تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۳ ساعت ۰۳:۳۰
۰
کد مطلب : ۸۹۷۱

جلوه هاي رفتاري امام حسين(ع) در عرصه ي مديريت

دکتر غلامرضا رحمدل
  شماره پانزدهم ماهنامه خیمه - رجب 1425- شهریور 1383


... برخورد با عناصر مردّد و چهره هاي آسيب پذير

امام حسين (ع) در مرحله ي نخست حرکت، از مکه تا ثعلبيه و قبل از شنيدن خبر شهادت سفيرانش عبدالله بن يقطر و مسلم بن عقيل در مسير راه با متنفذين و نخبگان مؤثر و قدرتمند مذاکره مي کرد و آنها را تشويق مي نمود که به نهضت بپيوندند، امّا از ثعلبيه به بعد، که خطر جدّي تر شد و ادامه ي راه، نيروهاي تزکيه شده و آبديده را طلب مي کرد، مي کوشيد که با برداشتن بيعت خود از عهده ي همراهان و نشان دادن مهالک خطر و به تصوير کشاندن سيماي خونين راه بي برگشت، آنها را در بازگشت به خانه و کاشانه ي خود آزاد گذارد. آري! از مکّه تا ثعلبيه، سلسله جنبان کاروان شهيدان، عقل بود و از ثعلبيه به بعد، عقل جاي خود را به عشق داده بود و:

عشق ز اوّل سرکش و خوني بود

تا گريز دهر که بيروني بود

آخرين اعلام فرصت و اتمام حجّت امام، عصر تاسوعا بود. امام پس از متقاعد ساختن مهاجمين اموي به سرکردگي عمربن سعد و به تعويق انداختن وقوع جنگ به مدّت يک شب، نيروهاي کاروان را فرا خواند و طيّ نطقي بليغ آنها را تشويق به فرار نمود. ياران آبديده و استوار، همه، مجدّدا اعلام همبستگي و ارادت کردند و نه يک جان، بلکه هفتاد جان را در قبال يک لحظه تنفّس امام، هديّه اي ناچيز شمردند.

گر نثار قدم يار گرامي نکنم

گوهر جان به چه کار دگرم باز آيد

آري! همه، اظهار ارادت و پاکبازي کردند الاّ دو نفر که دغدغه ي آنان و نگراني ناشي از جان و خان و مان تارهاي ارادت آنها را مي جويد. در انبار ايمان و ارادت آنها، موش ترديد لانه کرده بود و زبان حال آنها چنين بود. به قول مولوي:

ما در اين انبار گندم مي کنيم

گندم جمع آمده گم مي کنيم

گر نه موشي دزد انباريّ ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

اين دو، عبدالله بن نضر و ضحاک بن عبدالله مشرقي بودند. از پايان خطابه هاي پيشوا و تجديد ارادت هاي سيمرغ هاي قاف نشين، نزد امام (ع) آمدند و از بدهکاري ها و عيالواري هاي خود سخن گفتند و از امام رخصت بازگشت گرفتند. امام به آنها اجازه ي بازگشت داد، عبدالله بن نضر، بي درنگ، پشت به جبهه ي عاشقان گذاشت و پشت سرخود را نگاه هم نکرد و از آن پس ديگر هيچ خبري از او نشد.

اما ضحاک بن عبدالله، هنوز سايه روشني از عشق، در قلبش مي درخشيد، لذا به امام قول داد که تا قبل از شهادت آخرين نفر از ياران با دشمنان بجنگد و بعد از آن وقتي که ديد ديگر دفاع او سودي براي امام ندارد، جبهه ي نبرد را ترک کند و به خانه و کاشانه ي خود برگردد.

امام از باب آيه ي کريمه ي «لا يکلف الله نفسا الاّ وسعها» اين مقدار را هم از او پذيرفتند و براي او دعا کردند. ضحاک بن عبدالله، بعد از عاشورا از راويان اين حماسه ي تاريخي در آمد و از آنجا که رواياتش، ثمره ي مشاهدات و ارتباط مستقيم او با واقعه بود، از طرف عاشورا شناسان، معتبر و موثق تشخيص داده شده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما