اى كاش اين گزارش واقعى نبود!
شماره ششم ماهنامه خیمه - رجب المرجب1424 - شهریور1382
اى كاش اين گزارش واقعى نبود!
پنجشنبه 9/5/82 ساعت 30/13 ظهر
گرماى هوا در تهران بيداد مى كند و تنها مى توان براى فرار از اين تنور گرم به شمال، سفرى كرد. امّا گويا در يك لحظه اكثر اهالى تهران، چنين فكرى به سرشان زده؛ چون جاده ى چالوس از ورودى كرج، راه بندان است. چاره اى نيست بايد بازگشت و راه هراز را برگزيد و از زيبايى و خوش خط و خالى چالوس، چشم پوشيد.
پنجشنبه 9/5/82 ساعت 30/15 بعد از ظهر؛ جاده ى هراز
در ميانه ى راه، انواع و اقسام اتومبيل هاى لوكسى را مى توان ديد كه قيمت برخى از آنها بالاى 200 ميليون تومان مى باشد. گويى از مرز جمهورى اسلامى خارج شده اى؛ كليه ى سرنشينان خودروهاى لوكس، احساس راحتى كرده و كشف حجاب نموده اند و برخى گويا سوار بر ديسكوى سيار گشته اند! صداى تيس و تيس چنجرها و سى دى ها گوش كوهستان را قلقلك مى دهد و دماوند با همه ى سربلندى و عظمتش سر از شرم در خود فرو برده نظاره گر اين جماعت است. آتشفشانى فروخفته و سرشار از عقده هاى نهفته؛ گويى هزاران سال بيدار بر اين راه نشسته و خاطرات مسافران اين جاده را مرور مى كند.
از دور، دود سياهرنگى بر سر تهران نشسته و اين شهر پر مدعا و مغرور را در خود فرو برده است.
پنجشنبه 9/5/82 ساعت 22 شب؛ ساحل محمود آباد
شور و ولوله ى عجيبى در ساحل حاكم است؛ بوى كباب و صداى تيك و تيك بلال و نوارهاى لوس آنجلسى دكّه داران، در نوع خود ديدنى است! در اين دكّه هاى ساحلى همه چيز موجود است. از مُسكرات گرفته تا انواع مواد مخدّر و قرص هاى توهّم زا... عده اى جوان مست، گرد هم حلقه زده، در حال پايكوبى هستند و گه گاهى به نواميس مردم نيز سركى مى كشند و كرور كرور ادب! حواله ى آنان مى نمايند!
جمعه 10/5/82 ساعت 30/21 شب (شب عزاى دخت رسول) ساحل شهر دريا - محمود آباد
همهمه و دود جگركى ها و دكّه داران، فضاى ساحل را مرموز ساخته. دختران اكثراً شلوارك هاى كوتاه به نام «سامبا» پوشيده اند و پسران مثل آنان شلوارك پوشيده نيز در شهرك و ساحل، در حال قدم زدن مى باشند. البته لب ساحل، با صداى گيتار و گاه تكنو رقصيدن جاى خود را دارد. دكّه ها كه شب قبل جديدترين هاى لوس آنجلسى پخش مى كردند، حالا نوارهاى نوحه و شور با سبك هاى تند، گذاشته اند و گهگاه براى برخى از مشتريان ويژه! زهر مارى نيز سِروْ مى نمايند.
گويى شيطان حلول كرده است. عرق شرم بر پيشانى دريا نشسته است و بغضى مرموز او را فرا گرفته است.
شنبه ظهر ساعت 14ظهر؛ جاده ى هراز - راه بازگشت
اين تنها سفر شمالى بود كه در هنگام بازگشت، با قلبى سوخته بازگشتيم و شايد از معدود جوانانى بوديم كه با صداى راديوى ماشين و ذكر مصيبت ام ابيها، زهراى اطهر(س) حال كرديم و دلمان صيقلى يافت.