تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۱۵:۵۷
۰
کد مطلب : ۸۶۴۱

خادم فرهنگ عاشورا

گفت و گو با محمود حکیمی
شماره ۲۹ - ۳۰  ماهنامه خیمه – محرم ۱۴۲۸- بهمن ۱۳۸۵


گفت و گو با محمود حکیمی

محمود حکیمی پژوهشگر، نویسنده و مترجم حدود چهار دهه است که آثاری در زمینه تاریخ، ادبیات و علوم برای نوجوانان منتشر می‌سازد. آثار او در زمینه تاریخ اسلام و زندگانی حضرت محمد (ص) و اهل بیت (ع) با استقبال نوجوانان و جوانان روبرو گشته است. نخستین کتاب او درباره واقعه عاشورا در سال 1352 منتشر شد. در سال 1353 کتاب «زینب کبری، قهرمان زنان جهان» را منتشر کرد. از آن به بعد مقالات بسیاری از او در نشریات مختلف درباره نهضت حسینی منتشر گردید. انتشار کتاب «فرازها و داستان‌هایی از زندگانی امام حسین علیه‌السلام» در سال 1382 موجب شد که لوح تقدیر و عنوان «خادم فرهنگ عاشورا در زمینه ادبیات نوجوان» را دریافت کند. او عقیده دارد که نوجوانان میهن اسلامی باید با سخت‌کوشی فراوان به تحقیق و پژوهش درباره‌ی نهضت حسینی بپردازند، زیرا که امام حسین علیه‌السلام ادامه دهنده‌ی راه انبیاء الهی است و راه پیامبران توحیدی تنها راه فرزانگی است.

به گفته خودش تا به امروز 132 جلد کتاب با 97 عنوان نوشته که همگی مذهبی و برای جوانان نبوده‌ و پیرامون موضوعات گوناگون بوده است.



با استاد حکیمی درباره‌ی عاشورا و جوانان به گفت‌و‌گو نشستیم. او می‌گوید:

«جوان امروز را از طرق مختلف باید وادار به مطالعه و تحقیق درباره امام حسین علیه‌السلام و دلایل نهضت عاشورا کنیم». چهارده قرن از قیام عاشورا و نهضت حسینی می‌گذرد، در دنیای امروز جوان چطور می‌تواند با اهداف آشنا شود؟ امروزه جوان و نوجوان را باید وادار به مطالعه و تحقیق در زمینه عاشورا کرد. باید به جوانان بفهمانیم که عاشورا تنها سینه زدن و زنجیرزدن نیست و هدف از قیام متفاوت بوده است پس آن‌ها باید به اهداف پی ببرند. وقتی که با دقت دلایل قیام حسین علیه‌السلام را مطالعه می‌کنیم، می‌فهمیم که حضرت چند هدف داشت. اول اصلاح جامعه، دوم رواج امر به معروف و نهی از منکر و سوم مبارزه با حکومت استبدادی یزید؛ چون با امامت رسیدن امام حسین علیه‌السلام، رهبری نظام استبدادی به دست یزید افتاد. جوان امروز ما باید بداند که حسین علیه‌السلام ادامه دهنده‌ی راه انبیا بود و برای آزادی ما از حکومت استبدادی تلاش می‌کرد، بنابراین مبارزات خود را آغاز کرد و حاضر به هم‌نشینی با یزید نشد، این‌ها همگی اهداف نهضت حسینی است که باید در مورد تک تک آن‌ها برای جوانان صحبت کرد و خواست که تحقیق و پژوهش کنند.

* اما جوان امروز محرم را با سینه‌زنی و سوگواری می‌شناسند، حتی چند روز پیش، جوانی در تلویزیون مصاحبه می‌کرد، و می‌گفت: در مورد عاشورا نیاز به تحقیق و پژوهش وجود ندارد، همه کارهایی که ما در هیأت می‌کنیم برای حسین است.

ـ سوگواری بد نیست و می‌تواند ادامه دهنده‌ی نهضت حسینی باشد، اتفاقاً سوگواری و انجام چنین کارهایی برای جاودانه ساختن لازم است. ولی در کنار سوگواری لازم است که در هیأت‌ها و تکایا کلاس‌هایی برای تفهیم نهضت حسینی داشته باشیم.

* و سخنرانان و مدرسان این کلاس‌ها چه کسانی هستند؟

ـ الان ما واعظ و سخنرانان خوبی داریم که دارای تحصیلات بالا از حوزه علمیه هستند. پس می‌توان از این افراد بخصوص در ماه‌های محرم و صفر استفاده کرد و اهداف نهضت عاشورایی را با بیانی شیوا برای جوانان و نوجوانان یادآور شد.

* استاد! روزگاری کتاب‌های عاشورایی طرفداران زیادی داشت، اما الآن توجه کم‌تری به این کتاب‌ها می‌شود، فکر می‌کنید چرا این‌طور شده؟ برای بازگشت به آن استقبال، چه باید کرد؟

ـ اشکال از کتاب‌ها نیست، در کل، جامعه ایرانی اهل مطالعه نیست. مشکل ما افراد هستند که مطالعه نمی‌کنند. و برای گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی اول از همه وزارت ارشاد و آموزش و پرورش باید قدم بردارد تا کتابخوانی رواج یافته و نوجوانان و جوانان هم بتوانند کتاب خوب را از بد تشخیص بدهند.

البته چند وقتی است که شهرداری هم کار جالبی کرده، مثلاً در اتوبوس‌ها کتاب‌هایی گذاشته تا مردم بتوانند در یک مکان عمومی مطالعه کنند و این نشان می‌دهد که چنین کارهایی تأثیرگذار است.



حر، آزادمردی برای تمام عصرها

محمود حکیمی

در میان وقایع نهضت پرشور و آموزنده‌ی کربلا، ماجرای جدا شدن حر بن یزید ریاحی از لشگر باطل و پیوستن او به لشکر حق، یکی از زیباترین و در عین حال آموزنده‌ترین واقعه‌هاست. اصولاً در شرایطی که هزاران نفر به لشکر باطل پیوسته‌اند، جدا شدن از آن چندان آسان نیست، زیرا هر فردی از لشکر باطل هر زمان که به آن انبوه انسان‌ها که خود در میان آن‌هاست می‌نگرد از خود می‌پرسد؛ مگر ممکن است این همه انسان اشتباه کنند؟

پژوهشگران واقعه کربلا تاکنون دلایل بسیاری درباره پیوستن حر به یاران امام حسین علیه‌السلام مطرح کرده‌اند. به نظر من دلیل عمده و اساسی پیوستن حر به لشکر حق، توجه کردن او به گفته‌های امام در منزلگاه بین راه، و سپس در کربلا بود. حر مانند اکثر فرماندهان و اعضای سپاه باطل، تحت تأثیر تبلیغات یزید و یارانش قرار گرفته بود. به او گفته بودند که حسین علیه‌السلام بر ضد خلیفه مسلمین قیام کرده است. بیعت کردن با رهبر مسلمین را نپذیرفته است و قصد دارد که امنیت جامعه را برهم زند. اما حر در همان ملاقات نخستین خود با امام و رفتار امام با او و لشکریانش دچار تردید شد. می‌دانیم که وقتی حر با هزاران سوار به امام و یارانش رسید، همگی سخت خسته و تشنه بودند. امام حسین علیه‌السلام آثار تشنگی و خستگی را در آن‌ها مشاهده کرد؛ سپس از یاران خویش خواست تا به تشنگان آن مردان از راه رسیده آب دهند. سپس امام از حر پرسید:

ـ برای چه ما را محاصره کرده‌اید؟

حر جواب داد:

ـ ما مأموریت داریم که تو و یارانت را به کوفه نزد امیرمان ـ عبیدالله بن زیاد ـ ببریم. پیشنهاد من این است که بدون مقاومت به دنبال ما بیایید تا به کوفه بیاییم.

امام فرمود: من این پیشنهاد را نمی‌پذیرم.

حر در پاسخ به سخنان قاطع امام گفت: من هم به فرمان امیر از شما دست برنمی‌دارم. گفتگو و مذاکرات امام حسین علیه‌السلام و حر بن یزید ریاحی به درازا کشید. سرانجام حر گفت: من مأمور جنگ با شما نیستم، ولی مأمورم که از شما جدا نشوم تا شما را به کوفه ببرم. اکنون که با سرسختی حاضر نمی‌شوی که با ما بیایی، بهتر است که راهی را انتخاب کنی که تو را نه به کوفه رساند و نه به سمت مدینه برد. و در این مدت من به عبیدالله بن زیاد نامه‌ای می‌نویسم و کسب تکلیف می‌کنم. امیدوارم که در این راه گشایشی پیش آید و من از این گرفتاری نجات یابم.(1)

در دوم محرم نامه‌ای از ابن زیاد به حر رسید. در آن نامه آمده بود:

«پس از این که نامه من به تو رسید، آن‌ها را در سرزمینی خشک و بی‌آب فرود آر. به فرستاده‌ام گفته‌ام که مراقب تو باشند و از تو جدا نشوند تا امر مرا انجام دهی. والسلام».

حر بن یزید ریاحی نامه ابن‌زیاد را برای امام و یارانش خواند و آن‌گاه حسین علیه‌السلام و یارانش را به سوی کربلا حرکت داد. زمانی که آنان به محلی به نام «بیحنه» رسیدند، امام برای یاران خود و لشکریان تحت فرماندهی حر خطبه‌ای تاریخی ایراد کرد و در آن عمل اصلی نهضت خویش را بدین‌گونه بیان فرمود:

«ای مردم! همانا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرموده است: هرکس حاکم ستمگری را مشاهده کند که حرام‌های خدا را حلال ساخته، عهد و پیمان الهی را زیرپا گذارده، با سنت و قانون پیامبر مخالفت ورزیده؛ و با بندگان خدا دشمنی کرده و در مقابل آن حاکم متجاوز به حقوق انسان‌ها به مقاومت برنخیزد، بر خداوند است که او را با آن حاکم ستمگر در یک جایگاه عذاب قرار دهد».

این سخن برای لحظاتی حر را تکان داد. حادثه‌ی دیگری که او را سخت نگران سرنوشت خویش ساخت، سخن دیگر امام در کربلا بود. می‌دانیم که چون سپاهیان حر و یاران امام به کربلا رسیدند، نامه‌ای از ابن‌زیاد خطاب به امام رسید. ابن‌زیاد در این نامه، خطاب به امام نوشته بود:

«ای حسین! به من گزارش رسیده است که در کربلا فرود آمده‌ای، امیر مؤمنان یزید، فرمان داده است که از تو بخواهم به حکم خلیفه مسلمین تسلیم شوی و با او بیعت کنی و در غیر این صورت کشته خواهی شد».

امام پس از مشاهده متن نامه ابن‌زیاد فرمود: «مردمی که خریدار خشنودی مخلوق در برابر غضب و نارضایتی خالق و آفریدگار باشند، رستگار نخواهند شد».

این سخن امام بار دیگر حر را دچار تردید ساخت. اکنون او دیگر آرامش روحی خود را از دست داده بود. هر کلمه امام چون پتکی سنگین بر او فرود آمده بود.

این حالت تردید و دو دلی که حر را سخت می‌آزرد تا روز عاشورا ادامه داشت. آن روز تاریخی، حسین علیه‌السلام با عزمی استوار بر اسب خویش سوار شد و به لشکر عمر بن سعد نزدیک گردید. قلب حر با دیدن امام به تپش افتاد. او اکنون می‌دانست که ماندن در لشکر عمر سعد، رسیدن به مقام و ثروت را به دنبال دارد و پیوستن به لشکر حسین بن علی، منجر به مرگ او خواهد شد. او می‌بایست یکی از راه‌ها را برگزیند. او اکنون به حقانیت حسین پی برده بود ولی از مرگ هراس داشت.

امام با آرامش، اسب را در میدان به گردش درآورد. سپاه ظلم از وحشت بی‌اختیار عقب کشیدند. اما امام قصد حمله نداشت. امام دست‌ها را به آسمان بلند کرد و آهسته به نیایش پرداخت:

«بار خدایا! تو تکیه‌گاه من در هر اندوهی هستی. تو امید من در هر سختی هستی. در هر مشکلی که به من روی آورد، به نیروی تو تکیه می‌کنم. چه بسا اندوهی که دل‌ها در آن سست شود و تدبیر در آن اندک گردد ... من همه‌ی مشکلات را برای تو می‌گویم، زیرا که فقط امید من به توست، پس تویی صاحب اختیار هر نعمت و دارنده هر نیکی و نهایت هر آرزو و امیدی».

...

مسلم بن عوسجه، یار وفادار امام آن‌چنان از وقاحت و بی‌شرمی شمر به خشم آمد که قصد داشت تیری به سوی او پرتاب کند. اما امام با حرکت دست او را از این کار مانع شد و فرمود:

ـ دوست ندارم که ما ابتدا جنگ را آغاز کنیم.

و آن‌گاه برای آن که حجت خود را بر لشکر فریب خورده تمام کند، با صدای بلند خطاب به آن‌ها فرمود:

«مردم! به سخنم گوش فرا دهید و شتاب نکنید تا شما را به آن‌چه حق است، پند دهم و راه هر عذر و بهانه‌ای را بر شما ببندم. پس اگر با انصاف و مروت به کار خود بنگرید، سعادتمند خواهید شد و در غیر این صورت دچار اندوهی جاودانه خواهید گشت ...

ولی و سرپرست من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و او بر نیکوکاران و مردمان شایسته ولایت دارد. پس در نَسَب من بنگرید که کیستم. آن‌گاه به این نکته بیندیشید که آیا کشتن من و شکستن حرمتم بر شما سزاوار است. آیا من، پسر دختر پیامبر شما و فرزند وصی او نیستم؟ آن کس که پسر عمّ رسول خدا و اولین کسی بود که رسول خدا را از جانب پروردگارش آورده بود تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابی‌طالب که با دو بال در بهشت پرواز می‌کند عموی من نیست؟ آیا فرمایش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره‌ی من و برادرم به شما نرسیده است که فرمود: «این دو سروران اهل بهشتند»، پس اگر تصدیق سخن مرا می‌کنید، حق همان است. اگر سخنانم را باور ندارید، هستند بین شما کسانی که در صورت پرسش شما به آن‌چه من گفتم شما را آگاهی دهند. مثل جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالک. چون از آنان سئوال کنید، به شما خواهند گفت که این سخن پیامبر را درباره‌ی من و برادرم شنیده‌اند، آیا این گفتار رسول خدا، جلوگیری از ریختن خون من نمی‌کند؟»

در این هنگام عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن برای جلوگیری از ادامه سخن گفتن امام شروع به هلهله کردن نمودند و سخنان نامربوط گفتند و برای مدت کوتاهی مانع از سخنان امام شدند، لیکن آن بزرگوار دوباره به سخن آمد و گفت:

«اگر در آن‌چه گفتم شک دارید، آیا در این که من پسر دختر پیغمبر شما هستم نیز تردید دارید؟ به خدا سوگند در مشرق و مغرب، پسر دختر پیغمبری جز من نیست. چه میان شما، چه در غیر شما. وای بر شما! آیا من کسی از شما را کشته‌ام یا مالی از شما برده‌ام؟ آیا کسی از شما را مجروح ساخته‌ام که در مقام قصاص برآمده‌اید؟»

سخنان امام بر بسیاری از لشکریان ظلم مؤثر واقع نشد. اما همه سکوت کرده بودند. قیس بن اشعث به صدا درآمد و گفت: چرا تسلیم حکم پسرعمویت نمی‌شوی تا به آن‌چه که دوست داری برسی؟

امام در پاسخ او گفت: «نه، به خدا سوگند من مانند اشخاص خوار و ذیل دست در دست شما ظالمان نمی‌گذارم ... با قامتی افراشته در برابر ظلم و بیدادگری ایستادگی می‌کنم و شهادت را بر ذلت تسلیم و خفت فرار ترجیح می‌دهم.»

سخنان امام بر حر بن یزید ریاحی تأثیری شگفت داشت. پس وی همراه فرزند خویش علی به بهانه آب دادن اسب‌هایشان از لشکر ابن‌سعد فاصله گرفتند و رکاب‌زنان خود را به امام رساندند. حر با شرمندگی زیاد در برابر آن حضرت ایستاد و گفت:

فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت جلوگیری کردم و همراهت بیامدم تا به ناچار تو را در این زمین فرود آوردم. من گمان نمی‌کردم پیشنهاد تو را نپذیرند و به این سرنوشت دچارت کنند. به خدا اگر می‌دانستم کار به این‌جا می‌کشد هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم. من اکنون از آن‌چه انجام داده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم. آیا توبه من پذیرفته است؟

امام پاسخ داد:

«آری خدا توبه‌ات را می‌پذیرد، اکنون از اسب پیاده شو.»

حر گفت:

به من اجازه دهید تا با این گمراهان سخن گویم شاید گروهی از آنان هدایت شوند.

امام خواهش او را پذیرفت. حر به جلوی لشکر ابن‌سعد رفت و فریاد کشید:

«ای اهل کوفه ... این امام برگزیده خدا را به سوی خود خوانده‌اید، اما اکنون او را رها کرده‌اید. شما در نامه‌های خود به او وعده‌ی یاری دادید اما حال به نبرد با او برخاسته‌اید، آب را بر روی او بسته‌اید و قصد کشتنش را دارید؟».

سخنان حر بر گروهی از طالبان حق که با تردید و دودلی در لشکر عمر سعد قرار داشتند مؤثر افتاد. حدود چهل نفر از آنان، لشکر ستمگران را رها کردند و به آزادی‌طلبان پیوستند. پیوستن حر و چهل تن دیگر از لشکریان به اردوی امام، فرمانده لشکر یزید یعنی عمر سعد را وحشت‌زده ساخت. او کم کم به این نتیجه رسید که اگر باز هم در مورد حمله به سپاه حسین تردید کند، لشکرش متلاشی خواهد شد. پس تیری را به سوی سپاه امام رها کرد و سپاهیان را گفت: نزد امیر، عبیدالله بن زیاد گواهی دهید که من اول کسی بودم که به سوی حسین تیراندازی نمودم.

پس از این اقدام ناجوان‌مردانه‌ی عمر سعد، سپاهیان آماده نبرد از او پیروی کرده و پرتاب تیر به سوی لشکر امام را آغاز نمودند. تیرها بر روی لشکر امام و خیمه هم‌چون رگباری شدید باریدن گرفت. بسیاری از یاران امام با این حمله ناجوان‌مردانه‌ به خاک افتاده، به شهادت رسیدند.

پس از آن جنگ تن به تن آغاز شد. عبدالله بن عمیر کلبی اولین جنگجویی بود که به فرمان امام برای نبرد با دشمنان اسلام به میدان رفت. پس از او، یاران امام یکی پس از دیگری به میدان آمدند و به نبرد با دشمنان آزادی و رهایی انسان پرداختند و به شهادت رسیدند و حر یکی از آنان بود. او سرانجام عزت و شهادت را بر ذلت اطاعت از ظالمان ترجیح داده بود.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما