اگر چه معصوم نيستيم امّا...
شماره ششم ماهنامه خیمه - رجب المرجب1424 - شهریور1382
اين صداى سخنران بود كه در فضاى حسينيه، طنين انداز شده بود. سكوتى همراه با تفكّر بر جمعيت، حاكم بود. بعد از تمام شدن مراسم، سر همين جملهى سخنران بحث شد؛ عدهاى با اين حرف مخالف بودند. زينب مىگفت: خودت مىگى «معصوم»، ما كه معصوم نيستيم تا بتوانيم كارهاى اونا رو انجام بديم!
امّا من با اين حرف، موافق نبودم؛ ولى پيش از اينكه فرصت مخالفت پيدا كنم، ابتداى كوچه از بچهها جدا شدم. در راه همچنان فكرم مشغول بود كه ناگهان صداى آشنايى رشتهى افكارم را پاره كرد:
- زهرا، زهرا.
مريم بود، دختر همسايهمان، كه تازگى به خونهى بخت رفته بود.
- سلام، مريم! چطورى؟
- اومدم يه سرى به مامانم بزنم، خوبم. الحمداللّه!
- سرى هم به ما بزن؛ مامانم سراغتو مىگرفت.
- باشه! مزاحم مىشيم!
¨
با صداى قُلقُل سماور، زنگ در هم به صدا دراومد.
وقتى با مريم مشغول صحبت كردن بودم متوجه انگشت خالىاش شدم. با تعجّب و كنجكاوى پرسيدم:
- مريم! پس حلقهات كجاست؟
اوّل خواست از جواب دادن طفره بره، ولى با اصرار من ماجرا را تعريف كرد:
- «تو همسايگى ما خانوادهاى زندگى مىكنن كه پدرشون بر اثر تصادف از هردو پا فلج شده. چند روز پيش براى دخترشون خواستگار خوبى اومده بود، ولى مادرش مىگفت مىخواهيم جواب ردّ بديم! وقتى علّت را پرسيدم گفت: با اين وضعيت مالى توانايى تهيهى جهيزيه را نداريم. مىدونى چيه؟ من از بچگى وقتى داستان بخشش پيراهن حضرت زهرا(س) تو شب عروسيش رو مىشنيدم، دلم مىخواست يه كار كنم كه شبيه اين خانم باشد؛ فرصت خوبى بود. تصميم گرفتم تمام طلاهايم را بفروشم و پولش را به همسايهمون بدم. اون شب، موضوع را با همسرم در ميون گاشتم اون هم قبول كرد حتّى من را به خاطر اين تصميم تشويق كرد.»
اون شب تا نيمههاى شب به اين كار بزرگ مريم فكر مىكردم. كارى كه شايد كمتر كسى بتواند انجام بدهد! كارى كه حتماً لبخند رضايت را روى لبهاى بانوى وفا و گذشت مىنشوند!
فرداى آن روز در هيأت، وقتى ماجرا را براى بچهها تعريف كردم، همه به فكر فرو رفتند. حتّى زينب هم سكوت كرده بود. مريم با اين كارش جايى براى حرف زدن نگذاشته بود. مطمئناً اين جمله در ذهن من تداعى مىشد كه:
اگر چه معصوم نيستيم ولى...
حاج آقا متشكرم
هر روز صبح زود، بايد از خواب بلند مىشدم؛ براى خريد نان سنگك داغ به نانوايى مىرفتم و يكى دو ساعت در صف مىايستادم، تا نوبتم شود. از يك طرف سختى از خواب بلند شدن و از طرفى ديگر، تحمل بىعدالتىها وعدم رعايت حق ديگران خيلى آزارم مىداد.
يك روز صبح در صف ايستاده بودم. پشت سرم هم حاج آقاى... ايستاده بود. آقاى نانوا، تا ايشان را ديد يك نان سنگك برشتهى آنچنانى آماده كرد و به حاج آقا - كه پشت سرم بود - داد و با لحنى محترمانه گفت: «حاج آقا بفرماييد». توى دلم گفتم: «آخه آقا نوبت من بود؛ شما ديگه چرا؟» در همين فكرها بودم كه ديدم حاج آقا دارد از قبول نان ابا مىكند و مىگويد: «الآن نوبت اين آقا پسر است. ايشان جلوترند.» نانوا از اين حركت حاج آقا خيلى عصبانى شد و گفت: «خيلى دلت بخواد! به شماها اصلاً نمىشه رحم كرد!».
از آن روز تا به حالا چهرهى آن حاجآقا برايم بسيار خوشايند است. امروز كه سى و شش سالهام، هنوز دوازدهسالگى خود را در ذهن دارم كه رفتار خوب يك روحانى آگاه و مردمى، به عنوان سمبلى از عدالت نقش بسته است. هنوز به آن روحانى وارسته - كه بعدها فهميدم يكى از نويسندگان مهم كتاب «تفسير نمونه» مىباشد - عشق مىورزم به خاطر روحانيت او؛ عدالت او.
درسهاى عاشقى
فاطمه منتظر
هميشه در اين فكر بودم كه چطور مىتوانم فرزندانى تربيت كنم كه عاشق اهلبيت و امامان معصوم باشند؛ يا اينكه چطور مىتوانم زندگى را با نام آنها گره بزنم؛ تا اينكه يك روز در جلسهى سخنرانى سر كار خانم... جوابم را گرفتم. ايشان حرفهايى زد كه تا به حال به گوشم نخورده بود و برايم بسيار جديد بود. مىگفت: وظيفهى يك مادر، بسيار سنگين و مهم است. مادر است كه مىتواند عشق به اهلبيت را با گوش و پوست و خون فرزندانش عجين كند. مثلاً وقتى بداند هر روز منتسب به يك معصوم است مىتواند هنگام صبح غذاى آن روز را نذر آن معصوم كند؛ يا مىتواند در منزل كارى كند كه بچهها به طور غير مستقيم وجود اهلبيت را احساس كنند؛ چون تذكر مستقيم، اصولاً اثر كمترى دارد. خوب است ابتداى هر سال مناسبتهاى يك سال را از تقويم انتخاب و استخراج كند و روى برگهاى براى خودش بنويسد و هر روز، قبل از بيدار شدن بچهها، منزل را آذين ببندد و مناسبت آن روز را روى برگهاى يا بادبادكى و يا هر چيزى كه بچهها دوست دارند، بنويسند و بدين ترتيب مناسبت آن روز را به ياد بچهها و اهل منزل بياورد و فضاى منزل را با حديثى يا آيهاى از قرآن درمورد آن موضوع، مزين كند يا در ايام سوگوارى ائمهى اطهار مىتواند خانه را سياهپوش كند و با اين عمل ذهنيت پرسش را در بچهها ايجاد نمايد تا وقتى كه بچهها بيدار شوند بپرسند مادر چه شده و اتفاقى افتاده؟ با آن لحن مخصوص مادرانه، فرزندانش را با جزئيات آن مناسبت آشنا سازد.
اين شيوه براى من جذاب و تازه بود؛ از فرداى آن روز تصميم گرفتم اين كار را انجام دهم. و تا امروز بحمدالله توانستهام اين شيوه را به كار ببندم. مثلاً هر سال قبل از دههى اول محرم با بچهها منزل را سياهپوش مىكنيم. خود بچهها مطالبى به ذوق و سليقهى خود مىنويسند و روى در و ديوار مىچسبانند؛ در ايام دههى فجر، بچهها با سليقهى خود منزل را با وسايل موجود تزيين مىكنند من به كمك آنها عكسهاى شهداى مظلوم انقلاب را به ديوار آنها را هم به بچههاو هم به همهى ميهمانهايى كه در آن ايام، به مهمانى ما مىآيند من اين شيوه را ده سال است كه انجام مىدهم. و خوشبختانه مىبينم كه بطور غير مستقيم، بچهها عاشق اهلبيت شدهاند، معضلات اخلاقى ندارند، داوطلبانه به انجام فرايض دينى و حتّى مستحبات؛ از جمله شركت در نماز جماعت مسجد مىپردازند.
اكنون، هر بار كه در فرزندانم اين روحيهى تالى و نيز عشق به اهلبيت را مىبينم دل و جان به آن خانم سخنران دعا مىكنم كه اين شيوهى پسنديده و كارآمد را به من آموخت و مرا در تربيت معنوى فرزندانم راهنمايى كرد.
احكام نذر
بخش دوم
ن. ظهيرى
در شمارهى قبل با معناى «نذر» از نظر اسلام، «نذر» در قرآن و «نذر» و اجزاى آن آشنا شديم. در ادامه، به بحث جزئيات نذر و احكام شرعى آن خواهيم پرداخت.
1- نذر آن است كه انسان ملتزم شود كه كار خيرى را براى خدا بجا آورد؛ يا كارى را - كه نكردن آن بهتر است - براى خدا ترك نمايد.
2- در نذر بايد «صيغه» خوانده شود امّا لازم نيست كه آن را به زبان عربى بخواند؛ پس - مثلاً - اگر بگويد: «چنانچه مريض من خوب شود، بر من است كه ده تومان براى خدا به فقير بدهم» نذر او صحيح است.
اختيار در نذر
3- نذر كننده، بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيارو قصد خود نذر كند؛ بنابراين نذر كردن كسى، كه او را مجبور كردهاند، يا بواسطهى عصبانى شدن، بى اختيار نذر كرده، صحيح نيست.
نذرهاى باطل
4- آدم سفيهىكه وقت خود را به كارهاى بيهوده سپرى مىكند، چنانچه با حال سفاهت، بالغ شده باشد يا حاكم شرع، او را از تصرف در اموالش منع كرده، نذرهاى او مربوط به مالش صحيح نيست.
5- نذر زن، بدون كسب اجازه از شوهرش، باطل است.
سؤال: با توجه به به اينكه اذن شوهر در نذر كردن، واجب است، اگر زن، قبل از ازدواج نذرى كرده باشد آيا شوهر مىتواند مانع انجام نذر او شود؟
جواب: اگر نذر با شرايط و صيغهى شرعى باشد، عمل به آن واجب است و مرد نمىتواند مانع از آن شود؛ البته اگر نذر مربوط به موارد مالى است، زن بايد از مال خود بپردازد و مرد مجبور به پرداخت آن نيست. حال اگر عمل به نذر، مفسدهاى همراه داشته باشد عمل به نذر به همان ميزان كه مفسده دارد، ساقط مىشود؛ امّا بايد كفارهى آن پرداخت شود.
البته همهى اين فرضها در صورتى است كه صيغهى نذر، جارى شده باشد و اگر نذر بدون «صيغه» باشد عمل به آن واجب نيست.
سؤال: آيا زن فقط بايد با اجازهى شوهر نذر كند و آيا دربارهى نذر صلوات و اذكار نيز اجازهى شوهر لازم است؟
جواب: طبق نظر حضرت امام(ره) هر نوع نذرِ زن، بدون اجازهى شوهر باطل است و اجازهى بعدى آن را تصحيح نمىكند؛ بنابراين حتّى نذر صلوات يا اذكار نيز بدون اذن شوهر، باطل است.
ادامه دارد...