تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۲ ساعت ۰۲:۴۸
۰
کد مطلب : ۸۹۲۴

شهيد اول

شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی۱۴۲۴ - مرداد ۱۳۸۲


نهم جمادى الاولى 786 هجرى قمرى

سالروز شهادت فقيه بزرگوار، شهيد اول.

شمس الدين محمّد بن جمال الدين مكّى ملقب به «شهيد اول» در سال ۷۳۴ه ق در جبل عامل به دنيا آمد. وى پس از طى مراحل مختف آموزش و كسب معارف دينى به منظور ديدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و كسب تجارب و بهره مندى از اندوخته هاى آنان، به سير آفاق پرداخت و به مراكز علمى دمشق ، مصر، فلسطين، مكه و مدينه و ديگر شهرها مسافرت كرد.

در سال ۷۶۸ق. در دمشق به محضر فيلسوف بزرگ شيعى و حكيم فرزانه، قطب الدين رازى، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چيد و به گواهى نقل روايت از دست مباركش مفتخر گشت.

وى با اطلاع و آگاهى كامل از فقه غنى شيعه، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نيز در ارتباط بود و در حوزه هاى درس آنها شركت مى كرد.

در دمشق

آوازه دانش، فضل و تقواى «شهيد»، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسيد و به مثابه يگانه مرجع دين و بزرگترين فقيه شيعى مشهور گشت و پيوسته دانشمندان ، شيعيان و حاكمان شيعه با او در ارتباط بودند و ابراز علاقه و محبت مى كردند. سلطان على بن مويد، آخرين زمامدار سربداران كه در سال ۷۶۶ق. حكومت سربداران در خراسان را به عهده گرفت از جمله زمامداران شيعه است كه با فرستادن نامه و هدايايى نظير نسخه اى از قرآن مجيد و كتاب صحيفه ى سجاديه، دوستى و اخلاص خويش را نسبت به اين مرجع و عالم دين اظهار كرد. تا اينكه به طور رسمى از شهيد دعوت كرد با تشريف فرمايى خويش به خراسان (مركز حكومت سربداران) در ديار بارگاه ملكوتى امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام منصب «مرجعيت و زعامت» را عهده دار شود تا مردم و شيعيان اين منطقه كه تشنه حق و عدالت اند از وجود پرفيض فقيه و دانشمندان عصرشان استفاده كنند.

«شهيد» اين دعوت را بدون پاسخ نگذاشت. او كتاب ارزشمند «اللمعه الدمشقيه» را كه يك دوره فقه در احكام عملى اسلام است براى هدايت و راهنمايى شيعيان خراسانى در قلمرو حكومت سربداران نوشت. شهيد ثانى در اين باره مى نويسد: سلطان على بن مويد در آخرين نامه اش كه در آن «شهيد» را با محبت و تعظيم و ترغيب بسيار مخاطب قرار داده بود، از وى درخواست نمود كه به خراسان رود، ولى «شهيد» از رفتن امتناع ورزيد و عذر خواست و كتاب «لمعه» را در دمشق، در مدت هفت روز، بنابر نقل فرزند بزرگوارش ابوطالب محمد، براى او نوشت.



چرا دعوى پيغمبرى نمى كنى؟

يازدهم جمادى الاولى، ۳۷۰ه. ق

ولادت شيخ الرئيس ابوعلى سينا



«بهمنيار» كه يكى از شاگردان فاضل بوعلى سينا بود، روزى به استادش بوعلى گفت چرا با اين همه علم و دانايى، ادعاى نبوت نمى كنى؟ اگر ادعايى كنى مردم مى پذيرند و علما نمى توانند حريف تو شوند.

بو على گفت جواب تو را در وقت ديگرى خواهم داد.

مدتى از اين سخن گذشت. در يكى از شبهاى زمستانى در همدان كه سرما و يخبندان آن معروف است، شبى بوعلى و بهمنيار در يك اطاق خوابيده بودند، موقع سحر، مؤذن در بالاى گلدسته ى مسجد، مشغول مناجات بود و نعت و ثناى پيغمبر خدا مى گفت. شيخ بوعلى به بهمنيار گفت: «بلند شو كاسه اى آب برايم بياور، كه بسيار تشنه ام!»

بهمنيار گفت: «اكنون وقت آب خوردن نيست، چون تازه از خواب بيدار شده ايد، نوشيدن آب سرد در اين حال صلاح نيست!»

بوعلى گفت: «طبيب بى نظير عصر من هستم، تو از نوشيدن آب مرا منع مى كنى؟! باآن كه ضرورت آن را اقتضا مى نمايد».

بهمنيار گفت: «من خودم الآن عرق دارم، مى ترسم اگر بيرون بروم سرما بخورم و مريض شوم!»

شيخ گفت: «اكنون جواب آن پرسش آن روز تو را در باب دعوى پيغمبرى مى گويم پس بدانكه پيغمبر، كسى است كه سالها از بعثت او مى گذرد و نفس او چنان تأثيرى دارد كه اكنون مؤذن در وقت سحر با شدّت سرما در بالاى گلدسته ثناى خدا و نعت وى مى گويد. امّا من كه هنوز در ذهن تو حاضرم و تو هم از خواص اصحاب منى و به تو امر مى كنم شربت آبى به من دهى. نفس من آن قدر تأثير ندارد كه مرا اجابت كنى، پس چگونه ادعاى پيغمبرى براى من ممكن است؟1



خواجه نصيرالدين طوسى

يازدهم جمادى الثانى ۵۷۹هجرى قمرى

ولادت دانشمند حكيم خواجه نصيرالدين طوسى



خواجه، نه تنها مرد علم و كتاب و تحقيق و تأليف بود، بلكه دانشورى متعهد و برخوردار از ويژگيهاى اخلاقى زيادى بود و هيچ گاه علمش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمى گرفت. توجه به نظر ديگران وبرخورد متواضعانه و حكيمانه با افراد، از خصوصيات او به شمار مى آمد. تمايلات و روحيات عرفانى خواجه، در برخى كتابهايش چون «اخلاق ناصرى» و «شرح اشارت» مشهود است.

مطيع ساختن مغولان بيابانگرد و ويران ساز، خود نشان بزرگى از رفتار و كردار حكيمانه ى اوست و اين تا جايى بود كه علماى بسيارى از شيعه و سنى به تعريف و تمجيد خواجه زبان گشودند.

ابن فوطى - يكى از شاگردان حنبلى مذهب خواجه نصير - مى نويسد:

«خواجه، مردى فاضل و كريم الاخلاق و نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسى دلتنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى كرد و برخورد او با همه با خوش رويى بود».

ابن شاكر - يكى از مورخان اهل سنت - اخلاق خواجه را چنين توصيف مى كند:

«خواجه، بسيار نيكو صورت و خوش رو و كريم و سَخى و بردبار و خوش معاشرت و زيرك و با فراست بود و يكى از سياستمداران روزگار به شمار مى رفت.»



ادبيات خواجه

ذوق لطيف و طبع ظريف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خويش را در ادبيات و شعر نيز به كار گيرد. كتاب «اخلاق ناصرى» كه به دست تواناى خواجه به رشته ى تحرير در آمده، يكى از شاهكارهاى نثر فارسى است.

او از شعر نيز بهره اى نيك داشته است:

لذات دنيوى همه هيچ است نزد من

در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست

روز تنعم و شب عيش و طرب مرا

غير از شب مطالعه و روز درس نيست

طوسى به زبان عربى نيز اشعارى سروده است.

يك نمونه از تدبير و كياست خواجه

وقتى كه مادر «هلاكو خان» از دنيا رفت عده اى از عنودان و حسودان كه از خواجه نصيرالدين، دل خوشى نداشتند به هلاكو خان گفتند: «در قبر، نكير و منكر از اعتقادات و اعمال مادرت سؤال مى كنند و مادر شما عوام است ممكن است نتواند جواب صحيح بدهد، بنابراين خوب است «خواجه نصيرالدين» را همراه مادرت در قبر بگذارى كه از طرف او جواب دهد و يا به او ياد بدهد».

هلاكو خان اين پيشنهاد را پسنديد و خواجه را احضار كرد. خواجه وقتى فهميد كه علماى مخالف اين نقشه را كشيده اند به هلاكو فرمود: «سؤال نكير و منكر براى همه هست و براى شخص شما هم هست، چون ممكن است شما هم نتوانيد جواب بدهيد، پس صلاح اين است كه مرا براى خودت نگه دارى و فلان را (يكى از دشمنان سرسخت خواجه نصير) با مادرت دفن كنى!»

هلاكو، فرمايش خواجه را پسنديد. فرستاد همان شخص مخالف خواجه را آوردند و زنده در قبر مادرش دفن كردند. در حديث آمده است: «من حفر بئرا لاخيه وقع فيه، هر كه بر سر راه برادر خود چاه بكند خودش در آن مى افتد».۲

غروب خورشيد

هيجدهم ذيقعده سال .۶۷۳ق است ، آسمان بغداد، غروب ديگرى در پيش دارد. مردى كه پس از عمرى نورافشانى و تبليغ وحى ، تواتمند و پر تلاش به يارى عقل شتافت، اينك در بستر بيمارى افتاده است و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همين حال، يكى از اطرافيان به او نزديك شد گفت: «وصيت كن پس از مرگ، در جوار قبر حضرت على عليه السلام به خاك سپرده شوى!»

خواجه با ادب جواب داد: «مرا شرم مى آيد كه در جوار اين امام (امام كاظم عليه السلام) بميرم و از آستان او به جاى ديگر برده شوم.»!

پس از اين گفتگو خواجه به ملاقات خداى خويش شتافت. مراسم تشيع جنازه ى او با حضور شمارى از ارادت مندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس امام موسى كاظم عليه السلام انجام گرفت.

هنگامى كه مى خواستند قبرى براى او حفر كنند به قبرى از پيش ساخته برخوردند كه تاريخ آماده شدن آن مصادف با تاريخ تولد خواجه بود. سر انجام پيكر مطهر اين دانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاك جاى گرفت.



آيت اللّه ميرزاى نائينى

بيست و ششم جمادى الاولى، ۱۳۵۵هجرى قمرى

درگذشت آيت اللّه ميرزا محمّد حسين نائينى

محمدحسين نائينى در سال ۱۲۴۰ش ./ ۱۲۷۷ق . در شهر نايين و در خاندانى فاضل و محيطى روحانى و خانه اى پر مهر و عطوفت ، قدم به عرصه گيتى نهاد و با قدوم مبارك خود آن خانه را رونق و صفايى افزون بخشيد.

پدر او شيخ الاسلام ميرزا عبدالرحيم بود و خاندان نايينى در اصفهان به بهره مندى از خوبيها شهره عام و خاص و از نظر علم و ديندارى زبانزد همگان بودند و خانه ايشان در زمان بروز مشكلات پناه مستمندان بود.

نايينى اين اسطوره تقوا، بعد از چندين سال كسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال ۱۳۰۳ق آن حوزه را ترك گفت و راهى نجف اشرف شد.

او پس از زيارت بارگاه ملكوتى اميرمومنان على عليه السلام به شهر سامرا رفت . زيرا آن ديار مقدس با حضور ميرزا محمدحسن شيرازى و ديگر اساتيد، رونق علمى يافته و دانش پژوهان بسيارى را به سوى خود جلب كرده بود.

او پس از رحلت ميرزاى شيرازى به همراه استاد ديگر خويش سيداسماعيل صدر راهى كربلا شد و در جوار مرقد امام حسين عليه السلام از اين استاد عزيز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجاميد و سپس با اندوخته اى ارزشمند و كوله بارى گرانسنگ در سال ۱۳۱۶ق راهى نجف شد و در آنجا اقامت گزيد.

او در كنار تدريس، در جلسه علمى آخوند خراسانى حاضر مى شد و در كمترين زمان از ياران و محرمان اسرار او گرديد.



افول ستاره ى آسمان فقاهت

سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آيه الله العظمى ميرزا محمدحسين نايينى پس از عمرى تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمايه و تعالى اسلام و مسلمين در ۲۶جمادى الاولى سال ۱۳۵۵ق . نداى حق را لبيك گفت و به جوار رحمت ايزدى پيوست . پيكر مطهر او در نجف اشرف با شكوه خاصى تشيع گرديد و پس از اقامه نماز به وسيله آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى، در كنار حرم مطهر حضرت على عليه السلام به خاك سپرده شد.

رحمت بى منتهاى حق ارزانى روح پاكش.



پى نوشت:

۱- قصص العلماء.

۲- منتخب التواريخ، ص ۴۹۴.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما