تاریخ انتشار
سه شنبه ۱ مهر ۱۳۸۲ ساعت ۱۲:۴۳
۰
کد مطلب : ۸۷۳۳

نامه‏ هاى بى نشان

شماره هفتم ماهنامه خیمه - شعبان المعظم 1424 - مهر1382

با سلام خدمت امام زمان عزيزمان، حضرت مهدى(عج)

امام زمان! اگر تو بيايى خيلى باحال مى شود! چون وقتى تو بيايى، همه پولدار مى شوند و ديگر ننه، غصه نمى خورد و بابا، براى اين كه ازش پول نخواهيم، الكى عصبانى نمى شود. آبجى هم براى كفشش، كه سه سال است مى پوشد و پاره شده و آبروريزى است، گريه نمى كند و ما هم عقده اى بار نمى آييم. تازه اگر تو بيايى هر كس زور بگويد، حسابش را مى رسى و هيچ كس در هيچ سنّى جرأت نمى كند زور بگويد؛ حتّى اگر پدرش گردن كلفت باشد. اگر تو بيايى همه در صلح و صفا زندگى مى كنند و حتّى عمه با بابا صلح مى كند و ما مى توانيم برويم خانه شان و با سعيد، رايانه بازى كنيم.

بابا مى گويد: «وقتى تو بيايى، گرگ و گوسفند كنار هم از يك جوى آب مى خورند و با هم كارى ندارند».

راستى خيلى با حال است. خدا كند زودتر بيايى؛ تا ما اين چيزهاى خوب را ببينيم.

تند مى گويد: «براى مادربزرگ هم دعا كن!» مادر بزرگ خوبى بود. دو ماه پيش مُرد. هميشه براى جدّت زيارت عاشورا مى خواند. از تو خواهش مى كنم او را به بهشت ببر؛ ما را هم (همه ى ما؛ پدر، مادر، خواهرها و برادرها) به بهشت ببر. اگر كار بدى كرديم توبه مى كنيم. اگر هم مشكلى پيش نمى آيد، به خواب ما بيا.

ديگر بيشتر از اين وقت تو را نمى گيرم.

يا مهدى ادركنى

*

يا مهدى! اى امامى كه اگر ظهور كنى، تمام زشتى ها را از بين مى برى و خوبى ها را در زمين پخش مى كنى؛ نامه اى براى شما مى نويسم تا كه حاجت من و خانواده ام را برآورى. حاجت ما اين ها هستند:

1- پاهاى مادرم را خوب كن، تا رماتيسم نگرفته باشد.

2- به خاله ام كه فرزندى ندارد، كودكى بدهيد تا او هم از مال دنيا بى نياز باشد.

3- يكى از همسايگان ما، شش فرزند دارد و از مال دنيا پول كمى دارد؛ به آنها پول دهيد. زيرا شوهرش كه اسمش حسين است، مرد خوب و زحمتكشى است.

4- برادرم هم، كه مادرم آرزو داشت دانشگاه برود و علم را ادامه دهد امّا نتوانست و بعد از ديپلم كار سختى گيرش آمد، كار راحتى پيدا كند و همسر شايسته اى؛ چون خودش خوب و با ايمان است.

5- خودم هم يا امام زمان كارى كن دكتر شوم و دانشگاه بروم؛ قول مى دهم كه كسى اگر پول كمى داشت و به عمل احتياج داشت، او را زود عمل كنم.

6- خواهرم هم آرزو دارم كه معلم رياضيات شود؛ او هم بشود.

7- پدرم هم سلامتى و رضايت تو را مى خواهد.

يا امام زمان، تمام خانواده ى ما تولد تو را تبريك مى گويند. خداحافظ.

اگر اشكالى نداشته باشد جواب نامه ام را بدهيد.

*

ميلاد حضرت ولى عصر(عج) نيمه ى شعبان است. ما اين ايام را جشن مى گيريم. روز ظهور امام زمان، روز جمعه است. ما شيعيان، بايد براى فرج امام زمان دعا كنيم و هميشه «دعاى فرج» بخوانيم. امام زمان ناظر بر اعمال ما مى باشد و اگر عمل زشتى از ما سر بزند، قلب مقدسش به درد مى آيد؛ پس بايد كارهاى خوب انجام دهيم و هميشه نماز اول وقت بخوانيم تا با نماز امام زمان بالا برود. براى سلامتى آن حضرت، صدقه بدهيم و پس از نمازهاى يوميه براى سلامتى آن حضرت، «آيةالكرسى» را فراموش نكنيم و حل مشكلاتمان را از آن حضرت بخواهيم و «دعاى عهد» را صبح ها بخوانيم.



امام حسين - عليه السّلام - از نگاه....

امام رضا عليه السّلام: كسى كه مرا و اباعبداللّه الحسين عليه السّلام را در كنار رود فرات زيارت كند، گويى خدا را بر فراز عرش او زيارت كرده است.

محمّد على جناح: هيچ نمونه اى از شجاعت، بهتر از آنكه امام حسين(ع) از لحاظ فداكارى و تهوّر نشان داد، در عالم پيدا نمى شود، به عقيده ى من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيد، كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد، پيروى نمايند.

مهاتما گاندى (رهبر استقلال هند): من زندگى امام حسين - عليه السّلام - آن شهيد بزرگ اسلام را بدقت خوانده ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده ام؛ بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستى از سرمشق امام حسين(ع) پيروى كند.

- من براى مردم هند، چيز تازه اى نياورده ام، فقط نتيجه اى كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره ى تاريخ زندگى قهرمان كربلا به دست آورده ام، ارمغان ملّت هند كردم...

ل. م. بويو: در طى قرون، افراد بشر هميشه جرأت و پر دلى و عظمت روح و بزرگى و شهامت روانى را دوست داشته اند و در همين هاست كه آزادى و عدالت هرگز به نيروى ظلم و فساد تسليم نمى شود. اين بود شهامت و اين بود عظمت امام حسين(ع).

يك كشيش مسيحى: اگر حسين از ما بود، در هر سرزمين، پرچمى به نام او برافراشته بوديم و در هر روستايى برايش منبرى برپا مى كرديم، تا مردم را به نام حسين(ع) به مسيحيت دعوت نماييم.

گردآورنده: سيّده معصومه ميرغنى



نيايش از زبور آل محمّد

سيّده فاطمه موسوى

- پروردگارا! بر محمّد و آل پاكش درود فرست و مرا بر حقوق واجبى كه والدينم بر من دارند، به الهام خود، كاملاً آگاه ساز.

- بار الها! پدر و مادرم را به گرامى بودن نزد خودت، و به رحمت از سويت امتياز ده... و دانستن آنچه از پدر و مادرم بر من واجب است، در دلم انداز...

- بارالها صدايم را بر آنان آهسته كن، و سخنم را با ايشان خوشايند فرماى، و خويم را براى آنان نرم و دلم را بر آنان مهربان ساز و مرا براى آنها رفيق و شفيق گردان.

- بار الها! در قبال تربيت من، به آنان پاداش نيكو عنايت فرما و در گرامى داشتنم به آنها ثواب ده و آنچه در كودكى ام نسبت به من رعايت كرده اند، براى آنان منظور دار.

- بار الها! هر آزارى از طرف من به آنان رسيده و هر كار ناخوشايندى كه با آنان نمودم، يا حقى از آنان را ضايع و تباه كرده ام پس آن را وسيله ى فرو ريختن گناهان و بالا بردن درجات آنان و بسيارى حسنات و نيكى هايشان قرار ده. اى كه بدى ها را به چندين برابر خوبى تبديل مى سازى!

- بارالها! ياد آنها را در پى نمازهايم و در هيچ وقت از اوقات شبم و در هيچ ساعت از ساعات روزم، از يادم مبر.

- بار الها! آنچه را به دعا خواسته ام روا ساز و هر چه را از ذكرش غفلت ورزيده ام به ما عطا كن و هر چه را فراموش كرده ايم برايمان محفوظ دار و به وسيله ى آن جاى ما را در درجات نيكان و مراتب مؤمنين قرار ده. اى پروردگار جهانيان! دعاى ما را اجابت فرما!







بيرق نوجوان

معصومه ميرغنى



نام كتاب: روز آرزوها

نويسنده: حسين فتاحى

تصويرگر: محمّد حسين صلواتيان

ناشر: مؤسسه ى فرهنگى انتظار نور - بوستان كتاب

نوبت چاپ: اول / 1382

شمارگان: 5000نسخه

بها: 5800ريال

كتاب روز آرزوها، بر خلاف اكثر كتاب هايى كه نامگذارى آنها بر اساس يكى از داستانها يا حكايتهاى موجود در كتاب است، از نام هيچ كدام از روايت ها گرفته نشده و نامى مستقل است. اولين بخش كتاب، با نام «آرزويى كه برآورده شد» آغاز زندگى مشترك حضرت امام على النقى(ع) با «سليل» - همسر ايشان - شروع مى شود و به تولد امام حسن عسگرى(ع) و ماجراى زندان رفتن پدرش و رفتن آن حضرت به مسجد به همراه پدر بزرگوارش و بزرگ شدن آن حضرت، ماجراى ازدواج حضرت با نرجس و تولد حضرت مهدى(عج) تا غيبت صغرى و... به صورت چهارده بخش آورده شده است كه مى توان گفت كتاب در بخش هشتم با عنوان غايب امّا آگاه به پايان مى رسد؛ ولى نويسنده براى تكميل كردن كتاب شش بخش ديگر به آن افزوده است. كتاب، نثرى روان و گفتگوهايى متناسب دارد و نويسنده در توصيفها هيچ جاى كتاب پا را از حدّ فراتر نگذاشته است. اين كتاب كه براى گروه سنى «د» نوشته شده و كتابى مصور در 63صفحه است از اصطلاحات يا لغات را توضيخى مختصر و مفيد داده است. به عنوان مثال انتظار فرج، غيبت صغرى، نواب اربعه و... را در جملاتى كوتاه و رسا براى خواننده آورده، ولى در فصل پنجم كه حجت خداوند نام دارد، در حديثى كه نقل كرده:... اى احمد! جايگاه اين فرزندم در بين مسلمانان، مثل جايگاه خضر و ذوالقرنين است... در اين جا بهتر بود در دو سه خطى توسط پاورقى ماجراى خضر و ذوالقرنين و جايگاه آنها را توضيح مى داد چرا كه هر خواننده اى شايد اين قضيه را نداند. و نكته ى ديگر اين كه چه خوب بود اگر در اين كتاب كه از غيب صغرى و مدت و چگونگى آن صحبت شده، از غيبت كبرى و كيفيت آن نيز فصلى به ميان مى آمد. در آخر از نويسنده به خاطر دقت در جاهايى كه احاديث را به موقع و زيبا در نثر آورده اند؛ بايد تشكر كرد و قسمتى از فصل چهارم كتاب با عنوان بشارت پيامبر(ص) را با هم مى خوانيم:... «حكيمه خاتون به اتاق برگشت پرده ى نورى از ميان رفته بود. نرجس در جاى خود نشسته بود و از وجودش نورى خيره كننده به آسمان مى رفت، در دامن نرجس كودكى كه او هم غرق نور بود، ديده مى شد. با آمدن حكيمه خاتون به اتاق، كودك از دامن مادر پايين رفت و روى زمين نشست. بعد رو به قبله به سجده افتاد. چند لحظه اى در حالت سجده ماند و بعد نشست و انگشتش را رو به آسمان گرفت و گفت: «اشهد ان لا اله الا اللّه و ان جدى رسول اللّه و ان ابى اميرالمؤمنين...» اين قسمتى است كه هنگام ولادت و چند لحظه ى اول ولادت حضرت به تصوير كشيده شده. شايد دليل آوردن اين كتاب در چهارده بخش به نيت چهارده معصوم(ع) بود و گرنه كتاب مى توانست در هشت يا ده بخش به اتمام برسد.





حكايت

چون «يك» گفتم، «دو» نمى گويم!

على - كه درود خدا بر او باد - رو به كودك فرمود: بگو «يك». كودك گفت: «يك». دوباره فرمود: بگو «دو». كودك با لهجه ى شيرين كودكانه گفت: شرم دارم با زبانى كه يك گفته ام (به يكتايى خدا اقرار نموده ام) بگويم «دو». لبخند بر چهره ى مبارك امام نشست. عباسش را در آغوش گرفت و چشمانش را بوسيد.



راه درست

با صداى بگو مگوى دو كودك، پيرمرد قد راست كرد. دستى به صورت خيسش كشيد و سر برگرداند؛ «ها! حسن و حسين، دو گل پيامبر، بر سر چه جر و بحث مى كنند؟ «خدا حفظشان كند!» او سر برگرداند و خواست راه بيفتد كه دوباره صداى آن دو را شنيد:

- وضوى من درست است!

- وضوى من درست است!

تعجب كرد. دوباره به آنها نگاه كرد. تعجبش بيشتر شد. وقتى ديد آن دو به طرف او مى آيند. آنها مقابل پيرمرد كه رسيدند گفتند: «اى شيخ! ما در برابر تو، وضو مى گيريم تا قضاوت كنى، وضوى كداميك از درست است». پيرمرد گفت: «اى دلبندان رسول خدا! امّت از پيامبر شما احكام دين را ياد مى گيرند. امّا شما آمده ايد تا من درباره ى وضو گرفتن شما قضاوت كنم؟»

بالاخره پيرمرد قبول كرد و آن دو كودك به ترتيب وضو گرفتند. درست مثل هم. سپس ايستادند و به پيرمرد نگاه كردند. منتظر ماندند تا داور، حكم خود را بيان كند. پيرمرد كمى فكر كرد. لبخندى بر روى لبهايش نشست و گفت: «شما هر دو برنده هستيد وضوى هر دوى شما درست است، امّا من پيرمرد نادانم كه اين عمل را بدرستى انجام نمى دادم. حالا وضوى درست را از شما ياد گرفتم».

پيرمرد آستين هايش را بالا زد و برگشت تا دوباره وضو بگيرد در حالى كه زير لب خدا را شكر مى كرد.



فرهنگ خيمه نوجوان

فُطرُس: فرشته ى بال شكسته و افتاده به جزيره اى، كه هنگام تولد امام حسين(ع) همراه جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و بال خود را بر گهواره ى امام حسين(ع) ماليد. خداوند نيز دوباره به او بال داد و او به آسمان رفت. او كه شفا يافته ى امام حسين(ع) شد، عهد كرد كه سلام زائران را به امام حسين(ع) برساند:

«بر عهده ى من است كه شفا دهى او را جبران كنم. هيچ زائرى نيست كه او را زيارت كند، مگر آنكه سلامش را به آن حضرت برسانم و هيچ كس بر او درود نمى فرستد، مگر آنكه درودش را به او ابلاغ كنم».

اين فرشته، در بهشت به نام غلامِ حسين بن على(ع) شناخته مى شود.

از كتاب: «فرهنگ عاشورا»، جواد محدّثى





جايزه با جدول!

يك توضيح: پاسخ هاى اين جدول، چهار حرفى و حرفِ اول تمام پاسخ ها «م» است. از كنار هم قرار دادن حرفِ آخر پاسخ ها، به ترتيب شماره، رمز جدول بدست مى آيد؛ حداقل دو جمله درباره ى رمز بدست آمده بنويسيد تا در قرعه كشى شركت كنيد.

1- مغرب نيست.

2- «... ما اهل بيت، برترين عبادت است» امام صادق(ع).

3- از معروف ترين القاب امام آخر.

4- جايگاهى كه بر شتر بار كنند، كجاوه.

5- سروَر، مخدوم.

6- ميل داشتن به كارى.

7- محل تجمع، نوعى هيأت.

8- كاركشته و كارآزموده.

9- نام يكى از صفحات نشريه به معناى كرسى چند پلّه براى واعظان و روضه خوانان.

10- محل جريان و روان شدن.

11- فرصت، زمان، مدّت.



برندگان جدول نشريه ى شماره ى 5

1- سيّد فؤاد موسوى (قم)؛ 2- روح الله محمدى (قم)؛ 3- راضيه محمدى (كرمان)

به تمام شركت كنندگان در حل جدول شماره ى پنجم هديه اى ارسال خواهد شد و سه نفرِ برگزيده نيز جايزه ى ويژه دريافت خواهند كرد. ما اينيم ديگه!



كبوترهاى خيمه:

سيّد فؤاد موسوى (قم)، احسان باقرپور (كاشمر)، راضيه ى محمدى (كرمان)، عاطفه ى حبيبى راد(قم)، سيد محمّد حسينى (كرج)، سيد على مرتضوى (قم)، محمّد سعيدى (كرج)، روح اللّه محمدى (قم)، محسن عزيزى (؟)، ياسر حدّاد (قم)، حامد محمديان (خدابنده)، على اكبر قاسمى (يزد)، مهدى قربانى (قم)، فاطمه ى محمديان (خدابنده)، خديجه ى افتخارى (قم)، عاطفه محمديان (خدابنده)، عليرضا قربانى (قم)، محمّد مجيد دائى دائى (قزوين)، سميّه ى اخلاقى (سمنان)


بهانه ى گفت و گو!

بچه هيأتى

آقاى حاج محمّد رضا طاهرى (مدّاح اهل بيت) را همه مى شناسيم و با صدايش آشناييم. قرار است در آينده اى نه چندان دور با ايشان مصاحبه كنيم. دوستانى كه مايلند در اين گفت و گوى كتبى شركت كنند مى توانند هر سؤالى كه از ايشان دارند تلفنى يا كتبى با ما در ميان بگذارند تا به همراه پاسخى كه آقاى طاهرى به آن مى دهند در «خيمه ى نوجوان» چاپ شود. سعى كنيد سؤالهايتان تازه، خبرنگارانه(!) و نوجوانانه(!) باشد. در ضمن نكات ظريف و ريز را در نظر داشته باشيد تا سؤالهاى كلّى. مهلت ارسال پرسش ها تا چهارم آبان است. آقا! پس چرا نشسته ايد؟! يا على!

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما