تاریخ انتشار
شنبه ۱ شهريور ۱۳۸۲ ساعت ۰۲:۴۸
۰
کد مطلب : ۸۶۲۵

اگر چه معصوم نيستيم امّا...

زهرا حاجی پور

شماره ششم ماهنامه خیمه - رجب المرجب1424 - شهریور1382

اين صداى سخنران بود كه در فضاى حسينيه، طنين انداز شده بود. سكوتى همراه با تفكّر بر جمعيت، حاكم بود. بعد از تمام شدن مراسم، سر همين جمله‏ى سخنران بحث شد؛ عده‏اى با اين حرف مخالف بودند. زينب مى‏گفت: خودت مى‏گى «معصوم»، ما كه معصوم نيستيم تا بتوانيم كارهاى اونا رو انجام بديم!

امّا من با اين حرف، موافق نبودم؛ ولى پيش از اينكه فرصت مخالفت پيدا كنم، ابتداى كوچه از بچه‏ها جدا شدم. در راه همچنان فكرم مشغول بود كه ناگهان صداى آشنايى رشته‏ى افكارم را پاره كرد:

- زهرا، زهرا.

مريم بود، دختر همسايه‏مان، كه تازگى به خونه‏ى بخت رفته بود.

- سلام، مريم! چطورى؟

- اومدم يه سرى به مامانم بزنم، خوبم. الحمداللّه!

- سرى هم به ما بزن؛ مامانم سراغتو مى‏گرفت.

- باشه! مزاحم مى‏شيم!

¨

با صداى قُل‏قُل سماور، زنگ در هم به صدا دراومد.

وقتى با مريم مشغول صحبت كردن بودم متوجه انگشت خالى‏اش شدم. با تعجّب و كنجكاوى پرسيدم:

- مريم! پس حلقه‏ات كجاست؟

اوّل خواست از جواب دادن طفره بره، ولى با اصرار من ماجرا را تعريف كرد:

- «تو همسايگى ما خانواده‏اى زندگى مى‏كنن كه پدرشون بر اثر تصادف از هردو پا فلج شده. چند روز پيش براى دخترشون خواستگار خوبى اومده بود، ولى مادرش مى‏گفت مى‏خواهيم جواب ردّ بديم! وقتى علّت را پرسيدم گفت: با اين وضعيت مالى توانايى تهيه‏ى جهيزيه را نداريم. مى‏دونى چيه؟ من از بچگى وقتى داستان بخشش پيراهن حضرت زهرا(س) تو شب عروسيش رو مى‏شنيدم، دلم مى‏خواست يه كار كنم كه شبيه اين خانم باشد؛ فرصت خوبى بود. تصميم گرفتم تمام طلاهايم را بفروشم و پولش را به همسايه‏مون بدم. اون شب، موضوع را با همسرم در ميون گاشتم اون هم قبول كرد حتّى من را به خاطر اين تصميم تشويق كرد.»

اون شب تا نيمه‏هاى شب به اين كار بزرگ مريم فكر مى‏كردم. كارى كه شايد كمتر كسى بتواند انجام بدهد! كارى كه حتماً لبخند رضايت را روى لبهاى بانوى وفا و گذشت مى‏نشوند!

فرداى آن روز در هيأت، وقتى ماجرا را براى بچه‏ها تعريف كردم، همه به فكر فرو رفتند. حتّى زينب هم سكوت كرده بود. مريم با اين كارش جايى براى حرف زدن نگذاشته بود. مطمئناً اين جمله در ذهن من تداعى مى‏شد كه:

اگر چه معصوم نيستيم ولى...





حاج آقا متشكرم

هر روز صبح زود، بايد از خواب بلند مى‏شدم؛ براى خريد نان سنگك داغ به نانوايى مى‏رفتم و يكى دو ساعت در صف مى‏ايستادم، تا نوبتم شود. از يك طرف سختى از خواب بلند شدن و از طرفى ديگر، تحمل بى‏عدالتى‏ها وعدم رعايت حق ديگران خيلى آزارم مى‏داد.

يك روز صبح در صف ايستاده بودم. پشت سرم هم حاج آقاى... ايستاده بود. آقاى نانوا، تا ايشان را ديد يك نان سنگك برشته‏ى آنچنانى آماده كرد و به حاج آقا - كه پشت سرم بود - داد و با لحنى محترمانه گفت: «حاج آقا بفرماييد». توى دلم گفتم: «آخه آقا نوبت من بود؛ شما ديگه چرا؟» در همين فكرها بودم كه ديدم حاج آقا دارد از قبول نان ابا مى‏كند و مى‏گويد: «الآن نوبت اين آقا پسر است. ايشان جلوترند.» نانوا از اين حركت حاج آقا خيلى عصبانى شد و گفت: «خيلى دلت بخواد! به شماها اصلاً نمى‏شه رحم كرد!».

از آن روز تا به حالا چهره‏ى آن حاج‏آقا برايم بسيار خوشايند است. امروز كه سى و شش ساله‏ام، هنوز دوازده‏سالگى خود را در ذهن دارم كه رفتار خوب يك روحانى آگاه و مردمى، به عنوان سمبلى از عدالت نقش بسته است. هنوز به آن روحانى وارسته - كه بعدها فهميدم يكى از نويسندگان مهم كتاب «تفسير نمونه» مى‏باشد - عشق مى‏ورزم به خاطر روحانيت او؛ عدالت او.





درسهاى عاشقى

فاطمه منتظر

هميشه در اين فكر بودم كه چطور مى‏توانم فرزندانى تربيت كنم كه عاشق اهل‏بيت و امامان معصوم باشند؛ يا اينكه چطور مى‏توانم زندگى را با نام آنها گره بزنم؛ تا اينكه يك روز در جلسه‏ى سخنرانى سر كار خانم... جوابم را گرفتم. ايشان حرفهايى زد كه تا به حال به گوشم نخورده بود و برايم بسيار جديد بود. مى‏گفت: وظيفه‏ى يك مادر، بسيار سنگين و مهم است. مادر است كه مى‏تواند عشق به اهل‏بيت را با گوش و پوست و خون فرزندانش عجين كند. مثلاً وقتى بداند هر روز منتسب به يك معصوم است مى‏تواند هنگام صبح غذاى آن روز را نذر آن معصوم كند؛ يا مى‏تواند در منزل كارى كند كه بچه‏ها به طور غير مستقيم وجود اهل‏بيت را احساس كنند؛ چون تذكر مستقيم، اصولاً اثر كمترى دارد. خوب است ابتداى هر سال مناسبت‏هاى يك سال را از تقويم انتخاب و استخراج كند و روى برگه‏اى براى خودش بنويسد و هر روز، قبل از بيدار شدن بچه‏ها، منزل را آذين ببندد و مناسبت آن روز را روى برگه‏اى يا بادبادكى و يا هر چيزى كه بچه‏ها دوست دارند، بنويسند و بدين ترتيب مناسبت آن روز را به ياد بچه‏ها و اهل منزل بياورد و فضاى منزل را با حديثى يا آيه‏اى از قرآن درمورد آن موضوع، مزين كند يا در ايام سوگوارى ائمه‏ى اطهار مى‏تواند خانه را سياهپوش كند و با اين عمل ذهنيت پرسش را در بچه‏ها ايجاد نمايد تا وقتى كه بچه‏ها بيدار شوند بپرسند مادر چه شده و اتفاقى افتاده؟ با آن لحن مخصوص مادرانه، فرزندانش را با جزئيات آن مناسبت آشنا سازد.

اين شيوه براى من جذاب و تازه بود؛ از فرداى آن روز تصميم گرفتم اين كار را انجام دهم. و تا امروز بحمدالله توانسته‏ام اين شيوه را به كار ببندم. مثلاً هر سال قبل از دهه‏ى اول محرم با بچه‏ها منزل را سياهپوش مى‏كنيم. خود بچه‏ها مطالبى به ذوق و سليقه‏ى خود مى‏نويسند و روى در و ديوار مى‏چسبانند؛ در ايام دهه‏ى فجر، بچه‏ها با سليقه‏ى خود منزل را با وسايل موجود تزيين مى‏كنند من به كمك آنها عكسهاى شهداى مظلوم انقلاب را به ديوار آنها را هم به بچه‏هاو هم به همه‏ى ميهمانهايى كه در آن ايام، به مهمانى ما مى‏آيند من اين شيوه را ده سال است كه انجام مى‏دهم. و خوشبختانه مى‏بينم كه بطور غير مستقيم، بچه‏ها عاشق اهل‏بيت شده‏اند، معضلات اخلاقى ندارند، داوطلبانه به انجام فرايض دينى و حتّى مستحبات؛ از جمله شركت در نماز جماعت مسجد مى‏پردازند.

اكنون، هر بار كه در فرزندانم اين روحيه‏ى تالى و نيز عشق به اهل‏بيت را مى‏بينم دل و جان به آن خانم سخنران دعا مى‏كنم كه اين شيوه‏ى پسنديده و كارآمد را به من آموخت و مرا در تربيت معنوى فرزندانم راهنمايى كرد.





احكام نذر

بخش دوم

ن. ظهيرى

در شماره‏ى قبل با معناى «نذر» از نظر اسلام، «نذر» در قرآن و «نذر» و اجزاى آن آشنا شديم. در ادامه، به بحث جزئيات نذر و احكام شرعى آن خواهيم پرداخت.

1- نذر آن است كه انسان ملتزم شود كه كار خيرى را براى خدا بجا آورد؛ يا كارى را - كه نكردن آن بهتر است - براى خدا ترك نمايد.

2- در نذر بايد «صيغه» خوانده شود امّا لازم نيست كه آن را به زبان عربى بخواند؛ پس - مثلاً - اگر بگويد: «چنانچه مريض من خوب شود، بر من است كه ده تومان براى خدا به فقير بدهم» نذر او صحيح است.



اختيار در نذر

3- نذر كننده، بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيارو قصد خود نذر كند؛ بنابراين نذر كردن كسى، كه او را مجبور كرده‏اند، يا بواسطه‏ى عصبانى شدن، بى اختيار نذر كرده، صحيح نيست.



نذرهاى باطل

4- آدم سفيهى‏كه وقت خود را به كارهاى بيهوده سپرى مى‏كند، چنانچه با حال سفاهت، بالغ شده باشد يا حاكم شرع، او را از تصرف در اموالش منع كرده، نذرهاى او مربوط به مالش صحيح نيست.

5- نذر زن، بدون كسب اجازه از شوهرش، باطل است.



سؤال: با توجه به به اينكه اذن شوهر در نذر كردن، واجب است، اگر زن، قبل از ازدواج نذرى كرده باشد آيا شوهر مى‏تواند مانع انجام نذر او شود؟

جواب: اگر نذر با شرايط و صيغه‏ى شرعى باشد، عمل به آن واجب است و مرد نمى‏تواند مانع از آن شود؛ البته اگر نذر مربوط به موارد مالى است، زن بايد از مال خود بپردازد و مرد مجبور به پرداخت آن نيست. حال اگر عمل به نذر، مفسده‏اى همراه داشته باشد عمل به نذر به همان ميزان كه مفسده دارد، ساقط مى‏شود؛ امّا بايد كفاره‏ى آن پرداخت شود.

البته همه‏ى اين فرضها در صورتى است كه صيغه‏ى نذر، جارى شده باشد و اگر نذر بدون «صيغه» باشد عمل به آن واجب نيست.



سؤال: آيا زن فقط بايد با اجازه‏ى شوهر نذر كند و آيا درباره‏ى نذر صلوات و اذكار نيز اجازه‏ى شوهر لازم است؟

جواب: طبق نظر حضرت امام(ره) هر نوع نذرِ زن، بدون اجازه‏ى شوهر باطل است و اجازه‏ى بعدى آن را تصحيح نمى‏كند؛ بنابراين حتّى نذر صلوات يا اذكار نيز بدون اذن شوهر، باطل است.

ادامه دارد...

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما