تاریخ انتشار
سه شنبه ۱ مهر ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۵۰
۰
کد مطلب : ۸۷۱۳
بخش دوم

امشب يه خبرائيه!

سيّد حسين مدنى

شماره هفتم ماهنامه خیمه - شعبان المعظم 1424 - مهر1382

آنچه گذشت:

در قسمت قبلى گزارش، شرح حال بعضى هيأتى ها و صحبت هاى چند تن از آنها را در جشن شب ولادت امام حسن عسكرى(ع) خوانديم؛ از صحبتهاى نوجوانى كه معتقد بود نبايد ديوانه هاى امام حسين(ع) را سؤال پيچ كرد تا درددل هاى جوانى با شكل و شمايل امروزى! كه مى گفت اصلاً انتظار نداشته در مجلس اهل بيت از تربيون مدّاحى، سبك.... بشنود...

و حالا ادامه ى گزارش...

صداقت جوان معترض - كه دو حلقه اشك در چشمانش برق مى زند - شديداً مرا تحت تأثير قرار داده جورى كه احساس سنگينى عجيبى وجود مرا فرا گرفته. با آن كه ديگر توان ادامه ى بحث را ندارم فقط از روى اجبار و كنجكاوى به حرف هاى دردمندانه اش گوش مى دهم:

- شبِ تولد حضرت معصومه(س) همه شون بلند شدن ايستاده شروع كردن به كف زدن كه به نظر من اصلاً فرقى بين اينكار اونا با بزن بكوباى كذايىِ مورد مذمت اونا وجود نداشت. الّا اينكه جووناى بى بند و بار قبول دارن كارشون گناهه و به اسم اهل بيت هم اين كارها رو نمى كنن ولى شماها با نام اهل بيت(ع) اين بساط رو راه مى اندازين و برا اين كارتون حتماً توقع ثواب هم دارين!

بدون اينكه جوابى داشته باشم يا اصلاً قصد توجيه در دلم باشد با آنها خداحافظى كرده، با حالِ گرفته به مجلس برمى گردم. وقتى به داخل حياط مى رسم صحنه ى عجيبى مرا سخت به حيرت درمى آورد؛ تمام چراغها را خاموش كرده اند و با گرمى هر چه تمام تر مشغول سينه زنى شده اند؛ درست مثل ايام محرم!! يك لحظه خشكم مى زند لب باغچه مى نشينم، در انديشه ى هزار امّا و اگر، غوطه ور مى مانم:

- آخه چرا! الآن كه شب ولادته! اگه اين كار باب بشه چى؟ اونايى كه غرض و مرض دارن اگه بفهمن، اين وضعيت رو مسخره مى كنن؛ تازه سينه زنى هم لوث مى شه... و بعد هم شروع مى كنم توجيه كردن كه:

شايدم اينكار يه تخليه ى احساسى براى بعضى هاشون بوده كه به يه عادت تبديل شده؛ ولى مرز عادت با معرفت كه خيلى فاصله داره...

يه كمى احساس سر درد مى كنم. عجب شبى شد! حاج... هم پشت سر هم جان حضرت زهرا(س) را قسم مى دهد كه همه بيان وسط كه امشب يه خبرائيه!! بعد هم شروع مى كنه به شور دادن:... سِن...سِن... سِن...!! آنهم با سبكى بسيار جذاب و جوان پسند و البته نسبتاً سبُك!

دو، سه جوان ديگر را در حال گشتن به دنبال كفشهايشان مى بينم، ظاهراً قصد خروج دارند و در همان حال، با هم مشغول شوخى و صحبت هستند:

- اكسيژنه؟!

- نه بابا! ديسكوئه!

- شايد هم مارتادوئه...!

به سراغ شان مى روم؛ احساس مى كنم درباره ى شيوع اين شيوه مدّاحى مى توانم با آنها گفت و گو و نظرى داشته باشم شايد آنها هم حرف هايى براى گفتن دارند:

- سلام.

- عليكم السلام

- قبول باشه.

- چه قبولى! اينم شد مجلس؟! نه محتوا داره نه جاذبه ى درست و حسابى. فقط چار تا سبك مى خونن، واسه ى راضى كردن جوونا.

- مدّاحى چه جورى بايد محتوا داشته باشه اين واسه ى خود منم سؤاله...

ادامه دارد...



حرف هاى ديگران درباره ى وضعيت بعضى از هيأت ها، و اين كه مدّاحى چگونه مى تواند محتواى بيشترى بيابد و نيز ادامه ى اين مطلب را در شماره ى بعد خواهيد خواند.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما