زبانزد عام و خاص بود. در ساعات فراغت در منزل، اكثرا به شعرخوانى و تمرين نوحه مى پرداخت و يا با برگزارى جلسات مدّاحى، افراد را به آموختن حرفه ى مداحى تشويق مى كرد. از جمله مداحان خبره اى، كه در آن زمان و با مساعدت او به اين حرفه روى آوردند، مى توان از حاج حسين محلوجى نام برد كه خود او نيز بارها اشاره داشته كه براى اولين بار، حاج مهدى دست من را گرفت و بالاى چهارپايه برد و گفت بخوان...

از هم دوره هاى او، مرحوم حاج ملاحسين مولوى و شاعر نامدار، مرحوم سيدمهدى حرمى (گمنام)، را مى توان نام برد كه اين دو بزرگوار با او روابط بسيار صميمى و دوستانه اى داشتند.



فعاليت هاى اجتماعى - سياسى

اواخر زمان طاغوت، يك شب جمعه، توليت آستانه حضرت معصومه(س) مانع برگزارى برنامه ى هيأت در حرم مطهر گرديد؛ حاج مهدى، طبق سنوات گذشته، در حالى كه ظرف ذغال و قند و چاى در دستش بود راهى حرم مطهر مى شد كه به او خبر دادند «صعودى» برنامه ى سينه زنى در حرم را تعطيل نموده... حاج مهدى از شدت ناراحتى ناگهان فرياد كشيد: «يا حسين!» و به ديوار حرم تكيه داد و شروع كرد زار زار گريستن، چند روز را در اين حالت فقط با نگرانى و گريه، امام حسين را صدا مى نمود و از او كمك مى خواست. تا اين كه ناگهان در روز دوشنبه خبر فوت «صعودى» اعلام شد و بدين ترتيب، بار ديگر برنامه ى عزادارى در حرم مطهر برقرار گرديد.

هم چنين در دوران خفقان رژيم ستمشاهى و زمانى كه بسيارى از مبارزان تحت تعقيب رژيم و آزار و شكنجه بودند، مرحوم مؤمنى با جسارت خاصى به مرحوم شهيد نواب صفوى - كه تحت تعقيب بود - پناه داد و تمامى خطرات آن را به جان خريد.



مُزد نوكرى

يك روز كه حاج مهدى به همراه خانواده اش با تاكسى به منزل مى رفت، راننده ى تاكسى نقل نمود كه: در زمان جنگ، من بشدت مجروح شدم؛ مرا با بُرانكارد در روز عاشورا، به حرم حضرت معصومه(س) آوردند و همين آقا - يعنى حاج مهدى - شفاى مرا گرفت.



سال هاى واپسين حيات

در واپسين سال هاى عمر او، نواى ياحسينش كه غرق اندوه و عزا بود و دست هاى لرزانى كه گاهى بلند مى نمود و بر سر مى زد. بيشتر از هميشه مردم عزادارى را با او همراه و همدل مى نمود.

هرقدر كه به سال هاى آخرين زندگيش نزديك تر مى شد گوئى جلوه هاى ارادتش هم نسبت به اهل بيت رسالت به خصوص حضرت اباعبدا... الحسين بيشتر و واضح تر مى شد.



عنايت حضرات معصومين(س)

چند روز قبل از مرگ، حاج مهدى رو به خانواده اش مى كند و مى گويد: «ديشب خواب حضرت زهرا(س) و امام حسين(ع) را ديده ام؛ به من فرمودند حاج مهدى! تو ديگر كارهاى خودت را كرده اى و مى توانى به پيش ما بيايى». اين جريان ارتباط قوى با حضرات معصومين نشان مى دهد.

او هميشه از خدا مى خواست مرگ او روز پنج شنبه، يعنى شب جمعه باشد، تا جمعه او را به خاك بسپارند. عاقبت او به اين آرزويش نيز دست پيدا مى كند و سرانجام در روز پنج شنبه 1379/4/31به ديدار ارباب باوفايش مى شتابد و زندگى را بدرود مى گويد و در جوار كريمه ى اهل بيت - واقع در گلزار شيخان( - )1به خاك سپرده مى شود.



در محضر ارباب و مولاى خويش

پس از اينكه حاج مهدى از دنيا رفت يكى از دوستانش، در عالم رؤيا، حاج مهدى را ديده كه در باغ بسيار سرسبزى، كنار نهر آبى نشسته در حالى كه جوان تر به نظر مى رسد. با او به گفت و گو پرداخته، ناگهان حاج مهدى از جا بلند شده مى گويد من مى روم خدا حافظ. از او با تعجب پرسيده كجا دارى مى روى؟ حاج مهدى جواب داده امام حسين(ع) و على اكبر(ع) دارند به اينجا نزد من مى آيند، من مى خواهم به استقبال ايشان بروم.

يكى از دوستان ديگرش، او را در خواب ديده است كه حاج مهدى به او گفته امام حسين(ع) و على اكبرش(ع) من را غسل و شستشو دادند.



پى نوشت:

1- گلزار شيخان يكى از قبرستان هاى مشهور و بسيار قديمى شهر مقدس قم است كه علاوه بر مزار شهداى سالهاى اول جنگ، حضرت زكريا بن آدم از اصحاب امام رضا(ع) و نيز بسيارى از علماى سلف از جمله ميرزاى قمى، اساتيد اخلاق و عرفان حضرت امام خمينى(ره) و شهيد مرتضى مطهرى(ره)، در آنجا مدفون مى باشند.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما