کد مطلب : ۸۷۴۹
از سؤال بزرگ تر غافليم!
شماره شانزدهم ماهنامه خیمه - محرم الحرام 1426- اسفند 1383
پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ
اشاره:
در شماره ى 14 خيمه و در صفحه ينبيه «سؤال ذهن خانم بزرگ» درج شد: يك نامه با طرح يك سؤال و با امضاى خانم بزرگ! در پايان خواسته بوديم كه خوانندگان محترم نظراتشان را ارسال نمايند. به جز نقدهاى حضورى و تماس هاى تلفنى چند نامه نيز به دفتر مجله رسيده است كه در اين مجال به آنها مى پردازيم.
فقط مى خواهيم ابراز ارادت كنيم.
... امام خمينى(ره) معتقد بودند كه محرم و صفر (عزادارى ها و سينه زنى ها) اسلام را زنده نگه داشته است.در مقاتل نيز آمده است كه غلام امام حسين(ع) در روز عاشورا به خاطر ابراز ارادت بيشتر، پيراهن را از تن بيرون آورد و به جنگ رفت و شهيد شد. اگر اين مورد هم مستند نباشد، ما مى خواهيم بگوييم كه ما ادعاى نوكرى اهل بيت(ع) را داريم و مثل برده ها، پيراهن از تن بيرون مى آوريم و نوكرى مى كنيم. ما در محضر امام زمان(عج) هم به امام حسين(ع) مى گوييم: «لباس كه ارزشى ندارد، مال و جانمان را هم در راهت فدا خواهيم كرد.«
از اين منظر، اين نوع سينه زدن ارزش هم دارد. من وقتى از برادرم (كه در عمليات كربلاى 5 به شهادت رسيد) مى پرسيدم چرا به هنگام سينه زنى پيراهنتان را از تن بيرون مى آوريد، مى گفت: «ائمه اطهار(ع) فرموده اند كه در شادى ما شاد و در غم ما اندوهناك باشيد و ما فقط مى خواهيم ابراز ارادت كنيم.»... مادربزرگ، عمرت پايدار!
فرهاد محمد خانى (برادر شهيد فرامرز محمد خانى) - دماوند
از سؤال بزرگ تر غافليم!
هو المصوّر
خانم بزرگ عزيز، سلام.
مطلب شما را خواندم. «سؤال ذهن خانم بزرگ»، يا بهتر بگويم: سؤال بزرگ ذهن خانم بزرگ را! حرف هاى شما، حسينيه، عزادارى، درآوردن لباس هنگام سينه زنى براى ثواب بيشتر... و دست آخر آمدن امام زمان (عج) به مجلس عزادارى، همه و همه يك سؤال بود. دست به قلم بردم كه بنويسم. نه براى آنكه جواب سؤال شما را داده باشم كه سؤال ديگرى را مطرح كنم، آن سؤال ساده، جرقه ى سؤالى بود هزار برابر بزرگ تر! نمى دانم مجالس عزادارى ما آن قدر از منيّت خالى و از خلوص انباشته مى شود كه وجود نازنين امام زمان(عج) سرى به آنجا بزند يا نه؟ نمى دانم براى سينه زدن بر بدن عريان ثواب بيشترى مى دهند يا نه؟! اما اين را مى دانم كه خيلى از ما خيلى وقت ها امام زمان (عج) را فراموش مى كنيم. اصلاً يادمان مى رود كه امام زمانى هم هست.
خانم بزرگ عزيز! اين است سؤال بزرگى كه شما با حرف هايتان جرقه اش را در ذهن من زديد. به راستى چرا؟ چرا خود را هيأتى مى دانيم عاشورا و كميل و توسّلمان ترك نمى شود، اما در فرازهايى از زندگى پاى منفعت كه به ميان مى آيد، نفس كه جولان مى دهد لباس تقوى را از تن مسلمانى خود بيرون آوريم و تسليم مى شويم و حضور آقا را بى خيال مى شويم و تنها حضور عزيزى و عالمى باعث مى شود كمى مراعات كنيم آن هم نه به خاطر آقا بلكه...
خانم بزرگ عزيز! زندگى هر كدام از ما پر است از لحظه هايى كه از امام زمان (عج) و نگاهش غافل شويم، حتماً شما هم چنين جملاتى را شنيده ايد:
- مى دانى گير كارت كجاست؟ بايد دم آقاى فلانى را ببينى سر كيسه را شل كنى نه بابا، رشوه كه نه....شيرينى!
- عروسى تنها برادرزاده ام است، نروم ناراحت مى شوند. چكار به مبلشان داريم سرشام مى ريم، ده دقيقه هم مى نشينم. بهشت و دوزخ هم پاى خودشان.
- يك چراغ قرمز را رد كردن كه اين حرف ها را ندارد!
حتماً شما بهتراز من مى دانيد. اگر بخواهم راحت تر با شما خواهر خوبم صحبت كنم والبته بى تعارف، بايد بگويم كه ما خيلى وقت ها خدا را هم يادمان مى رود، چه برسد به وجود نازنين امام زمان(عج) را!
شما را نمى دانم اما خود من - شايد - بارها شده كه اگر كسى، دوستى، برادرى يا هر كس ديگر مرا مى ديد يا از كارم آگاه مى شد، دست به گناه يا خطا نمى زدم. اما يك توجيه مجوز گناهم مى شد:
- اينجا كه كسى مرا نمى شناسد!
- كسى اينجا مرا نمى بيند.
- خانواده و فاميلم كه نمى دانند، پس...
گاهى وجود فرزند نوجوانم هم كافى بود تا مرا از گناهى باز دارد. اما فكر حضور خدا هم از ذهنم نگذشت.
راستى خانم بزرگ عزيز! چه مى شود كه به اينجا مى رسيم؟ اشرف مخلوقات و اين همه نادانى؟ مى دانم كه نه تنها به سؤال شما جواب ندادم، كه ذهن شما را آشفته تر هم كردم. چه مى شود كرد؟ ديدم دل پرى داريد، من هم سفره ى دلم باز شد. خدا كند در اين ماه رمضان فرصتى براى فكر كردن به اين سؤالات داشته باشيم. فكر، آن هم از نوعى كه يك ساعتش از هفتاد سال عبادت بالاتر است. اگر اين اتفاق برايتان افتاد، به نان و نمك اين چند كلمه هم كلام شدن، دعاى خير يادتان نرود.
على اصغر احمدى مقدم - تهران
به عشق رؤيت آقا!
... امام حسين(ع)، در سنين كودكى، روزى از پيامبر اسلام (ص) سؤال كرد كه چگونه شما با يك قلب هم خدا را دوست داريد و هم مرا؟!
پيامبر (ص) فرموند كه خدا را دوست دارم، چون خالق من است و تو را دوست دارم، چون خدا تو را دوست دارد... ضمن عرض ادب به تمام مادربزرگ هاى خوب دنيا، به عرض مى رسانم غير ممكن است كه ايشان به مراسم عزادارى سرنزنند، ولى ما به عشق رويت آقا (عج) برهنه مى شويم و قصد داريم عاشقانه تر، در محضر آقا (عج) به امام حسين (ع) عرض ارادت كنيم و نظر امام زمان (عج) را جلب نماييم.
با كمال تشكر - محمد رضا غلامى
جان خود را نيز مى دهيم!
... همان طور كه برده ها در مقابل اربابان خود لخت هستند و پيراهن ندارند و خدمت مى كنند، سينه زن ها هم مى خواهند بگويند كه ما همچون بردگان از هيچ خدمتى به مولايمان فروگزار نمى كنيم و حاضريم به خاطر تو جان خود را هم بدهيم. يكى از مداح هاى جوان سخن زيبايى گفت: «آقا ما حتى از پيرهن دنيا هم براى تو و به خاطر تو گذاشتيم.«
فاطمه اسكندرى - ايلام
غرض شبهه افكنى بوده است
... به هر تقدير من قبول ندارم كه مسئولان يك نشريه، بدون نظر مثبت به محتواى يك نوشته، آن را به چاپ برسانند. از طرفى چرا معمولاً حرف هاى بودار به نقل از نامه هاى بى نام و نشان در مطبوعات درج مى شود؟!
و اما در جواب اين مادر بزرگ ناشناس هم بايد بگويم كه اولاً رفتارهايى را كه معطوف به احترام يا بىحرمتى مى گردد، عرف تعيين مى كند، و در عرف عزادارى و سينه زنى اين كار نه تنها بى احترامى نيست، بلكه بسيار مطلوب است، از اين رو با قياس و صغرا كبراى بى ربط نمى توان ثابت كرد كه در عزادارى ها به امام زمان (العياذ باالله) بى احترامى مى شود. سينه زن به احترام اهل بيت(ع) با آنها همراه و همدل مى شود و با به سينه زدن مى خواهد مصيبت هايى را كه اهل بيت(ع) ديده اند به خود ياد آورى كند و كوبيدن بر سينه ى عريان، سواى اينكه نشان از يك شوريدگى عاقلانه دارد، تنبّه بيشترى به جسم و سپس به روح و ادراك آدمى مى دهد.
دوماً، گيريم كه سينه زنى بدون بيرون آوردن پيراهن ارجح باشد، آيا واقعاً اين مطلب اين همه مهم بوده است كه نويسنده ى ناشناس، به خود زحمت دهند و با قالب هنرى موضوع را به تصوير بكشند، آيا واقعاً هيچ سوژه ى مهم ترى نيافته اند؟! آيا واقعاً نگرانى ايشان، بى احترامى به حضرت بقية الله است؟ آيا ايشان كه - على الظاهر - خود خانم هستند و مطلبشان در صفحه ى زينبيه به چاپ رسيده است، بسيارى از اعمال خرافى مجالس بانوان را كه با شرع مقدس اسلام تضاد آشكار دارد، نديده اند و به عنوان يك خانم بحث سينه زنى مردان را انتخاب كرده اند؟! مى خواهم نتيجه بگيرم كه نويسنده - هر كه بوده - قصد شبهه افكنى داشته است... .
آقا كوچيك
عاشق ايثار اباالفضليم يا خطّ و خالش؟!
در سال 77 مصيبتى روايت شد به عنوان مصيبت رقيّه(س) توسط مداح محترم حاج آقا موسوى و موفق بود كه توانست برخى از پيام ها را به طور كوتاه و مبرهن برساند. اگر در حال بنگريم در مى يابيم كه همگى مى خواهيم عشق و ارادت خود را به ارباب برسانيم در صورتى كه هيچ يك از شخصيت هاى منفى ملعون را به نطق نمى خوانيم در صورتى كه مصيبت حضرت رقيه(س) توانست از يزيد، چهره ى واقعى و ميمون باز و از امام حسين(ع) و زينب(س) قهرمان سازد.
ولى اينك سال 83 مصيبتى روايت مى شود كه پيچ گيسوى ابوالفضل، چشم و ابرو و خط و خال را روايت مى كند و حسين را به اربابى انتخاب مى كند، درست است كه همه درپناه حسينيم ولى روايت كربلا چيز ديگرى است. متأسفانه ما مى گوييم قربون امام حسين كه سرش را غريبانه بالاى نيزه بردند ولى هيچ گاه نمى گوييم كه چرا سرش را بالاى نيزه بردند. و اين كمبود عزادارى ماست.
من نمى گويم ابوالفضل(ع) قمر بنى هاشم نيست حرف من اين است كه مشخصه ى قهرمانى او قمر بنىهاشم بودنش نيست يزيد لعنت الله عليه را در فرض مى توان قمر بنى سفيان ناميد ولى او يك ميمون باز و عباس ما يك قهرمان است. سلاح قهرمانى او ايثار است به قدرت مى توان دريافت كه خط و خال زيباى ابوالفضل همان است كه آب از كف بريخت همان است كه از دو دست در راه خدا گذشت... اگر به اين روال ادامه دهيم مسلماً حسينى را كه ما مولاى خود مى دانيم را بايد با چند مشت شعر بفروشيم. اميدواريم مداحان جوان با اين متن بتوانند ارادت خويش را بيش از پيش نمايانگر مولا كنند.
فريبا شريفى (تهران)
اين نامه بدون هيچ جرح و تعديل، يا ويرايشى چاپ مى شود.
پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ
اشاره:
در شماره ى 14 خيمه و در صفحه ينبيه «سؤال ذهن خانم بزرگ» درج شد: يك نامه با طرح يك سؤال و با امضاى خانم بزرگ! در پايان خواسته بوديم كه خوانندگان محترم نظراتشان را ارسال نمايند. به جز نقدهاى حضورى و تماس هاى تلفنى چند نامه نيز به دفتر مجله رسيده است كه در اين مجال به آنها مى پردازيم.
فقط مى خواهيم ابراز ارادت كنيم.
... امام خمينى(ره) معتقد بودند كه محرم و صفر (عزادارى ها و سينه زنى ها) اسلام را زنده نگه داشته است.در مقاتل نيز آمده است كه غلام امام حسين(ع) در روز عاشورا به خاطر ابراز ارادت بيشتر، پيراهن را از تن بيرون آورد و به جنگ رفت و شهيد شد. اگر اين مورد هم مستند نباشد، ما مى خواهيم بگوييم كه ما ادعاى نوكرى اهل بيت(ع) را داريم و مثل برده ها، پيراهن از تن بيرون مى آوريم و نوكرى مى كنيم. ما در محضر امام زمان(عج) هم به امام حسين(ع) مى گوييم: «لباس كه ارزشى ندارد، مال و جانمان را هم در راهت فدا خواهيم كرد.«
از اين منظر، اين نوع سينه زدن ارزش هم دارد. من وقتى از برادرم (كه در عمليات كربلاى 5 به شهادت رسيد) مى پرسيدم چرا به هنگام سينه زنى پيراهنتان را از تن بيرون مى آوريد، مى گفت: «ائمه اطهار(ع) فرموده اند كه در شادى ما شاد و در غم ما اندوهناك باشيد و ما فقط مى خواهيم ابراز ارادت كنيم.»... مادربزرگ، عمرت پايدار!
فرهاد محمد خانى (برادر شهيد فرامرز محمد خانى) - دماوند
از سؤال بزرگ تر غافليم!
هو المصوّر
خانم بزرگ عزيز، سلام.
مطلب شما را خواندم. «سؤال ذهن خانم بزرگ»، يا بهتر بگويم: سؤال بزرگ ذهن خانم بزرگ را! حرف هاى شما، حسينيه، عزادارى، درآوردن لباس هنگام سينه زنى براى ثواب بيشتر... و دست آخر آمدن امام زمان (عج) به مجلس عزادارى، همه و همه يك سؤال بود. دست به قلم بردم كه بنويسم. نه براى آنكه جواب سؤال شما را داده باشم كه سؤال ديگرى را مطرح كنم، آن سؤال ساده، جرقه ى سؤالى بود هزار برابر بزرگ تر! نمى دانم مجالس عزادارى ما آن قدر از منيّت خالى و از خلوص انباشته مى شود كه وجود نازنين امام زمان(عج) سرى به آنجا بزند يا نه؟ نمى دانم براى سينه زدن بر بدن عريان ثواب بيشترى مى دهند يا نه؟! اما اين را مى دانم كه خيلى از ما خيلى وقت ها امام زمان (عج) را فراموش مى كنيم. اصلاً يادمان مى رود كه امام زمانى هم هست.
خانم بزرگ عزيز! اين است سؤال بزرگى كه شما با حرف هايتان جرقه اش را در ذهن من زديد. به راستى چرا؟ چرا خود را هيأتى مى دانيم عاشورا و كميل و توسّلمان ترك نمى شود، اما در فرازهايى از زندگى پاى منفعت كه به ميان مى آيد، نفس كه جولان مى دهد لباس تقوى را از تن مسلمانى خود بيرون آوريم و تسليم مى شويم و حضور آقا را بى خيال مى شويم و تنها حضور عزيزى و عالمى باعث مى شود كمى مراعات كنيم آن هم نه به خاطر آقا بلكه...
خانم بزرگ عزيز! زندگى هر كدام از ما پر است از لحظه هايى كه از امام زمان (عج) و نگاهش غافل شويم، حتماً شما هم چنين جملاتى را شنيده ايد:
- مى دانى گير كارت كجاست؟ بايد دم آقاى فلانى را ببينى سر كيسه را شل كنى نه بابا، رشوه كه نه....شيرينى!
- عروسى تنها برادرزاده ام است، نروم ناراحت مى شوند. چكار به مبلشان داريم سرشام مى ريم، ده دقيقه هم مى نشينم. بهشت و دوزخ هم پاى خودشان.
- يك چراغ قرمز را رد كردن كه اين حرف ها را ندارد!
حتماً شما بهتراز من مى دانيد. اگر بخواهم راحت تر با شما خواهر خوبم صحبت كنم والبته بى تعارف، بايد بگويم كه ما خيلى وقت ها خدا را هم يادمان مى رود، چه برسد به وجود نازنين امام زمان(عج) را!
شما را نمى دانم اما خود من - شايد - بارها شده كه اگر كسى، دوستى، برادرى يا هر كس ديگر مرا مى ديد يا از كارم آگاه مى شد، دست به گناه يا خطا نمى زدم. اما يك توجيه مجوز گناهم مى شد:
- اينجا كه كسى مرا نمى شناسد!
- كسى اينجا مرا نمى بيند.
- خانواده و فاميلم كه نمى دانند، پس...
گاهى وجود فرزند نوجوانم هم كافى بود تا مرا از گناهى باز دارد. اما فكر حضور خدا هم از ذهنم نگذشت.
راستى خانم بزرگ عزيز! چه مى شود كه به اينجا مى رسيم؟ اشرف مخلوقات و اين همه نادانى؟ مى دانم كه نه تنها به سؤال شما جواب ندادم، كه ذهن شما را آشفته تر هم كردم. چه مى شود كرد؟ ديدم دل پرى داريد، من هم سفره ى دلم باز شد. خدا كند در اين ماه رمضان فرصتى براى فكر كردن به اين سؤالات داشته باشيم. فكر، آن هم از نوعى كه يك ساعتش از هفتاد سال عبادت بالاتر است. اگر اين اتفاق برايتان افتاد، به نان و نمك اين چند كلمه هم كلام شدن، دعاى خير يادتان نرود.
على اصغر احمدى مقدم - تهران
به عشق رؤيت آقا!
... امام حسين(ع)، در سنين كودكى، روزى از پيامبر اسلام (ص) سؤال كرد كه چگونه شما با يك قلب هم خدا را دوست داريد و هم مرا؟!
پيامبر (ص) فرموند كه خدا را دوست دارم، چون خالق من است و تو را دوست دارم، چون خدا تو را دوست دارد... ضمن عرض ادب به تمام مادربزرگ هاى خوب دنيا، به عرض مى رسانم غير ممكن است كه ايشان به مراسم عزادارى سرنزنند، ولى ما به عشق رويت آقا (عج) برهنه مى شويم و قصد داريم عاشقانه تر، در محضر آقا (عج) به امام حسين (ع) عرض ارادت كنيم و نظر امام زمان (عج) را جلب نماييم.
با كمال تشكر - محمد رضا غلامى
جان خود را نيز مى دهيم!
... همان طور كه برده ها در مقابل اربابان خود لخت هستند و پيراهن ندارند و خدمت مى كنند، سينه زن ها هم مى خواهند بگويند كه ما همچون بردگان از هيچ خدمتى به مولايمان فروگزار نمى كنيم و حاضريم به خاطر تو جان خود را هم بدهيم. يكى از مداح هاى جوان سخن زيبايى گفت: «آقا ما حتى از پيرهن دنيا هم براى تو و به خاطر تو گذاشتيم.«
فاطمه اسكندرى - ايلام
غرض شبهه افكنى بوده است
... به هر تقدير من قبول ندارم كه مسئولان يك نشريه، بدون نظر مثبت به محتواى يك نوشته، آن را به چاپ برسانند. از طرفى چرا معمولاً حرف هاى بودار به نقل از نامه هاى بى نام و نشان در مطبوعات درج مى شود؟!
و اما در جواب اين مادر بزرگ ناشناس هم بايد بگويم كه اولاً رفتارهايى را كه معطوف به احترام يا بىحرمتى مى گردد، عرف تعيين مى كند، و در عرف عزادارى و سينه زنى اين كار نه تنها بى احترامى نيست، بلكه بسيار مطلوب است، از اين رو با قياس و صغرا كبراى بى ربط نمى توان ثابت كرد كه در عزادارى ها به امام زمان (العياذ باالله) بى احترامى مى شود. سينه زن به احترام اهل بيت(ع) با آنها همراه و همدل مى شود و با به سينه زدن مى خواهد مصيبت هايى را كه اهل بيت(ع) ديده اند به خود ياد آورى كند و كوبيدن بر سينه ى عريان، سواى اينكه نشان از يك شوريدگى عاقلانه دارد، تنبّه بيشترى به جسم و سپس به روح و ادراك آدمى مى دهد.
دوماً، گيريم كه سينه زنى بدون بيرون آوردن پيراهن ارجح باشد، آيا واقعاً اين مطلب اين همه مهم بوده است كه نويسنده ى ناشناس، به خود زحمت دهند و با قالب هنرى موضوع را به تصوير بكشند، آيا واقعاً هيچ سوژه ى مهم ترى نيافته اند؟! آيا واقعاً نگرانى ايشان، بى احترامى به حضرت بقية الله است؟ آيا ايشان كه - على الظاهر - خود خانم هستند و مطلبشان در صفحه ى زينبيه به چاپ رسيده است، بسيارى از اعمال خرافى مجالس بانوان را كه با شرع مقدس اسلام تضاد آشكار دارد، نديده اند و به عنوان يك خانم بحث سينه زنى مردان را انتخاب كرده اند؟! مى خواهم نتيجه بگيرم كه نويسنده - هر كه بوده - قصد شبهه افكنى داشته است... .
آقا كوچيك
عاشق ايثار اباالفضليم يا خطّ و خالش؟!
در سال 77 مصيبتى روايت شد به عنوان مصيبت رقيّه(س) توسط مداح محترم حاج آقا موسوى و موفق بود كه توانست برخى از پيام ها را به طور كوتاه و مبرهن برساند. اگر در حال بنگريم در مى يابيم كه همگى مى خواهيم عشق و ارادت خود را به ارباب برسانيم در صورتى كه هيچ يك از شخصيت هاى منفى ملعون را به نطق نمى خوانيم در صورتى كه مصيبت حضرت رقيه(س) توانست از يزيد، چهره ى واقعى و ميمون باز و از امام حسين(ع) و زينب(س) قهرمان سازد.
ولى اينك سال 83 مصيبتى روايت مى شود كه پيچ گيسوى ابوالفضل، چشم و ابرو و خط و خال را روايت مى كند و حسين را به اربابى انتخاب مى كند، درست است كه همه درپناه حسينيم ولى روايت كربلا چيز ديگرى است. متأسفانه ما مى گوييم قربون امام حسين كه سرش را غريبانه بالاى نيزه بردند ولى هيچ گاه نمى گوييم كه چرا سرش را بالاى نيزه بردند. و اين كمبود عزادارى ماست.
من نمى گويم ابوالفضل(ع) قمر بنى هاشم نيست حرف من اين است كه مشخصه ى قهرمانى او قمر بنىهاشم بودنش نيست يزيد لعنت الله عليه را در فرض مى توان قمر بنى سفيان ناميد ولى او يك ميمون باز و عباس ما يك قهرمان است. سلاح قهرمانى او ايثار است به قدرت مى توان دريافت كه خط و خال زيباى ابوالفضل همان است كه آب از كف بريخت همان است كه از دو دست در راه خدا گذشت... اگر به اين روال ادامه دهيم مسلماً حسينى را كه ما مولاى خود مى دانيم را بايد با چند مشت شعر بفروشيم. اميدواريم مداحان جوان با اين متن بتوانند ارادت خويش را بيش از پيش نمايانگر مولا كنند.
فريبا شريفى (تهران)
اين نامه بدون هيچ جرح و تعديل، يا ويرايشى چاپ مى شود.